همه روسای جمهور ایران از بنی صدر تا روحانی هر کدام پدیدهای بودند منحصر به فرد. هیچکدام نه ادامه قبلی بودند و نه اپوزیسیون آن و این هم یکی از مظاهر این شتر-گاو- پلنگ عجیبی است که اسمش جمهوری اسلامی است و به قول آقای کروبی نه جمهوری است و نه اسلامی و بیشتر موجودی عوضی است که از ترکیب اندامهای عوضی تشکیل شده است. از میان این رئوسای جمهوری که همگی در مقابل بخش ولائی، غیر انتخابی و سخت نظام، به قول زنده یاد بازرگان کم و بیش «چاقوی بی تیغه» بودند ودر بهترین حالت ۲۰-۳۰ در صد قدرت را در اختیار داشتند، روحانی رئیس جمهوری است که تقریبا هیچ ایرانی با او دوست نیست و هیچ کس با میل و رغبت و خاطر آسوده به او رای نداده، گرچه رکورد بالاترین رای تاریخ این جمهوری عوضی را در وزن کشی ۹۶ به نام خود ثبت کرده است! راز این تناقض، تناقضی که در شعار «تدبیر و امید» این ملای دیپلمات و این آخوند امنیتی، حقوق خوانده و مدعی اعتدال، در رنگ بی معنی بنفش او و در کلیدی که در دستان او، گاه به کلید زندانبانان پهلو میزند و گاه به کلید باغ بهشتی که در آن مومنین به قول نعمت میر زاده، «به صرف وعده، این غذای یگانه ملی، به خرج خود،مهمان رئیسند» در چیست؟
روحانی محصول چارهجوئی یک ملت بزرگ است که با دست خود، برای خود گرفتاریهای بزرگ میآفرید و در مرحلهای از تلاش برای رهائی از چاهی که خود حفر کرده، به طنابی چنگ میزند که به استحکامش امیدی ندارد، اما فکر میکند که ستون به ستون فرج است و همین که چند متری از گازهای سمی اعماق چاه دور شود و فرصتی برای نفس کشیدن فراهم کند، خود غنیمتی است.
امروز خیلی از کسانی که مترصد فرصت بودند تا به رای دهندگان به روحانی بتازند، با آشکار شدن نشانههای چرخش به راست او، حملات خود را آغاز کردهاند.
حداقل، مردمان آگاه و سیاسیونی که به روحانی رای دادند، هیچ ابهامی نسبت به محدودیت توانائیهای او و میزان اندک عزم و اراده او برای عبور از سد سکندر نظام متحجر ولائی نداشتند و میدانستند که سوخت موتور این فرزند خلف نظام، به زودی تمام خواهد شد و او آدمی نیست که بتواند و بخواهد انرژی پتانسیل موجود در ۲۴ میلیون رای را به انرژی جنبشی بدل کند و اگر چاشنی گذاران دیگری به این مهم نپردازند، سفینه اعتدال روحانی به زودی به گل خواهد نشست.
در یادداشتی که در شب انتخابات در فیس بوک گذاشتم، به این مهم به دین گونه پرداختم:
«فردای این انتخابات، اگر شانس بیاوریم، زیر میز بازی نزنند و روحانی در پاستور ابقا شود، نه شیر ارزان میشود و نه برنج فراوان! نه دیسکو آزاد میشود و نه پلاژهای بابلسر آباد! نه پرچم آمریکا از زمین جمع میشود و نه موشک اسرائیل نشان کم! نه آب از دریاچه رضائیه سرریز میکند و نه کشتیها در اروند رود به صف میشوند.
من اگر شش ماه جوش زدم، انگشت بنفش کردم، فحش و متلک خوردم و اخیرا به لطف دو رئیسی، با تتلو هم آشنا شدم، فقط گفتم: در صورتی که شرکت کنیم و برنده شویم اولا- جلوی بدتر شدن اوضاع را میتوانیم بگیریم و ثانیا- زمینه نسبتا مناسبی فراهم میکنیم که قدمهای بعدی را برداریم. بنابراین از دو دسته خواهش میکنم که اگر فردا هم مثل دیروز بود، کاسه-کوزهها را سر امثال بنده نشکنند. اول از برادران، خواهران، دوستان و بویژه رفقای تحریمی که احتمالا از پس فردا روزشماری میکنند تا وقتش برسد و مقالات «ما که گفته بودیم» را از آرشیو در بیاورند، غبارروبی و باز نشر کنند و دوم آنها که فردا عصر وظیفه ملی- میهنی را انجام شده تلقی نموده، به خودشان خدا قوت میگویند و بعد جیش، بوس، مسواک، لالا تا دو سال دیگر! البته من هم به همه مردمی که فردا به صف میشوند، پیشاپیش خسته نباشید میگویم اما اینرا هم میگویم که به آزادی و دموکراسی رسیدن خرجش زیاد است و اگر میخواهیم ایران هم مثل آلمان و ژاپن که نه، حد اقل مثل کره جنوبی شود، باید در صحنه بمانیم و هزینه بدهیم و آجر رو آجر بگذاریم. همین!»
در یادداشتی با عنوان «پات سوم» در توضیح وضعیت بعد از انتخابات، که پیشبینیاش دشوار نبود، تاکید کردم «خامنهای که به دلیل بیماری و اوضاع بحرانی نظام، هر روز بیحوصله تر میشود، بلافاصله بعد از اعلام نتایج انتخابات، رئیس جمهور منتخب را زیر ضربات چک ولگد گرفت و او را وادار کرد تا در بسیاری از زمینهها، از جمله و بویژه در گزینش کابینه، تا تامین کامل نظرات او عقب نشینی کند و به این ترتیب بهار پیروزی اردیبهشت ۹۶ دیری نپایید و با رفتن رای دهندگان به خانههای خود، توازن واقعی قدرت در بالا بار دیگر خود را نشان داد و دوران «پات سوم» آغاز شد. اکنون سوال مرکزی این است که آیا این وضعیت شکننده، بار دیگر، مثل دفعات قبل، به غلبه اقتدارگرایان واقتدارگرائی منجر خواهد شد و یا راهی برای عبور از بحران وجود دارد؟.... هر راهبردی که صرفا «روحانی محور» باشد، محکوم به شکست است. از روحانی نباید عبور کرد، اما برای عبور با روحانی باید کوچه بازکرد! و بدین منظور به راهبردهای چند بعدی و چند لایه نیازمندیم....»
اکنون دیگر راز سر به مهری نیست که شیخ دیپلمات، در انتهای کوچه روحانی، بر سر دو راهه سلیمانی ایستاده است. در یک سو قاسم سلیمانی دست به تفنگ، منتظر است تا او را به قعر دره بقاع هدایت و با حماقت «مرگ بر اسرائیل» و ماجراجوئیهائی که آنرا «عمق استراتژیک» نامیدهاند، کشوری را به نابودی کامل بکشاند و در سوی دیگر غلامعلی سلیمانی با چراغی در دست و دعوتی ساده از رئیس دولت که به جای ویرانههای سوریه و یمن، عمق استراتژیک را در همینجا، در بیخ گوش تهران و در گود گورخوابها، جائی که بحران اقتصادی برای بلعیدن کشور دهن باز کرده است، ببیند.
قاسم سلیمانی را همه میشناسیم: سنبل ماجراجوئی و عظمتطلبی یک انقلاب پوسیده و مسموم که بقای خود را در صدور فساد و تباهی جستجو میکند. غلامعلی سلیمانی* اما نام چندان آشنائی نیست. مرد ایجادگری که از صفر آغاز کرد و در مقابل همه ناملایماتی که پشت هر سرمایهگذار سمجی را به خاک میآورد، ایستاد و ساخت تا امروز در مجموعه واحدهای شرکت کاله و هولدینگ سولیکو بیش از ۴۰ هزار نفر مستقیم و غیر مستقیم به کار شرافتمندانه مشغول شوند.
پیام غلامعلی روشن است. ایران که با زنان و مردان با استعدادش در سالهای دور، ایجادگرانی چون خیامیها، خسروشاهیها، آزمایشها و فاتح یزدیها داشته و امروز متخصصان و مدیرانش در صدها و هزاران واحد پیشرفته جهان، از بنیانگزاری «ای بی»(ebay) تا مدیریت اوبر، از ناسا تا گوگل، از مراکز بیمارستانی آلمان تا مراکز تجاری لندن و نیویورک، پستهای حساسی را با کارآئی تمام مدیریت میکنند، هزاران سلیمانی دارد و اگر فقط به صد سیلمانی فضا و امنیت لازم داده شود، به سرعت برق و باد، ۴ میلیون شغل ایجاد و کشور در سایه یک جهش اقتصادی بزرگ، به شکوفائی و رفاه میرسد و در پرتو رشد و رفاه، عدالت اجتماعی زمینه تحقق مییابد.
اگر روحانی را به حال خود بگذاریم، او بدون تردید، در مقابل قدرت برتر صاحبان تفنگ، پول، رسانه و اطلاعات تسلیم خواهد شد و به راه سلیمانی آنها خواهد رفت.اما، یک همصدائی ملی مبتنی بر تعقل، تشخیص نیازهای واقعی لحظه و به دور از خیالبافیهای چپروانه و شعارهای پوپو لیستی و با تکیه بر این واقعیت که امروز مساله اصلی کشور برای قرار گرفتن بر ریل توسعه پایدار، رها کردن سرمایه از چنگ بوروکراسی فاسد دولتی، بیت فاسد خامنهای و سرداران دزد و تفنگ بدست سپاه و تامین شرایط رشد آزاد و دموکراتیک سرمایه است، این شانس را تقویت خواهد کرد که روحانی به دعوت سلیمانی ما پاسخ مثبت بدهد.
———————————————————————————-
* برای آشنائی با نگاه غلامعلی سلیمانی، بنیانگذار، مالک و مدیر شرکت کاله و هولدینگ سولیکو میتوانید به گفتگوی زیر مراجعه کنید.
https://www.facebook.com/ahmad.purmandi/videos/10213224700883786/
■ قطعا کار پسندیدهای نیست که مخالفین شرکت در انتخابات اخیر ریاست جمهوری امثال شما را مورد سرزنش قرار دهند که مگر ما نگفتیم! اما بیاییم یک کمی با خود صادق باشیم. آیا از طرفداران سرسخت شرکت در انتخابات و رای به روحانی، که در زمان انتخابات به عنوان یک استراتژ و کارورز سیاسی مرتبا ظاهر میشدند، کار مشخصی جز نظارهگری سیاسی در این مدت پس از انتخابات دیده شده است؟ حتی برخی که کاملا سکوت پیشه کردهاند! چرا این افراد دیگر در همان نقش کارورز سیاسی و استراتژ ظاهر نمی شوند و راه حلی برای خروج از این شرایط به مردم پیشنهاد نمی کنند؟ آیا برای شما اثبات نشده است که این گونه کارورزی های سیاسی برای حمایت از یک جناح داخل حکومت در برابر جناح دیگر، فقط در کادر شرایط و موقعیتهایی مانند انتخابات که کارگردانی آن بطور کامل در دست حکومت است، امکان پذیر می باشد؟ و در فاصله زمانی بین دو دوران انتخاباتی عملا کاری از این دست سیاست ورزان ساخته نیست، زیرا که روی هیچ ابزاری دیگری جز تضادهای داخلی این حکومت سرمایه گذاری نکردهاند.
اصغر نوروزی
■ من از دو جملهٔ آخر آقای نوروزی چنین استنباط میکنم که:
۱. سیاست ورزی کاملاً مبتنی بر استفاده از تضادّهای درون حکومت را امری محکوم به شکست میدانند، و
۲. معتقدند که ابزار دیگری در دست سیاست ورزان زبده است، یا باید باشد، که اضافه بر استفاده از تضادّهای درونی حکومت، باید به آنان نیز پرداخت.
اگر استنباط بنده درست باشد، دو سوال از ایشان دارم و ممنون خواهم شد اگر پاسخ بگیرم.
۱. آیا سیاست ورزان زبده میتوانند، هم از فرصتهایی که تضّادهای درون حکومت به وجود میاورد و هم از ابزار دیگر مورد نظر ایشان، همزمان برای پیشبرد منافع ملّی استفاده کنند؟ یا ایندو مانعه الجّمع هستند؟
۲. این ابزار مورد نظر شما چیست؟ بسنده کردن به اینکه دموکراسی خواهان نباید فقط به تضّادهای درون حکومتی دل ببندند کافی نیست و امری بدیهی ست.
محسن مشفق