از ظریفترین دلایلی که برای بسیاری از شهروندان رأیدهنده، قانع کننده تلقی میشود، منظره ۶ کاندید متفاوت احراز پست ریاست جمهوری است. کسی از میان این شش کاندیدا، از ۳۸ سال زندان و اعدام صحبت میکند و فرد دیگری که خودش را نماینده محرومان اعلام میکند، نام و شخصیت خودش، تجسم این اعدامها و زندانها است. در ثانی لیست طولانی از معضلات جامعه در چهارچوب مباحثات تلویزیونی و غیره، برزبان آمده است. آیا کنترل از دست مدیران بالای رژیم، دررفته است؟
دادن جواب مثبت به این سوآل یعنی نادیده گرفتن مهارتهای بیشمار تیم مستقر در بیت رهبری و بقیه ارکانهای رژیم در ۳۸ سال اخیر. حق آن است که رهبران رژیم جمهوری اسلامی از عهده حفظ نظام بخوبی برآمدهاند و در این راه، از تواناییهای شگرفی در جلب حمایت از میان مردم و اوپوزیسیون برخوردار بودهاند. تک تک کسانی که در دوره انقلاب و ماههای اولیه بعداز آن، مستعجل بودن رژیم فقاهتی اسلامی را امیدوار بودند یا کسانی که در طلی سالیان متوالی بشارت سرنگونی عنقریب رژیم را میدادند، مجبور شدند تا با این امیدواری و خوشبینی، وداع کنند.
دو حکایت جادویی رژیم برای پر کردن صندوقهای رأی
رژیم جمهوری اسلامی ایران برای جلب ملیونهای ایرانی به پای صندوقهای رأی دو حکایت دارد. یکی از این دو روایت، روزانه و دائمی است و دیگری موضعی که در آستانه انتخابات روایت میشود:
روایتی از علت و معلول در بساط خونین خاورمیانه
انگار نه انگار که تاریخ ۳۸ ساله موجودیت رژیم اسلامی ایران، با دوری از روابط نورمال بین کشورهای منطقه، بین شیعه و سنی، بین ایران و همسایگانش شروع میشود و بقول دکتر صادق زیباکلام از وقوع انقلاب اسلامی تا شروع جنگ ایران و عراق یک فاصله زمانی ۱۹ ماهه است. وقایع این نوزده ماه در عرصه رفتار رژیم با مردم و اوپوزیسیون در داخل و در رابطه با مسائل داخلی همسایگان، کشورهای منطقه و جهان اسلامی، امروز حکم فال گشوده را دارد و در مقیاس روز به روز، قابل بازسازی در متن بررسیهای تاریخی است. روایت رسمی جمهوری اسلامی، مبنی بر حمله عراق به ایران به دستور آمریکا و برای سوء استفاده از ضعف دفاعی ایران بوده است. دکتر صادق زیبا کلام، در سوآلی رتوریکی و محتاطانه، اشاره میکند که ایران در آغاز اقتدار حکومت اسلامی و قبل از قدرتیابی سپاه پاسداران ضعیفتر بود و فاصلهای ده ماهه مابین اشغال سفارت آمریکا و حمله نظامی عراق به ایران بود. زیباکلام در فرصتهای متفاوتی سهم ایران در شروع جنگ از سوی عراق را برجسته میکند. کسی که برخلاف دکتر صادق زیبا کلام، در اظهار نظرهای خود، همه ملاحظات از سر عافیتجویی و احتیاط را به کناری مینهد، محمد نوریزاد نام دارد. شهادت شجاعانه محمد نوریزاد در اعتراف به شروع دریای خون جاری در منطقه، از سر چشمه عنایات رژیم فقاهتی ایران، از هر جهت قابل اعتناست. او در نامه به پادشاه سعودی مینویسد:
«آشوبهای مذهبیِ این سالهای بیخردی، همهاش خروجیِ حتمیِ شیعه گستریِ همین مبلغان مذهبیِ حاکم برایران بوده است. وگرنه ما کجا پیش از ظهور جمهوری اسلامی ایران، چیزی به اسم طالبان داشتیم؟ یا القاعده؟ یا جیش العدل؟ یا جیش المختار؟ یا بوکوحرام؟ یا حزب الله؟ یا النصره؟ یا داعش؟ همهی اینها پس از روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران، و پس از خروجِ این نظام از چارچوبهای پذیرفته شدهی بشری و بین المللی، و پس از واشکفتنِ عطشِ شیعه گستریِ این نظام در هرکجا، و البته با مشارکت و تحریک و سرمایهی شما عربستانیها پدید آمدهاند.... در سالهای جنگ ایران و عراق، روزی که پاسداران و سپاهیان در چمدانهای حجاجِ بیخبرِ ایرانی انواع اسلحه و تی ان تی و مواد منفجره جاسازی کردند تا مگر با انتقال آنها به جده و مکه و مدینه، بتوانند شیعیان عربستان را علیه حکومت مرکزی کوک کنند، و در سالهایی که ملاهای حاکم بر ایران، هیاهویِ یکصد هزار نفره و مشمئز کنندهی “برائت از مشرکین” را پی ریزی کردند و آن همه جمعیت را به خیابانهای مکه کشاندند، ... روزی که شیخِ بیخردی چون احمد جنتی از تریبون نماز جمعهی تهران مرگِ ملک عبدالله پادشاه عربستان را به حاضران تبریک گفت و از مرگش شادمانی کرد، و روزی که جماعتی از بیمخهای بیت رهبری از دیوار سفارت عربستان بالا رفتند و آنجا را به آتش کشیدند، و پیش ترش سفارت انگلستان را تخریب کردند، و پیش ترترش سفارت آمریکا را درنوردیدند و کارکنانش را مثلاً گروگان گرفتند،...» (لینک نامهی محمد نوریزاد به پادشاه عربستان سعودی)
مبنای روایت رسمی
اساس معیوب حکایت دائمی رژیم اسلامی ایران، به بیتوجهی به تقدم و تأخر حوادث تاریخی استوار است. گویی قبل از تأسیس رژیم جمهوری اسلامی ایران، مردم ایران و منطقه با موج ترورهای فرقهای و هجوم نیروهای مسلح به خیابانهای تهران، بغداد و ریاض مواجه بوده-اند و رهبران جمهوری فقاهتی ما، با درایتی بینظیر توانستهاند، این امواج خونین را مهار کنند و مردم ایران و جهان اسلامی را به ساحلی امن، برسانند!
روایت رسمی سران جمهوری اسلامی، به ما میگوید که صدها ملیار دلار «گم شده» در نظام اسلامی، سپاه قدس به رهبری قاسم سلیمانی، گردانهای «مدافع حرم»، اردوگاههای مختلف برای آموزش عقیدتی و نظامی جوانان جمعآوری شده از سرتاسر دنیای اسلامی در چهار گوشه ایران، همه جزئی از یک «پروژه صدور صلح و صفا» به جهان است. طبق این روایت، رژیم جمهوری اسلامی ایران، نه تنها «علت» یا «بخشی از علت» برپایی دریایی از خون و ویرانی در عراق، یمن و سوریه نیست، بلکه جایی است که رژیم، مردم آن را به بهای تن دادن به استبداد فقاهتی حاکم، در مقابل خطر تبدیل شدن به یک سوریه یا یمن دیگر، بیمه حوادث میکند! جمهوری اسلامی ایران شبیه یک شرکت بیمه به دور از نورمهای اخلاقی عمل میکند که میخواهد، مردم را درمقابل خطراتی که خودش آفریده است، بیمه کند. شعار این «مؤسسه بیمه» در آستانه هر انتخاباتی در دورههای اخیر، شبیه جمله زیر بوده است:
غیبت عامل زمان، تغییر و جهت تغییر در دنیای مفاهیمی بخشی از اصلاحطلبان
اصلاح طلبی درمقابل تحول ناگهانی و انقلابی، نام روشی محتاج زمان بیشتر اما شیوهای معتدلتر، کم هزینهتر و عقلانیتر برای تغییر بسوی تعالی است. اگر تغییر در جهت مثبت و مطلوب را از «اصلاح طلبی» حذف کنیم، چیزی که بجا میماند، باید به نام دیگری نامیده شود. این تغییر بایستی قابل مشاهده و قابل اندازه گیری (اگر نه با متر و کیلو) و در مثبت بودن جهت آن تردیدی در میان نباشد. از نظر زمانی نیز، مثل هر پروژه دیگری بایستی یک استنباط زمانی از فاصله استارت تا به سرانجام رسیدن نسبی این پروژه، در میان باشد.
اصلاحطلبی یا استمرارطلبی
در یکی دو سال اخیر «استمرار طلبی» به عنوان اصطلاح سیاسی جدیدی وارد زبان سیاسی ایران شده است. مطرحکنندگان این اصطلاح کنایهآمیز معتقدند که کسانی در زیر لوای پروژه «اصلاحطلبی» در عمل به طولانیتر کردن عمر رژیم مشغولند. با حذف عامل زمان، تغییر و جهت تغییر، هر چیز غیرممکنی را میتوان ممکن کرد یا حداقل، ممکن بودن آنرا ادعاکرد. اگر محدودیت منطقی زمان لازم برای تبدیل شدن یک کودک به فوتبالیستی ماهر را در نظر نگیریم، هرکسی «دیر یا زود» (مثلا طی صد یا دویست سال!) فوتبالیستی ماهر خواهد شد.
بخشی از اصلاحطلبان نه با عزیمت از تغییرات قابلمشاهده بلکه دائما با صرف اشاره به احتمال گرفتاری ما به سناریوهای سیاهتر و بیاعتنا با حضور رژیم جمهوری اسلامی در دو نقش در این سیستم تفکر نادرست «اصلاحطلبی»، خواهان مشارکت مردم در انتخابات غیردموکراتیک در جمهوری اسلامی میشوند. به دو نقشی که رژیم در این نظام فکری معیوب در آن ظاهر میشود، در بالا اشاره شد. این دو نقش عبارتند از:
۱. نقش رژیم در منطقه و جهان سلامی به عنوان عامل و علت اصلی یا یک علت مهم در برپایی جهنمهایی بنام عراق، یمن، سوریه و ....
۲. نقش رژیم در داخل کشور به عنوان «شرکت بیمه» نجات دهنده مردم ایران از گرفتار شدن به جهنمهای فوق.
اصلاحطلبان، با حذف عامل زمان و معاف کردن خود از مسئولیت نشان دادن تغییرات در جهت مطلوب، صرفا با اشاره به ویرانی سوریه و آوارگی مردم آن کشور، با ایجاد وحشت منطقی از احتمال بدتر شدن اوضاع، خواهان مشارکت در انتخاباتی غیردموکراتیک میشوند. البته اگر انتخاب بین سوریه و ایران امروزی است، هیچ آدم سالمی، آلترناتیو سوریه را انتخاب نمیکند. اما بنابر آنچه مذکور افتاد، دیگر نام این رفتار سیاسی، «اصلاح طلبی» نیست و همان اصطلاح «استمرار طلبی» برای این تفکر و رفتار سیاسی شایستهتر.
هیچ بنای زشتی، بدتر از ویرانه خود نیست. سرنوشت امروزی مردم عراق و سوریه هم در مقایسه با زندگی در سایه دیکتاتوری صدام و خاندان اسد ملیونها بار سیاهتر است. اما این استدلال معیوب شبیه مقایسه بنای زشت با خرابه همان بنا در مثال فوق است. با این استدلال معیوب بایستی به هر رژیم ضد انسانی در دنیا، تن داد، چرا که هیچ رژیم سفاکی در دنیا، بلحاظ نظری و طبق تجربه خاورمیانه در سالهای اخیر، «بدترین» سناریو ممکن نیست و همیشه سناریو سیاهتری ممکن است و بالای سیاهی، رنگ بسیار است.
حکایت انتخاباتی رژیم
جمهوری اسلامی برخلاف رژیم پادشاهی سابق یک نظام استبدادی تک مرکزی نیست. وجود جناحها و تعدد مراکز قدرت در همه عرصهها بخشی از موجودیت این رژیم است. از نظر انتخابات نیز، برخلاف نظامهای کمونیستی سابق، بیش از یک کاندیدا در معرض انتخاب رأی دهندگان قرار میگیرد. حکایت انتخاباتی رژیم، این است که تعدد مراکز قدرت و تعدد کاندیداها در انتخابات، معادل انتخابات آزاد، دموکراسی یا نوعی از دموکراسی و از جنس دموکراسی است. انواع «بگم بگم»های رسانهای حول انتخابات هم، از نظر رژیم چیزی است معادل آزادی بیان و شفافیت نظام دولتی!
حکایت انتخاباتی رژیم و حق تأویل ما
دیدن انجام انواع افشاگریهای در صفحه تلویزون بخصوص اگر چهارسال یکبار اتفاق بیفتد، بسیار سرگرم کننده و حتی ارضا کننده است. رژیم با اجازه دادن به این افشاگریها و حرفهای گاه تند و تیز، میخواهد بگوید که این معضلات فزاینده، در چهارچوب نظام قابل طرح هستند و عدم مشارکت در انتخابات به معنی بیتفاوت ماندن در مقایسه بد و بدتر بوده و مسئولیت سلطه «بدتر» بر عهده کسانی است که نظام و انتخابات جاری را دموکراتیک نمیدانند!
حکایتی قدیمی در ایران برای نسلهای متعددی از مردم روایت شده است: گویا وقتی پادشاه شکایت سربازان گرسنه خود را میشنود، گلولهای برفی درست کرده و به سرباز سر صف میدهد تا بین سربازان دست به دست شود. طبعا وقتی این گلوله برفی به آخر صف میرسد، چیزی از آن باقی نمیماند. نتیجهای که گویا سربازان گرسنه از نمایش درایتآمیز پادشاه میگیرند، همانا درستکاری پادشاه در دادن غذا به ارتش و دزد بودن مردم بوده است.
در دوره انقلاب، یک روحانی مخالف شاه در تبریز این داستان تکراری را از اول تا به آخر تعریف کرد. و دست آخر پرسید: آیا ما حق نداریم از این داستان نتیجه دیگری بگیریم؟ آیا ما نمیتوانیم نتیجه بگیریم که طبق این حکایت، شخص پادشاه، سیستمی برپا کرده است که از صدر تا ذیل همه دزد تشریف دارند؟
حال آیا ما حق داریم از مشاهدات خود در جریان مناظرات تلویزیونی و دیگر افشاگریهای شش کاندید احراز مقام ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی ایران، نتیجه دیگری بگیریم؟ آیا ما میتوانیم بجای پناه بردن از رئیسی به روحانی، نتیجه بگیریم که این رژیم، رژیم دزدان و قاتلان است؟
پناه بردن بر آغوش قاتل و دزد!
اتل لیلیان وینیچ نویسنده ایرلندی در اثر جاودانی خود بنام «خرمگس» در سال ۱۸۹۷ از زبان قهرمان خود آرتور، ایتالیای گرفتار اشغال خارجی را به مستی تشبیه میکند که برای حفظ تعادل خود بر گردن دزدی آویخته است که قصد زدن جیب وی را دارد. کسانی از ترس گرفتار شدن به روزگار سیاه مردم سوریه به پای صندوقهای رأی میروند، بیشباهت به ایتالیایی مست مورد نظر اتل لیلیان وینیچ نیست. این رأی دهندگان از ترس افتادن به روزگار مردم عراق، یمن و سوریه به گردن سر معمار این بساطهای خون میآویزند.