در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکنم و به روحانی رای میدهم، زیرا:
- انقلاب به طور کلی و انقلابی دیگر در ایران، نتایج فاجعهباری به بار میآورد و تنها راه گذار از استبداد دینی به دموکراسی و آزادی، عقب راندن گام به گام گروههای برخوردار حاکم، به اتکای جامعه مدنی مرکب از مردمی آگاه و متشکل است.
- انتخابات در ایران نه آزاد و نه فرمایشی است. گروههای برخوردار اقتصادی، نظامی و دینی که طبقه حاکمه کشور را تشکیل میدهند، به منظور تقسیم و باز تقسیم مسالمت آمیز و نسبتا پایدار منابع ثروت و قدرت در میان خود، ناگزیر به ایجاد نظامی مبتنی بر «حق دسترسی محدود شهروندان به اطلاعات و اهرمهای مداخله در امور سیاسی» شدهاند تا در ازای آن، فضای امن مورد نیاز حکومتگری وحدی از مشروعیت را برای خود تامین کنند. در این نظام، قوای قهریه و قضائیه از دسترسی مردم خارجاند، اما مردم میتوانند در سازماندهی قوای مقننه و مجریه، مشارکت محدود داشته باشند و از میان بدیلهای پیشنهادی گروههای برخوردار، دست به انتخاب بزنند.
- در زمینه میزان محدودیت حق دسترسی مردم، در انتخابات پیش رو، تمایزات مهمی میان بدیلهای ارائه شده از سوی گروههای برخوردار وجود دارد و این امر انتخابات را واقعی و دارای مضمون سیاسی میکند.
در حالی که گروههای اقتدارگرا آمیزهای از شارلاتانیسم قالیباف و تبهکاری، آدمکشی و عوامفریبی رئیسی را پیش نهادهاند تا با برچیدن بساط جمهوریت نظام، حق دسترسی مردم را به صفر کاهش دهند و از اهرم دموکراسی محدود، در خدمت نابودی آن بهره ببرند، گروههای برخوردار اعتدالگرا، از جمله به دلیل نگرانی نسبت به سرنوشت خود، حفظ و گسترش حدود فعلی حق دسترسی مردم را که از انتخابات ۹۲ تا به امروز سیر فزاینده داشته،به عنوان بدیل مطرح ساختهاند.
بررسی کارنامه دولت روحانی و نگاهی به نیازهای وجودی گروههای برخوردار اعتدال گرا، نشان میدهد که میتوان به آنها و وعدههای انتخاباتی شان، بطور نسبی اعتماد کرد.
- کارنامه دولت آقای روحانی، به عنوان رئیس قوه مجریه نظامی مبتنی بر حق دسترسی محدود شهروندان، به رغم همه کمبودهای جدی، در مجموع کارنامهای مثبت است و گزینش این بار، نه میان بد و بدتر که میان خوب وبد خواهد بود.
- شرکت در انتخابات اگر با طرح مطالبات و پیگیری مستمر آنها، پیش و پس از انتخابات، همراه نباشد، نه تنها به جامعهای باز با حق دسترسی نامحدود گذر نخواهیم کرد، بلکه امکانات محدود کنونی را نیز در دسترس تعرض و نابودی قرار میدهیم.
- من به عنوان یک شهروند از دولت دوم روحانی میخواهم:
۱- طرحی برای ملتی کردن نفت و گاز و کوتاه کردن دست دولت و مراکز اقتصادی سپاه و بیت از این ثروت ملی، تهیه و اجرا کند.
۲- رابطه با ایالات متحده آمریکا را عادی و دوستانه کند.
اگر اداره صنایع نفت وگاز به ملت واگذار شود، شریانهای حیاتی فساد، اقتصاد دولتی و مراکز مافیائی اقتصاد سپاه وبیت قطع و راه توسعه پایدار کشور هموار میشود.
عادیسازی رابطه با امریکا و گذر به روابط دوستانه با این کشور که راه پیوستن ایران به روند جهانی شدن را میگشاید، بدون پایان دادن به اسرائیلستیزی و تغییرات جدی در سیاستهای منطقهای حکومت، بویژه در سوریه و یمن، ممکن نخواهد بود.
■ تا کنون نمونه ای در تاریخ وجود نداشته که جریانات ایدئولوزیک از نوع مذهبی از طریق مسالمت امیز کنار رفته باشند. اگر منظورتان تغییرات تدریجی است خب کوهها هم سائیده خواهند شد ولی چه موقع؟ برعکس تداوم این رژیم چیزی جز جنگ و ویرانی بدنبال نخواهد داشت.
فیروز حیدری
■ دوست عزیز آقای حیدری! در ایام اخیر حکومت مذهبی نداشتیم که شاهد دوام یا فروریزی آنها باشیم یا نباشیم. اما تمام حکومتهای ائدئولوژیک بلوک شرق بدون اعمال خشونت و - یا تقریبا بدون اعمال خشونت- جای شان را به حکومتهای غیر ائدئولوژیک دادند. مقایسه جامعه با کوه هم مقایسه دقیقی نیست. مسایل اجتماعی را منطقا قوانین و قواعد علوم اجتماعی توضیح میدهند.
پورمندی
■ احمد عزیز، انتظاری بیش از این هم نمیرفت. شما به هر شکل و بهانهای در انتخابات شرکت میکردید.
نوشتهاید: «بررسی کارنامه دولت روحانی و نگاهی به نیازهای وجودی گروههای برخوردار اعتدالگرا، نشان میدهد که میتوان به آنها و وعدههای انتخاباتی شان، بطور نسبی اعتماد کرد.»
و همچنین نوشتهاید: «کارنامه دولت آقای روحانی، به عنوان رئیس قوه مجریه نظامی مبتنی بر حق دسترسی محدود شهروندان، به رغم همه کمبودهای جدی، در مجموع کارنامهای مثبت است»
شما را رجوع میدهم به مقاله جالبی در این آدرس که اتفاقا نوشته خود شماست. گرچه من با نتیجهگیری مقاله موافق نیستم، ولی نتیجهای که از بخش اصلی آن میتوانم بگیرم این است که با دلایل قوی نشان داده است که روحانی در دور اول، بجز در مورد برجام ناموفق بوده و به وعدههای خود عمل نکرده است.
حالا چطور شد که به یکباره عملکردش در مجموع مثبت شد و میتوان به وعدههای روحانی اعتماد کرد؟ آیا ترس از انتخاب رئیسی است که شما را اینگونه «سیال» کرده است؟
شما از روحانی تنها دو خواسته دارید:
۱- طرحی برای ملتی کردن نفت و گاز و کوتاه کردن دست دولت و مراکز اقتصادی سپاه و بیت از این ثروت ملی خواستی که خوب میدانید روحانی نه میتواند وعدهاش را بدهد و نه میتواند آن را به اجرا درآورد.
۲- عادی و دوستانه کردن رابطه با ایالات متحده آمریکا
باز هم خواستی که خوب میدانید از ید قدرت و حوزه اختیارات روحانی خارج است و به تصمیم ولایت فقیه و مراکز اصلی قدرت وابسته است. حالا آن که در این میانه کلاه بزرگی سرش میرود، مردم هستند. چرا واقعیات را به مردم نمیگویید و مانند روحانی به آنها وعده میدهید، آن هم در قالب «خواست»؟ آیا هنوز امیدوارید که «خردهبورژوازی» حاکم رادیکالیزه شود و از «سرمایهداری» دوری گزیند؟ چرا به مردم نمیگویید که هر رای که به صندوقها ریخته میشود، یاری به بقای نظام اسلامی است؟ راستی، نکند شما هنوز هم برای شکوفایی جمهوری اسلامی مبارزه میکنید؟
اژدر بهنام / ۱۲ اردیبهشت ۹۶ / ۲ ماه مه ۲۰۱۷
■ اژدر عزیز،
مشکل بنیادین بسیاری از «تحلیلگران» که بدون داده های آزمون پذیر قلم فرسایی می کنند عدم درک و شناخت آنها از رابطۀ نظام سیاسی (das politische System) و حکومت - به اصطلاح فارس زبانان دولت- یعنی قوۀ مجریه (Regierung) است، هم در نظام های سیاسی دموکراتیک و هم دیکتاتوری.
ساختار نظام سیاسی در ایران به گونه ای است که قوۀ مجریه هیچ فضای بازی ندارد و مجبور است در پراتیک سیاسی خود فقط و فقط مصوبات نظام سیاسی را که اهرم های آن در دست سپاه پاسداران و بیت رهبری قرار دارد متحقق سازد. برای نمونه حل مشکل اتمی ایران با کشورهای غربی از زمان پیش از آقای روحانی آغاز گردید. این پروسه با میانجیگری سلطان قابوس پادشاه عُمان آغاز گردید. زمانی که مذاکرات پشت پرده به مرحلۀ معینی از توافق احتمالی رسید آن گاه نظام سیاسی به یک تیم مذاکره کننده نیرومندتر و استوارتری نیاز داشت.
این تیم سرانجام با انتخاب آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور عملی گردید. تمامی پراتیک سیاسی دولت آقای روحانی را می توان در به فرجام رساندن پروژۀ مشکل هسته ای خلاصه کرد. دولت روحانی مطلقاً هیچ قدرتی در امور داخلی یا حتا امور خارجی نداشت. حتا پیشنهادات آقای روحانی برای قدرت بخشیدن به وزارت خارجه عقیم ماند. به راستی کارنامۀ آقای روحانی به جز به فرجام رساندن مذاکرات هسته ای چه بود؟
از سوی دیگر باید بگویم که «آرزوی تغییرات مثبت» بر هیچ ایرانی عیب نیست. ولی «عیب» آنجایی است که ما انگشت بر بخشی از «حقایق» بگذاریم و آن را به عنوان تنها «حقیقت» در بازار سیاست عرضه کنیم.
اخیراً کار به جایی رسیده که عده ای از رأی دهندگان آینده معترضانه می گویند که «چرا باید رأی دادن برای کشورهای دیگر خوب باشد ولی برای ما ایرانیان بد؟». به اعتقاد من در این بُرش تاریخی رأی دادن و صندوق انتخابات تنها آلترناتیو برای پراتیک سیاسی و اعمال ارادۀ مردم است (با تمام ضعفهایش). ولی آن کسانی که قصد شرکت در انتخابات را دارند باید این مسئولیت سیاسی هم بپذیرند و به مردم بگویند که در نظام سیاسی ایران، قوۀ مجریه یا دولت فقط فقط مجری بدون اراده است و باید مانند یک سرباز از فرمانده اش تبعیت کند. این حد اقلی است که نظریه پردازان شرکت در انتخابات باید به مردم بگویند.
شاد و تندرست باشید
بی نیاز
■ با نزدیکی فصل انتخابات (انتصابات) در ایران، دلسوزان مردم هرکدام تلاش در کمک به سمت دهی مثبت آن و در نتیجه یاری رسان مردم در کسب (حداقل) بخشی از خواسته هایشان هستند. اظهار نظر آقای پورمندی در این نوشته هم در همان چارچوب میگنجد که نویسنده دلایلی مستدل برای مشارکت مردم در بهبود وضع موجود به استفاده از شیوه های مدنی ارائه داده که در درستی شان شکی نیست. منتها به گمان من، مشکل اصلی این نوشته به نتیجه گیری و یا دستورالعمل آقای پورمندی برمیگردد که با پیش فرض خوشبینانۀ توانمندیهای رئیس جمهوری درایران، دخیل امامزادهای میشود که اصلا امامی در آن دفن نشده است. استناد من کارنامۀ سی و هشت سالۀ نظام اسلامی و رؤسای جمهوری اکثرا انتصاب شده است که با تمام شعارهای «اصلاحی» و «فرهنگی»، بهنگام صدارت یا خود همۀ وعده ها را بپای «منافع نظام» قربانی کرده اند ویا اگر در گفته هایشان استمراری دیده شده، بفرموده عمل کردند و نتیجۀ کار همان شد که در جریان است. بگفته ای دیگر؛ جدای از آنکه مردم (ازجمله شما) چه خواسته ای دارند و کاندیداها چه وعده هایی میدهند، حرف آخر و نقشه ی راه را ولی امر تعیین میکند و هیچکس هم جلودارش نیست. پایان کلام اینکه، نه انتخابات در ایران در چارچوب استانداردهای شناخته شدۀ جهانی میگنجد و نه نتایج حاصل از آن. امیدوارم انتصابات پیش رو در روالی پیش رود که امیدهای نیک شما برآورده شوند.
مرتضی - ونکوور
■ خوشباوری به سیاست ورزی حاکمیت محور تا به کی و تا به چه هزینه؟ من معتقدم که شما در بررسی کارنامه دولت حسن روحانی به نتیجه ای رسیده که می توان به وعده های انتخاباتی گروه اعتدالگرای حاکمیت جمهوری اسلامی اعتماد کرد. تحلیل شما قابل احترام است اما برای قابل اعتنا بودن باید دستاورد اساسی کارنامه دولت اعتدالگرای حاکمیت جمهوری اسلامی را نشان دهید. شما کارنامه مثبت دولت روحانی را تامین حق دسترسی محدود شهروندان معرفی می کنی؟ چرا حق دسترسی محدود؟ حق دسترسی محدود در عصر گستردگی نظارت جامعهئ مدنی مصداق این مثل نیست که آب کم جوی تشنگی آور به دست. آیا در حوزه حقوق شهروندی چرا در مورد تامین آزادی دگراندیشان محقق نشد؟ در مورد دستگیری فعالان مدنی و سیاسی – تعقیب و حبس دگراندیشان که جای خود دارد – چه کار مثبتی کرد؟ الان هنوز هم حصریان در حصرند. اگر بعدها روحانی گفت حصر در محدوده اختیارات رئیس قوه مجریه نیست چرا باید شعار آن را عنوان کند. باوجود کارنامه ضعیف دولت اعتدالی حسن روحانی می توان به شعارها و وعده های انتخاباتی او اعتماد کرد؟ پس گزینش این بار، نه میان خوب وبد که انتخاب میان بد و بدتر خواهد بود. نوشته اید «شرکت در انتخابات اگر با طرح مطالبات و پیگیری مستمر آنها، پیش و پس از انتخابات، همراه نباشد، نه تنها به جامعهای باز با حق دسترسی نامحدود گذر نخواهیم کرد، بلکه امکانات محدود کنونی را نیز در دسترس تعرض و نابودی قرار میدهیم.» این تاکتیک نیز محصول جنگ سرد است که از ترس عواقب شبح هولناک باید به دیو فرشته نما پناه برد. بعد از دوم خرداد حاکمیت جمهوری اسلامی از بال دیگر خود اصولگرایان شبح هولناکی در فضای تبلیغاتی هوا می کند تا آرای خاکستری را به سمت خود بکشاند. اما معتقدی که شرکت در انتخابات با طرح مطالبات و پیگیری مستمر آنها تعمیق روند به سوی جامعه باز را تسهیل می کند. ثابت کنید که کدام مطالبه و وعده انتخاباتی عملی شده است که من نمی بینم البته مثل حسن روحانی مرا متهم به ضعف بینایی سیاسی نکنید. زیرا حاکمیت جمهوری اسلامی تمام اقدامات را در محدوده تنگ جناحهای خود چیدمان می کند و ما نیز تماشگران بازی بزرگان هستیم. اینکه نوشتهای «گروههای اقتدارگرا آمیزهای از شارلاتانیسم قالیباف و تبهکاری، آدمکشی و عوامفریبی رئیسی را پیش نهادهاند» درست نوشته ای. اما اینکه گروههای اقتدارگرا درصددند «تا با برچیدن بساط جمهوریت نظام، حق دسترسی مردم را به صفر کاهش دهند و از اهرم دموکراسی محدود، در خدمت نابودی آن بهره ببرند» ذهنیگری است زیرا هر دو جناح با هم شاکله حاکمیت دینی خود را تشکیل می دهند. لیکن گروههای برخوردار اعتدالگرا، اگر نگرانی نسبت به سرنوشت خود میباشند به خاطر تصرف بیشتر قاچ خربزه است.
بایرام اسدالهی
■ آقای بی نیاز، به نظر من شما به تضاد اساسی بین دو جناح حکومت، که در این شرایط حساس ممکن است به دینامیک خاصی در جامعه دامن بزند، کم بها میدهید. برای تسهیل دیالوگ بیایید دو واژه «دولتیان» و «حکومتیان» را در انتخابات پیش رو به این دو جناح اطلاق کنیم، و ایندو را از دو دیدگاه اینکه (۱) چه میخواهند، و (۲) چه میتوانند بکنند مورد بررسی قرار بدهیم.
اولا، با این برداشت مکانیکی که شما از رابطهٔ «دولتیان» و «حکومتیان» ارائه میکنید موافق نیستم. عدم توازن قوا بین حامیان نگرش صلحجو و نگرش «مقاومتی» در حاکمیت نباید باعث شود که ما به فرصتها و تهدیداتی که در پیش روست چشم ببندیم. ثانیا، از شواهد این چند روزه، و دینامیکی که موضع گیریهای جریانهای بینابینی سیاسی جامعه (از رئیس قوه مقننه و آقای باهنر گرفته، تا آقای دکتر یزدی نهضت آزادی) به وجود خواهد آورد، بعید نیست که با شرکت بیسابقهٔ رای دهندگان ایرانی مواجه شویم که با درصد قاطعی به «دولتیان» رای خود را خواهند ریخت. بسته به نتیجهٔ حاصل شده، که میتواند در سطح یک رفراندوم ملی به حساب آید، توازن قوا میتواند عوض شود.
پس پیشنهاد میکنم، با اجازهٔ آقای پورمندی، اینجا یک بحثی، هر چند مختصر در مورد (۱) چه میخواهند، و (۲) چه میتوانند بکنند سازمان دهیم.
مشفق
■ مشفق گرامی، با سپاس فراوان از پیشنهادشما،
مدتی پیش در گفتگویی با دوست گرامیام آقای بامدادان به موضوع مناسبات نظام سیاسی و دولت در نظامهای سیاسی دموکراتیک و دیکتاتوری (دینی و غیردینی) اشاره کردم و او نیز درخواست کرد که نظراتم را در یک نوشتار ارایه دهم. ما فعلاً گرم انتخابات و یار و یارکشی هستیم و به دلیل همین شور و هیجانهای بجا یا نابجا اندکی عجول و شتابزده هستیم و ممکن است ما را از موضوع اصلی دور کند. من ترجیح میدهم که پس از انتخابات - که از صمیم قلب امیدوارم ذرهای به نفع مردم ایران تمام شود- بر سر این موضوع به گونهای پیگیر و مسئولانه بحث و مشورت کنیم. شاید بد نباشد که بر سر موضوع نظام سیاسی و دیوان سالاری وابسته بدان و دولت به مثابۀ قوۀ مجریه بیندیشم و شاید سرآخر بتوانیم از کارکردها و وظایف و مناسبات متقابل این دو تعاریف مشخصی به دست بیاوریم که به درد آینده مان بخورد.
شاد و تندرست باشید - بی نیاز
■ بینیاز عزیز،
با همه آنچه که نوشتهای موافقم. حتی با اینکه: «در این بُرش تاریخی رأی دادن و صندوق انتخابات تنها آلترناتیو برای پراتیک سیاسی و اعمال ارادۀ مردم است» با این توضیح که درک من از صندوق انتخابات تنها به رای دادن محدود نمیشود. به نظر من ریختن رای به صندوق، تنها بخشی از این آلترناتیو است. در همین رای دادن نیز لازم است بین رای مثبت و منفی و رای سفید و برگههایی که نام یا مطلب دیگری در آنها نوشته شده باشد (آرای باطله) تفاوت قائل شد. از دید من بخش دیگری از این آلترناتیو که بخشی مهم و در شرایطی تعیین کننده است، رای ندادن است.
مردم ایران در طول حدود چهار دهه یاد گرفتهاند که حق رای دادن دارند (هر چند به منتصبین) و با همین درک به نوعی ماشین رای تبدیل شدهاند. ولی هنوز یاد نگرفتهاند که حق رای گرفتن (انتخاب شدن) و حق رای ندادن نیز دارند!
تا آنجایی که یادم میآید احمد پورمندی عزیز جزو اولین کسانی بود که حق انتخاب شدن را مطرح کرد و در ادامه، فعالیتهایی نمادین هم در این راستا صورت گرفت و کاندیداهایی برای ریاست جمهوری معرفی شدند (نه رسما بلکه بگونهای نمادی). متاسفانه هر بخشی از «اپوزیسیون» به نوعی عملکرد معتاد شدهاند! بخشی معتاد تحریم هستند. این بخش خود را راحت کرده و اعلام داشتهاند که چون انتخابات آزاد و دمکراتیکی وجود ندارد، تنها راه درست تحریم است و اهمیتی به این واقعیت نمیدهند که تحریم، تنها در شرایطی مشخص و با داشتن نیروی اجتماعی نتیجهبخش است.
بخشی دیگر معتاد به اعلام این موضع است که مقطع انتخابات، فرصتی طلایی برای اعلام برنامه است ولی هیچگاه برنامه خود را اعلام نکرده و در این مقطع، فعالیت فوقالعادهای از آنها دیده نشده است و به همان شعارهای سالهای گذشته اکتفا کردهاند.
بخش سوم «اپوزیسیون» هم معتاد شرکت در انتخابات است! به نظر من جمهوری اسلامی مشروعیت خود را در عرصه ملی و بینالمللی از شرکت مردم در «انتخابات» کسب میکند و میزان مشروعیت آن به میزان شرکت مردم در «انتخابات» بستگی دارد. به همین دلیل هم شاهد هستیم که به هر کاری برای داغ کردن تنور «انتخابات» دست میزنند. در هر دورهای، جناحهای متفاوت را به آن راه میدهند تا این تنور داغ بماند. این کار قسمتی از مهندسی «انتخابات» است. به نظر میرسد که معتادین به شرکت در «انتخابات» حتی اگر تنها یک جناح تایید صلاحیت شود، باز هم در آن شرکت خواهند کرد. مثلا اگر رئیسی و پورمحمدی تنها کاندیداهای ریاست جمهوری باشند، حساب خواهند کرد که کدامیک تعداد کمتری را کشته است تا به او رای دهند!
حال، پرسش این است که آیا وقت آن نرسیده است که مردم ایران با حق خود در رای ندادن آشنا شوند و تاثیر آن را بدانند و به آزمایش بگذارند و نتیجه را بسنجند؟ آیا نفع مردم در تداوم رای دهی و تایید هر باره مشروعیت نظام است یا پایان بخشیدن به مشروعیت آن و یافتن راههای مدنی دیگری برای رهایی از دست طلسم جمهوری اسلامی؟
پاینده باشید
اژدر بهنام / ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ / ۴ ماه مه ۲۰۱۷
■ اژدر و بینیاز عزیز!
گفتگو با شما برای من ، فرصت مغتنمی است. کاش آن اندازه توان نوشتن داشتم که کوتاه بنویسم. سعی می کنم. مسائل متنوعی مطرح شده اند. شاید با شماره گذاری راحت بشود حرف ها را طبقه بندی کرد.
۱- راجع به وزن واقعی قوه مجریه و رئیس جمهور، نظرات خیلی متفاوت است. مخالفین شرکت در انتخابات اغلب، به گلایه خاتمی و کلمه «تدارکاتچی» اشاره می کنند تا اول قوه مجریه و رئیس جمهور را «بیوزن» کنند و بعد نتیجه بگیرند که مراسم انتخاب یک تدارکاتچی بی اختیار، یک شامورتی بازی و فقط شایسته تحریم است. به باور من این ارزیابی واقع بینانه نیست. دولت در ایران هم بزرگترین کارفرماست، هم شبکه عظیم بوروکراسی را کنترل می کند، هم در آمد نفت و کنترل پول و مالیه کشور را در دست دارد و هم در ده ها زمینه فرهنگی، سیاسی، اقصادی و اجتماعی دارای سهم جدی است و بنابراین در آن “نظام سیاسی” مورد اشاره بیت الله، یک پای جدی قدرت است. برای پرهیز از تطویل کلام، توجه شما را به سخنرانی اسحاق جهانگیری جلب میکنم که بخشی از آن مقایسه نقش دولتهای مختلف در نظام جمهوری اسلامی است. این مقایسه گرچه با هدف دیگری انجام شده، اما به خوبی نشان می دهد که قوه مجریه نه تنها بی وزن و تدارکاتچی نیست، بلکه وزنش از خیلی از ارزیابی ها خوش بینانه هم بیشتر است.
۲- اژدر عزیز به درستی به یادداشتم در اخبار روز اشاره کردی که در آن دولت روحانی را به شدت مورد انتقاد قرار دادم. من تردید نمی کنم و با انگشت جوهری هم، به این کار ادامه خواهم داد. برای من روند انتخابات و رای گیری در ۲۹ اردیبهشت از دو منظر – شاید کمی متفاوت- مطرح هستند: از منظر حضور در پروسه تقویت گفتمان دموکراسی و توسعه پایدار که یکی از اشکال کار آمد آن چالش با اصلاح طلبان و اعتدالیون است و از منظر تاثیری که برگه رای می تواند از فردای رای گیری در زندگی سیاسی کشور برجا بگذارد. از منظر نخست، دیالوگ انتقادی را ادامه می دهم . نقطه عزیمت من در این نوع گفتگوها، توانائی یا ناتوانی دولت نیست، نیاز ها و توانائی های جامعه است و آن پیشنهاد ها هم بر این مبنا تهیه شده اند. قابل اجرا هستند، ولی نه بدون حد معینی از تغییر تعادل قوا در بالا. از منظر دوم، چون معتقدم که میان دولت اعتدالی روحانی و دولت اقتدارگرا ها تفاوت جدی وجود دارد و چون از ریاضیات در حد دوره دبیرستان سر در می آورم و از طریق جمع و کم کردن و مقایسه به این نتیجه می رسم که رقابت شانه به شانه است و هر برگه رای واقعا مهم است، از همه می خواهم که دماغ شان را بگیرند و سر صندوق حاضر شوند.
۳- مقایسه آنچه ما امروز می کنیم با آنچه در پرتو تئوری راه رشد غیر سرمایه داری در گذشته می کردیم، منصفانه نیست. می دانی و می دانیم که آن تئوری که یک رکناش «دموکرات انقلابی» خواندن صدام، حافظ اسد، قذافی و خمینی بود، لباس تئوریکی بود که شعبه بینالملل حزب کمونیست شوروی، برای سیاست خارجی این کشور و مطامع دولت شوروی دوخته بود و ربطی به واقعیت های کشور ما نداشت. من با نگاهی سوسیال-دموکراتیک به صحنه و سیاست نگاه می کنم و اگر جائی با این یا آن جریان همپوشانی داشته باشم، آنرا امری کاملا عادی تلقی می کنم. سیاست حزب توده ایران که می خواست آن تئوری را پیاده کند ، اینجا و آنجا با نهضت آزادی و جبهه ملی اشتراکاتی پیدا می کرد. ولی نمی توان به خاطر اینگونه اشتراکات ، آنها را از یک جنس دانست. ما مار گزیدگان آن تئوری هستیم، ولی قرار نیست تا ابد از هر ریسمانی بترسیم. اگر فکر می کنیم که باید از راه های مسالمت آمیز و به اتکای نیروی مردم آگاه و متشکل، راه تحول را بپیمائیم، خب باید یاد بگیریم که در جناح میانه هم بازی کنیم!
۴- من کارنامه دولت روحانی را در مجموع مثبت ارزیابی میکنم و این یعنی دولت، با تک ماده، نمره ده میگیرد. دفاع از این دولت، وظیفه من نیست. آنها خودشان این کار را دارند هر روزه میکنند و همین سخنرانی جهانگیری یک نمونه خوب، موفق و نسبتا منصفانه آن است. وظیفه ما این است که قیمت برگه رای را تا جائی می توانیم بالا ببریم
۵- تیم روحانی-جهانگیری در تبلیغات انتخاباتی، ظاهرا برای بی اثر کردن وعده های پوچ تیم مقابل به تاکتیک «حداقل وعده» روی آورده و بیشتر سعی می کند که وجه خالی بندانه تبلیغات حریف را برجسسته کند و این به نظر من می تواند مبنای ایجاد اعتماد نسبی باشد. در عین حال این هم درست است که روحانی با وعده رفع حصر برخوردی کاملا فرصت طلبانه داشته و در بسیاری از زمینه هائی که به آنها در آن یادداشت اشاره کردم، کاری انجام نداده و یا کار چندانی انجام نداده است.
سخن من نه «اعتماد» که «اعتماد نسبی» بود و این یعنی در مقایسه با اردوی رقیب و با توجه به ناخالصیهای مربوط به دوران قبل از انتخابات- که پدیده ای جهانی است- می توان امیدوار بود که دولت دوم روحانی به راستا های اساسی مورد تاکیدش، وفادار بماند.
۶- درست میگوئی اژدر جان! من در بدو امر از طرح عمار ملکی و رای به کاندید غایب دفاع کردم. این سیاست را در گذشته هم بارها مطرح و پیگیری کردم و در ۲۰۰۴ تا سطح سیاست برخی از سازمان ها هم مورد توجه قرار گرفت . هنوز هم فکر میکنم که نیروهای جمهورخواه می توانند- مستقل از ن ظر و نقش شورای نگهبان- کاندید مستقل خود را داشته باشند و حد اقل در دور اول، برآمد مستقل داشته باشند. در این دور دوست مشترک ما دکتر نایب هاشم و عمار ملکی این طرح را مطرح کردند، ولی در شرایط پراکندگی غم انگیز جمهوریخواهان، با هیچ اقبالی مواجه نشد وحالا که زمان گذشته و فرصت از دست رفته و ما گزینش های زیادی نداریم. توجه داشته باشیم که تکلیف این انتخابات در دور اول تعیین خواهد شد و ما هیچ شانسی برای مانور در دور اول نداریم.
۷- بحث انتخابات فقط میان کسانی می تواند مفهوم و ثمر داشته باشد که در میانشان روی مبانی راهبردی تفاهم وجود داشته باشد و شاید پیشنهاد آقای مشفق که مورد تائید بینیاز هم قرار گرفت، منطقی تر باشد.
پورمندی
■ هم کلامی با شما دوستان را درخواست کردم، و یک دیالوگ با هدف، و هر دو نصیبم شد. با تشکر از رخصت آقای پورمندی که وب سایت ایشان را وسیلهای کنیم جهت رسیدن به، اگر نه یک درک مشترک بر روی همهٔ مسائل، که بیشمارند، ولی دستکم به درک واحدی از تفاوتهایمان در دیدگاه. اگر بتوانیم به این حداقل از اشتراک برسیم شروع خوبی خواهد بود برای گشتن به دنبال چرایی آنها. حال که درخواستم اجابت شد، بر خود میبینم که نکاتم را به طور خیلی خلاصه، و حتی الامکان در رابطه و در دنبالهٔ پست قبلی شروع کنم. من معتقدم که دیالوگ، سازمان یافته تر خواهد بود اگر اول متمرکز کنیم روی شناختمان از «خواست» جناحهای حکومتی، فارغ از توانایی آنها در رسیدن به اهدافشان، و ببینیم که آیا میتوانیم در این زمینه به یک توافق برسیم، و یا نزدیکتر شویم. به نظر من محور اهداف سیاسی که «حکومتیان» در سر میپرورانند، و میخواهند که اقتصاد ایران را در گروی آن نگاه دارند تقویت و اعمال رهبری خود در «جبهه مقاومت» است. این علت وجودی آنهاست و از آغاز، زندگی سیاسی خود را به آن گره زدهاند. آنها «اقتصاد مقاومتی» میخواهند، که یعنی تعلیق به محال کردن پاسخ به نیازهای اقتصادی و رفاهی مردم ایران، یعنی اولویت دادن به نیازهای مقاومت در برابر یک «دشمن» خود خواسته و خود ساخته خیالی، یعنی ترس پارانوئید از استحاله و از دست دادن «استقلال» در یک مفهوم التقاطی و مجازی، یعنی یک اقتصاد نحیف رانتی و سراپا فساد و تبعیض، یعنی اسارت ملت ایران. حال آنکه، «دولتیان» به این حداقل از واقع بینی و عقلانیت رسیدهاند که با توجه به ویژگیهای چند فرهنگی ملت هشتاد میلیونی، و تاریخ حرکت مدرنیته در ایران، انقیاد این جامعه به مرحله غیر ممکن رسیده، و سعی و فشار در این جهت به چیزی جز فروپاشی اجتماعی در کشور نخواهد انجامید.
«دولتیان» چه میخواهند؟ «اقتصاد مقاوم»، نه مقاومتی! هدف این جناح اجتناب از فروپاشی حتمی «نظام» مسلط بر جامعه و کشور، با تکیه بر یک «اقتصاد مقاوم» است. اینکه آیا تداوم تفوق روحانیت بر این اقتصاد را در سر میپروراند یا نه، بدون تردید باید انتظار داشت که حداقل بخش بزرگی از این جناح رویای یک کره جنوبی «اسلامی» (در بهترین وجه یک ترکیه پانزده سال پیش) را در سر بپروراند. آنها میدانند که برای رسیدن به این هدف باید سیاستهای تخاصمی و آنچه را که «حکومتیان» «مقاومت» مینامند کنار گذاشته، و حداقل به یک «دتانت» با جامعه جهانی برسند. به عنوان مصداق، آنها میخواهند غائله درگیری مسلحانه در سوریه را پایان داده و به قول کرباسچی حفاظت از منافع کشور را نه در درگیری مسلحانه، که از طریق مذاکرات دیپلماتیک پیش برند. این نه یک خیمه شب بازی طراحی شده از طرف سران جمهوری اسلامی ست، و نه سرنوشت نهایی آن موضوعی کم اهمیت و بی اثر در آینده ملت ایران. من مناسب میبینم که بیان نگرش خودم را در رابطه با تفاوتهای بنیانی که بین دو جناح حکومت میبینم تا همینجا خاتمه داده، و از دوستان تقاضا کنم که مرا از نظرات و نقدهای خود به این نگرش بهرمند سازند.
مشفق
■ احمد عزیز ممنون از پاسخت.
امروز در عرصه قدرت در ایران جناحهای مختلفی وجود دارند با تفاوتها و اختلافات مهم و جدی و بین آنها نبردی سخت و واقعی برای کسب قدرت در جریان است. ولی توجه به این نکته را ضروری میدانم که اساس اختلافات نه بر سر پیشبرد ایران در راه تمدن و پیشرفت بلکه در چگونگی حفظ نظام است.
جناحی معتقد است که نظام را باید و تنها میتوان با زور و شمشیر و دیوارکشی به دور خود حفظ کرد و جناحی دیگر میگوید که در این دور و زمانه، زور و شمشیر کارساز نیست و باید راههای عاقلانهتری در پیش گرفت و با غرب، در حدی که به پایههای نظام آسیب نرسد، کنار آمد و ایران را در راه سرمایه و جهانیشدن پیش برد. دیگرانی هم در این میان حد وسط را میگیرند و وعده میدهند. و زمانی که پای به خطر افتادن نظام به میان میآید، موقتا باهم کنار میآیند و سازش میکنند.
جهانگیری جزو اصلاحطلبان است. در صحبت مفصلی که شما برای پرهیز از طولانی شدن کلام، ما را به آن رجوع دادید، برای تبلیغ کارهای خود و دولت اصلاحات حرفهای زیادی زد و برای آینده هم وعدههای بسیار داد و شعارهای خوبی مطرح کرد. ولی آیا اگر او رئیس جمهور شود، میتواند حتی یک پنجم آن وعدهها را به انجام برساند؟ او در این میدان تنها بود. مخالفان او چه میگویند؟ آیا آمارهای دیگری مبنی بر عدم کارآیی او و همفکرانش ارائه نمیدهند؟ آیا میتوان به وعدههای او دل بست؟
نگاهی به مجلس اسلامی بیندازید که اصلاحطلبان در آن وزنه بسیار مهمی هستند. در عرض یک سالی که گذشت، عملکرد آنها چه بود؟ دیدیم که آقای عارف، نفر اول مجلس و رئیس فراکسیون اصلاحطلبان، پس از یک سال اولین سخنرانی پیش از دستور خود را انجام داد و مهمترین حرفش این بود که پنجرهها را کمی باز کنید تا اندکی هوا بیاید!
من از منظر لزوم جایگزینی نظامی سکولار و دمکرات به جای جمهوری اسلامی به مساله نگاه میکنم. تجربه نزدیک به چهار دهه به من (ادعا نمیکنم که به ما) نشان داده است که با اتکا بر یک نظام ایدولوژیک، نمیتوان به دمکراسی رسید. من به این نتیجه رسیدهام که جمهوری اسلامی نمیتواند آیندهای درخشان برای ایران و مردم ما رقم زند و گذر از این نظام، تنها راه رسیدن به آیندهای مطلوب است.
در جمهوری اسلامی، کار ما به جایی رسیده است که باید حساب کنیم که چه کسی میتواند روسری را یک سانیمتر عقب ببرد و چه کسی میتواند اجازه نشر چند روزنامه را، بطور موقت صادر کند! و بعد، پس از عقبنشینی و دو سانتیمتر جلو کشیدن روسری و بستن دهها روزنامه و کشتن و زندانی کردن روزنامهنگاران، دوباره به امید آمدن رئیس جمهوری بمانیم که شاید بتوانیم کمی نفس بکشیم و با این امید، برای انتخاب او خودمان را به آب و آتش بیندازیم!
به نظر من آنچه که در این میان فراموش میشود، نقش اساسی بازدارنده مردم است. مردم ایران قادر هستند با راههای مدنی و مسالمتآمیز به خواستههای خود برسند و سایه این نکبت را از سر ایران دور کنند. با همین دید، فکر میکنم امید بستن به بالاییها سودی ندارد و تنها با اتکا به حرکتهای مدنی مردم است که میتوان به نتیجه رسید. طبیعتا برای رسیدن به این مقصود لازم است که کار و تلاش زیادی انجام داد و راههای مختلفی را آزمود وگرنه مجبوریم به قول حجاریان ۷۰۰ سال صبر کنیم!
از نظر من هر بار پای صندوق رای رفتن و انگشت خود را سیاه کردن و امید بستن به نبرد بالاییها، ما را به مقصود نمیرساند. نگاهی به آمار شرکت مردم در انتخابات (حتی آمارهای رسمی دولتی ولی با محاسبه دقیق آنها و نه نتایجی که درباره میزان زیاد شرکت مردم میدهند. با جمع و تفریق ساده آمارهایی که دولت ارائه میدهد، می توان به روشنی دید که نتیجه آن نیست که میگویند) نشان میدهد که میزان شرکت، در هر دورهای کمتر میشود (این میزان در جریان جنبش سبز یک استثنا بود).
حالا پرسش من این است که چرا نباید در این جهت پیش رفت و از این ابزار مدنی که حق هر شهروندی است، استفاده نکرد؟
آیا اگر بتوان در این راه پیش رفت و به موفقیتهایی دست یافت و جمهوری اسلامی را از مشروعیت انداخت، باز هم رژیم خواهد توانست به یکهتازیهای خود ادامه بدهد و تنها بازیگر صحنه باشد، یا اینکه مجبور به عقبنشینیهای اساسی خواهد شد و در اینصورت، آیا راه رسیدن به دمکراسی هموارتر نخواهد شد؟
به نظر من گفتمان دمکراسی تنها در رای دادن خلاصه نمیشود بلکه رای ندادن هم جزوی از آن است. من در شرایط امروز، معتقد به تحریم نیستم و فکر میکنم که از پیش محکوم به شکست است ولی باکی هم ندارم که موافقت با عدم شرکت، به تحریم و همسویی با تحریمیان تفسیر شود.
اژدر بهنام
■ دوست عزیز آقای اژدر بهنام، موضوع انتخابات در حکومت اسلامی هم مثل تمام پدیدهها دچار تغییرات کمی و کیفی شده است.
یک ـ از خرداد ۷۶ نه تنها میزان مشارکت بلکه ترکیب شرکت کنندگان در انتخابات نیز متحول شده است؛ کسانی که تا آن سال در انتخابات شرکت نمیکردند هم به صندوقها روی آوردند.
دو ـ حتی پائین و بالا رفتن میزان مشارکت در دورههای بعد؛ یعنی سالهای ۸۴، ۸۸ و ۹۲ بکلی از قبل از سال ۷۶ متمایز است که در سال ۷۲ به ۵۰ درصد رسیده بود که عمدتا نیروهای سنتُی و مذهبی در آن شرکت میکردند. امروز بخشی از شهروندان عرفی و مدرن جامعه بخصوص زنان و جوانان در صحنه هستند.
سه ـ امروز نیروهای سکولار و دموکرات، چپ، ملی، ملی ـ مذهبی و قومی و اقلیتهای مذهبی بیش از پیش به خطر حضور سپاهیان و بسیجیان در تمام شئون زندگی اهمیت میدهند که دست بالا را دارند که قبل از ۷۶ چنین نبود.
چهار ـ تردیدی نیست که نیروهای یاد شده باید برای داشتن کاندیداهای خود در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و شوراها از تلاش باز نمانند و نظارت استصوابی شورای نگهبان هم باید ملغی گردد تا مردم بدون قیممابی ولایت فقیه و شرکای خود و سپاه پاسداران رای خود را بهر کس برای آنکه به او اعتقاد دارند به صندوق بیاندازند.
با این حساب باید دید چگونه میشود در ایران نظارت استصوابی را از بین برد تا مردم حضور نیروهای عرفی؛ سکولار و دموکرات را در صحنهی سیاسی تجربه کنند، در این باره صحبت کنیم. بدون نظارت استصوابی با ترکیب ولی فقیه و سپاه امکان دارد؟ امروز مردم در ایران چه کنند؟ صحنه را به نفع سپاه و ولی فقیه خالی کنند؟ چگونه مردم شیلی با رفراندوم ژنرال پینوشه را دور زدند ولی در ایران حکومت دینی هنوز ترک نخورده است؟
با احترام: پرویز مرزبان
■ دوست عزیز آقای پرویز مرزبان،
آیا واقعا میزان مشارکت مردم بالا رفته است؟ بررسی آمارهای ارائه شده از سوی دولت این را به من نشان نمیدهد. میزان مشارکت در این سالها نوسان داشته است ولی به نفع رژیم است که آن را هر چه بیشتر نمایش دهد. برای مثال به آمار دور گذشته انتخابات ریاست جمهوری مراجعه کنید. مشاهده خواهید کرد که در این آمار، تنها تعداد واجدین شرایط داخل ایران ارائه شده است ولی در مجموع آرای اخذ شده، آرای خارج کشور هم منظور شده است! البته این تنها یک نمونه است و من اینجا قصد بررسی آماری را ندارم.
به نظر من کل ساختار سیاسی جمهوری اسلامی مانع اصلی رسیدن به دمکراسی در ایران است و البته نظارت استصوابی به عنوان یکی از ارکان این نظام، مانع بسیار مهمی است. از دید من، هربار مانند دورههای پیش، پای صندوق رفتن و رای دادن، نمیتواند تاثیری در از میان برداشتن نظارت استصوابی داشته باشد. به نظر من ریختن رای به صندوقها، به نوعی، تایید این نظارت و تسلیم به آن است. شکی ندارم که شرکت در روند انتخابات و ریختن آرا به درون صندوقها، تمرینی است برای رسیدن به دمکراسی ولی این تمرین، اگر مبتنیبر مقاومت و توام با سازماندهی و حفظ سازمان و آگاهی بخشی به مردم نباشد و اگر اپوزسیون، به مردم و نافرمانیهای مدنی و استفاده از آلترناتیو رای ندادن و امثال آنها اتکا نکند و تنها به نبرد بالاییها چشم بدوزد و امیدوار باشد و ایفای نقش پشتیبان یکی از طرفهای درگیر را به عهده بگیرد، هرگز به دمکراسی دست نخواهیم یافت.
زنده و پاینده باشید.
اژدر بهنام / ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶ / ۶ ماه مه ۲۰۱۷