ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 25.09.2017, 19:35
چند نظر درباره استقلال کردستان عراق

حجاریان / نقیب‌زاده / امیراحمدی / باوند..

«گمشده ما»

یادداشت سعید حجاریان
منبع: هفته‌نامه سازندگی، شماره‏ ۱۱

این روزها در میان اخبار با دو رویداد مهم روبه‌رو هستیم. اولین آن‌ها جشن‌های هفتادمین سال استقلال پاکستان‌ از هند است و دیگری فراخوان مسعود بارزانی برای برگزاری رفراندوم استقلال کردستان عراق. این دو رویداد برای ما از آن جهت اهمیت دارند که بدانیم گذشته و حال همواره درس‌هایی برای ایران داشته و دارند. زمانی که هند از یوغ استعمار بریتانیا بیرون آمد همه اقوام آن اعم از هندو، سیک، مسلمان و زرتشتی درباره ایده ضدیت با استعمار هم‌داستان بودند تا اینکه بعدها به ‌دلیل دعواهای دینی، میان مسلمانان و هندوها اختلاف افتاد و در مواجهه‌ای همراه با تلفات زیاد پاکستان از پیکره هند جدا شد. امروز علیرغم جدایی و ثبات نسبی همچنان این تخاصم ادامه دارد؛ در واقع رهبران اولیه پاکستان یعنی محمدعلی جناح، فاطمه جناح و اقبال لاهوری بی‌آنکه به عواقب عمل‌شان بیندیشند باعث جدایی جبهه اسلام از هندوستان شدند و در ادامه همین مسیر پاکستان نیز به دو بخش تقسیم شد و پاکستان شرقی (بنگلادش) نیز جداسری پیشه کرد. درباره فاصله ایجاد شده میان هند و پاکستان بسیار می‌توان نوشت اما به همین نکته می‌توان اکتفا کرد که پاکستان در بدو تولدش به قدری از هند فاصله گرفت که حتی سرود ملی‌ یا «ملی ترانه»‌اش را به زبان فارسی سرودند؛ این امر در حالی صورت گرفت که زبان رسمی پاکستان اردو بود و زبان‌های دیگر نیز مثل پنجابی، پشتو و بلوچی در آن رواج داشت و عملاً زبان فارسی به صورت جدی در میان مردم رواج نداشت.[۱]

از سوی دیگر، با کردستان عراق مواجه هستیم. پس از سقوط صدام و اخراج بعثی‌ها از دولت و مناصب نظامی عراق، عملاً قدرت به دست شیعیان این کشور افتاد و کردها که سابقه مبارزه با دولت بعثی را در کارنامه‌شان داشتند، سرزمین خود را بازیابی کردند و فی‌الحال مسعود بارزانی می‌خواهد تا زنده‌ است کشور مستقل کردستان را تأسیس کند. البته در طول این مدت اهل سنت عراق نیز بیکار ننشستند و مدت‌ها در تکریت و موصل با دولت مرکزی جنگیدند تا اینکه بالاخره داعش سر برآورد و خود را به‌عنوان دولت آنان معرفی کرد و بسیاری از آن‌ها با ابوبکر بغدادی بیعت کردند چرا که سهم‌شان در دولت مرکزی به نسبت شیعیان کم بود.

غرض از این مقدمه آن است که مادامی که یک جمعیت طایفه باشند، شیخ می‌خواهند مانند طوایف عرب جنوب کشور که هر کدام شیخی دارند و به آن «شیخ‌الطائفه» می‌گویند. وقتی جمعیت رشد کند و ویژگی قومی (ethnic) پیدا کند افراد به دنبال رهبر هژمون یا با قول عرب‌ها سیادت می‌گردند و به دنبال یافتن «سیدالقوم» می‌روند. در مرحله بعد زمانی که تکامل جمعیت بیشتر شد و به مرحله ملت رسید، دولتخواهی مطرح می‌شود و ملت در پی برقراری دولت خود برمی‌آید چرا که گمشده‌اش دولت خودش است. برای مثال در نمونه کردستان عراق شاهد هستیم که از دوره ملامصطفی بارزانی تا به امروز پرچم، سرود، کنسولگری، پیش‌مرگه و ارتش اختصاصی پدید آمده و دولتمردان هر آن ممکن است واحد پول منطقه‌ای مشخص کنند و به چاپ اسکناس نیز دست بزنند. کردهای عراق فی‌الواقع فقط دولت ندارند و اگر دولت‌شان برقرار شود،nation-state تشکیل می‌شود. این جمعیت قبلاً زبان، مذهب، نژاد، پیشینه فرهنگی و تاریخی مشترکی داشتند اما با این حال قوم بودند و این پارامترها هنوز برای اطلاق واژه ملت کفایت نمی‌کرد، چرا که یک قوم زمانی ملت می‌شود و قوام (STABLITY) پیدا می‌کند که دستگاه حاکمه (ESTABLISHMENT) داشته باشد.

حال به نمونه ایران توجه کنید؛ کشوری که هم ملت داشته و هم به تعبیر هگل اولین دولت را در تاریخ داشته است. ملت ایران به لحاظ فرهنگی دوام داشته‌ است ولی گاهی همچون زمان حمله اسکندر دولت‌اش محو شده است، اما بعداً همین ملت دولت‌اش را بر بستری که از قبل موجود بوده ایجاد ‌کرده است؛ چنانکه دیدیم بعد از حمله اعراب به ایران، ایرانیان سعی کردند دولت خود را بسازند. این مقوله را در ادبیات‌مان نیز شاهد هستیم که بارزترین آن شاهنامه است که فی‌الواقع اثری دولت‌نما محسوب می‌شود؛ فردوسی در اثر خود بیش از آنکه بخواهد احیاگر زبان فارسی باشد به دنبال احیای دولت از دست رفته است. در جای دیگر نیز یعقوب لیث می‌گوید: «چیزی را که من اندر نیابم چرا باید گفتن» که فی‌الواقع می‌خواهد جداسری خود از خلافت بغداد و همچنین احیای دولت ملی را نشان دهد. از این نمونه‌ها فراوان‌اند؛ چه نادر، چه شاه صفی و تبارش و چه جنبش مشروطه و حتی دولت موقت مهندس بازرگان. حتی به اعتقاد من فلسفه انتظار برای ایرانیان هم فلسفه دولت از دست رفته است که برای اثبات این امر می‌توان به عبارت «اللّهم انّا نرغب الیک فی دوله کریمه» در دعای افتتاح استشهاد کرد که طلب دولت در آن به وضوح مشخص است.

فی‌الواقع بعد از شکست ایران در جنگ‌های ایران و روس و پی بردن ایرانیان به مسأله توسعه‌نیافتگی و عقب‌ماندگی که نمود آن در قشون نمایان شد، اهالی سیاست متوجه شدند که توسعه و ترقی امری است بس واجب که بعدها در همین راستا چه در دولت قائم‌مقام فراهانی و چه در دولت امیرکبیر تلاش شد که عقب‌ماندگی به‌نحوی جبران شود و این امر ممکن نبود جز با تشکیل دولتی ملی و نه دولتی سلطانی. پس از آن در اواخر دوره قاجار تفاسیری از مهدویت به دست داده شد که گویا مبین آن بود که برای تعجیل در فرج باید دولتی به ‌وجود آید که آن را تمهید کند، امری که در غرب نیز سابقه داشته است و نمونه آن را در مورد پیوریتن‌ها مشاهده می‌کنیم. پیوریتن‌ها مسیانیسم را سوخت توسعه خود کردند و زمانی که به مرحله‌ای از ترقی و توسعه رسیدند، ایده‌های مسیانیستی تبخیر شد. تقریباً مانند داستان منطق‌الطیر عطار که جمعی از پرندگان به‌دنبال سیمرغ روانه قاف شدند و در میانه راه عده‌ای از بین رفتند و النهایه وقتی به قله رسیدند فقط سی پرنده باقی مانده بودند که فهمیدند سیمرغ خود آن‌ها هستند.

از این گذشته دولت در ایران به نسبت دیگر کشورها اهمیت بیشتری دارد. امروز در ایران نه همچون انگلیس و آمریکا، بورژوازی موتور توسعه است و نه مانند چین و ویتنام، حزب فراگیر می‌تواند ایفای نقش کند. در کشور ما به دلایل مختلف فقط دولت است که امکان دارد این بار را به مقصد برساند لذا جنبش‌ دولت‌خواهی به یک معنا جنبش توسعه‌خواهی به شمار می‌آید. اما در این میان این پرسش به وجود می‌آید که چرا باید بعضی اقوام ایرانی در سرّ‌ سویدایشان به ‌دنبال دولت باشند و بعضی نه؟ به استناد تاریخ، بلوچ‌ها هیچ‌گاه از مرحله قوم فراتر نرفته‌اند چرا که هیچ‌گاه دولت نداشته‌اند؛ عرب‌ها نیز چنین بوده‌اند و دولت را تجربه نکرده‌اند. اما در مقابل دو قوم کرد و ترک در مقطعی از زمان صاحب دولت بوده‌اند، اولی دولت مهاباد به رهبری قاضی محمد و دومی فرقه دموکرات به رهبری جعفر پیشه‌وری. این دولت‌ها اگرچه پوشالی بودند به‌عنوان سرنمون در ضمیر ناخودآگاه این اقوام حاضر هستند و به همین جهت است که می‌بینیم تیم فوتبال تراکتور یا قلعه بابک یا منطقه کردستان به معضلی برای دولت تبدیل شده‌اند.

اما مشکل حال حاضر ما چیست؟ مشکل ما این است که جهت شرکت در مراسم تحلیف رئیس‌جمهور برای افرادی که کمترین تناسبی با سیاست و دولت داشته و دارند دعوت‌نامه ارسال می‌شود اما برای مولوی عبدالحمید که در انتخابات برای روحانی بسیج نیرو کرد، چنین نمی‌شود و رئیس مجلس ادعا می‌کند که صندلی خالی نبوده است. مشکل دیگر ما این است که در فرم‌های گزینش به جای دین از مذهب افراد می‌پرسیم که اگر فرد اهل تسنن بود همان ابتدا تکلیف‌اش را روشن کنیم؛ پیش‌تر پرسش از دین در فرم‌های گزینش در راستای تصفیه‌ کردن بعضی از آیین‌ها مطرح می‌شد اما اخیراً برای کوچک‌تر کردن دایره خودی‌ها پرسش‌ از مذهب نیز اضافه شده است. دیگر مشکل ما این است که نه در حد وزیر، نه در حد مدیرکل و نه در حد افسر ارشد به اهل سنت بها نداده‌ایم و آن‌ها را خودی فرض نکرده‌ایم. این مشکلات که البته به سه مورد فوق‌ محدود نمی‌شود ممکن است به جایی ختم شوند که بعضی بگویند: «این خانه چه زیباست ولی خانه من نیست.» البته این مثال منحصر به اهل تسنن و کردها نیست و به بخش‌های مهمی از جامعه قابل تعمیم است؛ همان بخشی که انتخابات را تبدیل به رفراندوم می‌کند و می‌گوید ما خواهان استقرار دولت خودمان هستیم. همان‌هایی که به تعبیر الهیاتی دست خدا را بر سر خود حس نمی‌کنند.

مقوله دولت‌خواهی را می‌توان از طرق دیگر به‌خصوص از طریق دینی و فقهی نیز ثابت کرد. من در اینجا به تئوری ولایت فقیه ورود نمی‌کنم و به این نکته بسنده می‌کنم که امام زمانی که این تئوری را مطرح کرد به این مسأله قائل بود که دولت وظیفه دارد اموری را که شرع انور حاضر نیست به هیچ روی بر زمین بماند، از زمین بردارد و همچنین باید در زمینه دفاع از مال و جان و ناموس مردم در مرزها و ایجاد رفاهیات آن‌ها بکوشد. در روایتی که شیعه و سنی آن را نقل کرده‌اند آمده است: «من مات ولم بیعه امام فی عنقه مات میتتاً جاهلیه»، یعنی هر کس بمیرد و بیعت امامی بر گردنش نباشد به مرگ جاهلی مرده است. برداشت من از این روایت این است که هر کس زیر پرچم دولت نباشد در وضع طبیعی مرده است و اگر می‌خواهید بدانید وضع جاهلیت چرا همان وضع طبیعی است به خطبه ۸۹ نهج البلاغه مراجعه کنید.[۲] این نگاه در لویاتان‌هابز نیز نسبت به مردم وجود دارد، آنجا که می‌گوید مردمی که از بیعت خارج می‌شوند به وضع طبیعی می‌روند.

قدما حکمت را به دو بخش عملی و نظری تقسیم کرده‌اند. حکمت عملی شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدن بود و فی‌الواقع سیاست مدن که همان حکومت‌داری است ذروه حکمت است. از آن سو در روایتی که عنوان یادداشت حاضر بر گرفته از آن است داریم «الحکمته ضاله المومن»، یعنی حکمت گمشده مؤمن است و گمشده ما چیزی نیست جز حکمت عملی یا همان دولت. به واقع اگر دولتی وجود داشت چرا باید یک پناهجوی جوان ایرانی در جزیره مانوس خودکشی کند؟ چرا باید یک جوان ایرانی در انگلیس توسط پلیس تحقیر شود و سپس توسط همسایگانش به طرز فجیعی کشته شود؟ این در حالی است که دیگر کشورها حتی حامی قاتلان زنجیره‌ای‌شان هستند و حاضر نیستند دولت یا ملتی غریبه بر اتباعشان ظلم روا دارد.

پی‌نوشت‌ها:
[۱] بجاست به این نکته اشاره شود که در حال حاضر سه کشور هستند که سرود ملی‌شان به زبان فارسی است. ایران، ‌تاجیکستان و پاکستان و حتی افغانستان نیز سرودش به زبان پشتو است و نه دری. یعنی پاکستان با زبان اردو به قدری گرایش ضد هند پیدا کرد که به ایران نزدیک شد و این در حالی بود که افغانستان یعنی همسایه نزدیک ایران در سرود ملی‌اش به زبان پشتو وفادار ماند.

[۲] پيامبر را در زمانى فرستاد كه رشته رسالت منقطع، و خواب غفلت ملّت‌ها طولانى، و فتنه‏ها جدّى، و امور حيات از هم گسيخته، و آتش جنگ‌ها شعله‏ور بود. نور دنيا در كسوف، و دنيا با ظهور چهره فريبنده در حال خودنمايى، برگ‌هاى درخت زندگى زرد، نوميدى از بارور شدن شجره حيات بر دل‌ها چيره، و آب زندگى فروكش كرده بود. زمانى كه نشانه‏هاى هدايت كهنه، علائم گمراهى نمايان بود. دنيا به اهلش روى زشت نموده، و نسبت به خواهنده‏اش عبوس بود. ميوه‏اش فتنه، غذايش مردار، جامه زيرش ترس، و جامه رويش شمشير بود. پس اى بندگان خدا پند بگيريد، و به ياد آريد عقايد و آرايى را كه پدران و برادرانتان در گرو آنند، و بر اساس آنها مورد محاسبه حق قرار گرفته‏اند. به جانم سوگند ميان شما و آنان فاصله زيادى نيست، و سال‌ها و قرن‌ها ميان شما و آنها نگذشته، و شما در امروز از روزى كه در اصلاب آنان بوديد دور نيستيد. به خدا قسم پيامبر چيزى را به گوش نسل گذشته شما نشنواند مگر اينكه من امروز به شما شنواندم، و گوش شما در اين زمان پست‏تر از گوش آنان نيست، و ديده‏هاى آنان بينا نگشت، و دل‌هايى براى آنان در آن زمان‌ها قرار داده نشد مگر اينكه در اين زمان به مانند همان چشم و دل به شما عنايت شده. و به خدا سوگند شما بعد از آنان به چيزى بينا نشده‏ايد كه گذشتگان آن را نمى‏دانستند، و شما به چيزى مخصوص نگشته‏ايد كه آنان از آن محروم شده باشند. و همانا بلا و آزمايشى بر شما فرود آمده كه مهارش مضطرب و تنگش سست است. بنابراين آنچه فريب خوردگان از آن بهره‏مندند شما را فريب ندهد، زيرا كه فريبنده‏ها سايه‏اى است گسترده تا زمانى معين.


***

«فرمول دولت قومی؟»

نقد عبدالله شهبازی بر یادداشت سعید حجاریان

منبع: کانال تلگرام «راهبرد»

در برخی اظهارات، که همزمان با برگزاری رفراندوم امروز (۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷/ ۳ مهر ۱۳۹۶) در اقلیم کردستان عراق انتشار یافته، تحولات جاری کردستان فرایندی «تکاملی»، و طبیعی، تلقی شده و بر این اساس انگاره «دولت قومی» جایگزین مفهوم «دولت- ملت» شده است.

آقای سعید حجاریان می‌نویسد: «مادامی که یک جمعیت طایفه باشند، شیخ می‌خواهند مانند طوایف عرب جنوب کشور که هر کدام شیخی دارند و به آن شیخ‌الطائفه می‌گویند. وقتی جمعیت رشد کند و ویژگی قومی ethnic پیدا کند افراد به دنبال رهبر هژمون یا با قول عرب‌ها سیادت می‌گردند و به دنبال یافتن سیدالقوم می‌روند. در مرحله بعد زمانی که تکامل جمعیت بیشتر شد و به مرحله ملت رسید، دولت‌خواهی مطرح می‌شود و ملت در پی برقراری دولت خود برمی‌آید چرا که گمشده‌اش دولت خودش است... کردهای عراق فی‌الواقع فقط دولت ندارند و اگر دولت‌شان برقرار شود nation-state تشکیل می‌شود. این جمعیت قبلا زبان، مذهب، نژاد، پیشینه فرهنگی و تاریخی مشترکی داشتند؛ اما با این حال قوم بودند و این پارامترها هنوز برای اطلاق واژه ملت کفایت نمی‌کرد، چراکه یک قوم زمانی ملت می‌شود و قوام stability پیدا می‌کند که دستگاه حاکمه establishment داشته باشد.»

به عبارت دیگر، «زبان»، «مذهب»‌، «نژاد»، «پیشینه فرهنگی و تاریخی مشترک» به عنوان عناصر تشکیل‌دهنده «قوم» عنوان شده که با تأسیس «دولت» به «ملت» تبدیل می‌شود. از این منظر، کردها هم‌اکنون، با رفراندوم ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷، در حال تأسیس «دولت- ملت» هستند.

تعریف فوق ساده‌سازی سطحی و مغلوطی از مفهوم «دولت- ملت» است که آن را به «دولت قومی» Ethnostate تقلیل داده است.

زبان و مذهب و نژاد واحد الزاما عناصر تشکیل‌دهنده ملت نیستند. برای مثال، «ملت ایرانی» از نژاد و زبان و مذهب واحد برنخاسته و ایرانیان قومی واحد نبودند که در سیر «تکاملی» خود از «طایفه» به «قوم» و سپس «ملت» تبدیل شده باشند.

ایران موزائیکی است از اقوام و فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف که در طول تاریخ کهن در سرزمین مشترک پدید آمده.

زبان فارسی، برغم اهمیت و گسترش تاریخی آن در سرزمین‌های غیرایرانی، مانند هند و عثمانی، عامل تشکیل‌دهنده واحد فرهنگی- سیاسی- جغرافیایی به نام «ایران» نبوده است.

به این دلیل، کرد و بلوچ و ترک و عرب و سایر اقوام ساکن «ایران»، به دلیل سکونت و تعلق طولانی به این سرزمین، خود را «ایرانی» می‌دانند؛ ولی انبوه کثیر «فارسی‌زبانان» سایر کشورها نه خود را «ایرانی» می‌دانند و نه به این نام شناخته می‌شوند.

در تاریخ ۲۷۰۰ ساله اخیر ایران، از مادها تا امروز، تنها دو دولت به سرزمین فارس تعلق داشتند (هخامنشیان و ساسانیان) و در بخش مهمی از این تاریخ حکمرانان ایران مغول و ترک بودند.

ملت‌های کنونی اروپایی نیز در بستر «سیر تکاملی» از «قبیله» به «قوم» پدید نیامدند که در پیامد آن «دولت» تأسیس کنند و به «ملت» تبدیل شوند.

برخی از مهم‌ترین این دولت- ملت‌ها، مانند ایتالیا و آلمان، در سده نوزدهم میلادی و به دلیل عوامل سیاسی ایجاد شدند. اگر، طبق تعریف فوق، در اروپا «ملت»ها بر بنیاد قومیت پدید می‌آمدند، جغرافیای سیاسی اروپا چهره‌ای بکلی دگرگون داشت.

به شمارش نام و تاریخ و وضع کنونی اقوام اروپایی فاقد دولت نیاز نیست؛ ولی حداقل توجه به سیر تکوین «ملت» در بریتانیا (پادشاهی متحده) و تعارض آن با فرمول ساده فوق یا وضع اقوامی چون فلاندرها روشنگر است.

فلاندرها قریب به ۹ قرن دولت محلی واحد داشتند؛ ولی امروزه سرزمین آن‌ها در کشورهای بلژیک و هلند و فرانسه واقع است و از جنبش جدایی‌طلبانه در میان آن‌ها نشانی دیده نمی‌شود.

اگر برای درک جنبش‌های اخیر جدایی‌طلبانه قومی در اروپا، مانند کاتالان‌های اسپانیا و فرانسه، باید عوامل متعدد تاریخی و فرهنگی را شناخت، در خاورمیانه امروز، علاوه بر عوامل فوق، باید بر ژئوپلتیک منطقه و تحولات سال‌های اخیر تأکید کرد.

در این فضا، رفراندوم ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷ کردستان عراق مهم‌ترین تحولی است که می‌خواهد فرمول «دولت قومی» را به نیروی محرکه جدی برای بازتعریف جغرافیای سیاسی خاورمیانه تبدیل کند.

***

نقد عبدالله شهبازی بر سعید حجاریان بجاست

یادداشت تلگرامی حمیدرضا جلایی‌پور درباره یادداشت حجاریان و نقد شهبازی

به نظر من، تبیین تطوری حجاریان در باب رخداد همه‌پرسی کردهای عراق با شواهد تجربی تایید نمی‌شود و نقد شهبازی بجا است.

در ضمن از نگاه تبیینی رخداد امروز کردستان عراق اولا تک علتی نیست و ثانیا شایسته است این رخداد از منظر «عقلانیت استراتژیک» نیز مورد ارزیابی قرار گیرد.

به نظر من امروز (سوم مهرماه ۱۳۹۶) اکثریت مردم کرد عراق برای رهایی خود به الگوی پرهزینه «استقلال» امید بستند و از حق رای خود استفاده می‌کنند و به استقلال کردستان رای می‌دهند.

اگرچه از منظر عقلانیت استراتژیک الگوی «عراق فدراتیو»، برای رهایی کردهای عراق کم هزینه‌تر و رهایی‌بخش‌تر است، یعنی همان پیشنهاد حزب تغییر در کردستان.

این «مردم‌انگیزی» مسعود بارزانی (که برای فرار از بحران مشروعیت خود به الگوی استقلال دخیل بست) ممکن است هزینه‌های ضدتوسعه‌اش برای مردم کرد عراق در دهه‌های آینده روشن‌تر شود؛ ولی این برآورد در آینده به معنای این نخواهد بود که رفراندوم امروز کردهای عراق «کار مردم کرد» در عراق نبوده و فقط خطای پرهزینه پاپولیستی عشیره بارزانی بوده است.

هم نخبگان و هم مردم کرد عراق حامل و مسئول عمل خویشند.


***

«تولد ایران دوم»

یادداشت دکتر احمد نقیب‌زاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
منبع: سایت «فراتاب»

هرکس با استقلال کردها مخالفت می‌کند، بکند؛ ولی ایران نباید پشت کردها را خالی کند. چرا که کُردها و دیگر ایرانیان دارای پیوندهای عمیق و ناگسستنی تاریخی و فرهنگی هستند.

از سه خانواده‌ای که امپراتوری ایران را تشکیل می‌دادند یعنی مادها، پارس‌ها و پارت‌ها، گام اول را مادها یا کردها برداشتند. طی چند سده اخیر و در سایه ضعف حکومت‌های مختلف حاکم بر کشور و شکست در جنگ‌های سرنوشت ساز مانند چالدران، قسمت عمده‌ای از سرزمین بزرگ کردستان برای همیشه از ایران جدا شد و لذا شاخه همخون من اینک در سرزمین‌های مختلفی پراکنده شده، زجرها کشیده، قتل عام‌ها دیده ولی دست از کُرد بودن خود نکشیده است.

تنها قسمتی از آنها در سرزمین پدری خود باقی مانده‌اند و البته در اینجا هم بی‌مهری‌ها دیده‌اند که از جهل و نادانی ناشی می‌شده است.

فرق اینجا (ایران) با آنجا یعنی با عراق و ترکیه و سوریه و لبنان در این است که اینجا از خود اوست. سه هزار سال است خون ایران در رگ‌هایش جوشیده و سخن ایران بر زبانش خروشیده؛ به کجا برود؟ از که روی برتابد هرچند که برادرش بعضا نامهربان بوده باشد!

یکم
اینک که می‌خواهد حق خود را بگیرد تا دیوانه تبهکاری کودکانش را بار دیگر در حلبچه، انفال و شنگال به خاک و خون نکشد از که چشم یاری دارد؟ اگر ترکیه و سوریه از سرافرازی کردها می‌ترسند، بگذار بترسند؛ اما من شاخه همخون خودم را رها نخواهم کرد.

عراق هیچوقت یک دولت ملی نبوده است. مرزهایش استعماری است و ترکیب جمعیتش تصنعی است. نه تنها کردها هیچ ربطی به اعراب ندارند؛ بلکه اعراب سنی هم با شیعیان بیگانه‌اند.

تمام کشورهایی که به این صورت بعد از جنگ جهانی اول از وصله پینه‌های متضاد تشکیل شدند مانند یوگسلاوی و چکسلواکی فروپاشیدند و هرقومی خود را گرفت. بنابراین، سرنوشت محتوم عراق هم همین است.

دوم
اینکه یک ملت پراکنده و سرگردان در صورتی آرام می‌گیرد که در گوشه‌ای از دنیا یک وطن مخصوص خود داشته باشد. فلسفه وجودی اسرائیل از دید غربی‌ها هم همین بود که گفتند تا کشور خاص خود را نداشته باشند؛ آرام نمی‌گیرند. الان یهودیان زیادی هستند که از دولت اسرائیل بیزارند، ولی از هم پاشیدن اسرائیل را برنمی تابند. زیرا در آن صورت کابوس هولوکاست خوابشان را خواهد ربود.

سوم
اینکه منافع ملی ایران حکم می‌کند که عراق یک دولت مرکزی قدرتمند نداشته باشد و لذا عدم تمرکز و یا حتی تجزیه آن بیشتر در راستای منافع ماست. زیرا دولت‌های مرکزی آن جز به مدد خشونت عریان قادر به حفظ این مجموعه نامتجانس نبوده و نخواهد بود.

تاریخ صد سال اخیر هم نشان داده که هرگاه دولتی متمرکز در بغداد شکل گرفته؛ به ایران چنگ و دندان نشان داده است و باید تاکید کنم که آنچه امروز در بغداد جریان دارد، نباید ملاک تصمیم گیری باشد بلکه قاعده ژئواستراتژیک تعیین کننده است و نه التهابات و تحولات گذرا.

به باور من دولت کردستان به مرکزیت اربیل هیچگاه علیه ایران شمشیر نخواهد کشید و دوستی‌اش با دشمنان ما از جمله اسرائیل را به ضرر ایران توسعه نخواهد داد.

همه ویژگی‌ها و خصوصیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که در این منطقه وجود دارد باعث می‌شود تا من از تولد محتمل “ایران دوم” از آن یاد کنم؛ ایران دومی که انشاءالله بدین سان شکل خواهد گرفت، هیچگاه خاک خود را در اختیار معاندان ایران قرار نخواهد داد.

البته آنها رفتار امروز ما را در خاطره جمعی نگه خواهند داشت. آنها باید بدانند که ما در همه جا پشتیبان آنها خواهیم بود. ما هرگز در کنار کسانی که ننگ نسل کشی در پیشانی شان نقش بسته، به جنگ کردها نخواهیم رفت؛ بلکه به صدای دف آنها تا سپیده دم استقلال کردستان عراق خواهیم رقصید.

باید به برادران و خواهران کردم بگویم که کردستان از برادرانت دلخور مباش. چراکه برخی از اینان دچار اشتباه محاسبه هستند و به زودی دوست و دشمن خود را خواهند شناخت و آغوش خود را برای تو باز خواهند کرد.

وقتی خیانت‌ها و دسیسه‌هایی که جزیی از وجود اشداء کفرا و نفاق است؛ آشکار شد؛ آنها هم خواهند فهمید. متاسفانه گاه فهم واقعیات مشهود با تاخیر زیادی همراه است.

ای کردستان مستقل! چقدر من به تو نیازمند بودم. من که خواهری یا برادری در این منطقه پرآشوب ندارم و با تولد تو دیگر کسی از نوروز ما نمی‌ترسد. دیگر کسی ما را گبر و مجوس نخواهد نامید.

دیگر ایران تنها نیست. من و تو همان ایرانی با نماد روشنی و آتش هستیم که از پس قرون و اعصار مانند دماوند سرفراز ایستاده ایم.

*

پاسخ نقیب‌زاده به منتقدان یادداشت

یادداشت «تولد ایران دوم» نوشته دکتر احمد نقیب‌زاده، بازتاب‌های زیادی به دنبال داشت و نقدهای مختلفی نیز به این نوشته وارد شد. توضیح زیر  پاسخ نقیب‌زاده بر این نقدهاست:

تمام کسانی که به تحلیل من نقد دارند به یکی از استدلال‌های من اشاره نمی‌کنند و چنان نقل قول می‌کنند که گویی من سخن از استقلال کردستان ایران کرده ام.

تمام صحبت من این است که بیایید برادرانه از کُردهای عراق حمایت کنید نه با نگاه امنیتی تا کردستان برای ایران بماند.

در این خصوص باید تاکید کنم که بسیاری از اندیشمندان سیاسی کشور نظیر آقای دکتر باوند مثل من فکر می‌کنند؛ ولی در این جو سنگین و یکطرفه و پر اتهام ترجیح می‌دهند سکوت کنند.

دوستان عزیز من باید توجه جدی داشته باشید که فقط و فقط با دوست داشتن کردها و حمایت از آنها می‌توانید آنها را در کنار خود داشته باشید. با این رویکرد امنیتی و بعضا خصمانه دیگر چه توقعی از کردها دارید؟

دوران تکیه بر فشار و سرنیزه نیز گذشته است. در همین زمینه توجه شما را به یکی از گفته‌های جدی‌هابرماس جلب می‌کنم: «کشورهایی که در مناطق مرزی خود شهروندانی دارند که دنباله فرهنگی و نژادی شان به آنسوی مرزها کشیده شده است؛ برای کاستن از مشکلات و نگرانی‌های مختلف ناشی از قدرت گیری نیروهای گریز از مرکز می‌بایست از طریق آبادانی و مشارکت دادن جدی این اقوام از جدا شدن آنها جلوگیری کنند.»

***

«استقلال کردستان و وضعیت شکننده ایران»

یادداشت تلگرامی هوشنگ امیراحمدی، استاد دانشگاه راتگرز نیوجرسی آمریکا

اقلیم کردی عراق فردا (امروز) رای به استقلال خود می‌دهد و به دنبال آن قرار است مذاکره برای مرزکشی شروع شود و کشور جدیدی به نام‌ کردستان تاسیس گردد.

تاثیر این واقعه بر منطقه حداقل به همان اندازه خواهد بود که تاسیس دولت اسرائیل بعد از جنگ‌جهانی دوم. سوای اینکه عراق تجزیه خواهد شد، امکان تجزیه شدن چند کشور دیگر هم هست.

مشکل پیش رو فقط کردها نخواهند بود؛ بلکه دیگر اقوام و اقلیت‌ها هم هستند. خاورمیانه هم اکنون به‌هم ریخته است. از این تاریخ به بعد منطقه دستخوش همه نوع هرج و مرج و دعوا خواهد بود.

کشورها، اقوام، مذاهب، نیروهای سیاسی و قدرت‌های جهانی بیش از پیش درگیر کشمش‌های سیاسی و نظامی خواهند شد، و می‌شود انتظار داشت که اتحادهای جدیدی هم شکل بگیرند که در آن صورت دعواها هم وسیع تر خواهند بود.

اگرچه دولت ترامپ از آقای بارزانی خواسته بود که رفراندوم را برگزار نکند؛ اما می‌دانیم که آقای جو بایدن، معاون آقای اوباما، صراحتا از تجزیه عراق حمایت می‌کرد.

تجزیه سوریه و لیبی و یمن هم در راه است. ترکیه وضعیت بهتری دارد؛ اما دعوای دولت مرکزی با کردها حتما بالا می‌گیرد. ایران وضعیتی شکننده‌تر از ترکیه دارد؛ چون درگیری‌هایش سر برجام و مسائل دیگر با امریکا، دخالت‌هایش در سوریه و لبنان و چند جای دیگر در منطقه، گرفتاری‌های اقتصادی، فساد و جناح بازی ممکن است برایش رمقی نگذارد که همزمان بتواند نیروهای گریز از مرکز خود را هم کنترل کند. این است که همه ایرانیان وطن پرست باید امروز در وضعیت آماده باش کامل قرار گیرند.

متاسفانه جمهوری اسلامی تا این لحظه به بحرانی که در حال شکل‌گیری است توجه لازم و کافی را نداشته است. ظاهرا تهران مخالف رفراندوم و تجزیه عراق است؛ اما سیاست‌ها و اعمالش تا این لحظه مناسب گفتارش نیستند و در لابلای آنها یک نوع فرصت‌طلبی و «به من مربوط نیست» احساس می‌شود (چون‌ مشکل فعلا در عراق است).

مثلا، وقتی مرز هوایی خودش را بر روی هواپیماهایی که به اربیل رفت و آمد می‌کنند، بست؛ اعلام کرد که این کار را به‌خواست دولت عراق کرده است. یعنی اگر دولت عراق چنین تقاضایی نداشت: ایران در کنار گود کماکان‌ می‌نشست و به مشکل در عراق فقط نظاره می‌کرد؟

بحران در پیش رو قاطعیت ملی می‌طلبد و نمی‌شود با سرنوشت کشور در وضعیت بحرانی کنونی یک برخورد کجدار و مریز داشت.

اینکه اقوام و اقلیت‌های ایران محروم هستند و باید از حقوق شهروندی برابر برخوردار گردند: در آن حرفی نیست. مشکل اینجاست که یک عده واخورده در تهران در روزنامه‌ها و وسایل ارتباط جمعی کشور از حق استقلال این اقوام به صراحت حرف می‌زنند و موجب تحریک آنها می‌شوند. دولت هم با سکوت خود اینطور وانمود می‌کند که انگار با این نوع ایده‌ها یا مشکلی ندارد و یا اینکه‌ آنها اهمیتی ندارند.

به عنوان‌ یک برنامه‌ریز توسعه منطقه‌ای و قومی (که در باره اقوام بسیار نوشته است) باید اضافه کنم که استقلال مشکل قوم کرد را حل نخواهد کرد؛ همچنان که‌مشکل خیلی از ملت‌های مستقل هم‌ حل نشده است.

آنچه مردمان شریف کرد و دیگر اقوام وطن‌پرست ایرانی باید بطلبند، یک دولت مرکزی دمکراتیک‌ و غیرمتمرکز است که در چهارچوب آن تبعیض از هر نوعش از بین برود، حق خودگردانی شناخته شود، و سفره عظیمی از آزادی و عدالت و استقلال پهن گردد که همه ما در کنار آن برابر بنشینیم و برای توسعه کشور مان کوشش کنیم.

***

«نه سر در لاک بریم؛ نه واپسگرا شویم»

یادداشت مجتبی بدیعی، استاد دانشگاه و فعال سیاسی

منبع: کانال تگرام «راهبرد»

استقلال حد یقف [مرز توقف] ندارد. به لحاظ نظری قابل دفاع است. از استقلال فردی و خانوادگی، تا حزبی و گروهی و قومی و مذهبی و ملی اما به لحاظ عملی موضوع به این سادگی‌ها نیست. ما در دنیای بسته زندگی نمی‌کنیم.

آیا استقلال کردستان عراق، به اقلیم کردستان عراق و دولت عراق برمی‌گردد و اثری بر همسایگان و امنیت ملی آنها نمی‌گذارد؟ آیا همین الان کردستان ایران و ترکیه و سوریه، ملتهب از نتیجه این همه پرسی نیست؟ آیا سودای استقلال در این اقالیم دیگر به حرکت در نیامده است؟

نمی‌توان سر در لاک خود فرو برد و گفت این یک مساله داخلی بین اقلیم کردستان و دولت عراق است و به ما ربطی ندارد.

آیا دولت ایران باید بی‌تفاوت و بی‌خیال از کنار این موضوع بگذرد؟ یا به رهبران اقلیم کردستان تبریک بگوید؟ در این‌صورت، فردا با موج استقلال‌خواهی در میان بخشی از کردهای ایران، چگونه روبرو شود؟ کسی هست ضمانت بدهد که کردهای ایران سودای استقلال از ایران را هرگز در سر نمی‌پرورانند؟

کردستان مستقل شد؛ با زمینه‌های استقلال‌خواهی در بلوچستان و خوزستان و آذربایجان چه کنیم؟ سیاست یک بام و دو هوا در پیش بگیریم؟ در غیر این صورت، با ایران چندپاره چه کنیم.

بدون شک «کردستان بزرگ» آرزو و آمال همه کردها خواهد بود؛ پس انتظار بی‌تفاوتی از کشورهای ایران، ترکیه و سوریه نباید داشت، چه برسد همراهی و تبریک گویی!

سیاست عملی پایش روی زمین است و باید نه آرمانی که واقع بینانه عمل کرد. در شرایط فعلی منطقه این ناشیانه‌ترین اقدامی بود که عمل شد. از تعابیر دیگر اجتناب می‌کنم.

اما آن روی سکه
حقوق اقلیت‌ها باید تام و تمام بدون هیچ عذر و بهانه به رسمیت شناخته شود و حق السهم آنها به نیکوترین وجه ادا شود؛ آن هم بدون هیچگونه لطف و منت، حکومت محلی و نظام سلسله مراتبی شورایی به معنای واقعی خود، از محله و شهر و روستا تا بخش و شهرستان و استان باید محقق شود.

دیدگاه واپسگرایانه ضددین و خدا و قرآن که در پوشش ارتجاعی‌ترین تفاسیر، حقوق حقه زنان و اهل ذمه و ادیان و اقوام دیگر و مخالفان سیاسی و اقلیتها را نادیده می‌گیرد و بر طبل انحصارطلبی استصوابی خود می‌کوبد، خود تولیدکننده چنین بحران‌هایی است.

هر حرف حقی مراد حق از آن خارج نمی‌شود. بویژه در دنیای سیاست بسیاری از حرف‌های حق زده می‌شود که مرادی جز حق از آن بیرون می‌آید. استقلال کردستان عراق در این مقطع تاریخی و بحرانی منطقه از این جنس است.


***

«فقط نصیحت پدرانه»

داود هرمیداس باوند، تحلیلگر ارشد روابط بین الملل،
منبع: روزنامه «شرق»

قبل از انقلاب هم استقلال کردها مخالفانی جدی داشت؛ ترکیه از کردها استفاده ابزاری می‌کرد و شاه هم با استقلال کردها مخالف بود. ولی ایران باید سیاست متفاوتی از ترکیه نسبت به کردها در پیش بگیرد.

سیاست ایران در قبال کردها باید نصیحت پدرانه توام با شفقت باشد؛ اقدامی فراتر از آن به نفع ایران نیست.

استقلال کردها در درازمدت به نفع ایران است. کردستان عراق جزئی از ایران بوده؛ بخشی از این سرزمین‌ها - از جمله دیاربکر و سلیمانیه - در زمان شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران از ایران جدا شد؛ اما این قرابت فرهنگ تا امروز ادامه دارد.

کردها با ایران هموطن هستند و یک سرزمین دارند ولی عراق و ترکیه به کردها چنین نگاهی ندارند. اما دولت ترکیه تا مدت‌ها به کردها «ترک‌های کوهستانی» می‌گفت.

البته الان هم کردستان در خودمختاری مطلق به سر می‌برد. ما باید ملجا کردستان باشیم. البته کردستان تصمیم خود را گرفته است و ما نمی‌توانیم جلوی این تصمیم را بگیریم.

خرد سیاسی ایجاب می‌کند که ما اگر از تصمیم آنها حمایت نمی‌کنیم، مخالفت جدی و تهدید هم نداشته باشیم.

مساله ایران با ترکیه و عراق جداست؛ عملا کردها در آنجا به طور مطلق خودمختار هستند، پرچم، بودجه و پارلمان جداگانه‌ای دارند.

البته تحریم کردستان عراق کوتاه مدت است، مگر پاکستان را تحریم نکردند یا خیلی از کشورهای دیگر.

کردستان عراق، ایرانِ دوم است و کردستان ایران و عراق شبیه برلین غربی و شرقی نخواهد بود. سال‌هاست که ایران در همسایگی خود کردستان عراق دوفاکتو را دارد؛ ولی هرگز چنین مشکلی هم پیش نیامده است.

از طرفی، مهمترین تهدید ایران از سمت غرب بوده است و برای همین، کردستان هم‌رای با ایران در درازمدت به نفع ایران خواهد بود. ایران باید از مردم کردستان عراق حمایت کند.