iran-emrooz.net | Tue, 21.02.2006, 17:18
نگاهی به بیانیه “در مورد بحران اتمی...”
مليحه محمدی
سهشنبه ٢ اسفند ١٣٨٤
به لحاظ حقوقی ناوارد، به لحاظ منطقی مخدوش، از وجه ملی مردود!
سال گذشته، درست درایامی که باید اپوزیسیون دموکرات ایران در جهت بیشترین آمادگیها برای انتخابات ریاست جمهوری بسیج میشد، جریانی حرکت انحرافی "رفراندم" را علم کرد. اینک نیز در بحبوحه یکی از مشکلات تاریخی ملت ایران، با تأکید بر همان مضمون وهمان شیوه، اینبار به بهانه همدردی با "نگرانیهای جامعه جهانی" که گویا معضلاتش اینک در "احتمال" دستیابی یکی دیگر از کشورهای جهان خلاصه شده است، قیام کرده است. "همان مضمون" یعنی استفاده از فرصت برای تغییر رژیم، و "همان شیوه" یعنی دعوت از جامعه جهانی، برای عطف توجه به سوی خودش!
ایشان "به عنوان ایرانیان مسئول " و برای کمک به رفع نگرانیهای جامعه جهانی، مواضع خود را اعلام کردهاند.
من البته اغلب امضاکنندگان را نمیشناسم و در میان "شناس"ها بسیارشان دوستانی هستند که رفتن شان پشت چنین بیانیههایی برایم سؤال برانگیز نیست و طبعاً مخاطب من نیستند.اما در میان مجموعه "شناس"ها سخن و گله من متوجه کسانی است که منتظر نبودم نام آنان را پای بیانیهای ببینم که مواد پنجم تا نهمش تماماً نشان دهنده تسلیم به جٌوکاذب وهزارمنظوره به اصطلاح جامعه جهانی! ـ بخوان فرامین ایالات متحده آمریکا ـ است.و اینانی که من از ایشان گله مندم، نه لزوماً از یک جریان فکری معین هستند. بلکه حتا میتوان گفت دقیقاً از دو نحله فکر و سیاست هستند. یکی گروهی که تقریباً در همه راهبردهای سیاسی تأکیدشان بر راهکار مشخص رفرمیستی و حرکت از تشکیل وسیعترین جبههها در اردوی جمهوریخواهان داخل و خارج است و طبعاً باید کلید هر اقدام سیاسی شان را منافع ملی ایران بزند؛ و دیگر گروهی که با همه اختلاف نظری و راهبردی و با وجود عدولی که من میبینم حاضرند از مشی رفرمیستی نشان بدهند؛ اما باز مهمترین اصل شان تطبیق هر سیاستی با منافع ملی است.
از گروه اول دکتر فریبرز بقایی، با آن چهره روشن ملی است واز گروه دوم جناب مهدی خانبابا تهرانی، که حیرت مرا برانگیختند و روی سخنم اینک با این دو بزرگوار است. زیرا که به گمان من از همان آغاز بیانیه و استدلالهایش نباید مورد توجه ایشان باشد.نمی توانم بفهمم که در دستگاه فکری ایشان که به اندازه کافی منطقی هست،این مسئله که " جامعه جهانی" با اینهمه دم خروس و اصلاً خروسهای پرواری که در دست و پایش میچرخند؛ چرا به صرف "بدگمانی" مجاز است، حرکتی را که تا کنون در مورد هیچ یک از دوستان آن " جامعه جهانی" سابقه نداشته است؛ در مورد ایران ولو با ابن حاکمیت نابخرد متحجر، به کار بگیرد. این بهانه در دستگاه فکری این دوستان تفسیر معینی دارد و ناوارد است و جا ندارد که:" ما معتقدیم كه در فقدان یك نظام دموكراتیك در ایران، و با توجه به اهداف و مقاصد اعلام شده جمهوری اسلامی، رژیم حاكم در جلب اعتماد جامعه بینالمللی در مورد برنامههای اتمیاش ناتوان است. " این دوستان خوب میدانند که شرط دست یافتن به انرژی هستهای یا حتا بمب اتمی هرگز "دموکرات بودن نظامها " نبوده است و این جامعه جهانی که در اینجا مخاطب است، اگر میتوانست، از دست یافتن فرانسه هم به بمب که سهل است دانش هستهای نیز جلوگیری میکرد. ثانیاً رژیمهایی که در جلب اعتماد به اصطلاح جامعه بینالمللی! موفق بوده اند، اولاً همگی بعداً "موفق شده اند" یعنی پنهانی به سلاح هستهای دست یافتهاند و ثانیاً این پنهانکاری شان هر کجا پنهان بوده برای عالیجنابان در واشنگتن آشکار بوده است. ایشان خوب میدانند که رژیم مشرف که ژنرالهایش تا دیروز از طالبان پول میگرفتند یا به جمهوری اسلامی اسرار اتمی میفروختند، و هنوز ١٠٠٠ مدرسه قرانی که طالب تربیت میکردند، در آنجا مشغول تعلیمات هستند،حتا اگر بمب اتمی نساخته بود، صرف دانش هستهای اش منطقه را بیش از همه تهدید میکند.
در بند ٦ ایشان امضا کردهاند که: "ما معتقدیم كه توقف برنامه غنیسازی در ایران به تواناییهای ایران در صنایع هستهای صدمه نخواهد زد" حالا چرا ؟ زیرا! " ایران ذخایر بزرگی از تخصص و دانش در صنایع هستهای در داخل و خارج كشور دارد، و در یك ایران دموكراتیك میتوان از این ذخایر برای كار در یك برنامه شفاف هستهای برای مقاصد صلحآمیز بهره گرفت."
تأسیسات هستهای کارخانه تولید جوراب نایلونی هم که باشد بستن این مجموعه وسیع تولیدی اش تا انشاالله متخصصانش از خارجه برگردند، از کیسه داخلیها هزینه میکند.
از بند ٧ که تنها غمازی بیشتری بر روی بند ٦ است میگذریم.
در بند ٨ از این سروران شاکیام که بندی را امضا کردهاند که با یک شروع که برای دوره ابتدایی مکتب ملی هم کم است؛ و با این شعار که امروز هر کسی ناگزیر از سردادنش است، یعنی "ما قویا با هر نوع دخالت نظامی در ایران مخالفیم "، وارد اصل قضیه شده است و در بحبوحه شائبههای توزیع دلارهای ولایت فقیه جهانی!اعلام میکند که" و از جامعه جهانی میخواهیم كه امكانات خود را به جای كاربرد در راهكارهای نظامی، از طریق اپوزیسیون دموكراسي خواه ایران برای تحول دموكراتيك در ایران به كار گیرند."
از "جامعه جهانی" میخواهید که کدام "امکانات" خود را و از کدام طریق؟ و اپوزیسون دموکرات با توجه به اینکه در این امضاها نام کسانی که از همکاری با کمیته اینترپرایز نیز ابایی نداشته اند، وجود دارد،کدام است؟
و باز در بند ٩ پس از آنکه "جامعه جهانی را به حمایت از مبارزه مردم ایران برای دموكراسی و حقوق بشر، به عنوان وسیله حل مسئله برنامه هستهای، فرا خوانده اند" قاطعیت خود را در پابندی به "تغییر دموکراتیک" اعلام کرده وتقاضای کمک خود را با "جامعه جهانی" بدون بیان کردن راه و طریق مشخصی (که سابقهای هم در جهان ندارد) تکرار کردهاند که " ما جامعه جهانی را به حمایت از مبارزه مردم ایران برای دموكراسی و حقوق بشر، به عنوان وسیله حل مسئله برنامه هستهای، فرا میخوانیم."
و مخلص و خلاصه انتقاد من به این راه و روش این است:
اول اینکه، اپوزیسیون ایرانی حتا اگر به واقع " نسبت به اهداف واقعی رژیم ایران در برنامههای هستهای آن" چنین که در این بیانیه آمده است بدگمان است؛از آنجایی که آنقدر به سیاست جاری در صحنه بین المللی و بویژه قابلیت مانور آن در مقابل معضل دموکراسی و حقوق بشر (که مشکل اصلی اپوزیسیون است) آگاه است؛ نمیتواند اینگونه تمام قد در جدالی بایستد که غرب با حاکمیت ایران به راه انداخته است؛ گرچه خود در مقابل این حاکمیت است! زیرا که نمیتوان علیه زور و سلطه در داخل بود و به استقبال سلطه نیروی قویتر و از بیرون رفت و اپوزیسیونی که از زمانی که خود در محاق است سیاستهای خود را با قدرت خارجی همسو میکند پس از آن نیز نمیتواند بر استقلال خود پای بفشارد. البته میدانم که دوستانی هستند که معتقدند میتوانند در بازی با قدرتهای بزرگ زیرکانه تر از آنان عمل کنند؛ ولی خوب مسئله همین اختلاف نظرهای ماست از جمله در این مسئله که کدام طرف زرنگتر است، اختلافی که در مسئله رفراندم نیز با برخی از دوستان وجود داشت.
دوم، تردیدی نیست که رژیم ایران همانطوری که این دوستان منصفانه فرمودهاند "در گذشته" برنامههایی را پنهان کرده است. اما به صرف خطایی که در گذشته آنهم تقریباً از نوع خطاهای همگانی! واقع شده است؛ اولاً، این لشکرکشی بیمنطق است و ثانیاً چه دوستان ساکن در جهان اپوزیسیون را خوش بیاید و چه خیر، این دور از عقل و هوش متوسط است که رژیمی تمام دروازههای خود را بر تأسیسات هستهای و متأسفانه حتا نظامی خود بگشاید و در همان حال قصد تهیه بمب اتم داشته باشد!
و سرانجام اینکه چنین رقصی درمیانه میدان، در این روزگاری که بر زمین میگذرد، شایسته اپوزیسیون ایرانی نیست. این ماهی گرفتن از آب گل آلود، این تقلا برای کسب قدرت به هر قیمت و در هر میدان، کار اپوزیسیون ملی ایران نیست که مصدق را در پشت سر و پیش رو دارد! مردی که مردن در تبعید را به زندگی زیر سایه هر قدرتی ترجیح داد.
ملیحه محمدی
٢١ فوریه ٢٠٠٦