مقاله «جبهه ملی در اغما» بقلم دوست گرامیمان آقای حسن بهگر را خواندم. با آشنائی که از این دوست با سابقه مبارزاتی طولانی داشتم عنوان کردن اینگونه مطالب و استدلال از ایشان برایم بسیارناآشنا بود. ایشان در این خواستهاند که جبهه ملی تصمیم خود را بگیرد و چنین ادامه میدهند که «... آیا دوام جبهه ی ملی به شکل فعلی، کمکی به مبارزه میکند یا نه و اگر میکند چیست آن کمک. اگر رهبران فعلی جبهه، به جای قبول ادامهی حیات بی افتخار زیر حکم نظام اسلامی، واقع بینانه امکانات عمل خود را بسنجند و تصمیمی اساسی بگیرند، کار بزرگی کردهاند.» و نویسنده توضیحی در مورد نظر خودشان در آنکه «تصمیم اساسی» چگونه میتواند باشد ندادهاند.
این مقاله که متاسفانه همراه درشت گوئیها و توهین به سرورانی است که در زیر همه فشارها همانطور که در خود مقاله نویسنده بآن اشاره میکند: «همراهان جبهه ملی با قبول خطرات و دادن اعلامیه تا بامروز به دوام آن یاری رساندهاند»، در برابر رژیم مقاومت کردهاند و رهبرانی از ایشان همچون زنده یاد دکتر علی اردلان و یارانش و بسیاری دیگر، زنجیر استبداد را تحمل کردند و در ادامه مبارزه درنگ نکردند. نویسنده درمقاله اشاره میکند که رهبران جبهه ملی بخاطر ادامه مبارزه از خطراستقبال کردند و باز با بیقیدی و نامحترمانه، زندگی ایشان را «حیات بیافتخار» خطاب میکند! در حالیکه این مبارزین در برابر حکومتی قدعلم کردهاند که تا دندان مسلح است و با نهایت خشونت و وحشیگری بیهیچ ابائی پنج هزار جوان را در زندان یکجا بهدار میکشند. در این اوضاع است که رهبران جبهه ملی ایستادهاند و نظرات آزادیخواهانه خود را مینویسند و پای آن امضا میگذارند. آیا این آزادیخواهان جبهه ملی «حیات بیافتخار»ی دارند؟! زهی بیانصافی!
نویسنده در این مقاله از تئوری ساواما در از میان بردن جبهه ملی در «پیرمرگی» و بهحال «اغما» بردن آن حکایت میکند. در حالکه جبهه ملی پس از گذشت نزدیک به چهل سال مقاومت در برابر یک نظام استبداد مذهبی با گذراندن دوران فتوی «ارتداد» که حکمش قتل «مرتد» است و هزار تحقیر و تنبیه و دست و پا و دهان بستن با افتخار به مبارزه ادامه میدهد و نتوانستهاند ایشان را از پای درآورند.
اینکه کاری بهجز اعلامنظرهای آزادیخواهانه و در پشتیبانی از دمکراسی و خواستههای ملی و حقوق بشرکاری دیگری نمیتواند انجام دهند در هیچ یک از رژیمهای دیکتاتوری در جهان وضع بیسابقهای نیست. اختناق و استبداد فراگیرشده و جلوی هر کاری را گرفته است. تمام درآمد سرشار نفت را یا به جیب زدهاند یا در خدمت اختناق مردم قرار دادهاند. بیسر و صدا مردم را به باتلاق جنگ در خاورمیانه کشاندهاند و میلیونها دلار خرج قدرتهای تروریستی شبیه حماس نمودهاند و با ادامه انجام حرکات ماجراجویانه و جنجالی در منطقه بدون داشتن استراتژی مشخص، که همه برای برگرداندن نظرها به موضوعات خارج از روابط حکومت با مردم و ادامه تسلط استبدادی بر مردم ایران است.
این بیانصافی است که از مردمی که به اسارت گرفتهاند بخواهند کاری را که میشود در دنیای آزاد انجام میدهند را انجام دهند. مبارزین ملی مجلس مهمانی با هم نمیتوانند داشته باشند، حکمش زندان است. آیا بروند زندان بهتر است از اینکه بتوانند نظراتشان را در خارج از زندان بیان نمایند؟ گروه گروه را که دهههاست در زندان نگهداشتهاند حرکتی در اجتماع ایجاد نکرده که دستور مبارزاتی به زندان رفتن باشد. به اسارت گرفتن و در حبس خانگی نگاهداشتن مصدق موج فکری نهضت ملی را قدرت بخشید که امروزه نامش و راهش و خواستههای ملی و دمکراسی خواهانهاش همه فضای روشنفکری و آزادیخواهانه کشوررا فرا گرفته است. ولی درآن زمان پس از ۲۸ مرداد تنها دوسال مقاومت دلیرانه مردم در پشتیبانی از نهضت ملی ایران توان ادامه فعالیت خیابانی یافت زمانیکه ساواک قدرت گرفت همه را به شکلی خاموش کرد. موضوع زندان رفتن بود. بعد از ۲۸ مرداد به زندان بردن و سپس محاکمه تاریخی دکتر مصدق حرکتهای خیابانی تاریخی را بجا گذارد که حتی سقف بازار را هم خراب کردند و صدها نفر را به آبادان و خارک فرستادند و در زندان نگهداشتند. داستانهای آن زمان همه تاریخی گردید. ولی وقتی دیکتاتوری قدرت گرفت تنها در زندان نگهداشتن مصدق نمیتوانست در جامعه حرکت ایجاد نماید. امروز هم زندان رفتن مبارزین در جامعه حرکتی ایجاد نمیکند. دیکتاتوری پایدار نیست ولی در زمان خود همه را میتواند اسیر نگهدارد.
در دوران اختناق در سازمانهای سیاسی همهگونه تحولی انجام شدنی است. دعواهای درون سازمانی، شکافهای سازمانی و... دستگاه قدرت نمیگدارد ایشان دور خود جمع شوند، کنگره داشته باشند، باهم برنامهریزی کنند. با جوانان مملکت در تماس باشند، نشریه داشته باشند و... این فشارهای استبدادی همه گونه اثرات نابهجائی در سازمان میتواند داشته باشد. استبداد جلوی هرگونه رشد فیزیکی سازمان را گرفته است هرچند نتوانسته بر پرچم مبارزه یعنی مصدق خدشهای وارد آورد در حالی که سیمای مصدق همه فضای سیاسی را فراگرفته است. بهاین دلیل سازمان جبهه ملی ایران بدون داشتن قدرت فیزیکی لازم در ارتباط با نام و خاطره تابناک مصدق مقامی در جامعه برای خود پیدا نموده است که قدارهبندیهای حکومت نتوانسته است آن را همانطور که میخواهد کاملآ منهدم نماید.
از طرفی نشو و نما و رشد علفهای هرز درهر جامعهای امری طبیعی است. این اشکالات پیشآمده به دلیل وجود استبداد را با «نصیحت» نمیشود اصلاح کرد. باید فضائی فراهم شود که افراد سازمان بتوانند دورهم جمع شوند و با مردم در خارج از سازمان در تماس باشند تا گشایشی در کارها پیدا شود. این تقصیر سازمان نیست که نمایش بیشتری در میان مردم ندارد بلکه این اوضاع زاده حکومت دیکتاتوری و حاصل سرکوب سراسری در جامعه است. اگر آقای نویسنده مقاله غیر از این میبیند چنانکه در مقاله همه تقصیرها را بهدلیل عملکرد نادرست رهبران جبهه ملی ارزیابی میکند. لطف کنند و خودشان «چه باید کرد؟» را برای جبهه ملی ایران نسخهنویسی بفرمایند و در اختیار ایشان و سایر هموطنان قرار دهند!
نویسنده مقاله در جای دیگری صحبت از نیروهای ملی خارج از کشور را میکند: «مشکل دیگر این وضعیت تأثیرش بر نیروهای ملی خارج از کشور است. سازمانهایی که به نوعی خود را منتسب به جبهه ی ملی میدانند، ناچار میشوند در خارج به نحوی رفتار کنند که احیاناً فعالان جبههی ملی که کار شاخصی هم از آنها برنمیآید، در داخل دچار گرفتاری نشوند. با این سیاست وزارت اطلاعات، جبههی ملی هم در داخل و هم در خارج محدود میشود. شاهدیم که جماعت به جای موضعگیریهای حیاتی در این موقعیت خطیر که ملت از هر سو در تهدید است، به تجلیل از فلان فیلمساز یا فلان استاد ریاضی میپردازند. گویی جبههی ملی وزارت فرهنگ و هنر است یا دانشکدهی ریاضیات! وقتی سازمانی سیاسی این طور رفتار میکند، از مردمی که به حال خود رها شدهاند، چه توقعی میتوان داشت؟»
نویسنده با وجودی که خود در چنین سازمانهائی در خارج از کشور فعالیت دارد این سازمانها را در این نوشته غیر از آنچه هستند معرفی میکند. فعالین سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور اغلب از فعالین جبهه ملی در ایران و یا فعالین دههها در سازمانهای ملی در خارج از کشور تشکیل شدهاند. لذا معرفی ایشان بصورت «خود را به نوعی منتسب به جبهه ملی میدانند» طعنهای بیمعنی و نابجاست. این مبارزین همواره جبهه ملی بودهاند و میباشند.
موضوع دوم، ما در خارج از کشور بر خلاف قول آقای نویسنده به نحوی رفتار نمیکنیم که در داخل دچار گرفتاری نشوند. تعجب میکنم نویسندهای که من میشناختم یادش رفته که نوشتهها، اعلامیهها و اسناد منتشره جبهه ملی خارج از کشور قید و بندی برای گفتن حقایق و معرفی چهره واقعی زمامداران مستبد کشور و فاش کردن رسوائیهای ایشان و محکوم کردن نظام استبداد مذهبی برای خود نساخته است. و جبهه ملی در داخل ایران هم اعلام کرده است که روابط سازمانی با جبهه ملی و افراد ملی در خارج از کشور را ندارد. معلوم نیست نویسنده روی چه عنوان یا غرضی این اتهامات نادرست را به جبهه ملی خارج از کشور میزند.
نظام استبدادی و فضای بسته و مرگبار استبدادی نفسها را در سینه بسته است. مردم با استفاده از جنگ میان جناحهای حکومت در اتتخابات شرکت کردند که رآیی علیه ولایت فقیه داده باشند و مهمتر از همه در صحنه سیاست مملکت حضور داشته باشند. مردم در میان جنگ جناحهای متخاصم، قدرتشان بسیار افزوده شده است. در میدان هنر نمایشی و موسیقی مبارزات مردم شکل تازهای بخود گرفته است. در جائیکه تولیت آستان رضوی با رجزخوانی مذهبی برپائی «کنسرت» توسط جوانان را تحریم میکند و آستان قدس رضوی را محل این حرکات قبیح نمیداند مردم همچنان در پشت جوانان ایستادهاند تا بهجائیکه رئیس جمهور با رآی تولیت آستان شدیداً مخالفت میکند و اینگونه آراء را حق مجلس شوری اسلامی میداند. هرچند بعد از آن ایشان خاموش میشوند و فشار عوامل استبداد مذهبی بر جوانان ادامه مییابد. به دلیل همین مبارزات است که امروزه در کشور شاهد این هستیم که سریال «شهرزاد» را تهیه میکنند و مردم از آن بهشکل فراوانی استقبال میکنند، در این سریال برای اولین بار بیپرده مصدق، ۲۸ مرداد و مبارزات مردم را نشان میدهد. اگر بهیاد آوریم که شرایط در گذشته چنان بود که با مخارج زیاد فیلم شیخ فضلالله نوری را ساختند که در آخر فیلم شیخ فضلالله همچون مسیح از بالای دار به آسمان رفت. میبینیم که جوانان کشور در موضوع آزادی هنر و موسیقی قدمهای بزرگی برداشتهاند.
هنرمندان ما افتخارآفرین شدهاند. دو جایزه معتبر و با ارزش اسکار را کسب میکنند. چند نفری از این هنرمندان عضو کمیته اسکار میشوند. خانم جوانی از مملکت برنده بزرگترین جایزه ریاضی جهان که هم عرض جایزه نوبل است میشود. زمامداران بهجز رئیس جمهور که با ایشان اختلاف دارد هیچکس از اینهمه افتخار برای مردم حرفی نمیزند. اینها مردم ما هستند که در صحنههای بزرگ جهائی افتخارآفرین شدهاند. اینها اسباب مباهات مردم ما گردیدهاند. مبارزه حکومت استبدادی با «هنر» از جمله هنرهای نمایشی و موسیقی شدت گرفته است. این امر بصورت یک مبارزه آزادیخواهانه ملی در میان جوانان درآمده است. حالا شما این حقایق مبارزات ملی جوانان برای آزادی هنر را بهیاد داشته باشید و من اینجا بخشی از مقاله را که نویسنده بیخردانه به اعلامیههای جبهه ملی ایران در خارج از کشور تاخته است که «به کارهای غیر سیاسی یعنی صحبت فیلمسازی یا علم ریاضی پرداختهاند، انگار وزارت فرهنگ هستند!» که پرت بودن نویسنده از حقایق و موارد مبارزاتی مردم ایران را نشان میدهد و مبارزین ملی خارج از کشور را « جماعت» که عنوانی مذهبی و یادآور نماز جماعت و دنبالهروی است معرفی میکند.
حال بخشی از مقاله در اینجا میآورم: «شاهدیم که جماعت به جای موضعگیریهای حیاتی در این موقعیت خطیر که ملت از هر سو در تهدید است، به تجلیل از فلان فیلمساز یا فلان استاد ریاضی میپردازند. گویی جبههی ملی وزارت فرهنگ یا دانشکدهی ریاضیات! وقتی سازمانی سیاسی این طور رفتار میکند، از مردمی که به حال خود رها شدهاند، چه توقعی میتوان داشت؟ آیا این است روشنگری و رهبری؟ نگاهی بکنید ببینید در تمامی دوران نهضت ملی، کار مصدق و جبههی ملی دادن این نوع اعلامیهها بود یا مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی. آن دیروزش و این امروزش».
همین پاراگراف نشان دهنده این است که نویسنده تا چه اندازه معنی هنر نمایشی و علم را در جهان امروز و وابستگی آن به سیاست و مبارزات ملی را درک نکرده و در تاریکی به مبارزین ملی که اکثرشان وقت و زندگی خود را در خدمت به برقراری آزادی و دمکراسی در ایران را گذاشتهاند میتازد. من هنوز در تعجبم که نویسندهای را که من میشناختم چطور به این موضوعات بسیار اصولی توجهی نکرده است! و نمیداند که جبهه ملی ایران مبارزات مدنی و ملی بخشهای جامعه را بخشی از مبارزات خود میشناسد و به آن ازج مینهد. و تنها جبهه ملی ایران در خارج از کشور نیست که به اینگونه مبارزات ارج مینهد و اعلامیه میدهد جبهه ملی در ایران هم این مسؤلیت را میشناسند و ازآزادی هنر و موسیقی و علم و دانش در جامعه حمایت مینمایند.
در اینجا باید بگویم که من هنوز برایم روشن نشده است که چگونه آقای حسن بهگر که سالهاست در مبارزات ملی شرکت و فعالیت دارد تشخیص نداده است که مبارزین داخل کشور در چه شرایط هولناکی مبارزه میکنند. و نویسنده مقاله چه کارها و فعالیتهای دیگری بهجز آنچه مبارزین ملی امروز در شرایط اسارت انجام میدهند را از ایشان انتظار دارند؟ چه نوع فعالیتی از مبارزین در آن جهنم ایشان را راضی میکند؟ همین قدر که خود را چهل سال در برابر این غول استبداد مذهبی زنده و فعال نگهداشتهاند کار بزرگی بوده است. که خاموش نماندهاند و از آزادی، دمکراسی و حقوق بشر در اعلامیههای خود دفاع کردهاند. این مبارزات در این شرایط برای نزدیک چهل سال افتخاری برای جبهه ملی ایران نیست؟ باز تکرار میکنم که نسخه فعالیت آقای نویسنده برای مبارزین داخل کشور و راهنمائی و «چه باید کرد؟» ایشان کدام است؟
واقعیت این است همانطور که فضای سرکوب و دیکتاتوری احیاناً میتواند سبب سمتگیریهای نادرست و نقشهای ناستوده افرادی در درون سازمان گردد. اینگونه «نصایح» سعدیوار «فرزانگانی» در خارج از کشور هم باز میتواند نتیجه عدم شناخت فضای سرکوب داخل کشور بهدلیل عدم امکان آشنائی درست از شرایط داخل کشور در ارتباط با مبارزین ملی درون کشور باشد.
این شعر زیبای حافظ گویا و تداعی شرایط مبارزاتی مبارزین ملی داخل کشور است:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها!
محسن قائم مقام – نیویورک
۱۱ ماه اوت ۲۰۱۷