سخنی با هیئت سیاسی – اجرایی سازمان فدائیان
خلق ایران (اکثریت)، در پیوند با اقلیم کردستان عراق
دوستان گرامی
با درود و آرزوی کامیابی برای شما و همه ایرانیان، و غمگساری برای زنده یاد جلال طالبانی بزرگ
۱) دیدن بیانیه، قطعنامه، مقاله یا هر نام دیگری که به نوشته شما در تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۹۶ بدهیم، مرا به شگفتی واداشت. نه از این نگاه که شما بیانیهای دادهاید، بلکه از این نگاه که گویی هنوز شما در ستیز با دولت «صدر انقلاب» در گوشهای از کردستان ایران یعنی سنگر مبارزاتی نیروهای چپ در آن سالها پناه گرفتهاید، و خودتان نیز هنوز در اندیشههای سیاسی و مبارزاتی صدر انقلاب جا خوش کردهاید. بازهم نه از این دیدگاه که اکنون سرشت نظام جمهوری اسلامی چیزی دیگر شده و شما تغییر نکردهاید. بلکه از این دید که شرایط جهان و منطقه و نیازها و وظیفۀ نیروهای چپ چیز دیگری شده است، اما گویا هنوز شما دیگرگون نشدهاید.
شمانوشتهاید: «همه پرسی در کردستان عراق در فضای تهدیدهای دولت مرکزی عراق، جمهوری اسلامی و دولت ترکیه برگزار گردید. میزان مشارکت در همه پرسی۷۲ درصد بود. ۹۲,۷۳ درصد شرکت کنندگان در همهپرسی به جدایی اقلیم از عراق رأی دادند. نتیجه همهپرسی از یکسو شور و شعف کردها را موجب شد و راه را برای دستیابی به آرزوی ۱۰۰ ساله آن ها گشود و از سوی دیگر آینده پرابهام و نگرانکنندهای برای منطقه و کردستان عراق رقم زد.»
گویی شما نه تنها از دگرگونیهای جهان دور ماندهاید، که فراموش کردهاید تودههای ناآگاه و مستبد در همهپرسی همان صدر انقلاب، نزدیک به ۹۸ درسد واجدان شرایط در همه پرسی شرکت کردند و نزدیک به ۹۹ درسد به جمهوری اسلامی رای آری دادند. هرگونه شک در آمارهای جمهوری اسلامی، به همان اندازه روایی دارد که آمارهای اقلیم کردستان عراق دارد. این رای درست در زمانی بود که انقلابی انجام شده بود و خود شما و کسانی مانند شما نه تنها آن انقلاب را پاس میداشتید که دست کم ۵ سال هم به دفاع از حکومت اسلامی پرداختید. اینک آیا شما آن رای بزرگ به حکومتی دینی و خودکامه با دست آوردهای هیچ را درست میدانید؟
در آن همه پرسی همچنین، با اینکه بسیاری از مردم کردستان به میدان نیامدند، اما درسد آنها که آمدند از درسد شرکت کنندگان در همه پرسی اقلیم کردستان عراق بسی بیشتر بود. این در حالی است که همه پرسی اقلیم، در زمانی برگزار شد که نه تنها شرایط انقلابی نبود، که فساد و ناکارآمدی دستگاه فرمانروایی خاندان بارزانی، کفر ابلیس شده و بر زبان همه کس حتی بخش بزرگی از کردها روان است. آدمی باید چشم و گوش خود را از دست داده باشد و رفتار تهدیدآمیز و تبلیغاتی سخنگویان حزب دموکرات کردستان عراق در رسانههای همگانی به ویژه صدای آمریکا و بی بی سی را ندیده باشد تا از «همه پرسی در کردستان عراق در فضای تهدیدهای دولت مرکزی عراق، جمهوری اسلامی و دولت ترکیه» سخن بگوید. همین بس که شما نه تنها به سخنان تهدید آمیز و تبلیغاتی مسعود بارزانی و کادرهای بلندپایه حزبهای کردی مانند علی عونی و “استادان” کرد دانشگاههای کردستان، که حتی به گزارشهای گزارشگر کرد متعصب صدای آمریکا یعنی علی جوانمردی در یکی دو سال گذشته گوش فرا دهید. آنگاه خواهید دید که چرا نه تنها دولتهای ترکیه و عراق و ایران چنین سرآسیمه شده اند، که همه جهان به جز اسراییل در برابر این همه پرسی موضع گرفتهاند.
انگیزه این همه پرسی و آرزوی استقلال اقلیم از عراق، بیش از هرچیز برآمده از عطش خاندان بارزانی برای قدرت خودکامه، و آن «استادان» برای جستجوی شغل بهتری برای خویش بود. اما دود خطر و زیان یک جنگ فراگیر داخلی و نیابتی، بیش از همه به چشم مردمان کرد منطقه خواهد رفت. اینکه من از جنگ فراگیر داخلی نام میبرم، از آن روست که گرچه «استقلال» برای همه کس و در هرجا سخنی دهن شیرینکن و فریبنده است، اما چنین نمینماید که در میان کردهای منطقه، همه کس با آقای بارزانی و گروه او همداستان باشند.
۲) دوستان گرامی اینکه کسی یا یک گروه قومی یا دینی، یک روز یا سد روز یا هزار سال در آرزوی چیزی باشد، نه تنها برای او حقی پدید نمیآورد، که شاید هیچگاه او را به آرزویش نرساند. یا به این دلیل که آن آرزو دست نایافتنی یا نادرست و بیجاست، یا به این دلیل که هیچگاه شرایط آن فراهم نشود. جز شما و خود رهبران سیاسی کنونی قوم کرد، چه کسی به خاندان بارزانی این حق را داده است که هر زمان که خواست پارلمانی را بندد و هر زمان که خواست آن را بگشاید، و به دلخواه خود و به نام بخشی از مردم کردستان عراق، لقمه چرب کرکوک نفت خیز و دیگر شهرهای تمیز کردستان را در جنگی نیابتی برباید و آن را از کشور به رسمیت شناخته عراق جدا سازد.
اینکه در سد سال گذشته عراق و بسیاری کشورهای دیگر چگونه پدید آمدهاند، سخن دیگری است. اصطلاح چهارپارچه کردستان نیز سخنی بی پایه است و بی آنکه ایرانیان بخواهند درپی بازگشت همه کردستان به خاک اصلی یعنی ایران باشند، به حکم رویدادهای شاید برگشت ناپذیر تاریخ، ناگزیر از احترم به تمامیت ارضی کشورها، و پذیرش وضعیت کنونی آنها هستند. دستکم به این دلیل که هیچگاه نه سرزمین کردها، نه گیلانیها، نه اصفهانیها و نه خراسانیها و دیگر مردم ایران کنونی و تاریخی، یک کشور مستقل و جدا از دیگر بخشهای ایران نبودهاند. از این رو، گفتوگو از استقلال کردستان عراق یا ترکیه یا ایران و یا سوریه، سخنی پوچ و میان تهی است. و این بسیار شگفتآور است که دوستان فدایی همسخن با سران جمهوری اسلامی، هنوز کشور اسرائیل را که زادگاه یک گروه قومی سه هزار ساله است و سد سال است که یک کشور رسمی پذیرفته شده با اقتصادی نیرومند و عضو سازمان ملل است، به رسمیت نمیشناسند. اما از «ملت» کرد سخن میگویند و خواهان یک کشور کردی مستقل شدهاند.
دوستان گرامی، در چند سال گذشته هم ایران هم ترکیه، هم آمریکا، هم زرجویان و فرصتطلبان اروپایی، از نظر اقتصادی و نظامی پشتیبان دولت اقلیم کردستان عراق بودهاند. با این امید که بتوانند از آن بهره برداری سیاسی و اقتصادی کنند. غربیها آمده بودند که از اقلیم کردستان یک دوبی کردی بسازند. من آینده را نمیدانم، اما اکنون و تا آیندهای روشن، گویا این فرصتهای اقتصادی برای کردستان از میان رفته است. سنگی که فرصتطلبیهای نابجای آقای بارزانی و خود بزرگ بینی دیگر رهبران اقلیم در چاه انداخته اند، دلیل اصلی این پیش آمد است نه تهدیدهای ایران یا ترکیه. چه کسی است که نداند همه ایرانیها و دولتهای ترکیه و عراق همواره نگران تجزیهطلبی در بخشی از خاک خود هستند و دربرابر آن میایستند؟
اینکه این استقلال به گفته شما و تجزیهطلبی در زبان من حق هست یا نیست، سخنی دیگر است. رهبر کنونی کردهای عراقی که این سمت را از پدر خود به ارث برده است، همواره از دموکراسی سخن میگوید. اما این چگونه دموکراسی است که کسی چیزی را بخواهد و خودش به حقانیت خود رای بدهد. مانند شهادت دم روباه برای برحق بودن روباه. هیچ خودکامهای نمیتواند به خود حق دهد که بی رضایت شریکانش، سهم خود را از دارایی مشاع جدا کند. حتی هیچ زن و شوهری هم به تنهایی و به خواست خود نمیتوانند از هم جدا شوند. خواهر و برادر و فرزند که جای خود را دارد. حتی اگر قرار باشد بخشی از یک کشور از همه کشور جدا شود، باید همه به آن رای دهند. رأی قوم یا بخش ذینفع به تنهایی، باطل است.
۳) دوستان گرامی. هیچ ایرانی آگاهی چشم خود را بر فشارهای نابجایی که ترکیه و ایران و عراق بر همه مردم خود و از آن جمله کردها، بلوچها، سنیها، شیعیان، بهاییان، بیدینان و دیگران روا میداردند نمیبندد. این را نیز همه میدانند که نه به دلیل رهبری آقای بارزانی بلکه به دلیل نفت کرکوک و باجگیریهای خاندان بارزانی از دولت عراق و جهان، وضعیت مالی بارزانیها بسیار خوب، و وضعیت مالی و آزادیهای مردم اقلیم کردستان عراق از کردهای دیگر کشورها شاید اندکی بهتر بوده است. با اینهمه، این اقلیم در پی جداسازی خود از عراق برآمده است. با این رفتار و با اینکه دستکم در ایران ما سرمایهداران کرد چندانی را نمیشناسیم، چگونه میتوان از دولتها انتظار داشته باشیم ریسک سرمایهگذاری در کردستان را بپذیرند، و پستهای مهم سیاسی را به کردها بسپارند؟
بسیاری از ایرانیان و از آن میان کسانی چون این نگارنده، در سالهای آغازین انقلاب ۵۷ که نه چیز چندانی از تاریخ میدانستیم و نه از سیاست، پشت جبهه رویدادهای آن روز در کردستان ایران بودیم و تا اندازهای هوادار حق تعیین سرنوشت با همان برداشت نادرستی که این رزوها از این مفهوم وجود دارد. در آن روزها همه ما و شما، کشورهای ساختگی اران (آذربایجان)، ترکمنستان، تاجیکستان و مانند آن را که برپایه قومیت ساخته شده بودند، بهشت روی زمین میدانستیم. اما اکنون دانستهایم که چنین نبوده و شاید همه یا تنی چند از شما آن کشورها را از نزدیک دیده و بیش از دیگران به آن آگاه هستید. ناسیونالیسم قومی و کشوری که بر پایه یک گروه قومی یا دینی استوار باشد، هرگز نمیتواند سخن از دموکراسی بگوید و دموکرات باشد. به ویژه از جنگ یکم جهانی به این سو و شاید تا ظهور حضرت مهدی امام ناپیدا، که دوران ملتسازی به پایان رسیده است. شاید به همین دلیل، بسیاری از مردم ایران و شاید دیگر کشورهای همسایه، به درست یا نادرست در پس چنین گرایشهایی دست قدرتهای جهانی را میبینند. به ویژه پس از اینکه کشور قومگرای اسرائیل که البته یک ملت نیز هست، در سیمای تنها پشتیبان این همهپرسی خودنمایی کرد.
این نگارنده نیز مانند بسیاری دیگر از کنشگران سیاسی و اجتماعی، نه برای کردستان یک راه حل نظامی را پیشنهاد میکنم و نه رفتارهای تند دولتهای ایران یا ترکیه را میپسندم. اما چنین میپندارم که در هر دو سو یعنی هم در اقلیم کردستان عراق و هم در کشورهای پیرامون آن، جنگسالارانی هستند که نانشان در روغن جنگ چرب میشود. در رویدادهای ناخوشایند فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد نیز تا اندازهای چنین بود. همه باید تلاش کنیم بار دیگر با رویدادهایی مانند آذربایجان یا مهاباد سال ۱۳۲۵ روبرو نشویم. به ویژه آنکه شاید هرگز نتوان مسعود بارزانی را با دموکراتهای پاک و انقلابی آن سالها در آذربایجان و مهاباد همتراز شمرد. هرچه هست، باید پذیرفت که چنین فرجامی نیز میتواند یک سناریو باشد و آنچه این روزها در جاهایی مانند اسپانیا و قوم کاتالان میگذرد، نه تنها پشتوانهای برای جداییخواهان اقلیم کردستان عراق نیست، که میتواند بر همدستی دولتهای همسایه اقلیم در سرکوبی آن بیفزاید.
۴) دوستان گرامی. رویکرد پیشین شما یعنی اینکه: «برگزاری رفراندوم در شرایط کنونی و با مختصات فعلی به سود روندهای دمکراتیک در کردستان عراق و خدمتگزار امر صلح در منطقه نیست»، رویکرد درستی بوده و هنوز هم باید به آن باور داشت. اکنون به راستی «کردستان عراق با برگزاری همهپرسی، گام در راه دشواری گذاشته است. .....» که امیدوارم پیآمدهای ناگواری برای مردم کرد و کشورهای منطقه نداشته باشد. اما با برداشتی که از تز حق تعیین سرنوشت در میان گروههای قومی و بسیاری از مارکسیستهای آیینی رواج دارد، به هیچ روی با شما همسو نیستم. زیرا نه این تز چفت و بست روشنی دارد، و نه خاستگاه آن در زمان لنین و ویلسون جدایی خواهیهای قومی یا ناسیونالیسم قومی امروزین بوده است.
اکنون همانگونه که شما هم گفتهاید: «خاورمیانه پر از کانونهای بحران و جنگهای نیابتی است. اضافه شدن یک کانون بحران بر کانونهای موجود به زیان کردستان عراق و سه کشور هممرز آن است. راه جلوگیری از تنش و بحران، مذاکره و گفتوگو بین کردستان عراق و دولت عراق است.» اما کاش از یاد نبرده بودید که در جهان امروز به جز «کردستان عراق و سه کشور هم مرز آن» دیگرانی نیز زندگی میکنند. این کانون بحران تازه، به زیان همه مردم جهان و به سود جنگافروزان همه جهان است. با توجه به رویدادهای احتمالی آینده نزدیک در ایران، برای دموکراتها و مارکسیستهای ایرانی نیز کارهای بر زمین مانده بسیاری هست که به آنها حکم میکند افق دید و کنش خود را تنها به گفتمانهای تنگ به گفته آنها ملی و از نگاه من قومی، و همچنین عقب افتادن حقوق چند نفر در فلان کارخانه ورشکسته کرانمند نسازند. گرههای کور در ایران، بسی بیشتر و بزرگتر از اینها است.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
سیزدهم مهرماه ۱۳۹۶