بنظر میرسد که راست افراطی به رهبری شخص خامنهای با تمام قوا و امکانات به میدان آمده تا هر طوری شده ابراهیم رئیسی را بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند. این نقشه که فقط و شاید در صورت هجوم اکثریت قاطع مردم به سوی صندوقها و پیروزی خردکننده روحانی بتواند خنثی شود از مدتها پیش و به دقت طراحی شده است.
روزی که ابراهیم رئیسی به حکم خامنهای به «تولیت آستان قدس رضوی» منصوب شد و رهبر جمهوری اسلامی در آن حکم تجربه رئیسی در مدیریتهای کلان جمهوری اسلامی و ظرفیتهای وی را به نحو اغراق آمیزی ستود، فرایند پروژهی برکشاندن رئیسی به ریاست جمهوری و هموار کردن راه برای جانشینی او آغاز شد. پس از آن حکم، خامنهای فرماندهان بلند پایه سپاه از جمله سردار قاسم سلیمانی و سردار جعفری و سردار نقدی را برای به زانو نشستن درکنار منبر وعظ رئیسی به خراسان فرستاد، تا اذهان نیروهای تحت امر خود را درجهت پیشبرد این روند آماده کند.
خامنهای در آن حکم خود دروغی شاخدار گفت. چرا که تجربه رئیسی از آغاز تولد جمهوری اسلامی تا به امروز نه هرگز در مدیریت کلان بلکه در همدستی و همراهی مطلق با سرکوب و کشتار بوده است. و همین است که او را به فرد مورد اعتماد جریان تکفیری تبدیل میکند. میتوان گفت که درعرصه سرکوب از آغاز تا به امروز هیچ کس به پای این قاضی هیات مرگ که پیش از شرکت در صدور حکم اعدام هزاران زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در صدور احکام مرگ در دو شهر کرج و همدان امتحان سبعیت پس داده بود، نمیرسد.
رئیسی پس از قتل عام زندانیان سیاسی در مقام معاون قوه قضائیه و رئیس دادگاه ویژه روحانیت همواره در صف اول صدور احکام ظالمانه سیاست سرکوب و کشتار بوده است. این او بود که در جریان سرکوب جنبش سبز به دروغ دو جوان بی گناه زندانی را که پیش از کودتای ۸۸ در زندان بودند به شرکت قهر آمیز در تظاهرات پس از کودتا(محاربه) متهم کرد و به جوخه اعدام سپرد. این او بود که در ماجرای رسوای کهریزک به کمک قاضی مرتضوی و عوامل تجاوز و کشتار جوانان شتافت و افشاگری شجاعانه مهدی کروبی را مدعیات کذب معرفی کرد. این او است که در همه سالهای گذشته نقش سرکوب روحانیون ناراضی را ایفا کرده است.
او به راستی مناسب ترین مهره برای جریانی است که میتوان آن را داعش شیعی نامید. جریانی که میخواهد برای همیشه کورسوی جمهوریت را خاموش کند و جنبش دموکراسی خواهی روبه رشد ایران که بساط ولایت مطلقه را تهدید میکند را به ضرب سرکوب و خونریزی خاموش سازد. او امروز از حمایت همه نیروهای تحت امر ولایت مطلقه فقیه برخوردار است.
ائمه جمعه، اعضای شورای نگهبان، فرماندهان نظامی و انتظامی، رئیس ستاد ارتش، دستگاههای امنیتی، صدا و سیما، روسا و سخنگویان قوه قضائیه، نیروهای بسیج، مداحان و هیئتهای مذهبی شبکههای مافیائی قاچاقچیها و روحانیون تکفیری به رهبری مصباح یزدی همگی برای برکشاندن این عضو هیات مرگ بسیج شدهاند. شکست او در انتخابات شکست ولایت فقیه و همه نیروهای تحت امر او خواهد بود. آنها به این آسانی چنین شکستی را برنمی تابند.
آنها میکوشند از یکسو اقلیت طرفدار خود را که عمدتا از روستائیان و اقشار تهیدست و ناآگاه جامعهاند در انتخابات فعال کنند و از سوی دیگر اکثریت مخالف خود را منفعل سازند. این که خامنهای مدام تکرار میکند حضور وسیع مردم در انتخابات برای تحکیم نظام و مرعوب کردن دشمن اهمیت دارد دقیقا در راستای همین هدف است. او میداند که تکرار این ادعا همانقدر که اقلیت طرفدار جریان افراطی را فعال میکند بر اکثریت مردمی که نمیخواهند رایشان به پای حمایت از ولایت فقیه گذاشته شود اثر منفی و منفعل کننده دارد. همه کسانی که از موضع مخالف جمهوری اسلامی نسخه تحریم برای مردم پیچیدهاند نیز چه بخواهند و چه نخواهند به سهم خود به نقشه طراحی شده خامنهای کمک میکنند. موفقیت این نقشه شوم، موفقیت همه آنانی است که پیروزی خود را در سوریهای کردن ایران و حاکم کردن داعش شیعی بر ایران میدانند. موفقیت این نقشه شوم، شکست سنگینی برای جنبش ملی دموکراسی خواهی و جامعه مدنی ایران است و دست کم همه تحولات سیاسی و اقتصادی ایران را دهها سال به عقب میبرد.
روحانی در این انتخابات صدای کسانی است که نمیخواهند ایران به کره شمالی و یا به سوریه تبدیل شود. از آنانی که تحریم انتخابات را در چنین شرایطی تبلیغ میکنند میپرسم که آیا میدانید چرا جریان رادیکالی مثل پ پ کا در ترکیه در سالهای اخیر هیچ یک از انتخاباتهای این کشور را تحریم نکرده است؟ آیا میدانید چرا سیاهان آفریقای جنوبی انتخابات رژیم آپارتاید را در اواخر عمر این رژیم تحریم نمیکردند و همین مساله در تلاش رژیم آپارتاید نقش داشت؟ آیا میدانید که تحریمهای دوران احمدی نژاد چه بر سر اشتغال، اقتصاد و منافع ملی ایران آورد؟ آیا دلیلی دارید که نشان دهد شکست روحانی و تحکیم سلطه اسلام تکفیری به سود مردم تمام خواهد شد؟ هیچ یک از انتخاباتهای گذشته به اندازه انتخابات روز جمعه ۲۹ اردیبهشت برای سرنوشت مردم ایران حائز اهمیت حیاتی نبوده است.چرا که این بار یا ولایت مطلقه شکست میخورد و منزوی تر میشود و نقشه جانشینی رئیسی نقش برآب میشود و یا برعکس تکوین جنبش دموکراسی خواهی و توسعه سیاسی و اقتصادی ایران دهها سال به عقب میافتد. البته اگر تمایمت ایران از میان نرود.اغراق نیست اگر بگوئیم سرنوشت ایران در گرو میزان هوشیاری و حرکت مردم در روز جمعه ۲۹ اردیبهشت ماه است.