داوِ این انتخابات نه گشودن راه اصلاح رژیم است و نه روحانی نامزد تنها اصلاحطلبان است. جبههای از «اصولگرایان معتدل»، کارگزاران، اعتدالیها و اصلاح طلبان شکل گرفته که از انقلاب و استکبار ستیزی فاصله گرفتهاند و برایشان اداره کشور مهمتر از ستیز با امریکا و اسرائیل است. این گرایش گرچه درون حود یکدست نیست ولی خواهان بهبود روابط خارجی کشور، جلب سرمایه و ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی است. این امر بدون سر و سامان دادن – یعنی قانونمند و نرمالیزه کردن روابط اقتصادی امکان پذیر نیست و گامهایی در این جهت در چهار سال نخست دولت روحانی برداشته شده است.
در سوی دیگر جبههای است همنظر با ولایت و سپاه. دیدگاهِ آقایان خامنهای، مصباح، رئیسی و بیشتر فرماندهان سپاه در زمینه استکبار ستیزی و تداوم و گسترش انقلاب بر همگان آشکار است. این جبهه جز مدیریت جهادی و اقتصاد مقاومتی که همان تکرار آشفتگیهای دوران احمدینژاد است، برنامهای برای اداره کشور ندارد و در سیاست خارجی نیز تقابل با امریکا و اسرائیل را بر منافع ملی مرجح میشمرد.
بر این نطع سیاسی، امکان گزینشی بین این دو گرایش داده شده است. دورنمای جایگزینی ولی فقیه، نقش رئیس جمهور در دوران گذر و مخاطراتی که با شکل گیری ائتلافهای جدید در خاورمیانه کشور ما را تهدید میکند، اهمیت این گزینش را دوچندان میسازد.
مشکل دستگاه انتخابات هرچند معیوب، این است که بیطرفی در برابر این گزینهها را ناممکن میکند، رای ندادن به یکی همیشه به سود دیگری است. من انتخاب گزینه روحانی را به سود کشور میدانم گرچه آگاهم که با پیروزی روحانی هم شکاف و نبرد درون حکومت ادامه حواهد یافت و همین سیاستهای حداقلی هم بسادگی پیش نحواهد رفت.
اما این پیروزی سرنوشته نیست و ادعای نمایندگی لایههای تهیدست در مبارزه فقر و ثروت، وعده توزیع درآمد رایگان و حمایت سازمانیافته سپاه ممکن است به پیروزی رئیسی در این انتخابات بیانجامد.
حال عدهای منفعت و مصلحت نظام را گویی بهتر از خامنهای تشخیص میدهند و برآنند که در شرایط داخلی و خارجی فعلی روحانی بهترین نامزد او برای نظام است . برخی از این هم فراتر میروند از این مقدمه نتیجه میگیرند که رئیسی را دستی پنهان به میدان آورده است تا مردم از ترس او، روحانی را برگزینند؛ از اینرو شرکت در انتخابات را بیهوده میدانند. آنها تکثر دیدگاهها و منافعی را که نامزدها نمایندگی میکنند، نادیده میانگارند و پیکاری واقعی را که بین دو جناح در جریان است و ملیونها ایرانی را در سراسر کشور بسیج کرده است، نمایش میحوانند. انتخابات در ایران آزاد نیست ولی در همین دایره تنگ انتخاب، نه نمایشی است و نه فرمایشی.
قرار نیست انتخابات به تغییر ساختار نظام بیانجامد تا از این منظر بیحاصلی آن دستمایه سیاست تحریم و امتناع قرار گیرد. بدون مبارزات مدنی و جنبشهای اجتماعی، بدون پیکار برای انتخاباتی آزاد، تغییر ساختار و گذر از این نظام ممکن نیست. منتهی هیچ کوششی در این زمینه در تقابل با شرکت در انتخابات نیست. انتخاباتی که با شرکت در آن بتوان سیاستهای اقتدارگرایان و هسته سخت قدرت استبدادی را که مانع اصلیِ گشایش فضای سیاسی و شکل گیری جامعه مدنی است به چالش کشید، درست در جهت تضعیف ولایت فقیه و سیاستهای سرکوبگرانه و ماجراجویانه است. فزون بر این شرکت در کارزارهای انتخاباتی شبکهای از همبستگیهای سیاسی پدید میآورد که هنگام بروز جنبشهای اجتماعی میتواند به سازمانیابی جنبش یاری رساند.
شرکت در انتخابات به معنای مشروعیت بخشیدن به رژیم نیست بلکه کوششی برای تعمیق شکاف در هیات حاکمه است. خامنهای میکوشد انتخابات ریاست جمهوری را بسود خود «معنیسازی» کند و برخی از مخالفان نیز با نادیده انگاشتن تمایز و تقابل ساختاریِ «دولت» و «ولایت» بر این معنی صحه مینهند. در ساحتاری که قدرت اصلی منتصبِ مفسران رسمی دین و مقامی مادام العمر است، انتخابات نهادهای اننخابی با تمام محدودیتهای آن نه تنها مشروعیت که “مقبولیتی” هم برای رژیم حاکم پدید نمیآورد.