عنوان اصلی مقاله:
سردار سلیمانی!
اگر نمیتوانید یک سردار ملی باشید، دست کم عمله استبداد نشوید!
سردار!
بیگمان جسارت روحی، هوشمندی، توانمندیهای نظامی و خود ساختگی شما مورد احترام و ستایش بسیاری از ایرانیان و حتی برخی ملتهای دیگر است. اما آن چه، در انسانهایی مثل شما بسیار پسندیده است، آن «مایهای» است که اگر درست و معقول بکار آید، بسی تحسینانگیز است. زیرا شما نیاموخته بودید که چگونه خود را تسلیم کنید. شما اهل زیرکیهای حقیر نبودهاید. اما اگر جسارت و شهرت شما در خدمت «استبداد» قرار گیرد، برای خودتان و ملت فاجعهبار است.
اما در زمانهای که بدکارهگی و فساد حکومتی بیداد میکند، سردار ملی بودن در عمل نیازمند خودآزمایی خمیرمایه درونی شماست. همان خمیر مایهای که شما را از شاگرد بنایی در شهرستان رابر کرمان به فرماندهی بزرگترین لشکر نظامی کشور و ظفرمندی با صدام تا داعش رسانده است.
روزنامه لوموند شما را «قدرتمندترین مرد خاورمیانه» و دیگران «چهگوارای ایرانی» لقب دادهاند.
شما که تا پیش از حضور علنی در جنگ علیه داعش در عراق، از حضور در انظار عمومی و موضعگیریهای سیاسی بدرستی همچون یک « چهره ملی» پرهیز میکردید، چه شده است که در روزهای اخیر این چنین سراسیمه به میدان سیاست آمدهاید؟
در سخنرانیهای اخیرتان، پس از شکست سنگین کاندید جانشین «رهبری» ابراهیم رئیسی، شما نه تنها سیاسیکار شدهاید بلکه مواضعی گرفتهاید که نه در شان شخصیت شماست و نه تناسبی با جایگاه نظامی تان دارد.
شما چند روز پیش گفتهاید: «در کشور نباید کلامی بر خلاف سیاستها و منویات رهبری گفته شود و اگر هم گفته شود و اعتراضی صورت نگیرد در گناه آن سهیم هستیم.»
این سخنان نامتعارف و یکسویه حرف کسانی مثل شریعتمداری، مصباح یزدی و جنتی است. آیا این تصادفی است که در اوج سنگ اندازیها و کارشکنیها علیه رئیس جمهور منتخب ملت، که از پشتیبانی قاطبۀ شهروندان برخوردار است، این چنین به صحنه سیاست گام گذاشتهاید؟
این رفتار نوظهور شما دو تصور را در ذهن هر ایرانی دامن میزند:
اولا پس از شکست سنگین نامزد مطلوب آقای خامنهای، ابراهیم رئیسی در انتخابات اخیر که امکان جایگزینی وی به عنوان «رهبر سوم» و جانشین بعدی ولایت فقیه را، از بین برد، شما میخواهید جاده را برای جایگریتی ولی فقیه، صاف کنید. این اصلیترین چالشی است که رهبری نظام با آن روبروست.
بر کسی پوشیده نیست که نبردهای فرسایشی درون حکومت، انزوا و راکد گذاردن زنان و مردان سیاسی کارآمد در حبس و حصر، همراه با صفی از کوتولههای سیاسی نمایشی و از سوی دیگر اشتیاق و همزمان سرخوردگی عمومی به گونه یک خلاء سیاسی انکارناپذیر در صحنه سیاست ایران دهان گشوده است. این خلاء که بهزودی ژرفشی چند باره خواهد یافت را، تنها با احترام و پذیرش آرای ملت که در انتخابات اخیر باز هم شگفتی آفرید، میتوان پر کرد. نه با آمدن کسانی چون شما به میدان سیاست که به پاکستانی کردن ایران منجر میشود.
برای پر کردن این خلاء سیاسی اقتدارگرایان با حمایت آشکار ولی فقیه، میکوشند رئیس جمهور منتخب ملت را تضعیف کنند و همزمان با پیش انداختن «یک مرد قوی» و «پرمایه» خلاء نبود یک سیاستمدار مردمی و قابل قبول در صف اصولگرایان را پر کنند. هدفشان ایجاد یک جو و اتوریتهای است که زمینه را برای پیش کشیدن کاندید بعدی «رهبری» آماده کند.
ولی فراموش نکنید که کاربرد نظامیانی چون شما برای فرادست کردن ولی فقیه بر آرا مردم، به هر شکل آن نه تنها با اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی مغایر است بلکه اصولا ورود نظامیان به این عرصه ایران را به پاکستان دیگری تبدیل حواهد کرد.
میدان جنگ را هرگز با میدان سیاست یکی نگیرید. قدرت که عملکرد آن در حیطه سیاست است نه تابع «حق و باطل» است و نه میدان استراتژیهای جنگی. وگرنه چنان خسارت سنگینی بر ایران وارد میشود که ابعاد فاجعه برای ملت ایران غیرقابل تصور است.
ثانیا موضعگیری بیسابقه شما نشان میدهد که شما بهجای اینکه شاخ گاو را بچسبید، شهامت سرداری خود را فقط در «ضعیفکشی» و کتکزدن کتکخوردگان بروز میدهید. شما میدانید که رای آگاهانه ملت ایران به روحانی به معنای مجازات عادلانه و سزاوار نیروهای راست افراطی بود که با حمایت صریح ولی فقیه مثل بختک بر سرنوشت اقتصاد و زندگی مردم افتادهاند. ولی بعد از هر شکست یک گام به عقب میروند تا با یک بحران سازی تازه، دو گام به پیش آیند.
سردار سلیمانی!
شما بیتردید با هوشمندی تان متوجهاید که مردم ایران از تندروان مذهبی خسته شدهاند. مردم در جستجوی آرامش، قانونمند کردن روابط اقتصادی و حیات سیاسی کشور و تعامل در سیاست داخلی و خارجی کشورند. این واقعیت که علیرغم فقر و بیکاری گسترده در کشور، اکثریت قاطع شهروندان به شعارهای پوپولیستی و معیشتی ابراهیم رئیسی نه تنها در شهرهای بزرگ بلکه حتی در مناطق بسیار محروم کشور مانند سیستان و بلوچستان «نه» گفتند، نشانه خودآگاهی ملتی است که راه خود در دستیابی به دمکراسی از راههای مسالمت آمیر و اصلاح طلبانه را به گونه بازگشت ناپذیری انتخاب کرده است.
شما چرا به چشم حقیقت خاک میپاشید و به جای نکوهش بدکاران به بتسازی از مقام ولایت فقیه بویژه در واپسین دوران ولایتش روی آوردهاید؟ خلاء قدرت در همین نظام جمهوری اسلامی اگر یک اندیشه ملی راهنمای شما باشد، با التزام به قانون اساسی و اجرای آن و آزادی راد مردان و راد زنان سیاسی مثل موسوی، زهرا رهنورد، کروبی و همرایی ناطق نوری، محمد خاتمی و دیگران که محبوبیت ملی دارند، پر شدنی است. اما به صحنه سیاسی آمدن شما چنان تنشها و تفرقههای سیاسی و قومی و دینی را در ایران دامن خواهد زد که با سرکوب و مشت آهنین، در بهترین حالت ایران را به پاکستان و در بدترین حالت به سوریه دیگری تبدیل خواهد کرد.
سردار! قبول کنید که شهرت و مقام در کشوری مثل ایران بدون کنترل و نظارت قانونی، بنیان آدمی و کشوری و ملی را بر باد میدهد. چگونه ممکن است فردی مثل شما همه حق را به ولایت فقیه دهد و همه دیگران گناه کارند؟
ما سرداران و قهرمانان بسیار داشتهایم. گاه و بیگاه یکی از آنها توجه جهانیان را به خود جلب میکند. در قرن پنجم هجری قمری خیام بود که نگاه تردیدآمیزش را بر باورهای ریشهدار، و از آسمان تصوری به زمینی که در آن زندگی میکنیم انداخت. ستاره نام او هنوز در عصر تکنولوزی اطلاعات در آسمان جهان میدرخشد. در قرن هفتم هجری قمری مولوی رومی، شده است که از مذهبی متعصب آغاز کرد و به اوج رسید. پیش از آنها در سدههای میانه ابن سینا بود که آغازگر بیرون آمدن اروپائیان از قرون وسطا شد.
ارسطو فیلسوف یونان باستان که نزد مسلمانان به «معلم اول» مشهور است، دارای یک استعداد ذاتی برای ساختن قاعده بود. او در یکی از این قواعد چنین میگوید: «هر انسان یا هر نظام و حکومتی با زیادهروی در اصول مبناییاش، به فساد میگراید.»
چنانچه این اصل وی را به زبان ساده برگردانیم معنای آن این است که زیادهروی در قدرت به فروپاشی قدرت منجر میشود و خود شیفتگی، به خودکمبینی میگراید. زیادهروی در دین قاتل دین است. با پیروی از این قاعده ارسطویی بود که فلاسفه مسلمان و قدیمیتر از همه آنها فارابی و ابن سینا، نظریه میزان و اعتدال خود را به شکوفایی رساندند که مطابق با آن هر پدیدهای چنانچه به حد نهایت توانهای بالقوهی خود رسد، خودش را نابود میکند.
از این رو بسیار اهمیت دارد که یک «سردار» دقیقاً بداند تا کجا باید برود و چه هنگام متوقف شود.
سردار!
من به عنوان کسی که در کسوت افسر وظیفه دو سال در میدان جنگ علیه صدام بارها مرگ را در یک قدمی تجربه کردم میدانم که پس از جنگ دو چیز در من و بسیاری دیگر دگرگون شد: ارزش و اهمیت صلح که بدون آن همه خواستههای زندگی بیمعنا میشود. دیگری اینکه ایرانیان در صورت لزوم، حتی زندگی خود را نیز میدهند تا یک چیز را حفظ کنند – و آن شان و عزتی است که احساس کنند، نقض میشود. آدمیان هر دردی را تحمل میکنند اما اهانت به عزت و کرامت شان را هرگز. مردم ایران جزو اقلیتی در خاورمیانهاند که بیش از صد سال است برای زندگی در صلح، آزادی و برای تحقق مردمسالاری و پیوند با کاروان تمدن بشری در دنیای امروز آگاهانه کوشیدهاند.
قابلفهم نیست که شما طرح این خواستها را «گناه» تلقی میکنید و در صف تاریکاندیشانی چون مصباح یزدی و شریعتمداری و جنتی شمشیر میکشید.
سردار!
شما در یک سخنرانی دیگر همین یک هفته پیش گفتهاید که: «بعضی وقتها ما از راه دیپلماسی اقداماتی میکنیم که در دنیا هم بر آن تاکید میکنند، اما بعضی گرهها و برخی مشکلات، خصوصاً جایی که مشکلات مهمی وجود دارد، فقط با دیپلماسی حل نمیشود.»
شما میدانید که اگر هجوم به ملتهای دیگر و کینهورزی و انتقامجویی در درون و بیرون از مرزها ویژگی فرهنگ داعشی صدامی است، خصوصیت فرهنگی و تاریخی ما ایرانیان درست بر عکس بر پایه تساهل و مدارا و بدون آنکه کشوری را مورد تهاجم قرار دهیم، استوار است.
نماد تاریخی ایرانیان که هخامنشیان روی پرچمهای خود نصب میکردند، هما بود. هما، پرندهای شبه اسطورهای است که از گوشت زندهها تغذیه نمیکند. هما، استخوان میخورد. این را سعدی و حافظ هم در اشعارشان میآورند. هما در ادبیات فارسی «همای سعادت» میشود. این هما، همایی است که مردمآزار نیست. نماد هما، نشان میدهد که بیقدرت نیست و قدرت دارد، اما آدمها و زندهها را نمیخورد. به گفته سعدی که میگوید:
همای، بر همه مرغان از آن شرف دارد / که استخوان خورد و جانور نیازارد
سردار!
باور کنید که ذهنیت زخمخورده ایرانیان بیشتر به سرداری همچون جهان پهلوان تختی نیاز دارد تا زیر علم «بیت» رهبری را گرفتن که به قول شیخ شجاع کروبی مظهر «حاکمیت تکصدایی»، «خود محوری، جاهطلبی و حب ریاست و توسعه قدرت» است.
قبول کنید که شما با موضعگیری سیاسیتان به سود آقای خامنهای و شاخ و شانه کشیدن علیه منتفدان وی، همه سرمایه معنویتان را یک شبه بر باد میدهید!! اگر قادر به دفاع از حق مظلوم نیستید و «میزان» را رای ملت نمیدانید، دست کم سکوت کنید! اگر نمیتوانید همچون سرداران ملی ستار خان و باقر خان در مبارزه با نیروهای ضدمشروطه نبرد کنید، لااقل عمله استبداد نشوید!
نقش واقعی شما این است که همچون «جهانقهرمان تختی» نماد پهلوانی و مردم دوستی شوید.
ما دهها قهرمان جهان داشتهایم ولی فقط یک تختی! چرا؟ تختی در خانیآباد جنوب تهران با نان و پنیر بزرگ شد و با دست خالی قهرمان جهان شد. ولی دو ویژگی داشت که دیگران نداشتند: اول انسانیت و مردم دوستیاش بود و سپس مخالفتاش با استبداد و زورگویی که او را به یک محبوبیت ملی رساند.
روزی که تختی با پای پیاده برای جمع آوری کمک به زلزلهزدگان بویین زهرا از خبابان فردوسی با بلندگو راه افتاد و شخصاً از مردم میخواست تا به هموطنان زلزلهزدهشان هر چه در توان دارند، کمک کنند. دهها هزار زن و مرد ایرانی هر چه گوشواره و گردنبند و پول داشتند، به صندوق آویزان از گردن تختی میانداختند. مردم نداشتهشان را تقسیم میکردند و دهها کامیون پر از کمکهای مردمی به وی سپرده شد.
سردار! شما هفتتیر کشی برای آقای خامنهای که هزاران سرسپرده با جیره و مواجب دارد را انتخاب نکنید!! به راه تختی بروید!
■ مخاطب قرار دادن مقامات حکومت چه به صورت فردی و چه به شکل جمعی، کاری است که میتواند برد نوشته را بالا ببرد و بر تاثیرگذاری آن بیفزاید. در عین حال برخی جنبههای منفی هم ممکن است داشته باشد که میتواند از گزینش مخاطب و نوع مواجهه با او ناشی شود. به گمان من یا نمیبایست سلیمانی به عنوان مخاطب خاص بر گزیده میشد و یا میبایست به شدت از چالهای که رسانههای ارزان حفر کردهاند، پرهیز میشد. سلیمانی را رسانههای زرد برای جلب مخاطب، و شاید هم به فرموده و دلایل دیگر، بزرگ میکنند و آدمهائی مثل بهنود هم با «سردار عارف» نامیدن این «سردار تصادفی»، خواسته و ناخواسته باد به بادبان سرداران فاسد و نادان سپاه میوزانند. متاسفانه نویسنده نتوانست از این چاله بپرهیزد و طوری نوشته است که انگار همه داستانسرائیهای رسانههای زرد حقیقت دارد و فقط مانده است که این سوپر سردار عارف که گویا سرمایه معنوی بزرگی اندوخته است، به راه راست هدایت شود! سلیمانی شاید در شهر سرداران کور و نادانی که بهجای انجام وظیفه سربازی خود، به قول مهندس موسوی عزیزمان، همه هم وغمشان بالا و پایین رفتن قیمت ارز و طلاست، آدمی «یک چشمی» باشد و یک عده هم از سر بیچارگی و یا برای منافع او را چراغعلی بببینند و بنامند. اما اهل سیاست نباید به این کور چشمی مبتلا شوند.
احمد پورمندی
■ محسن گرامی! با دیدن این یادداشت و ان تعریف و تمجید ها از یک مهره محوری استبداد، نه علف نه چمن بلکه روی سرم جنگل سبز شد! دوست گرامی! تمام هنر جنگی این روضه خوانِ یونیفرم پوشِ تا بن استخوان ولایت زده، پس از کشتارهایش در کردستان در سالهای نخست انقلاب، در قدرت و هنر مداحی و روضه خوانی او میباشد که او از این هنر خود، برای هیپنوز کردن و دوپینگ استشهادی آن بدبختهایی که او از آنها برای عملیات تروریستی خود و ولی فقیه اش در عراق، لبنان، یمن علیه مردم آن ۳ سر زمین استفاده میکند. این شیاد آدمکش از کسانی بود که در جریان اعتراضات دانشجویی به خاتمی نوشت اگر قاطع عمل نکنی و بساط اینها را جمع نکنی سپاه این بساط را جمع میکند.
محسن گرامی! این مهره نَم کرده محافل امنیتی و نظامی برای دوران پسا رهبر است، که مملکت، در درجه اول، در اثر تلاشهای هدفمندانه خود سپاه برای ایجاد خلاء قدرت در عرصه سیاسی، تا این عمله های استبداد مافیایی تمام قدرت را قبضه کنند. و آنچنان بلایی سر مملکت بیاورند که من و شما در انتظار یک ضیاء الحق یا ژنرال نمیری نجاتگر لحظه و روز شماری کنیم. تمام ماشین پنهانی امنیتی رزیم بر آن است تا از این چهره مرموز سپاه(چهره و شخصیتی مهندسی و برنامهریزی شده) یک سردار ملی بسازد که متأسفانه بسیاری از مدعیان رزیم، نظیر جنابعالی با این کنسرت شوم ارتجاع سپاه به بدترین نحوی هم داستان شدهاید. اگر شما نه در نقش یک فرد منتقد رژیم، بلکه در جایگاه یک مداح رژیم از این شخص به تعریف و تمجید میپرداختید ایرادی نبود! ولی هیهات که تعریف مخالفین و منتقدین رژیم از این مهرههاست که برای آنان سرمایه و حیثیت میآفریند و از این آدمکشان عاری از هویت سیاسی ملی سردارسازی میکند و نه بله قربان گویان رژیم! خیلی برای این بزرگ کردن مهره استبداد و نامزد اصلی آن برای فرمانروایی کامل بر مملکت، تا حد وارونه نمایی متأسفم!
حبیب تبریزیان
■ آقای حیدریان
اگر توضیح میدادید در مورد توانمندیهای نظامی سلیمانی، ٬ه در کجا و با چه نتایجی شایسته این تحسین است، خواننده بهتر میتوانست بفهمد این شخص لیاقت این نوشته را دارد یا نه. فرمودید خودساخته است!! چرا؟ چون از بنایی شده سردار؟ اگر بر این مبنا خودساختگی تعریف شود که از جنتی اخوند گرفته تا خامنهای، رییسی و... همه خود ساختهاند. یا نکند سیاستهای او در سوریه، عراق با هزاران کشته چشم و دل شما را ربوده.....
پورنجاتی
■ آیا اقدامات سلیمانی در سوریه و عراق به نفع منافع ملی و امنیت ملی است؟ چیزی كه خامنهای و دستگاه تبلیغاتی او طَی یكی دوسال اخیر سراسیمه از ترس نتایج فاجعهبار ان تلاش میكنند كه انرا به احتمال مداخلات تروریستهای داعشی در ایران ربط دهند؟ آیا ایران اكنون امنتر شده؟ روابط بهتری بر مبانی حسن همجواری با همسایگان عرب خود پیدا كرده، در أفكار عمومی جهان موقعیت بهتری یافته. آیا سلیمانی در پیشبرد این سیاست مسئولیت نداشته؟ و عمله رهبر بوده؟ آیا نویسنده فكر میكند در امر سیاست كه منافع و گاه ایدئولوژی حرف اول را میزند، نصیحت موثر است؟ و....