iran-emrooz.net | Tue, 14.02.2006, 10:47
در باره اقدام روزنامه همشهری
ميخا برومليك / ترجمه: احمد سمايی
كشاكش و بحث و جدل بر سر انتشار كاريكاتورهای حضرت محمد در روزنامه دانماركی كماكان ادامه دارد. در تازهترين تحول در اين ماجرا ،روزنامه همشهری به شيوهای غيرمتعارف روی آورده و به عنوان انتقامگيری و برای آن كه به خوانندگانش نشان دهد كه گويا آزادی بيان در غرب جز ادعايی بيش نيست به طرح كاريكاتورهايی در به سخره گرفتن ماجرای قتل عام يهوديان توسط نازیهای آلمان (هولوكاست) دعوت كرده است. آنچه كه در زير میخوانيد نگاه نقادانه پرفسور ميخا برومليك Micha Brumlik به اين اقدام روزنامه همشهری است. برومليك استاد فلسفه و تعليم و تربيت در دانشگاه فرانكفورت است و تا چندی پيش مديريت بنياد فريتس باور را به عهده داشت. اين بنياد كه به دانشگاه فرانكفورت وابسته است مركزی برای مطالعات و جمع آوری اسناد مربوط به تاريخ و ابعاد و تاثيرات هولوكاست به شمار میرود. متن اصلی مقاله برومليك در روزنامه آلمانی تاتس (١١ فوريه) درج شده است.
احمد سمايی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
بحث و جدال بر سر كاريكاتورهای چاپ شده در روزنامه دانماركی نشان میدهد كه در همه جوامع چيزی به نام "مقدسات" وجود دارد. با اين همه نمیتوان همه احساسات و عواطف ظاهرا مرامی و عقيدتی را در قانون به گونهای يكسان به عنوان احساساتی مقدس تعريف كرد و آنها را در برابر انتقاد و شك و ترديد حائز مصونيت اعلام نمود. در حالی كه يك طرف مشاجره محمد را در كاريكاتور به سخره و اننقاد میگيرد، طرف ديگر به تلافی، نماد حريف ، يعنی پرچم دانمارك را به آتش میكشد. در اين ميان اما، يك روزنامه ايرانی ، يعنی روزنامه همشهری به سراغ نماد و نشانه ديگری از حريف رفته تا با حمله به آن از بابت كاريكاتورهای محمد انتقام گيری كند. اين روزنامه میخواهد كاريكاتورهايی را انتشار دهد كه در آنها كشتار جمعی يهوديان در جنگ جهانی دوم (هالوكاست) به سخره گرفته شده و يا انكار میشود.
هر جايی كه سخن از مذهب به ميان میآيد لزوما مسئله به باورها و اعتقادات برنمیگردد. ما اينك با اين پديده مواجهايم كه برآشفتگی و تحريك سازمان يافته تودههايی از مسلمانان در گوشه و كنار عالم عملا غرب را با بخشی از سنت گذشته خود مواجه كرده است. در واقع، آن "مقدساتی" كه هياهويی از خشم و آشوب در جهان اسلام به دفاع از آن به هوا برخاسته در اصل همان چيزی است كه در كنار هنر و فلسفه و مسيحيت از بنيادهای فرهنگی اروپا به شمار میرود: ممنوعيت تصوير.
چند سال پيش كه قرار بود در پاريس فيلم "مارتين اسكورسيزی" به نام "آخرين روزهای مسيح" به نمايش درآيد بنيادگرايان مسيحی تهديد كردند كه با بمب به سينماهای نمايش دهنده حمله خواهند كرد، چرا كه اين فيلم مسيح را در حال انجام معاشقه با ماری مگدنلا نشان میداد. ٢٠ سال پيش هم تظاهركنندگان يهودی در فرانكفورت مانع نمايش تئاتری از "راينر ورنر فاسبيندر" شدند، چرا كه به نظر آنها اين اثر ضديهودی بود و حرمت بازماندگان كشتارهای جنگ جهانی دوم را خدشهدار میكرد. در ضمن، در آلمان طرح علنی اين ادعا كه "در آشويتس هيچ يهودی به قتل نرسيده است" نه به خاطر عدم تطبيق آن با واقعيت ، بلكه به سبب خدشه دار ساختن حرمت قربانيان جان سالم به دربرده آن جنايت ممنوع و مشمول مجازات شده است.
و حالا درست بر سر همين ممنوعيت است كه روزنامه همشهری با خاطر جمعی تمام تهاجم خود را متمركز كرده و با دعوت به چاپ كاريكاتور درباره هولوكاست در صدد به چالش كشيدن ادعای تضمين آزادی بيان در غرب است. در واقع همشهری با اين كار خود میخواهد نشان دهد كه در جوامع امروز اروپا و از جمله در خود آلمان باور توام با شرم و سرافكندگی به نابودی يهوديان توسط رژيم هيتلری همانقدر خدشه ناپذير و تقدس گونه است كه حرمت حضرت محمد برای جهان اسلام. ولی آيا به راستی حق با اين روزنامه است؟ به عبارت ديگر آيا ما به راستی حاضريم كه در اين كشور (آلمان) مصممانه و بی قيد و شرط مدافع آزادی مطبوعات باشيم حتی اگر كاريكاتورهايی در آنها چاپ شود كه ناقض حرمت قربانيان زنده هولوكاست باشد؟ آيا چنين كاری آزمونی سخت برای ما نيست؟
همه جوامع، بدون استثناء ، هرچند كه در درجات و مقياسهای متفاوت مبانی و درونمايههای خدشه ناپذير، يا به عبارتی مقدسات و مقدس ترينهايی دارند. مقدس اما خود را دقيقا در آن تبلور میبخشد كه خدشه ناپذير و به دور از استثننائات و نسبيتها باشد. اسلام ،به عنوان يك مذهب جهانی، كه دستكم در روايت هندی و ايرانی آن با تصوير و نگارگری از انسان و حيوان بيگانه نيست در قرن هفتم در شبه جزيره عربستان و بر متن سنن و ارزشهای يهودی- مسيحی به وجود آمد،يعنی بر متن همان ارزشها و سننی كه حتی تا دوران قرون وسطای متاخر نيز عكس و تصوير در آنها مجاز نبود. ممنوعيت ارائه تصوير از خدا برای بنيانگذار اسلام، يعنی برای حضرت محمد نيز چون و چرابردار نبود. با اين همه شاخههايی از اسلام چندان به قيد و بند كلی ممنوعيت تصوير كه در نوع خود فاقد پشتوانه محكمی از استدلالهاست پايبند نمانده اند.
به ويژه شيعيان كه تحريريه همشهری هم به آنها تعلق دارد عكسها و تصاوير رنگی، پر آب و تاب و متاثر كنندهای از حضرت علی و شهادت امام حسين ارائه داده اند، امری كه بی شباهت به مصوركردن مسيح در حال رنج در هنر مسيحی دوران متاخر قرون وسطی نيست.
در ممنوعيت ارائه تصوير از حضرت محمد دو جنبه نه چندان با هم مرتبط تبارز يافته اند: نخست اين گرايش عمومی انسان كه آنچه كه مقدس و خدشه ناپذير است و به باورمندانش حرمت و هويت میبخشد بايد از آلودگیها مصون بماند. بر اين اساس شماری از تصاوير و نگارهها همانقدر میتوانند مقدس باشند كه نام يا مفهوم يك خدای نامريی و دسترس ناپذير. هگل اين شكل از باور و اعتقاد را "مذهب متعالی" توصيف میكند. تئودور آدرنو و ماكس هوركهايمر سال ١٩٤٧ در كتاب " ديالتيك روشنگری" چنان توصيف ظريف و بی همتايی از ممنوعيت تصوير ارائه داده اند كه كمتر كسی تا آنزمان قادر به ارائه اش شده بود. گزاره موجز آنها چنين است:"حق و حقوق تصوير از طريق اعمال ممنوعيت تام و تمام آن مصون و محفوظ میماند." با استناد به اين حكم میتوان تمامی يحث و جدلهايی را كه تا كنون در باره قابليت به تصوير درآمدن هولوكاست درگرفته است توضيح و تبيين نمود. برای مثال، در حالی كه فيلم "فهرست شيندلر" تعرضی به ممنوعيت تصوير هولوكاست به شمار میآيد، به نظر میرسد كه فيلم "نسل كشی" (شوآه) ، اثر كلاود لانسمن پا را از محدوده قابل قبولی بيرون نگذاشته است. ولی به راستی چرا، و ريشه اين وسواس و حساسيت در كجاست؟
استراتژی انزجارانگيز روزنامه همشهری در اين ميان، ما را ناگزير به ارزشيابی و برآوردی دشوار رهنمون میشود: آيا رنج و عذاب روحی انسانهايی كه در آشويتس به طور تصادفی از دام مرگ رهيده اند و اينك از رهگذر كاريكاتورهای همشهری دوباره همان كابوس در خاطرشان زنده میشود به همان اندازه انزجار جوانان برافروخته و به خشم آمدهای كه در قاهره و جاكارتا به خاطركاريكاتورهای محمد به خيابانها ريخته اند قابل درك و اعتنا نيست؟ جوانانی كه در واقع ، عامل خشم و ناراضی اتشان بيش از كاريكاتورها، حكومتهای حاكم بر كشورشان است كه در ايجاد شغل و ترسيم چشم اندازی اميدبخش برای آينده مردمشان ناتوان مانده اند. راست اين است كه احساسات، حتی احساسات مذهبی نيز اموری غيرمادی و راه نايافتنی نيستند، مقدس كه جای خود دارد؛ يعنی به عبارتی میتوان در برحق بودنشان و ميزان اين برحق بودن بحث و جدل كرد. برای مثال، درد و رنجی كه تصميم آريل شارون به تخليه غزه در ميان شهرك نشينان متعصب يهودی ايجاد كرد بی شك به لحاظ روانشناختی قابل درك و اثبات است، اما نبايد به عنوان دليل و استدلال برای اثبات نادرستی آن تصيمم مورد استناد قرار گيرد.
حتی زنج و تالم روحی نيز میتواند به لحاظ شدت و مشروعيت مورد سنجش قرار گيرد. بر اين اساس، ماده ١٣٠ قانون مجازات آلمان كه انكار هولوكاست را ممنوع كرده است دستكم تا زمانی معتبر و قابل اجراست كه كماكان شماری از قربانيان بلاواسطه آن جنايات در ميان ما باشند. پس از آن ديگر حفظ چنين ماده و ممنوعيتی فاقد موضوعيت است. اين بدان معناست كه حتی درد و رنج ولو بی كرانه ناشی از يك واقعه تاريخی همچون هولوكاست نيز نبايد نوعا به "مقدسات" زمينی و عرفی ما بدل شود.
بر خلاف نازل شدن تورات بر حضرت موسی در كوه سينا ، يا اعراج حضرت مسيح و يا رساندن قرآن به صورت وحی توسط فرشتگان به حضرت محمد، در مورد هولوكاست مسئله به يك جنايت مشهود حكومتی برمی گردد كه هزاران سند و شهادت در اثبات آن وجود دارد. اگر در جوامع غربی، و از جمله در جامعه آلمان، يادمان توام با تاثر و اندوه كشتار جمعی يهوديان شكلی آيين گونه به خود گرفته است نه از آن روست كه گويا اينان به "مقدسات" خود سوگند وفاداری ياد میكنند، بلكه بدان خاطر است كه به درك و دريافت عميقا اخلاقی و سياسی يی كه از رهگذر فاجعهای دهشنتاك به دست آمده قوت و جانی دوچندان بخشيده شود. درس و درونمايه اصلی اين تجربه دردناك هم چيزی نيست جز آن كه " حرمت انسان خدشه ناپذير است"(اصل اول قانون اساسي آلمان پس از جنگ). تلاش برای به سخره گرفتن اين آموزه و هنجار كه اينك روزنامه همشهری در تهران سردمدآر آن شده تنها میتواند نشانهای از آن باشد كه نزد محافل معينی در جامعه ايران قدر و حرمت انسان پشيزی ارزش ندارد.