iran-emrooz.net | Mon, 27.02.2006, 23:24
كاريكاتورها: رويارويی تمدن هار
دكتر محمد برقعی
دوشنبه ٨ اسفند ١٣٨٤
مسئله چاپ كاريكاتورهايی در مورد پيامبر اسلام در نشريه يلندز پوستن چاپ دانمارك جنجال برانگيزترين مسئله قرن شده است و در موردش هزاران تفسير و مطلب نوشته شده است و جان كلام همه اين نظرات بر تقابل و تضاد دو اصل در دو حوزه تمدنی است؛ يكی غرب كه اصل را بر آزادی بيان میگذارد به پيروی از آن اصل چاپ آنها را درست میداند و يكی جهان اسلام كه اصل را بر احترام به مقدسات و باورهای دينی میگذارد و بر طبق آن اصل آن را عملی زشت میشمارد. مسلمانان بر آن باورند كه غرب از آنان هتك حرمت كرده است و میبايست از اين بی حرمتی پوزش خواهی كند و غرب بر آن است كه مسلمانان میخواهند معيارهای خود را بر غرب تحميل كنند و آزادی بيانی را كه از اركان جامعه سكولار مدرن غرب است به خطر میاندازند.
درست است كه مقاصد سياسی در شرايط سياسی مناسب از هر دو سوی اين درگيری نقش بزرگی دارد و در بسياری از موارد مباحث نظری و عقيدتی پوششی است برای اهداف سياسی، اما با هر ملاحظهای كه مسئله را بررسی كنيم وجود دو نظريه و دو باور مختلف و تضاد بنيانی آن دو را نمیتوان انكار كرد و نگاه من متوجه همين اختلاف نظری است.
از ديدگاه من هر دو اين نظرها متعلق به دوران ماقبل "جهانی شدن" يا Globalization است و اين كه فن آوری جديد يعنی ارتباطات كامپيوتری كه جهانی شدن را ممكن كرده است هر دوی اين اصول را دگرگون كرده است. همان گونه كه با پيدايش تكنولوژيی كه دوران صنعتی را ايجاد كرد بسياری از اصول معيارهای اجتماعی، اقتصادی و قانونی را دگرگونه كرد و بسياری از ارزش های ماقبل صنعتی يا از پايه تعويض شد يا با شرايط موجود وفق داده شد، در عصر جهانی شدن و وجود تكنولوژی جديد نيز در هر دوی آن اصول نيز ناگزير بايد تجديدنظر شود. در مورد لزوم تحول در اصل احترام به باورهای دينی بسيار گفته شده، اما در مورد اصل آزادی بيان به گونهای اظهارنظر میشود كه گويی نياز به تجديد نظر و دگرگونی در آن نيست. به عبارتی جهان غرب چنان از اين اصل دفاع میكند كه يك مومن بسيار معتقد از آنچه كلام خداوندش میداند و از آنجا كه تمدن غالب است چنان خودمدارانه به ارزش هايش مینگرد كه گويی طبيعی ترين و غيرقابل ترديدترين ارزش ها هستند؛ ارزش هايی كه ابدی و جهان شمول هستند و تغيير شرايط زمان و فن آوری جديد خللی در ابدی بودن آنان وارد نمیكند.
برای روشن شدن منظور خود اجازه بدهيد با آوردن مثالی مطلب را آغاز كنم. دو فرد را در نظر بگيريم كه يكی شيفته موسيقی است و آن هم به صدای بلند از موسيقی كلاسيك تا راك و پاپ. و در مقابل فرد ديگری اهل خلسه و خلوت و آرامش است. اين دو هر يك خانه خود را دارند ساختمانی مستقل در ميانه و حياطی بزرگ. حال اگر هر يك از اين دو بر ذوق و عمل ديگری ايراد بگيرد جوابی كه میشنود آن است كه چهار ديواری و اختياری. و به قول معروف موسی به دين خود عيسی به دين خود.
حال تصور كنيد اين دو تحت شرايطی به يك مجموعه آپارتمانی نقل مكان كنند كه ديگر ديوارها جلوی انتقال سر و صدا را نمیتوانند بگيرند، در اين صورت ديگر اصل آزادی فردی و چهار ديواری و اختياری كاملا دگرگونه میشود و نه تنها برای علاقمند به شنيدن موسيقی محدوديت ايجاد میكند بلكه همسايه او نيز در توقعش از آرامش و سكون در درون خانه اش میبايد تجديدنظر اساسی كند.
پيش از عصر جهانی شدن و فراگير شدن فن ارتباطات الكترونيكی كشورها و تمدن ها در حكم همان خانه های مستقل و جدا بودند لذا مردم دانمارك برطبق ذوق و فرهنگ خودشان میتوانستند عمل كنند و با هر مقدسی شوخی كنند و كشورهای مسلمان نيز معيارهای سخت خود را در مورد حرمت به مقدسات داشته باشند. اما با تكنولوژی جديد ديگر خانه مستقل و مجزايی وجود ندارد، آن كه در دانمارك مینويسد ديگر فقط برای مردم آن ديار نمینويسد بلكه با جهان سخن میگويد بويژه اگر اين بلندگو در غرب باشد كه تمدن غالب است و صدايش به آسانی در جهان انعكاس میيابد. تركيب جمعيتی مردم دانمارك هم به پيروی از همان جهانی شدن حتی مثل چند دهه قبل نيست كه متشكل باشد از مردمی همگون و از يك قوم با معدودی بيگانه از تمدن های ديگر در آن، بلكه حال مهاجران تمدن های ديگر رقم قابل ملاحظهای از جمعيت آن كشور را تشكيل ميدهند و فرهنگ دانمارك ديگر رنگ خالص دانماركی ندارد بلكه رگه های قابل ملاحظهای از رنگ فرهنگ مهاجران را در خود دارد؛ فرهنگ هايی با ارزش هايی كاملا متفاوت كه ديگر هم حاشيه نشين و غريب نيستند بلكه بومی آن ديار شدهاند.
اين نكته از ديد سردبير فرهنگی مجله آقای فلمينگ رز نيز از همان اول پنهان نبود و او با توجه به همين تكنولوژی، آن كاريكاتورها را چاپ كرد تا به قول خودش با محدوديت هايی كه باورهای مسلمانان برای جوامع سكولار غرب ايجاد كرده است مبارزه كند و به گوش جهانيان بويژه مسلمانان برساند كه برای مردم دانمارك به طور خاص و مردم غرب به طور عام اصل بر آزادی بيان است نه احترام به مقدسات.
بدين سان مجله يلندز پوستن با توجه به تكنولوژی جديد نه تنها از آزادی بيان به شكل دانماركی آن حمايت میكند بلكه از جهان میخواهد كه تابع همين ارزش ها بشوند و بی حرمتی به مقدسات را پذيرا باشند و اگر هم آن را نمیپسندند به شيوه مردم دانمارك به آن اعتراض كنند و آنها هم هر مفهوم مقدسی از مردم دانمارك را كه خواستند مسخره كنند. زيرا اين عمل و اين عكس العمل هر دو متمدنانه است و ارزش های مخالف با آن عقب مانده. به قول يكی از مبارزان آفريقای جنوبی، سفيدپوستان نه تنها بر ما لگد میزنند بلكه به ما میگويند چگونه از درد فرياد كنيم.
از سوی ديگر مسلمانان هم میگويند با توجه به شرايط جهانی شدن يعنی، هم مهاجرت وسيع ما به غرب و هم امكانات گسترده ارتباطات الكترونيكی همه بايد ارزش های ما را پاس بدارند و خلوت و آرامش ما را كه حاصل احترام به مقدسات است نبايد خدشه دار كنند و هيچ فرهنگی به بهانه ارزش های خودش نبايد به حريم ارزش های من تجاوز كند، به عبارتی حداقل جهان در مواجهه با من تابع ارزش های مورد قبول من بشود.
كوتاه كلام آن كه هر دو سوی ضمن قبول و بهره گيری از فن آوری جديد و پذيرش شرايط نوين جهانی شدن نه تنها میخواهند ارزش های دوران ماقبل جهانی شدن خود را حفظ كنند بلكه به دنبال آنند كه جهان نيز تابع ارزش های سنتی آنان بشود. بی آن كه حاضر باشند بپذيرند كه شرايط جديد، احكام ارزشی تازهای را میطلبد و بسياری ارزش های قديم به حكم شرايط نوين يا كارآيی خود را از دست دادهاند و يا نياز به تجديد نظر اساسی دارند.
راه حل
برگرديم به مثال همان دو فردی كه از همسايگی در خانه های مستقل و جدا به همسايگی در داخل يك مجموعه آپارتمانی تغيير مكان دادهاند. در اين شرايط جديد كه حكم ارزشی چهار ديواری و اختياری از بين رفته است آنان يكی از سه راه زير را میتوانند برگزينند:
١ــ ستيز پی گير
٢ــ امنيت قانونی
٣ــ همزيستی مسالمت آميز
در مورد اول هر يك به اين اميد هستند كه در نهايت حريف را با زور مجبور به اطاعت و قبول شيوه مورد نظر خودش بكند. ولی در دو مورد ديگر هر دو به دنبال يافتن راه حلی برای امكان زيست در كنار يكديگر میروند.
در مورد "امنيت قانونی" هر يك از اين دو خواستار ارضای هر چه بيشتر تمايلات فردی خود و به دست آوردن امتيازات بيشتر در مقابل حريف است. آنان هيچ گونه اعتمادی به حسن نيت طرف مقابل ندارند و هم چون هابز انسان را گرگ انسان میدانند، لذا بر آن هستند كه تنها حضور چماق قانون است كه مانع تجاوز آنان به حريم يكديگر میشود. و امنيت آن دو در گرو حضور هر چه فعال تر و قاطع تر آن چماق دار و پذيرش مرزهايی است كه او تعيين میكند.
همزيستی مسالمت آميز لازمه اش نه تنها گذشت از بخشی از منافع فردی و دادن امتيازاتی به طرف مقابل و برقراری نوعی داد و ستد است، بلكه داشتن يك جهان بينی است كه در آن نه تنها آشتی و مصالحه تشويق میشود بلكه باور به وجود يك راه حل ميانه در آنها درونی شده است.
ارزش های فرهنگی پديده هايی است ديرپا كه در ژرف ترين لايه های ذهنی انسان ها جای خوش میكنند و از اين روی شناخت تجربه های تاريخی و سوابق جوامع در فهم شيوه های عمل جوامع نقش مهمی دارند. جوامع غربی تا نزديك به يكی دو سده پيش به طور عمده جوامع بسته و همگون بودند از جمله مسيحيت تقريبا تنها دين اين جوامع بود و حتی در هر شعبه آن گوشهای از آن مذهب غالب بود هم چنين بود قوميت و نژاد. از اين روی اين جوامع بسيار خودمدار و خودبين بودند. بی جهت نيست كه اينان سخن از كشف قاره آمريكا و يا حتی تمدن های ديرپا و كهنی چون چين و هند میكردند و جهان را با مركزيت خود نامگذاری میكردند چون خاورميانه و خاور دور و يا انديشه برقراری حكومت مسيح و سرزمين موعود در گوشه و كنار آن به آسانی خريدار میيافت. عيسای خاورميانهای چشم های زاغ و موی بور داشت و حتی انديشه نژادی پاك و ناآلوده و برتر از ديگران خريداران بسيار داشت. غربيان برخلاف اكثر جهان گشايان از مردم جوامع مغلوب فاصله میگرفتند و با آنان در نمیآميختند بلكه فرهنگ ها و باورهای آنان را سزاوار نابودی میديدند و به هر جا كه قدم میگذاشتند نخستين تلاششان نه تنها در حاكم كردن ارزش ها و باورهای خود بلكه از بين بردن ارزش ها و اعتقادات مردم آن ديار بود. سنتی كه هنوز هم در بسياری از كليساها بويژه كليساهای نوپای آمريكا به شدت دنبال میشود و بر جو بيشتر نهادهای فرهنگی و سياسی غرب از جمله وسايل ارتباط جمعی و صنعت سينما حكومت میكند.
حاصل همين بی خبری و خودمحوری است كه يهوديان بارها در غرب قتل عام شدهاند و تا نيمه اول قرن بيستم برای بسياری از اين جوامع از جمله آمريكا حتی نام اسلام يا هندو ناشناخته بود چه رسد به هويت آنها و در زير مقوله باورهای مردم غيرمتمدن میآمد.
اين بيگانه ستيزی را عواملی مهار میكند كه بر فراز همه قانون است. و در مسئله مذهب نهادهای دينیای هستند كه سنت ديرپا داشتهاند و با باورهای ديگر قرن ها داد و ستد كردهاند از جمله كليسای كاتوليك. در غياب اين نهادهاست كه سكولارهای سرسخت دين ستيز و يا رهبران كليساهای نوپايی كه از طريق وسايل ارتباط جمعی پيروان ميليونی يافتهاند و بيشتر تابع خواسته مردم هستند تا در انديشه و رشد ذهنيت آنان، در حمله به باورهای ديگران سخت بی باكند بويژه در رابطه با اسلام كه آن را رقيبی نيرومند میدانند.
از اين روی وقتی پای مراوده با مذاهب و اديان ديگر پيش میآيد غرب سنت نيرومند و تجربه با ارزشی در اين زمينه ندارد. و در بهترين حالت خود راه حل "امنيت قانونی" را در پيش پای میگذارد و از "تحمل" سخن میگويد نه از "تساهل و تسامح" و اين راه حل به دلايل بسياری در اين زمينه كاربرد لازم را ندارد از جمله اين دلايل:
الف: عدم وجود قوانين جهان شمول در اين مورد. برای مثال سردبير نشريه دی ولت Die Welt در برلين كه اين كاريكاتورها را چاپ مجدد كرده است در دفاع از اين كه چگونه است كه آزادی بيان او شامل مسئله هولوكاست نمیشود میگويد" هر فرهنگی حق دارد تابوهای خودش را داشته باشد. يك روزنامه در كشورهای اسلامی اگر اين كارتون ها را چاپ كند بايد تنبيه شود. و اگر نشريهای در آلمان هولوكاست را زير سئوال ببرد بايد طبق قانون مجازات شود" (واشنگتن پست ١٦ فوريه ٢٠٠٦) اين استدلال و استدلال های مشابه آن از سوی نشريه دانماركی و روشنفكران غربی حامی آن همه بيانگر تكيه آنان بر سنت و فرهنگ بومی است در دنيايی كه در عصر "جهانی شدن" به سر میبرد و هنوز قوانين مناسب اين زمان را وضع نكرده است.
ب: از آنجا كه قانون پديدهای سياسی است و تفسير آن بر عهده قاضی است و قاضی نيز فردی است تابع شرايط زمان و مكانش، لذا هيچ دادگاهی تا قبول جهانی پيدا نكند هيچ قانون جهان شمولی هم در آن معنی نخواهد داشت. برای مثال وقتی در قانون گفته میشود نقد آزاد است و توهين و فحاشی ممنوع، مصداق فحش و توهين را قاضی معلوم میكند و هيچ متن قانونیای جزييات آن را نمیتواند بيان كند.
ج: تجربه نشان داده و منطق روشن میدارد كه در موارد بسيار احساسی و اموری چون مذهب كه با همه وجود پيروانش سروكار دارد، قانون به تنهايی قادر به هدايت و مهار كردن نيست، زيرا اوج دستورالعمل قانون تحمل است و بردباری نه آسان گيری و تسامح كه از مقوله اخلاق است و تحمل ميدان عملش در دل نيست و با قلمرو احساسی كه ميدان عمل باورهای دينی است چندان كاری ندارد.
اگر غرب به دليل سنت تاريخی اش تجربه چندانی در برخورد با ديگر مذاهب نداشته و به دنبال اصل احترام به خود و حداكثر كردن منافع شخصی قانون را حاكم كرده است و در نتيجه سر از راه حل "امنيت قانونی" به در آورده است، شرق بويژه خاورميانه و هند به دلايل كاملا متفاوت با آن به راه حل همزيستی مسالمت آميز رسيده و در اين زمينه درس های بسياری به جهان میتواند بياموزد.
"حق" مفهومی است متعلق به جوامع مدرن و در بيشتر جوامع شرقی هنوز جای خود را باز نكرده است. قانون نيز در اثر تسلط حكومتهای استبدادی در اين بخش از جهان هنوز بر اريكه قدرت ننشسته است تا پاسدار حقوق افراد باشد. از سوی ديگر مذاهب بزرگ در همين بخش از جهان پديدار شدهاند و طی قرون و در نهانی ترين زوايای روحی افراد و گسترده ترين لايه های فرهنگی جامعه نفوذ كردهاند و نقش بسيار حساس و مهمی در همه سطوح زندگی انسان ها داشته و دارند. و از آنجا كه بر باورها استوارند چندان هم مباحثه و مجادله را بر نمیتابند، لذا مردم اين بخش از جهان در طول زمان به مفهوم "تساهل و تسامح" دست يافتهاند. ادبيات اين مردم لبريز از اين مفهوم است و متفكران به صدها زبان اين اصل را تبليغ و تشويق كردهاند. از داستان های كهن هندی چون تعريف فيل از ديدگاه افراد مختلفی كه در يك اتاق تاريك هستند و هر كسی با لمس عضوی از فيل آن را آن گونه وصف میكند. داستانی كه مولانا هم آن را به شعر آورده است تا آنجا كه معشوقی كه شيخ صنعان را تا بالاترين مدارج عرفانی میرساند يك دختر ترسا است و حاصل اين همه تلاش طی قرون نفود اين مفهوم اخلاقی تا عميق ترين لايه های جامعه است تا بدانجا كه ضرب المثل "عيسی به دين خود موسی به دين خود" ورد زبان مردم كوچه و بازار است حتی برای بيان سليقه شخص در خريد كالايی به كار میرود و يا شعر ضرب المثل شده "جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه" حاصل همان آموزش ها و نهادينه كردن تساهل و تسامح است كه در نبود قانون و تسلط مستبدين و پايين بودن سطح سواد و عدم بهره گيری از مدرنيته پيروان اديان در همسايگی يك ديگر زندگی صلح آميزی دارند و در كشور كوچك لبنان ١٨ مذهب در كنار يكديگر قرن ها زيست كردهاند در حالی كه پارهای از آنان چون يزيديان و شيعيان در باورهايشان هيچ راهی برای آشتی با يكديگر ندارند. و يا ارامنه و يهوديان ايران همه جا نخست خود را ايرانی میدانند سپس مسيحی يا يهودی. و يا مسيحيان عراق در روز عاشورا آش نذری میپزند. و بر طبق نوشته حتی كسانی چون برنارد لوئيس يهوديان و مسيحيان و پيروان اديان ديگر در حكومت های اسلامی زندگی قابل قبولی داشتهاند. سركوب قرامطه و اسماعيليه همانند مسئله مجاهدين امروز يك امر سياسی است تا دينی و هم چنين است قتل عام ارامنه توسط دولت عثمانی و جنگ شيعه و سنی در زمان صفويه. و اين تازه مربوط به قلمرو اسلام و خاورميانه است كه سخن از تسلط يك دين ابراهيمی است با ادعای دست يابی به حقيقت مطلق؛ والا اگر به هند برويم در آنجا شاهد افتخارآميزترين تجربيات بشری در اين زمينه خواهيم بود و جهان امروز چه درس ها كه از اين قوم میتواند بياموزد.
حاصل فراگير شدن همين مفهوم تساهل و تسامح است كه حتی بهاييان نيز به نفرت از مردم ايران نرسيدند با وجود آن كه هميشه رهبران مذهبی آنان را نفی كردند و بيشتر حكومت ها نيز آنان را آزار كردند اما كمتر از سوی همسايگانشان طرد شدند و حتی ازدواج آنان با مسلمانان همسايه شان امری غيرمتداول نبوده و نيست. و در بيش از ده شهر و روستايی كه خود شاهد بودم اينان به عنوان بخشی از جامعه خود و در رابطه با همسايگانشان زندگی آرامی داشتند مگر آن كه ملای متعصبی اين رابطه سالم را برهم میزد و در اكثر موارد با استفاده از سودجويی افرادی آتش جنگ مذهبی را بر میافروخت.
كوتاه كلام آن كه غربيان در سطح حكومت و نهادهای عمومی مسئله حق و قانون را دارند در حالی كه شرقيان در سطح مردمی مسئله تساهل و مدارا را. در جوامع غربی احترام به مذاهب ديگر در ميان مردم و در اخلاقيات آنان نهادينه نشده است در حالی كه در شرق در ميان مردم اخلاقيات مبتنی بر احترام و مدارا بن مايه همزيستی مسالمت آميز شده است. در جهان امروز و عصر جهانی شدن تركيبی از اين دو است كه همزيستی مسالمت آميز پيروان اديان و حتی اين ناباوران را ممكن میگرداند. اگر شرق بايد قانون مدار شود و بياموزد كه خشم خود را در چهارچوب قانون مهار كند غرب نيز بايد در فرهنگ خودمدار و خودپرست خود تجديدنظر بنيانی كند. و به جای سنگر گرفتن در پس سپر "حق آزادی بيان" با آغوش باز به پذيرش ديگران برود و اصل احترام به مقدسات و باورهای ديگران را پذيرا شود و به اين امر نه فقط از سر ترس از قانون و گريز از مجازات قاضی بلكه از سر وجدان و اخلاق تن دهد و بپذيرد كه تكنولوژی برتر نشان فرهنگ برتر نيست و تمدن های ديگر و پيروان اديان ديگر با وجود اعتراف به رشد فنی تمدن غرب وقتی پای كليت فرهنگی در ميان میآيد در بسياری از موارد خود را پيشرفته تر و مترقی تر هم ميدانند.