اگر آرامش دوستدار تنها و تنها واژه «دینخوئی» را به فرهنگ واژگان پارسی افزوده باشد هم، باید گفت زندگانی هشتادواندی سالهاش بیسود و هوده نبوده است. ما ایرانیان از هر کُنش و واکُنش و تلاش و برداشت و باور و پنداری یک «دین» میسازیم. به مارکسیسم ایرانی بنگرید، چیزی بیش از یک اندیشه فرقهگرای خودویرانگر نخواهید یافت که در پیروی از اندیشههای شیعی، حتا جانباختگان خود را «شهید» مینامد.
رفتار انتخاباتی ایرانیان بهترین گواه بر درستی این سخن است. جنبش اصلاحطلبی که در آغاز یک کُنش گروهی برای بهبود کار کشور و آسایش و سربلندی ایرانیان بود، در گذر بیست سال از «کُنش» به «آئین» دگردیسید و پابپای آن «امید» جای خود را به «هراس» داد. اگر ایرانیان در سال ۷۶ امیدوار بودند با رأی دادن بتوانند به آزادی و دموکراسی و آسایش و سربلندی برسند، امروز تنها و تنها هراس از آن دارند که اگر رأی ندهند، کشورشان دچار جنگ و ویرانی و کشتار شود. هراس از سوریه شدن، جای امید به ژاپن شدن را گرفته است.
در دو نوشته پیشین نشان دادم که رفتار مؤمنانه رأیدهندگان و پافشاری ایشان بر صندوقهای رأی چگونه در گذر بیست سال روند گذر از دیکتاتوری به دموکراسی را به چنان نقطه بازگشتناپذیری رسانده است که اگر در سال ۱۳۷۶ سخن از گزینش میان بد و بدتر برای رسیدن به مردمسالاری دینی و جامعه مدنی بود، در سال ۱۳۹۶ گزینهای جز آدمکُش و آدمکُشتر، دژخیم و دژخیمتر و گریز از سوریه نشدن ایران در چشمانداز رأی دهندگان نیست. کار اینان از رأی دادن به خاتمی، به اینجا رسیده است که با رأی خود درّی نجفآبادی و محمد ریشهری را بَرکشند و از اینکه دژخیم شناسنامهداری به وزارت کابینه روحانی رسیده است، در پوست خود نگُنجند.
راهبُرد رأی دهندگان ایران را به خاک سیاه نشانده و دارائیهای آن را برباد داده است. تهیدستی بیداد میکند، مردم در گذر این بیست سال برای گذران زندگیخویش به فروختن تن و اندام خویش روی آوردهاند و در بیسرپناهی خویش به گورها و مغاکها پناه بردهاند. درست بمانند فلسطینیان که ۹۰ درسد خاک خود را از دست دادند، ایرانیان نیز بخش بسیار بزرگی از حقوق شهروندی خود را در سایه سیاست «صندوق رأی، هم استراتژی، هم تاکتیک» تکه تکه به دشمنان آزادی باختند و امروز باید برای بازپسگرفتن اندکی از آن به دریوزگی دژخیمان رژیم بروند. دلبستگان تنها باید ایران ۱۳۷۶ را در کنار ایران ۱۳۹۶ بنهد و از همسنجی این دو ایران، برپایه شمار تهیدستان و گورخوابان و معتادان و تنفروشان و ارزش پول ملی و تنش با همسایگان و دزدیها و اعدامها و انگشتبریدنها و چشمدرآوردنها و سرکوبهای گسترده و فراگیر و خشکسالی فزاینده، بما بگویند راهبرد آنان در آویزان شدن به صندوقهای رأی، ایران را در این بیست سال از کجا به کجا کشانده است؟
من به هیچ روی در پی آن نیستم که رأیدهندگان را از کارشان بازدارم، همانگونه که نمیتوان مسلمانی را با یکی دو نوشته از دین رویگردان کرد، اینان نیز بر ایمان خود چنان استوارند که کهریزک نیز نمیتواند در باورشان لرزشی پدید آورد. انتخابات برای من بهانهای برای نوشتن درباره آسیبهای رفتاری ما ایرانیان است و ریشهیابی پایداری جمهوری اسلامی. پس اینبار از نگرگاه دیگری به رفتار و گفتار رأی دهندگان مینگرم. همانگونه که آوردم، دینخوئی و دینیاندیشی در ما ایرانیان، با شیر اندرون شده با جان بدر شود. از همین رو است که ما در هر بزنگاهی ناگزیر آن خویشتن دینی خویش را نمایان میکنیم، تا سخن آرامش دوستدار راست افتد. خوانندگان نوشتههای من میدانند که یکی از زمینههای پژوهشهای من گذشته از نوشتههای سیاسی، در پهنه «دینشناسی» است. بدینگونه میتوانم گفت که دین (بویژه دینهای ابراهیم، و از میان آنان بویژه یهودیت و اسلام) بر دو ستون «هراسافکنی» و «ایمان به غیب»، یعنی به چیزی که نمیتوان بودونبودش را آزمود، استوار است.
بنیاد آئین یهود بر نبایدهایی است که یهوه در طور سینا در چارچوب ده فرمان خویش بر موسا فرومیفرستد. سرپیچی از هرکدام از این فرمانها میتواند آدمی را به دوزخ بیافکند. سرتاسر کتاب مقدس، چه همه تَنَخ را بخوانیم و چه تنها تورات را، به ما میگوید که یهوه نافرمانان را چگونه کیفر میدهد. در ااسلام نیز ما با انبوهی از بایدها و نبایدها روبیروئیم که پایبند نبودن به آنها میتواند آدمی را به دوزخی بیآفکند که آتشش جاودانه است و شکنجههایش سخت و دهشتناک. بدینگونه فراخوان دین با ترس و هراس از فرجامی آغاز میشود که بی پونوچرا گریبانگیر ناباوران و بیدینان خواهد شد.
رفتار رأیدهندگان نیز چیزی جز این نیست. در این بیست سال گذشته هرچه پیشتر آمدهایم، آن «عذاب الهی» که پایبندان به صندوق رأی نویدش را دادهاند، سختتر و دهشتناکتر شده است. اگر در سال ۷۶ با رأی ندادن ما هراس گزیدهشدن ناطق نوری میرفت که خود چیزی نه کمتر و نه بیشتر از رفسنجانی نبود، در سال ۹۶ هراس از فرارسیدن یَوْمُالْقِیَامه، آمدن رئیسی یا قالیباف، جنگ با امریکا، بمباران کشور سوریهای شدن ایران است. رأیدهندگان مردم را در هر انتخاباتی ببیشتر از پیش از این ترساندهاند که اگر در خانه بنشینند، به «عذابی الیم» دچار خواهند شد. پس درست بمانند دینداران، روش رأیدهندگان نیز بر «هراسگُستری» بنیاد شده است، یکی از آتش دوزخ میترساند و دیگری از جنگ و تحریم و بگیر و ببند.
باورهای دینی چیزی جز «پنداره» نیستند. بودونبود یهوه و الله را نمیتوان آزمود، هستونیست بهشت و دوزخ تن به آزمایش و پژوهش نمیدهد، اینکه جهانی پس از مرگ ما هست یا نیست، تنها و تنها یک پنداره تراویده از ذهن مردمانی است که خواستهاند با انبوهی از هراسها و اندکی نیز امید ما را براه راست فراخوانند، تا در این جهان آسوده و در آن جهان رستگار شویم. هیچکس نمیتواند بر پایه یک پژوهش دانشی نشان دهد که در گوشهای از این کهکشان پهناور جایی بنام بهشت هست که مؤمنان در آن آرام خواهند گرفت و جایی دیگر بنام دوزخ، که ناباوران در آن به آتش جاودانه خواهند سوخت. دیندار شدن و ایمان آوردن، پذیرش انبوهی از دادههای آزمونناپذیر را ناگزیر میکند. یک مسلمان نخست باید باورکند که اللهی هست، سپس باید بپذیرد که محمدی درکار بوده است، از پس آن، باید هستی فرشتهای بنام جبرئیل را باور کند که سخن الله را بگوش محمد رسانده است و از پی آن بر این باور دست یابد که قرآن سخن الله است. پس ایمان یک مسلمان بر انبوهی از دادههایی استوار است که راستی «هیج»کدام از آنها را نمیتوان آزمود.
هسته سخت و بنیادین اندیشه دلبستگان صندوق رأی نیز بر این باور استوار است، که در جمهوری اسلامی رأی مردم یکبهیک شمارش میشود و در پایان روز انتخابات، همان کسی رئیس جمهور میشود، که مردم به او رأی دادهاند، چه بیت رهبری و مافیای سپاه بخواهند و چه نخواهند. بدیگر سخن، همان رژیمی که در همه زمینهها (انرژی هستهای، شکنجه در زندانها، اعدامها، ترورها، آتشافروزی در عراق و سوریه و یمن، دزدیهای سرسامآور و . . .) یکسر دروغ میگوید، همان رژیمی که تباهی و هرزگی و دزدی و چپاول سرتاسرش را فراگرفته است، چند ساعت در سال و در شامگاه هر انتخاباتی، درستکار و راستگو و درستکردار و پرهیزگار و پارسا میشود و تن به رأی مردم میدهد. این گزاره جمهوری اسلامی در رأی مردم دستنمیبرد و آنها را درستکارانه و راستگویانه میشمارد، تن به هیچگونه راستیآزمائی نمیدهد و گونهای «ایمان به غیب» است. این باور مؤمنانه به درستکاری شمارندگان رأیها کار دلبستگان را بداتنجا میکشاند که آمار داده شده از سوی جمهوری اسلامی چشمبسته باور کنند و برای «تحلیل»هایشان از آنها بهره بجویند.
تنها این یک نمونه نیست، که نگاه دیندارانه و مؤمنانه دلبستگان صندوق رأی را آشکار میکند. بخش بسیار بزرگی از گفتههای آنان تن به راستیآزمائی نمیدهد. بیشتر اینان پیش و بیش از آنکه پژوهشگر باشند، تحلیلگراند و تحلیل در بافتار سیاست ایرانی چیزی جز نشاندادن درستی یک نگرش بر پایه دادههای اندک نیست. گزارههایی چون «شواهد و قرائن نشان میدهند»، «به نظر میرسد»، «تمایل خامنهای این است که»، «آرزوی اقتدارگرایان چنین است» و «از ترکیب کاندیداها پیداست»، «بر هر کسی واضح و مبرهن است»، فراوان در نوشتههای اینان یافت میشوند. برای نمونه اگر پرسیده شود که این تحلیلگران از کجا مییدانند «آرزوی» این یا آن چیست، پاسخی جز خاموشی نخواهد آمد. سخن از اینکه خامنهای در سال ۷۶ ناطقنوری را میخواست و در سال ۹۲ جلیلی را، سخنی است که هیچکس نمیتواند درستی آن را بیازماید، خامنهای تا جایی که من جُستهام، هرگز چنین سخنی بر زبان نرانده است. اینکه اگر روحانی نبود برجام به انجام نمیرسید، اینکه اگر جلیلی میآمد امریکا جنگ با ایران را آغاز میکرد و دهها و شاید سدها سخن بیپایه و پوچ از این دست، تنها و تنها در راستای هراسافکنی و ریختن آب در آسیاب سیاست ولی فقیه و مافیای سپاه است که بر زبان رانده میشوند؛ درستی یا نادرستی «هیچ»کدام از این گزارهها را نمیتوان آزمود. در برابر آن، اینکه خامنهای از نخست هم احمدینژاد را میخواست و او را با همه تلاشهای دلبستگان صندوق رأی دوبار، بار نخست تنها با دستکاری در رأی مردم و بار دوم با اعدام و شکنجه و کهریزک و اوین به خیابان پاستور فرستاد، یک داده آزمونپذیر است، آنجایی که رهبر انقلاب آشکار و بیپرده میگوید: «نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است»[۱] تا دیگر خوشبینترینها نیز بدانند که رأی آنان چیزی جز آذین نمایش دموکراسی ولی فقیه نیست و در سرانجام کار، همان کسی سر از صندوق رأی بدرخواهد آورد، که «نظرش به نظر خامنهای نزدیکتر باشد».نمونه دیگر از این باورهای پوچ و پنداربافانه این است که اگر شمار رای دهندگان بالا باشد، دست رژیم برای تقلب بسته است. برای این گزاره خندهآور نیز نمیتوان هیچ داده بدردخوری یافت، تا درستی آن را نشان دهد. این سخن، در بهترین حالت، تنها و تنها آرزوی رأیدهندگان را نشان میدهد و چیزی جز هراسافکنی برپایه ایمان غیبی نیست.
بدینگونه دیده میشود که دلبستگان صندوق رأی در منش و کُنش خود همانندیهای بسیاری با فروشندگان دین دارند. هم باورهای دینی و هم امیدها و هراسهای انتخاباتی دلبستگان گرداگرد چند افسانه تلخوشیرین تنیده شدهاند و انگیزه جنبش در آنها نه بررسی و کاوش خرَدگرایانه پدیدهها، که ایمان قلبی و باور مؤمنانه است. هم مؤمن به الله و هم باورمند به صندوق رأی، از گفتگویی که ایمانشان را بلرزاند میهراسند و میگریزند، یکی از «کید الشیطان الرجیم» به الله پناه میبرد و دیگری از پرسشهای خردورزان به صندوق رأی.
در دنباله این نوشتار، در پی آنم که چند همانندی دیگر را در گفتمان باور دینی و ایمان انتخاباتی نشان دهم. نخستین نمونه سرزنش ما رأیندهندگان است و ریشخندمان، که مردم سخن ما را نپذیرفتهاند و انبوهتر از پیش به جایگاههای رأی شتافتند. این را که انبوهی باورمندان نشان از درستی یک گزینه نیست، باید هرکسی بداند. ولی همانندی اینگونه گوشزدها با سخن قرآن شگفتآور است: «وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا»[۲]. بسیار خواندهایم که دلبستگان خردهگیریهای کسانی چون من را، «توهین به دهها میلیون ایرانی رأیدهنده» نامیدهاند. به همین روش هرگونه خردهگیری از اسلام را نیز باورمندان به دین مبین «توهین به یکونیم میلیارد مسلمان» میخوانند. دلبستگان پس از هر انتخاباتی ریزبین در دست میگیرند، تا دستآوردهای نیک آن را بجویند. پس از سال ۸۸ خواندیم و شنیدیم که این رخدادها (بخوان راهبرد آنان) این دستآورد بزرگ را داشت که از این پس هزینه تقلب و سرکوب برای رژیم بسیار بالا میرود. باورمندان مسلمان نیز از دل پلشتترین فرمانهای دینشان دستآوردهای نیکویی بدرمیآورند و برای نمونه در رویارویی با قصاص میگویند «اسلام با اینکار تعداد اعدامها را کمتر کرد» و «اسلام با اجازه ازدواج با چهار زن، تعدد زوجات را محدود کرد».
بمانند بارورمندان مسلمان، مؤمنان انتخاباتی نیز در رویاروئی با پرسشهایی که خود نیز میدانند پاسخی برای آنها ندارند، دست بدامان «پیچیدگی» میشوند. اگر پرسیده شود چرا شورای نگهبان که گوش به فرمان رهبری است، کسی را از فیلتر خود میگذراند که بتواند در برابر رهبری بایستد؟» پاسخ میدهند که «ساختار قدرت در ایران بسیار پیچیدهتر از اینها است و به این سادگی که شما میگوئید نمیتوان به این پرسش پاسخ داد!» مسلمانان نیز هنگامی که با ناهمخوانیهای فراوان در قرآن روبرو میشوند، سخن از ساختار پیچیده آن میزنند و نواندیشانشان دستبدامان هرمنتوتیک میشوند و کهنهاندیشانشان برآنند قرآن چنان پیچیده است که برای دریافتنش باید نخست چهارده دانش گوناگون را فراگرفت.
گذشته از آن، بمانند مسلمانان که همه دستآوردهای بشری را برگرفته از قرآن میدانند، مؤمنان انتخاباتی نیز بسیاری از پدیدهها را به پای راهبرد خود مینویسند. بزرگترین دروغ اینان همان افسانه پیوند میان برگزیدهشدن روحانی و برجام است. گذشته از اینکه هیچکس، بجز نمایندگان گفتگو کننده در دو سوی میز، نمیداند ما در این برجام چه گرفته و چه دادهایم، آنان چشم و گوش خود را بر این داده آزمونپذیر میبندند که بگفته هردوسوی این پیمان، گفتگوها نزدیک به دوسال پیش از انتخابات ۱۳۹۲ آغاز شده بودند[۳]. آنان از رشد اقتصادی در دولت روحانی میگویند، ولی چشم بر افزایش بهای کالاهای پایه (خوراک، نوشاک، خانه، پوشاک) و تهیدستی روزافزون شهروندان میبندند.
مؤمنان به صندوق رأی نیز بمانند همتایان دینباورشان چشم خود را بر دادههای آشکار میبندند و بجای سنجش خردورزانه این دادهها دستبدامان تفسیر و تأویل میشوند. برای نمونه خامنهای اگر هزاربار هم بگوید که تنها خواهان شمار بالای رأیدهندگان است و نه اینکه چه کسی برگزیده شود[۴]، اینان باز هم این سخن را که خامنهای و سپاه خواهان دوری گزیدن مردم از صندوق رأی هستند، همچون آیههای قرآن بازگویی میکنند.
اگر برنامهریزان انتخابات هزاربار بزبان خود بگویند: «مادامی که جریان انقلاب و عناصر انقلابی حاضر در صحنه مانند کیهان و جوان و فارس و دیگر رسانههای انقلابی باشند آنها روز به روز به صورت تاکتیکی به آقای روحانی و خاتمی نزدیکتر میشوند. در مجموع این یک سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری نقش پلیس خوب را بازی میکند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود»[۵] مؤمنان به صندوق رأی و دلبستگان رژیم بر آیههای انتخاباتی خود پای خواهند فشرد و خواهند گفت، اینها همه بخشی از جنگ روانی اقتدارگرایان، برای دور نگهداشتن مردم از صندوقهای رأی است.
چکیده سخن اینکه در گذر بیست سال از دل یک کُنش اجتماعی یک باور آئینی بدر آمده است و مؤمنان به صندوق رأی بمانند دینداران باورمند از دو ابزار «هراسافکنی» و «ایمان به غیب» بهره میجویند و رفتارشان بیشتر از آنکه از سر اندیشگری و خرَدورزی باشد، از سر ایمان و پایبندی است. آنان نیز بمانند دینباوران از گفتگو میهراسند و پرسشگری را برنمیتابند و در برابر دادههای آزمونپذیر و استوار خود را به نشنیدن و ندیدن میزنند. بزرگترین آسیبی که آنان بر جنبش آزادیخواهی مردم ایران زدهاند ولی، همانا جایگزین کردن امید با هراس است. هرچه در این بیست سال رأی دادن از یک کُنش شهروندی بسوی یک ایمان کور پیش رفته، از امید مردم کاسته و بر هراسشان افزوده شده است. این همان نقطه بازگشتناپذیری است که دلبستگان ما را بدان رساندهاند؛
فرمانروائی بر مردمی ترسیده و هراسان، بسیار آسانتر از کنار آمدن با مردمی شاداب و امیدوار است.
***
ولی فقیه بار دیگر همگان را به طواف صندوقهای رأی فراخوانده است و از چهار گوشه جهان انبوه حاجیان، گروهی از ترس دوزخ، دستهای به امید بهشت، برخی در سودای پول بیشتر و شماری تنها در پیروی از دیگران، جامه احرام برتن پوشیده و محملها بربسته و بیهراس از سرزنش خار مغیلان پای در راه حج نهادهاند. در این هیاهوی کَرکننده ستایش و کُرنش هر صدائی که همگان را به اندیشیدن و خردگرائی فرابخواند، ناگزیر به گوشها نخواهد رسید، که حاجیان مؤمن و تائب و پاک، بانگ در بانگ جَرَس افکندهاند و همراه و همنوا با ساربان، انگشت در گوش فروکردهاند و فریاد میدارند:
لَبَّیْکُ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکُ، لَبَّیْکُ لَا شَرِیْکَ لَکَ لَبَّیْکُ، إنَّ الْحَمْدُ وَ النِّعْمَةُ لَکَ وَ الْمُلْکُ، لَا شَرِیْکَ لَکَ لَبَّیْکُ ...
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایرانزمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
————————————-
[۱] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7190
[۲] و ببينى كه مردم دسته دسته در دين خدا درآيند، سوره النصر آیه 2
[۳] https://www.tribunezamaneh.com/archives/78679
[۴] https://www.youtube.com/watch?v=XjWIIYwlgA4
[۵] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13950206001259
■ هیچ نشانی از مسئولیت اجتماعی در نوشته فوق نیست. هیچ تحلیل تاریخی و علمی از فرآیند توسعه در جامعه ایران و تجارب عملی دیگر جوامع بشری ارایه نمیشود. هیچ اشارهایی به دست آوردهای سیاسی و اجتماعی کشورهای غربی که مبتنی بر تحلیل سیستمی فرآیندهای اقتصادی و اجتماعی هستند و در طول تاریخ بدست امدهاند نمیشود. به جای اینها اساس نوشته فوق بر کینه و خصومت نسبت به بعضی افراد و خیر پنداشتن خود و شر پنداشتن سردمداران سیاست ایران استوار است.
این نوع نگرش ریشه در مذهب و استبداد کهن جامعه ایران دارد و تبلیغ نوعی از لیبرالیسم غیر واقعی است در جامعهایی که هنوز ابزارهای ایجاد و حفظ دمکراسی در آن ساخته نشدهاند.
رضایی
■ آقای عزیز چگونه میتوان نام مزدک بر خود نهاد، نام بامدادان بر خود پوشاند دعا کرد که خدا خشکسالی و دروغ را دور بدارد، انگاه شمشیر به سوی دینداران حواله کرد؟ بطور
اغراقآمیز و ذلهکنندهای همه چیز را از چشم گرایش به دین ایرانیها دیدن، راهی ندارد جز نابینا ماندن به روی همه عواملی که در کارند تا ایرانی رای بدهد یا ندهد. متذکر میشوم که مسیحیان نیز خود را یهودی مسیحی مینامند یعنی ریشه خود را به یهودیت میبرند به این ترتیب ظاهرا کل جهان گرایش به دین دارد. حال یا این فقط در نزد ایرانیان بد است یا نزد همه. آنوقت اگر در نزد همه بد است باید چارهای برای کل جهان اندیشید تا صندوقهای رای را برای ترامپ و برکسیت پر نکنند. یا اینکه نه نزد دیگران عیبی ندارد فقط نزد ایرانیها بد است. آنوقت یک مطالعه جدی برای اینهمه حس تحقیر لازم و ضروری ست. در ضمن این نوشته میتواند در بخش ادبیات قرار گیرد نه بخش سیاسی چون غلو تا مرز هذیان در ادبیات مجاز است اما در عالم سیاست حتی اندکی از آن ره به اشتباهات کاری و غیر قابل جبران می برد.
شهبازی
■ واقعیتهای امروز جامعه ما و جوامعی که از دین و معتقدات ملتها در جهت پیشبرد منافع اقتصادی، بهره برداری مینمایند را بدرستی مقاله توضیح داده است. مشکل دینداران امروز و طرفداران مذاهب سامی، در این است که (در همه کشورهای اسلامی چنین است) که نظریهپردازان دولتهای مذهبی تلاش دارند از بیشتر زخمی شدن دین خصوصا «دین اسلام» جلوگیری کنند. پر واضح است که در حوزههای قم و در میان بسیاری از فقها و روحانیان این باور رسوخ دارد که گویا مشکلات کشور و حکومت ربطی به دین ندارد. دین حاکمان امروز ایران، بهغیر از «دین اسلام» است، مانند کمونیستها که معتقدند مارکسیسم ربطی به توجیه استالین ندارد. علت این مطلب در واقع نه حفظ دین، بلکه نجات دین از تزلزل و موقعیت اجتماعی روحانیت و معتقدان اسلامی ست اما واقعیت موجود نشان میدهد که بیمورد است این تلاش ها سردمداران دین، خصوصا اسلام با دروغ و تزویر.. خدعه و نیرنگ ملتها را غارت کردهاند. حوادث امروز کشورهای اسلام زده از جمله کشور ما و عقب افتادگی این ملتها خود گویای علت هاست. امروز مقولهای بنام «دین» در حال گذر از روزگار بشری ست، انسانها خصوصا نسل امروز هیچ توجهی به چنین دین ندارند. به قول احمد کسروی، ایرانیان یک دوره حکومت به ملایان بدهکار بودند که روزی میبایست این قرض داده میشد. بعد از این هم دوره ۱۵۰۰ ساله به تاریخ خواهد پیوست و ایرانیان بار مذهب را از دوش، خواهند برداشت. ظاهرا تنها راه نجات ایران و ایرانی یک نا فرمانی ملی ست از نوع گاندی در هند زمان اشغال.. ملی و در تمام اجزاء کشور. تاریخ درستی مقاله بالا را تائید میکند.
مطلق
■ با کمال تاسف باید بگویم مقالهای طولانی ولی بدون ارائه هیچگونه راه حلی.
م. ش.
■ با سلام به جناب مزدک عزیز:
با تشکر برای مقاله جالب جنابعالی و رفتار شناسی خیل رای دهندگان و مسلمانان، به آقا رضایی که نوشتهاند «هیچ نشانی از مسئولیت اجتماعی در نوشته فوق نیست. هیچ تحلیل تاریخی و علمی از فرآیند توسعه در جامعه ایران و تجارب عملی دیگر جوامع بشری ارایه نمیشود. هیچ اشارهایی به دست آوردهای سیاسی و اجتماعی کشورهای غربی که مبتنی بر تحلیل سیستمی فرآیندهای اقتصادی و اجتماعی هستند و در طول تاریخ بدست امدهاند نمیشود. به جای اینها اساس نوشته فوق بر کینه و خصومت نسبت به بعضی افراد و خیر پنداشتن خود و شر پنداشتن سردمداران سیاست ایران استوار است» باید گفت جناب ، نویسنده بر اساس همین مسئولیت اجتماعی که شما از آن نام میبرید اقدام به نوشتن چنین مقاله ای کرده است چه اگر احساس مسئولیت نمیکرد همانند جنابعالی و هزاران هزار هواخواه این رژیم جهنمی همراه شده خود را در دید دژخیمان رژیم قرار نمیداد. گذشته از آن چه نیازی به اشاره کردن به تجارب عملی دیگر جوامع بشری در این مقوله وجود دارد وقتی هیچ یک از واقعیتها و استانداردهای جامعه ما همسنگ دیگر جوامع غربی نیست. واساسا چگونه میتوان آنها را با هم سنجید. ضمنا حتی اگر نویسنده کینه و خصومتی هم نسبت به سردمداران نظام داشته باشد کینه ای مقدس است زیرا که بر کسانی متمرکز است که جانیانی متوحش و آدمخوارند که در پی ویرانی ایران عزیز اند.
به هر حال رفتار رای دهندگان به زیبایی با رفتار مسلمانان آن هم از نوع متوهمترین آنان یعنی شیعه اثنی عشر مقایسه شده و نشان داده شده این رفتار اجتماعی در هر دو گروه مبتنی بر عقایدی است که این عقاید به نوبه خود مبتنی بر باد هواست.
با تشکر فراوان از آقای بامدادان
قاسمی
■ م. ش. گرامی، با درود،
تا هنگامی که ندانیم ریشه آسیبهای اجتماعی و رفتاری ما در کجا هستند، دادن راهکار ناشدنی است. هیچ پزشکی پیش از آنکه بیماری را بشناسد، دست به درمان بیمار نمیزند و از آن برتر اینکه بیمار باید نخست بپذیرد که بیمار است.
سربلند باشید، م. بامدادان
■ من درست نتوانستم دریابم شما از چه چیزی چنین برآشفتهاید، از اینکه میگویم خردورزی و اندیشورزی در فرهنگ دینی جایی ندارد، یا از اینکه مینویسم رفتار رأیدهندگان دینداران و بر پایه هراس از دوزخ و ایمان به غیب است؟ من در میان مسیحیان زندگی میکنم و دیدهام که چگونه پیش از هر انتخاباتی برنامه حزبها را میخوانند و آنها را با خواستههای خود میسنجند و آنگاه رأی میدهد و گاهی هم رأی نمیدهند. رفتار آنان خردورزانه است و نه دیندارانه، چه یهودی باشند و چه مسیحی. اگرگورخوابی و ۳ اعدام در هر روز و دزدیهای سرسامآور و چشم درآوردن و دستوپا بریدن و ... «غلو در حد هذیان» باشد، سخن شما درست است. ولی شوربختانه و هرچه شما و دیگر دلبستگان ج.ا. بخواهید سپیدنمائی کنید، اینها واقعیتهای سخت و شرمآور زندگی روزانه ایرانیان هستند و کسی چشم بر آنها میبندد، همدست کسانی است که این ننگ را آفریدهاند.
پایدار باشید، م. بامدادان
■ خانم/آقای رضایی، با درود
اگر مسئولیت اجتماعی یاری رساندن به نمایش انتخابات در جمهوری اسلامی است، درست میگوئید. ولی من درنمییابم بجز “مسئولیت اجتماعی” چه چیز دیگری مرا به نوشتن واداشته است؟ اگر دو بخش پیشین نوشته مرا خوانده باشید، خواهید دید که من سخنم را درست با “تجارب عملی دیگر جوامع بشری” (در اینجا جنبش فلسطین) آغاز کردم. از آن گذشته من بیشتر از آنکه “تبلیغ” چیزی را کرده باشم (به گفته شما لیبرالیسم غیر واقعی)، پرسشهایی را فراپیش حاجیان حَرَم رأی نهادهام که همانگونه که پیشبینی کرده بودم، شما نیز بمانند دیگر هماندیشانتان از پاسخ دادن به آنها سرباز زدهاید. شاید خشم شما و دیگر دوستانی که به نوشته من تاختهاند، درست در همین نکته نهفته باشد، که خود نیز میدانید برای این پرسشها پاسخی ندارید و رأیدادنتان از سر باور کور به صندوق رأی است.
شاد باشید، م. بامدادان
■ هممیهن پیام آخر، درود بر شما،
هنگامی که سی سال پیش هموندان گروههای سیاسی در بازنگری رفتارهای خود به این رسیدند که «ایدئولوژی تباه کننده اندیشه است» من و کسانی چون من که هنوز پا به جهان مدرن ننهاده بودیم در پاسخشان میگفتیم «همین که شما میگوئید، خود یک ایدئولوژی است» با خواند پیام شما بیاد آن روزها افتادم، آنجا که مینویسید رأی ندادن هم نوعی آئین مذهبی است. هیچ رفتاری بخودی خود نه خوب است و نه بد، این انگیزه و رویکرد ما است که به رفتارمان یک درونمایه ویژه میبخشد. من اگر رأی نمیدهم، نخست برای اینکه خود را چنین خوار و زبون توسریخورده نمیبینم که چند پیرمرد واپسمانده تبهکار به من بگویند چه کسانی را از پیش برای من پسندیدهاند و من نیز گوسپندوار بپذیرم. دوم اینکه هیچکس تا کنون نتوانسته بر پایه دادههای آزمونپذیر به من نشان دهد که رأی من براستی شمرده میشود و به سطل آشغال افکنده نمیشود. سوم اینکه قانون انتخابات رئیسجمهوری همه ایرانیان را بجز مردان شیعه از میدان انتخابات بیرون مینهد و بر پایه آپارتهاید جنسیتی و دینی ساماندهی شده است و هر کسی که رأی میدهد، پیشاپیش بر این آپارتهاید مهر پذیرش زده است. این فهرست را میتوانم همچنان دنبال کنم، ولی میدانم که تیغ خرَد در برابر زره ایمان چندان بُرّا نیست. این که از تحریم آبی گرم نمیشود، سخنی بیپایه و پوچ است، زیرا “تحریم” هرگز در بوته آزمایش جای نگرفته تا بدانیم دستآوردش چه بوده است. در برابر آن رأی دادن گسترده بیست سال است که آزمایش میشود و نه تنها خاتمی، که احمدینژاد نیز دستآورد آن بوده است. اکنون بر گردن شما مؤمنان به صندوق رأی است که بگوئید با رأی دادن مؤمنانه ایران را در این بیست سال از کجا به کجا کشانده اید؟
سرافراز باشید، م. بامدادان