۱) رویدادهای تاریخی و سیاسی جهان نه به خواست یا فرمان کسانی چون این نگارنده که هیچ قدرت سیاسی و مالی دارند پدید میآیند یا از میان میروند، و نه حتی به خواست دولتهای بزرگ. حتی اگر قدرتهای بزرگ نقشی هم در پدید آوردن یک «شر» داشته باشند، گاه برای از میان بردن آن شر به سازش نمیتوانند برسند و در کار خویش فرو میمانند. ما تنها میتوانیم یا آرزوی کاری را بکنیم و یا برداشت خودمان از روند این رویدادها بر زبان آوریم یا بنویسیم. درگیری میان باورمندان به دو دین بزرگ یهودی و اسلام بر سر سرزمینی به نام فلسطین در ۱۴۰۰ سال گذشته و اسرائیلیها و عربها در کمابیش سد سال گذشته، یکی از این زخمهای ناسور تاریخی و سیاسی است. همچنین است زخم تاریخی مردم کردستان که از جنگ چالدران و شکست ایران از عثمانی تا کنون وجود دارد. از کمابیش سد سال پیش گرچه این زخم پا به دوران تازهای گذاشت، اما هیچگاه بهبود نیافت و در آیندۀ نزدیک هم شاید امیدی به بهبود آن نباشد. در این پیوند، آقای محمد ارسی نوشتهای با نام «استقلال اقلیم کردستان و صلح و توسعه در منطقه» نوشته و خوشبینانه به واکاوی روند جداییخواهی یا استقلالطلبی رهبران قومی کرد از عراق پرداختهاند. از نگاه من، آقای ارسی پژوهشگری خوشاندیش، توانمند و ایران دوستی است که من نوشتههای در دسترس ایشان را میخوانم و بارها آنها را ستودهام. اما در نوشتاری که از آن نام بردم با ایشان همسو نیستم و با سپاس از تلاش ایران امروز برای آگاهیبخشی سیاسی به دیگران، دیدگاه خود را درباره نوشتار ایشان در اینجا مینگارم.
۲) آقای ارسی نوشتهاند: کردستان مستقل «انواع و اقسام اشتراکات تاریخی و قومی، سرزمینی و فرهنگی... با ما دارد و از هر ملت و کشور دیگری در منطقه به ما نزدیکترست. لذا با توجه به دلائل و نکاتی که در زیر میآيد، دفاع از آزادی و استقلال و ترقی کردستان عراق را و ظیفهی ملی و مردمی، و منطقهای ایران و ایرانی باید شمرد و بیآنکه به دشمنی با بغداد، تعبیر یا منجر گردد، از کردستان مستقل، بایستی حمایت و پشتیبانی کرد...». گرچه چنین مینماید که برداشت من از مفهومهای «ملت» و «کشور» با برداشت آقای ارسی یگانه نیست، اما هیچ دودل نیستم که کردها به ویژه کردهای عراقی، کیستی جدا از ایرانیان ندارند و همانگونه که روزی قاضی محمد گفته بود، هیچ کردی نیست که ایرانی نباشد. این چیزی بیش از وجوه اشتراک ملتی با ملتی دیگر و یا قومی با قومی دیگر است. با اینهمه، جنبش زیر رهبری مسعود بارزانی یا هر کسی همانند او، در سرشت خود یک ناسیونالیسم قومی است که رو به دنیای مدرن ندارد و زیر پوشش نمادین دموکراسیخواهی و استقلال، بازگشتی خواهد بود به قبیلهگرایی و دشمنی با دیگر مردمان پیرامونی خود. براین پایه، «رسميت بخشیدن به استقلال کردستان عراق» نه تنها «زنگ پایانی یک جنگ و جدال قومی خونبار» نیست، که آغازی برای چنین گرایشی است و شاید تا ظهور حضرت مهدی به دراز بکشد. گزافه نیست بگوییم که چنین جنگی شاید بیش از هرجا، در درون خود اقلیم روی دهد و هیچگاه یک «دولت یکپارچه کوردی» پدید نیاید. دوران ملتسازی به مفهوم علمی آن، با جنگ یکم جهانی پایان یافته و شاید تنها هنگامی معنای تازهای بیابد که در پی یک آشفتگی بزرگ جهانی، جنگ سومی پدید آید و نه با میلیونها نفر که با میلیاردها نفر کشته، یک دوران تازهای آغاز گردد. ناسیونالیسم قومی در هرجایی که باشد، در سرشت خود جنگآفرین است، و جنبشی که در کردستان میبینیم، یک ناسیونالیسم قومی است نه ناسیونالیسم مدرن جغرافیایی و سیاسی، که آن هم دیگر زمینهای برای شکل گیری ندارد.
۳) به وارون برداشت آقای ارسی، استقلال کردستان عراق «فرصتی برای گفتگوی صلح سراسری در خاورمیانه و زمینهی مناسبی برای رشد و توسعهی سیاسی- اقتصادی پایدار همهی ملتهای درگیر این منطقهی جنگزده» نیست. همانگونه که خودمختاری غزه نبود و هیچ دولت فلسطینی احتمالی نیز چنین ارمغانی به همراه نخواهد آورد. در این زمینه، پایداری کشور اسرائیل و همسویی و نزدیکی آن با ایران، شاید تنها کلیدی باشد برای چنین صلح پایدار نسبی در منطقه، اگر تا آن زمان جهان کنونی ازهم نپاشد. در جهان و خاورمیانه کنونی، پدیداری چند کشور سکولار ملت بنیاد پایدار و از نگر اقتصادی و سیاسی نیرومند، شاید تنها بخت مردم برای دستیابی به صلحی کمابیش پایدار باشد. در این زمینه، البته جمهوری «غیراسلامی» ایران، یکی از این کشورها خواهد بود. دستیابی به چنین ایرانی نیز، تنها راه پایداری این کشور و کل منطقه است و جدا از هیاهو و تفسیرهای بیپایه ژورنالیستها، راهی است که اگر پیشآمد شگفتی در جهان یا منطقه یا ایران رخ ندهد، ایران به این راه خواهد رفت. در آینده نه چندان دور و با همین روند کنونی، بسیاری چیزها در ایران دگرگون خواهد شد و این کشور به جایگاه بایسته خود باز خواهد گشت با دولتی یکپارچه و سکولار و شاید بیآنکه ستیز یا جنگی خشن میان نیروهای سیاسی آن رخ دهد. ایران از درون در حال یک دگرگونی دیالکتیکی بسیار بزرگ است.
۴) آقای ارسی نوشتهاند «رسمی شدن استقلال کردستان عراق، پایان سلطه و نفوذ ناسیونالیسم موذی بعثی ..... است». در اینکه بعثیها یک گروه فاشیستی بودند، شاید کسی دودل نباشد. البته من معنای سیاسی «موذی» را در اینجا نمیفهمم. اما در اینکه گروههای تندرو قومی پس از به قدرت رسیدن روشی جز بعثیها در پیش بگیرند، دست کم من یکی بسیار دودل هستم. حزب بعث نمود یک گروه حزبی نظامیگرا و پیشامدرن رانتخوار بود که ریشهای نیرومند در تولید و سازمان اجتماعی کار نداشت. این ویژگیها را در هر فرقه سیاسی حرفهای مانند حزب دموکرات کردستان یا سازمان مجاهدین خلق و یا گروههای حزب اللهی ایران نیز میتوان دید با همان رفتار شبه فاشیستی. از یاد نبریم که سرنگونی بعثیها در عراق و اندکی هم در سوریه با همه بدیهایی که داشتند، آغاز آشوبهای کنونی و زاد و ولد گروههای بیشمار تروریست در این منطقه بود. رفتار کردها در پیشگیری از بازگشت برخی گروههای قومی به سرزمین خود در درگیریهای داعش، باید ما را از خوشبینی به ناسیونالیسم قومی بازدارد. به گفته آقای ارسی «با استقلال کردستان عراق»، شاید عربها به پشت مرزهای طبیعی و قدیمی خود برگردند، اما جنگ تازهای میان کردها، ترکها و دیگران درگیر خواهد شد با آتشی بیشتر. هم اکنون نیز تشنگی رهبران سنتی کرد و خاندان بارزانی برای رسیدن به جدایی از عراق، یکی از بزرگترین دلیلهای پایداری ناآرامی در عراق است. شاید گفته شود عراق اصلاً کشور و یا ملت یکپارچهای نبوده و نیست که اکنون بخواهد چندپارچه شود. این البته سخن درستی است، اما در منطقه خاورمیانه به جز ایران و کمی هم اسراییل، کدام کشور است که از یک چسب ملی و تاریخی برای پیوند دادن گروههای گوناگون قومی و دینی و زبانی و پدیداری یک «ملت»، برخوردار باشد. به گمان من هیچ کشوری در این منطقه این ویژگی را ندارد، حتی ترکیه. از این رو، ناآرامی و گریز از مرکز چیزی است که دیر یا زود و شاید به گونه نوبتی، دامن همه این کشورها را خواهد گرفت. این فروپاشی و گریز از مرکز نیز پیش از هرجا در عربستان و همپیمانان آن در شورای همکاری خلیج فارس رخ خواهد داد.
۵) «تروریزم داعشی» که آقای ارسی از آن نام بردهاند پدیدهای خود بنیاد و پایدار نیست، بلکه بخشی از آن نمود بعثیگرایی عراقی و نیز ناسیونالیسم قومی و فرقهگرایی سیاسی است. یعنی همان چیزی که استقلال کردستان از عراق نیز شاید به شکل دیگری به آن دامن بزند. فزون بر آن، گرچه امروز کردهای عراق و سوریه زیر فرمان آمریکاییها با این تروریزم داعشی میجنگند، اما این جنگ با انگیزه ستیز با این «شر» نیست. آنها برای این میجنگند که شاید بتوانند به آرزوی بیش از سد سالۀ خود برای یک «دولت کوردی» بارزانی برسند. با اینهمه داعش در سیمای سیاسی آن که امروز میبینیم، پدیدهای گذرا است که عمر آن چندان نخواهد پایید. پذیرش این سخن آقای ارسی که «تجربهی سالهای گذشته در پیکار با انواع اسلامیست- تروریستها مخصوصاً با داعشیها، نشان میدهد که نبرد با داعش، بیحضور ایران و اقلیم کردستان، نتیجهی ملموسی در برنخواهد داشت» برای من پذیرفتنی است. به این دلیل که نه ساختار اجتماعی کشور ایران داعشی است، و نه کردها گرایش سلفی دینی دارند و هم دور کردن هرگونه گروههای نظامی رسمی و غیررسمی از مرزهای ایران، بخشی از سیاست خارجی اعلام شده جمهوری اسلامی است. فزون بر آن، باید دانست که پیوند کردهای عراق با سپاه پاسداران، پیوندی تاکتیکی است. هیچیک از بخشهای فرمانروایی ایران، هیچگاه از این استقلال پشتیبانی نخواهند کرد همانگونه که دولت ترکیه چنین کاری نخواهد کرد. بر این پایه، همسویی کردهای اقلیم با دولت ایران نه یک همسویی استراتژیک که یک همسویی تاکتیکی و فرصتطلبانه است و در هر زمان که نیاز دولت ایران باشد، میتواند پایان یابد. در سراسر سد سال گذشته نیز چنین بوده است. هم اکنون این همسویی سودجویانهی کردهای بارزانی هم با آمریکا وجود دارد، هم با ترکیه و هم با ایران بیآنکه بتوان سود پایدار خلق کرد را در آن باور کرد. آینده را کسی ندیده، و این همسوییها میتواند هر روز چهرهای به خود بگیرد. اگر همین فردا رسانهها بگویند میان داعش و کردهای بارزانی برعلیه دولت عراق اتحادی پدید آمده، من شگفتزده نخواهم شد.
۶) آقای ارسی از «گوناگونی مذهبی و فرهنگی آئین و رسوم مردم دورهی باستان و پیش از اسلام ...» در میان کردها نام برده و آن را نوید بخش پدیداری دموکراسی در اقلیم کردستان و دوستی با ایران دانستهاند. اینکه مردم کرد همچون یکی از شاخههای قوم ایرانی چنین ویژگیهایی دارند برکسی پوشیده نیست. اما اینکه چنین چیزی چگونه میتواند نوید دموکراسی در اقلیم باشد، بر این نگارنده پوشیده است. امروز در میان ایرانیان کسی نیست که با رقص و موسیقی کردی یا ترکی آشنا نباشد و از آنها خوشش نیاید. کسی هم نیست که با کارهای شهرام ناظری، خانواده کامکارها و یا شاهو عندلیبی و دهها هنرمند دیگر کرد آشنا نباشد و آنها را دوست نداشته باشد. اما در همین ایران و در خراسان که کانون زبان و ادبیات فارسی است، پیشنماز جمعه وابسته به نهاد یزدانسالار یعنی آخوند علم الهدا، اجازه برپایی هیچ کنسرتی را نمیدهد و ربنای زیبای شجریان نمیتواند از رادیو و تلویزیون ایران پخش شود. اینکه پیشینه فرهنگی یک گروه قومی چیست به خودی خود چیزی را ثابت نمیکند. مهم این است که قدرت سیاسی در دست کیست، و این گروه قومی چگونه میخواهد آینده خود را بسازد. با جنگ و ستیز آیینی با دولتها، یا با کار اقتصادی آگاهانه. در جای جای ایران، ما سرمایهداران ترک و یزدی و اصفهانی و خراسانی را میبینیم که نه تنها در استان خود، که در سراسر ایران سرمایهگذاری میکنند و کارخانه میسازند. اما با اندوه باید گفت که ما در ایران کمتر سرمایهگذاری را میشناسیم که کرد باشد. این تنها ستم دولتها نیست، بلکه بیش از آن دستآورد سنتی است که قبیلهسالاران و جنگسالاران کردی به آن دامن میزنند و با این کار خود، فقر را در خلق خود جاودانه میسازند. اقلیم کردستان هم اگر مستقل شود، امید چندانی نیست که به راه صنعت مدرنیسم برود. تا هنگامی که نفت کرکوک وجود داشته باشد، رهبران کرد به تنهایی نگهبان چاههای نفت خواهند شد و همانند عربها، پول آن را به خارجیان خواهند داد تا برای آنها ساختمانهای لوکس و پر زرق و برق بسازند. کسانی چون من اگر هم با استقلال اقلیم از عراق مخالف باشند، کاری نمیتوانند بکنند. اما میتوانند هشدار بدهند. گوئیا همانگونه که آقای ارسی گفتهاند، آمریکا و عربستان و اسراییل این راه را برای کردهای اقلیم باز کردهاند. ما نیز چشم به راه میمانیم و اگر زنده باشیم، فرجام کار را خواهیم دید.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
سی ام خردادماه ۱۳۹۶