رویداد دوم خرداد ۲۰ سال پیش با رای ۲۰ میلیونی خاتمی، ایران یک مسیر تازه در راه تغییرات گام به گام و تدریجی را انتخاب کرد. این مسیر با پیروزی ۲۹ اردیبهشت ماه امسال، پس از گذر از بحرانها و چالشهای بسیار و پرداخت هزینههای هنگفت، دیگر بازگشت ناپذیر شده است. چالشها و نقدهای تند سیاسی و فکری و فرهنگی سراسر این دو دهه و مقاومت سرسختانه در برابر آزادی، قانون، تساهل، رابطه با جهان، دمکراسی، جمهوریت و ایرانیت، زمینه حضور نیرومندتر یک جامعه چند صدایی در همه پهنههای سیاسی و فرهنگی را هم به مثابه رویکرد و هم همچون یک واقعیت اجتماعی هموار کرده است.
تثبیت یک جامعه چند صدایی در ایران و شکلگیری یک ذهنیت اصلاحطلبانه در همه اقشار و طبقات و همه گروههای اجتماعی و قومی و جنسی و دینی کشور، تنها میتوانست محصول اصلاحطلبی و نه انقلابیگری و تحولخواهی رادیکال باشد. زیرا اصلاحطلبی روشی است برای تغییر و پیشرفت گامبهگام و از این جهت، با روشهای انقلابی که هدفشان براندازی یکدیگر است، تفاوت اساسی دارد. روشهای انقلابی و رادیکال هدف و نامگذاری شان هر چه باشد، در عمل حذف جریانهای دیگر و در نهایت استقرار انحصار سیاسی خود است. حال آنکه روش اصلاحطلبانه مبتنی بر مدارا، گفتگو و سازش است. روشی است که برای همه حقی قائل است، نیتش حذف دیگران نیست و آگاه به این واقعیت مسلم و تجربهشده تاریخی است که نمیتوان با جراحی جامعه، شرایط بهتری پدید آورد و نمیتوان در ظرف یک روز، یک هفته یا یک ماه یا یک انتخابات به کمال مطلوب، هر چه باشد، رسید.
در ۱۸ سال نخست پس از انقلاب، نابودی بیس از یک میلیون جوان ایرانی در آتش جنگ، سیطره تندروان مذهبی در همه ابعاد زندگی سیاسی و فرهنگی کشور، فاجعهی کشتار همگانی زندانیان سیاسی در سال ۶۷، بربریتی وحشتناکی بود که شوک بیدار کنندهای بر دنیای سیاست، اندیشه و فرهنگ و تمدن غنی و ریشهدار ایرانی وارد کرده بود. این شوک همه عرصهها و نهادهایی را که «حقیقت مطلق» تصور میشدند، یکی پس از دیگری زیر سوال برد. دوم خرداد به برآمد جنبش فکری و فرهنگی و سیاسی که در زیر پوست جامعه جریان داشت، میدان داد. چالش با دین سالاری و نهادهای سیاسی، فرهنگی و دینی حاکم و گسترش رویکرد انتقادی، زمینه را برای پیدایش مفاهیم نظری تازهای فراهم کرد. رویکرد اصلاح طلبانه دوم خرداد پاسخ دیگری به پرسش چگونه اندیشیدن برای تغییر در دوران تازه میداد.
مرد آرام و متواضعی که در یک خانواده مذهبی در اردکان یزد یکسال قبل از پایان جنگ جهانی دوم چشم به جهان گشوده بود،در دوم خرداد ۲۰ سال پیش با رای ۲۰ میلیونی خود نقش سیاسی و اجتماعی تازهای مییافت.
آنچه که امروزه به تثبیت جامعه چند صدایی و فروریزی بسیاری از خطوط قرمز در پهنه سیاسی، فرهنگی و شیوه زندگی در ایران منجر شده، هرگز بدون ذهنیت سازی و معناسازی از راه تغییر در ذهن كنش گر بالقوه یا بالفعل ایجاد نمیشد. این گفتمان اصلاح خواهی بود که با دگرگون سازی و نوآوری، به یک فرهنگ سیاسی جا افتاده در ایران امروز تبدیل شده و نه تنها اصلاح طلبان بلکه همه اقشار و بازیگران سیاسی و فرهنگی ایران، از بخشهایی از اصول گرایان تا اپوزیسیون خارج از گشور، از روحانیون تا نویسندگان و هنرمندان و بازیگران محبوب سینمای ایران را در بر میگیرد. نهادی شدن حوزه همگانی میان دولت و جامعه از طریق نهادی شدن افکار انتقادی و فرادست شدن مدارا، گفتگو و سازش در ایران کنونی، محصول تجربه این بیست سال است.
محمد خاتمی مهمترین مفاهیمی را که برای این روند اهمیت پایهای داشت، باز تعریف کرد. پیش زمینه مطالعات فلسفی خاتمی کمک بزرگی به این گفتمان سازی کرد. زیرا هیچ حرکت و جنبش سیاسی و فرهنگی پایدار بدون پایههای فکری منسجم و افق روشن به فرجام نمیرسد. جنبش دوم خرداد نیز از این قانون مستثنی نبود. محمد خاتمی به این نیاز در سالهای عزلت پی برده بود. او قریب طی دوسال زندگی و تحصیل درهامبورگ آلمان، مطالعه فلسفه و تاریخ شرق و غرب را یافته و جوهر آموزشهای فلسفی و دمکراسی و «مردم سالاری» را از آن خود کرده بود.
باز تعریف بسیاری از مفاهیم پایهای سیاسی از سوی خاتمی بر پایه اندیشه مردم سالاری، نگاه و زبان سیاسی تازهای را معماری کرد. درست است که قبل از او بازرگان، سروش و شبستری در نحله اسلامی و خلیل ملکی و قاسملو در گرایش چپ کوششهای شایستهای را در جا انداختن فرهنگی رفرمیستی شروع کرده بودند، اما امتیاز خاتمی از یکسو این بود که این کوششها را بهنحو خلاقی تکامل داد و از سوی دیگر آنها را در اعماق جامعه ایرانی و بازیگران سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میلیونی کشور نفوذ داد. زیرا رفرم اساسا از بالا صورت میگیرد نه از پائین. در درون جامعه میتوان حرکتی در راستای اصلاحات به وجود آورد که در سمت تقویت هرچه فزایندهتر بال جمهوریّت بازتاب دارد.
ولی اصلاحات مسالمتآمیز، لزوما باید در بالا و حکومت و نهادهای تصمیم گیرنده دارای نمایندگان معتبر و قوی باشند. به همین دلیل بود که باز تعریف خاتمی در در موارد زیادی مثل اصلاحطلبی، مردم سالاری و «جمهور مردم»، گفتگوی تمدنها، تعریف تازه از منافع و امنیت ملی ایران، نگاه به تاریخ ایران و جهان گفتارهای نوآورانه بودند که در این بیست سال ریشه دار شدند و از طریق پرورش هزاران نشریه و صدها نویسنده و مدیر و فعال سیاسی در اعماق جامعه نفوذ یافتند. نظریات محمد خاتمی در مسائل پایهای فلسفه سیاسی مانند تلقی از مشروعیت قدرت سیاسی و نحوه اداره کشور برپایه مردم سالاری و قانونگرایی نه یک سری شعارهای سیاسی تاکتیکی لحظهای بلکه مبتنی بر یک تفکر سیاسی عمیق بود: «حاکم اصلی جمهور مردم است، انتقاد کردن، یک ارزش است و انتقاد مهم، انتقاد از حاکمان و حکومتگران است... آزادی را در برابر دین نباید قرار داد». همین اندیشهها بود که از سوی موسوی، کروبی و رهنورد جنبش سبز را شکل داد و در دوران احمدی نژاد در میان بخش بزرگی از طبقه متوسط و نیز روزنامه نویسان کشور باز تولید گردید.
بیست سال زمان لازم بود که گفتارهای خاتمی درباره نسبت آزادی با دین، اخلاق، تمدن غرب، عرفی کردن دین و نگرش جدید به دستاوردهای فکری و مادی غرب و تلقی او از تاریخ ایران و «نقش اقلیتهای دینی و فکری و ایرانی در این کشور» و «دفاع از حقوق شهروندی ایرانیان غیر مسلمان» به گفتمان فرادست ایران و همچون یک واقعیت اجتماعی کشور تبدیل شود.
خاتمی یکی از معدود نخبگان سیاسی ایران بود که بر اهمیت شکلگیری یک نیروی محافظه کار قانونگرا و معتدل در حاکمیت ایران وقوف داشت و در راه گذار کشور به یک نظام دمکراتیک پارلمانی بطور گام به گام تلاش کرد. اکنون پس از بیست سال همه استدلاهای روحانی و نیز موثرترین بازیگران ساسی و فرهنگی ایران نه بر اساس حذف اصول گرایی بلکه در سمت قبولاندن قواعد زندگی دمکراتیک به مخالفان و طرح نظری مسایل از راه ایجابی آنست.
نکته بسیار مهّم دیگر که ذاتِ نگرش و تفکر و فرهنگ اصلاحطلبی پیگیر را تشکیل میدهد، کاربرد زبان و ادبیات سیاسی و اجتماعی به طور ایجابی است نه سلبی. مثلاً بهجای مرگ براستبداد: زنده باد آزادی! اوّلی سلبی و دوّمی ایجابی است.
ولی همین تفاوت که ممکن است به نظر«کوچک» جلوه نماید، منجر به دو راهکار متفاوت ودوراه ورش سیاسی منجرمی شود. مثلا طرح خواست تغییر قانون اساسی که نگرشی سلبی است و یا «اصلاحات درقانون اساسی» که اثباتی است. حد وحصر طرح و موفقیت هر خواست و مطالبه سیاسی و اجتماعی در فرهنگ اصلاح طلبی درهرلحظه را، توازن نیروها وآمادگی ذهنی کنشگران سیاسی ومردم تعیین میکند.
درست است که روند اصلاح طلبی هنوز به آن بخش ازحاکیمّت که مظهراستبداد است، ازجمله ولایت مطلقه فقیه؛ نرسیده است اما با روند تقویت هرچه فزاینده ترِ بالِ جمهوریّت نظام و فراگیر شدن اصلاح طلبی از طریق قدرت گرفتن نیروهای اصلاح طلب وآزادیخواه درجامعه و تغییر توازن نیروها دیر یا زود حاکمیّت نیزدچاردگردیسی شده وبه نوعی استحاله خواهد یافت. درحقیقت درآرایش نیروها، تنها درساختارحقیقی قدرت نیست که تغییر مییابد، بلکه برخی ازپایههایِ ساختارحقوقی حاکمیّت نیزبه نوعی دچاردگردیسی میشود. مساله اساسی در روند تدریجی اصلاح طلبی نه اِعمال زور بلکه تغییر تدریجی وآرامِ همه نظام حاکم است. باید بیاد داشت که پیوند نظریه فقهی ولایت فقیه به جمهوری اسلامی در پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی در زمان دولت موقت اصلا وجود نداشت و خمینی با امضای پیش نویس یاد شده به صراحت بر این نظر مهر تایید نهاد که جمهوری اسلامی میتواند بدون ولایت فقیه نیز استوار شود.
اصلاحطلبی تنها محدود به دنیای سیاسی ایران نبوده است. رشد و گسترش چشمگیر شبکه اطلاعرسانی و پیشرفت شگفتانگیز ارتباطات تاثیر مهمی در شتاب روند تغییر تدریجی در ایران دارد. «همه دنیا» با اینترنت هر روزه به درون هر خانه وارد میشود. همگانی شدن هر خبر و حادثه سیاسی و اجتماعی، تهیه و پخش سریالهای تلویزیونی که بینندگان میلیونی دارند و هنرپیشگانی که به دلایل حرفهای خواهان تغییر فضای احتماعی از سخت افزاری به نرم افزاریاند، در زندگی فردی و اجتماعی و ارتباط انسانی ایران چشم انداز تازهای ایجاد کرده است.
بیست سال تجربه جامعه چند صدایی و تجربه پنج دوره انتخابات پر هیجان سیاسی به روشهای سکتاریستی و انزواجویانه و فخر فروشانه در عرصه سیاست ایران پایان داده است. مقاومت در برابر خواست و رضایت مردم بعنوان مبنای حقانیت سیاسی حکومت، هزینه بسیار گزافی برای انحصار طلبان در بر دارد.
وظیفه سیاست دیگر تنها نظریه پردازی و ارزش گرایی نیست بلکنه تاثیر پذیری آن از افکار عمومی هم است. اصول گرایان در زیر فشار جامعه چند صدایی ایران پس از انتخابات اخیر به سه تکه در حال تجزیه شدناند. نامزد مشترک آنان رئیسی در انتخابات اخیر برای کسب افکار عمومی بر اساس نیازهای یک جامعه چند صدایی با طرح شعارهای رفاهی و دیدار با خواننده زیر زمینی تتلو همه خط قرمزهایی را که بیست سال پیش گناه کبیره تلقی میشد، شکست. این تابو شکنی نشانه بازتاب شیوه زندگی میلیونها جوان طبقه متوسط ایرانی است که زندگی شبانه، تفریحات گوناگون، رواج موج گونه انواع رقصها، موسیقی و مد لباس در آن ابعاد کاملا تازهای یافته است.
تجربه بیست سال بروشنی نشان میدهد که اصلاح طلبی یک انتخاب هدفمند و یک فرهنگ سیاسی است. بطور مشخص در دگرگون سازی تدریجی دو دهه اخیز ایران کسب گام به گام و تدریجی دستاوردهای بزرگی که درست به دلیل کسب تدریجی شان بازگشت ناپذیر شدهاند را میتوان بر شمرد:
دگردیسی بخش مهمی از اصول گرایان به اصلاح طلبی، تحول حسن روحانی از یک اصول گرای معتدل به یک اصلاح طلب پیگیر، نسبی شدن دین، دگرگونی از جامعه تک صدایی به یک جامعه چند صدایی، دگردیسی منابع قدرت از سخت افزاری ( مثل جنگ، خشونت، نظامی گرمی و غیره) به نرم افزاری ( فرهنگ، موسیقی، مشارکت در انتخابات، موسیقی و سینما، رقابت پذیری)، دگردیسی از امت اسلامی به شهروند، تغییر گفتمان از اسلامیت به ایرانیت،، پیدایی و حضور یک نیروی میلیونی واسطه میان تودۀ مردم وحاکمیّت که در تاریخ گذشته ایران هرگز وجود نداشت، حضور کم سابقه زنان در همه پهنههای سیاسی و اقتصادی کشور، سربلند کردن یک نسل تازه که الگویشان را از نمادهای اصلاح طلبی ایران خاتمی، موسوی و کروبی میگیرند، شکل گیری هزاران مدیر، کارشناس و محققی که با اندیشه اصلاح طلبانه محهزند و مهمتر از همه جا افتادن رویکرد تغییر و اصلاح بعنوان یک فرهنگ سیاسی در موثرترین بازیگران سیاسی و فرهنگی کشور از این دستاوردهای بیست سالهاند.
بیست سال پیش هنوز دو ماه قبل از رویداد دوم خرداد، هنگامی که این نگارنده در کنفرانسی در شهر مالمو سوئد، در باره لزوم حمایت از محمد خاتمی و رویکرد اصلاح طلبانه سخن میگفتم با واکنش بشدت منفی و سنگین اعتراض، سرزتش و ناباوری حضار روبرو بودم. اما اینگ که اصلاح طلبی و تلاش در راه تغییرات گام به گام به فرهنگ اکثر ایرانیان داخل و خارج از کشور صرفنظر از گرایشهای سیاسی و فکری تبدیل شده، در میان صف طولانی و دو ساعت انتظار رای دهندگان در یتبوری سوئد، تنها اشتیاق و خواست اثرگذاری شهروندی را میشد ملاحظه کرد. به گفته یکی از رای دهندگان: