ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 22.04.2017, 20:25
نامُختگان از روزگار - دو

مزدک بامدادان

با فراز آمدن ستاره بخت خاتمی در روزهایی که رژیم ولایت فقیه از هر سو زیر فشار روزافزون بود و گروهی از سران آن برای دست‌داشتن در کشتار چهره‌های اپوزیسیون در رستوران میکونوس در فهرست پلیس بین‌المللی جای گرفته بودند، بیکباره گفتمان نوینی در برابر گفتمان «براندازی» سربرکرد: «اصلاح‌طلبی» و گذر گام‌به‌گام از دیکتاتوری فقاهتی به مردمسالاری دینی. خاتمی با شعار «ایران برای ایرانیان» پای به میدانی نهاد که فرجامش راه به گریز رژیم ولایت فقیه از کشاکشهای خانمان‌برانداز درونی و بیرونی بُرد. از آن پس گروه بزرگی از تلاشگران سیاسی درون ایران و بخش فزاینده‌ای از کُنشگران اپوزیسیون بسیج شدند، تا نشان دهند تنها راه رسیدن به حقوق شهروندی، آسایش، سربلندی و آزادی، رفتن به پای صندوقهای رأی و بازی در میدانی است که رژیم ولایت فقیه چارچوبهای آن را از پیش برساخته و استوار کرده است. تا بدان روز «رأی ندادن» و نداشتن مهر انتخاباتی می‌توانست پی‌آمدهای بدخیمی برای شهروندان داشته یاشد. خود به خوبی بیاد دارم که در مهرماه سال ۱۳۶۰ در خانه یکی از خویشانم در خانه‌های سازمانی بیرون از شهر پنهان شده بودم، و در روز انتخابات بسیج اداره صندوق رأی را به در خانه آن خویش من آورد و خواهان افکندن رأی شد. از آن گذشته نیک می‌دانیم که نداشتن مهر انتخابات در شناسنامه چه پی‌آمدهایی را می‌توانست برای رأی‌ندهنده‌ای داشته باشد که می‌خواست کوپن بگیرد، یا در یک اداره دولتی بکار سرگرم شود.

گفتمانی که اندک‌اندک فرا رُست، نگاه بدین داشت که در چارچوب همین رژیم ولایت فقیه و همین شورای نگهبان و همین «نظارت استصوابی» مردم با نقش‌آفرینی در سرنوشت خود از راه رأی‌دادن اندک اندک تندروان را از میدان برون خواهند راند و با پدید‌آوردن نهادهای مدنی از دیکتاتوری به دموکراسی گذر خواهند کرد. این راهبرد دراززمان، که به گفته حجاریان می‌توانست ۷۰۰ سال به‌درازا بکشد، می‌خواست رسیدن به حقوق شهروندی را گام‌به‌گام به انجام برساند و در برابر گفتمان براندازی گفتمان نوینی را پدید آورد. فرجام این راه به گفته پشتیبانان امروز و دیروز آن برابری شهروندان ایرانی در برابر قانون و برخورداری از حقوق شهروندی برابر در همه زمینه‌ها بود.

خاتمی در سال ۱۳۷۶ رئیس‌جمهور ایران شد. اندک زمانی پس از آن انبوهی از روزنامه‌ها در پهنه فرهنگ سیاسی ایران پدیدار شدند و اندک زمانی پس از آن یک‌به‌یک در آتش سانسور سوختند، سانسوری که وزیر ارشاد خاتمی، همان کسی که اکنون یاز غار دلبستگانی چون مسعود بهنود و فرخ نگهدار شده است، آن را کاری درست می‌دانست[۱]. گروهی از کُنشگران آشتی‌جوی ایرانی در رخدادهایی که «قتلهای زنجیره‌ای» نام گرفتند، سربه‌نیست شدند، بی آنکه آدمکشان به سزای تبه‌کاری خود برسند. خاتمی در درگیریهای ۱۸ تیر در کنار سرکوبگران ایستاد و دستمزد خود را با گزینش دوباره در سال ۱۳۸۰ گرفت. دلبستگان ولایت فقیه که اکنون خود را در جایگاهی برتر و راهکار خویش را درست می‌دیدند، همچنان بر طبل «شرکت سراسری در انتخابات» می‌کوفتند. در سال ۱۳۸۴ از دل انتخاباتی که هم رفسنجانی نامزد بود و هم معین، محمود احمدی‌نژاد سربرکرد. دلبستگان ولایت‌فقیه این پدیده را به گردن دوری‌جستن شهروندان از صندوق رأی افکندند و همچنان بر راهکار خود پای‌فشردند. مهدو کروبی که هنوز دلیری سخن گفتن از «تقلب» را در خود نمی‌یافت، گفت که خواب چند ساعته‌اش مانند خواب اصحاب کهف بوده است[۲]. در سال ۱۳۸۸ بخش بسیار بزرگی از شهروندان پای در یک کارزار پرشور انتخاباتی نهادند و هم در کوچه و خیابان و هم در پای صندوقهای رأی نشان  دادند که به راهکار دلبستگان صندوق رأی باور دارند. از دل آن انتخابات نیز محمود احمدی‌نژاد بیرون آمد و کسانی که سخن از تقلب و دستکاری در رأی مردم می‌راندند به کهریزک و اوین دچار شدند. گمان می‌رفت که دلبستگان پس از آن نمایش خونین و دهشتبارِ ولایت فقیه برای نشان‌دادن این نکته که رأی مردم در رژیم جمهوری ولائی به هیچ نمی‌ارزد، شرم کنند و دست از فراخواندن مردم به بازی در نمایش شرم‌آور انتخابات برکشند. ولی هنوز چیزی از آن تبه‌کاریها در کهریزک و اوین و بند ۲۰۹ نگذشته بود که مسعود بهنود در ۱۲ تیر ۱۳۹۰ در گفتگویی با صدای امریکا گفت: « تصور من این است که ۶۰ درصد مردم در این انتخابات شرکت خواهند نمود». در سال ۱۳۹۲ حسن روحانی در میان شادی بی‌پایان دلبستگان صندوق رأی رئیس‌جمهور ایران شد و اندکی پس از آن پیمان «برجام» میان ایران و شش کشور بسته شد، تا دلبستگان بار دیگر بر درستی راهکار خود انگشت نهند و مردم را به رأی دادن  فراخوانند.

کوتاه سخن اینکه در هر کدام از این انتخابات سرانجام همان کسی رئیس‌جمهور شد، که بهترین گزینه برای پابرجائی رژیم ولایت‌فقیه و چپاول بیشتر دارائی‌های مردم بود. آنچه که دلبستگان صندوق رأی نمی‌پذیرند، این است که نه تنها روحانی و خاتمی، که احمدی‌نژاد نیز دستآورد راهکار آنان هستند و نمی‌توان بازه هشت ساله احمدی‌نژاد را به کناری نهاد و تنها بر هشت سال خاتمی و چهار سال روحانی انگشت نهاد. راستی را چنین است که دلبستگان یا باید بپذیرند می‌توان با رأی‌دادن در سرنوشت کشور نقش‌آفرینی کرد، که آنگاه سخن از «تقلب» در سال ۱۳۸۸ چیزی جز فرافکنی و دروغگویی نخواهد بود و یا باید بگویند که رأی مردم تنها بکار پیرایشگری چهره پلید رژیم می‌آید. آنان باید پاسخ دهند که چه کسی از رأی مردم نگاهبانی می‌کند و نمی‌گذارد برای نمونه رئیسی (که گفته می‌شود نامزد رهبری است) نیاید و روحانی بیاید.

از ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶ بیست سال سپری شده است. دلبستگان رژیم ولایت فقیه و باورمندان به صندوق رأی باید خود را بپرسند در این بیست سال و با پایبندی به راهکار «شرکت حداکثری در انتخابات» به کدام دستآوردها رسیده‌اند. اگر در سال ۱۳۷۶ سخن از «ایران برای ایرانیان» بود و از اینکه رأی بدهیم، تا همه ایرانیان به حقوق شهروندی خود برسند، در سال ۱۳۹۶ سخن تنها از این است که رأی بدهیم تا ایران سوریه نشود. بمانند نمونه آمده در بخش نخست این نوشته باید دست به یک ارزیابی گذشته‌نگر از تلاش تاکنونی دلبستگان صندوق رأی زد و دید آنان چه دستآوردهایی داشته‌اند. راستی را چنین است که در زمینه‌های زیر ایران با شتاب بسیار پسرفت کرده است:

روزنامه‌هایی که اندکی از گفتمان ولایت فقیه دوری جُسته‌اند، بسته شده‌اند. مجلس یکدست و از بالا تا به پائین گوش بفرمان ولی فقیه است. تنش با همسایگان ایران هر روز افزونتر شده است. اعدامها به رکوردی تازه دست یافته‌اند و در دولت آعتدال و امید هر ۸ ساعت یک شهروند ایرانی به دار آویخته شده است. ارزش پول ملی از ۴۷۰ تومان برای یک دلار در ۱۳۷۶ به ۳۸۰۰ تومان در سال ۱۳۹۶ فروکاسته شده است[۳]. بیکاری، اعتیاد، گرانی هراسناک، کلاهبرداریهای سرسام‌آوری که اندازه آن در پندار شنونده هم نمی‌گنجد، کمر رنجبران را شکسته است. بر شمار کورکان کار افزوده شده است. میلیاردها دلار از دارائیهای مردم ایران برای بلندپروازیهای هسته‌ای سوخته و دود شده است. گنجینه‌های زیرزمینی آبی کشور ته‌کشیده‌اند و بخشهای بزرگی از ایران‌زمین هم‌اکنون نیز بیابانی شده‌اند. بر شتاب گریز سرآمدان و تیزهوشان از ایران افزوده شده است. اسیدپاشیهای سازمان‌یافته بر چهره زنان ایرانی شتابی فزاینده یافته است، بی‌آنکه دولت برگزیده در پی دستگیری تبه‌کاران باشد. در کنسرتها زنان پروانه نواختن ساز در برابر مردان را ندارند. ازدواج کودکان افزایشی باورنکردنی یافته است. بی‌خانمانی به گفته دست‌اندرکاران رژیم افزایشی ۱۰۰۰ درسدی داشته است[۴]. سن تن‌فروشی به زیر ۱۲ سال رسیده است، بازار فروش اندام داغتر از هر زمانی است. درآمدهای نفتی ایران گروگان سیاست بی‌خردانه دولتهای تاکنونی (از خاتمی گرفته تا احمدی‌نژاد و روحانی) بوده است، چین بدهی‌های حود را با کالاهای بی‌ارزش می‌پردازد و هند از ایران باج‌خواهی می‌کند. چین بازارهای ایران را از کالاهای بنجل و بی‌ارزش پُر کرده و کارآفرینان ایرانی را به ورشکستگی کشانده است.

در کنار این همه دشواریهای کمرشکن برای شهروندان، همان مجلسی که با رأی این مردم و با فراخوان دلبستگان رژیم ولایت‌فقیه برگزیده شده است، سرگرم گفتگو بر سر قانون آزادی ازدواج با فرزندخوانده بود و کیفر استریلیزاسیون برای پزشک و بیمار . ستار بهشتی در زیر شکنجه جان باخت و نرگس محمدی و هنگامه شهیدی همچنان در زندانند. در مشهد دست و پای یک زندانی، و در شیراز انگشتان یک زندانی پیش از اعدام بریده شدند و در چشم یک زندانی اسید چکانده شد[۵]. در همین بازه‌ای که همگان تنها راه کنشگری را «رأی‌دادن» می‌دانستند، ایران هرچه بیشتر در باتلاق سوریه و عراق و یمن فرورفت و میلیاردها دلار از دارائیهای رنجبران ایرانی در این سه کشور دود شد و بر آسمان رفت. در ایرانی که با آغاز گفتمان «ایران برای ایرانیان» می‌بایست برای همه ایرانیان باشد، کارگران آق‌دره تازیانه خوردند و بهائیان؟ روزگار این ستمدیده‌ترین بخش جامعه ایرانی از پیش نیز سیاهتر شد؛ آنها را کشتند، دکانهایشان را بستند و فرزندان آنان همچنان نمی‌توانند در دانشگاهها درس بخوانند. و تو گویی این همه بسنده نمی‌بوده است، چرا که صنعت ملی ایران نیز واپسین دم خویش را برآورد و کارخانه ارج، که پیشتر از همتای کُره‌ای خود گشوده شده بود، بسته شد و کارخانه‌های داروگر و چرم‌سازی تهران نیز بدو پیوستند. کار بجایی رسید که امروزه خاک ایران‌زمین نیز به بیگانگان فروخته می‌شود و از کسی صدائی برنمی‌خیزد[۶].

شادمانی دلبستگان رژیم ولایت فقیه در برابر اینهمه شکست‌ها و باختها تنها این است که ایران سوریه نشده است. آنان ولی در برابر این پرسش که دستآوردهای بیست‌ساله آنان از این راهکار چه بوده است، خود را به نشنیدن می‌زنند.

پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران با پشتیبانی گسترده بخش بزرگی از چپ کهنه‌اندیش، مردم ایران گام‌به‌گام از سنگرهای دموکراسی و خقوق شهروندی بازپس نشستند. در نخستین گام در قانون اساسی جمهوری اسلامی آشکارا فرونوشته شد که زنان، دگردینان (سنّی، مسیحی، یهودی، بهائی، زرتشتی و ...) و بی‌دینان هرگر رئیس‌جمهور نخواهند شد. این آپارتهاید دینی‌-جنسی در همان سالهای نخستین انقلاب شکوهمند نهادینه شد و رأی دهندگان هربار که به پای صندوق رأی می‌روند، بر درستی آن انگشت می‌نهند. اصل ۹۸ و ۹۹ قانون اساسی ج.ا. دست شورای نگهبان را در گزینش نامزدان انتخابات رئیس‌جمهوری باز می‌گذارد. بدینگونه ۶ فقیه و ۶ دستیار حقوقدان آنان از میان خواهندگان نامزدی چندتن را برمی‌گزینند، تا مردم به یکی از آنان رأی دهند. شورای نگهبان مردم را نادان و کُندذهن و از این رهگذر ناتوان از دریافت نیک‌وبد می‌داند و رأی دهندگان هربار که به پای صندوق رأی می‌روند، بر درستی این نگاه شورای نگهبان انگشت می‌نهند.

با نگاهی حتا گذرا به آنچه که در این بیست سال گذشته است خواهیم دریافت که خواسته ولی فقیه، مافیای سپاه و پشتیبانان آنان در درون و بیرون مرزها تنهاوتنها شمار بزرگ رأی‌دهندگان بوده است، تا رژیم برای خود چهره‌ای مردمی بیآراید و سرانجام همان کسی را از درون صندوقهای رأی بدر آورد، که خود می‌خواهد و آن را بپای مردمی بنویسد که گیج و گول  از شکست خود اندوهگین (۱۳۸۸) و از پیروزی خود شادمان (۱۳۹۲) می‌شوند، بی‌آنکه بدانند رأی آنان سرسوزنی در آنچه که پیش آمده نقشی نداشته است. در این میان باید به آن افسانه بزرگ سروده شده بدست نهادهای امنیتی ج.ا. و واگوئی آنها از سوی دلبستگان پرداخت:

رأی مردم در جمهوری اسلامی به‌شمار می‌آید. بارها و بارها نوشته‌ام که تنها نادانان (و نه حتا ناآگاهان) می‌توانند باور کنند که رژیم ولایت فقیه گزینش رئیس‌جمهور را به‌دست همان مردمی بسپارد، که به آنان حق گزینش در ساده‌ترین زمینه‌های روزانه را چون رنگ جامه، اندازه آستین پیراهن یا پاچه شلوار، خوراک، نوشاک ...  را نمی‌دهد. این اندازه از خودفریبی و کورنمائی برای من باورکردنی نیست. 

بهانه دیگر دلبستگان ولایت فقیه برای رأی دادن «میدان کنشگری» است. آنان می‌گویند می‌توان با بهره جُستن از بزنگاه انتخابات دست به کُنشگری مدنی زد و نهادهای مدنی برساخت و از این راه تندروان را به گوشه میدان راند و به دموکراسی گذر گرد. تا که سخن کوتاه شود، نمونه‌ای از یکی از این دلبستگان شناسنامه‌دار می‌آورم.

اکبر گنجی که به‌روزگار محمد خاتمی با نوشتن درباره «عالیجناب سرخپوش» تلاش در ویرانسازی چهره رفسنجانی داشت، همسو با وزش باد از این سخن خود برگشت[۷]. همو که امروزه گرد جهان می‌گردد و بر تبه‌کاریهای «آیت‌الله قتل‌عام» اشک می‌ریزد، همان کسی است که نخست گناه کشتار ۶۷ را به گردن اعدام‌شدگان افکند[۸] و در پی آن دلبستگان را فراخواند تا برای از میدان به‌درکردن «مثلث جیم» به فهرستی رأی دهند، که نام دری نجف‌آبادی و ری‌شهری در آن به چشم می‌خورد[۹] و امروز نیز دل به رئیس‌جمهوری بسته است، که وزبر دادگستری‌اش (پورمحمدی) دستانی خونین‌تر از «آیت‌الله قتل‌عام» در کشتار زندانیان بی‌پناه داشته است. و سرانجام همو که نوشته بود: «خامنه‌ای هرگز از نابودی «اسرائیل» یا «دولت اسرائیل» توسط ایران سخن نگفته است، این مدعای نتانیاهو کاذب است»[۱۰] در برنامه «صفحه دو آخر هفته» بناگاه می‌گوید: «خوب این شعارها رو کی‌می‌ده؟ شعار نابودی اسرائیل و نفی هولوکاست رو آقای خامنه‌ای و طرفداراش می‌دن، آقای چیز [روحانی] نمی‌ده اینو!»[۱۱]

بیست سال از آغاز گفتمان اصلاح‌طلبی در رویاروئی با گفتمان براندازی می‌گذرد. همانگونه که در باره جنبش فلسطین نوشتم دلبستگان صندوق رأی لختی نیز در درستی راهکار خود گمان به دل راه نداده‌اند و همچنان در همان شیپور دیرین می‌دمند و بر آن طبل کهن می‌کوبند. امروز بر گردن خردگرایان است که بپرسند، دستآورد ملت ایران در پی بیست سال آویختن به صندوقهای رأی چه بوده است؟ من در بالا فهرستی از سیه‌روزیهای مردم ایران آوردم و نشان دادم که راهکار «صندوق رأی، هم استراتژی، هم تالکتیک!» نه تنها گرهی از کار فروبسته این آب‌و خاک نگشوده است، که روزگار مردم در این بیست سال و با این شیوه کنشگری در همه زمینه‌ها هر روز سیاهتر شده است. این سرنوشت دستآوردهای اقتصادی و شهروندی رأی‌دهندگان بوده است، ولی آیا آنان در همان زمینه «نهادهای مردمی» و «گذر آشتی‌جویانه به دموکراسی» دستآوردی داشته‌اند؟

آنچه را که بر سر حقوق شهروندی ایرانیان و بهره آنان در سیاست رفته است، شاید بتوان با داستان کشته شدن المستعصم بالله، واپسین خلیفه عباسی هم‌سنجید. در کتابهای تاریخی گوناگون (برای نمونه الطبقات الشافعیه الکبری) آمده است هلاکو در هراس از اینکه با ریختن خون خلیفه آسمان فروریزد و جهان پایان یابد، او را در نمدی بزرگ پیچید و فرمان به مالیدن آن نمد داد و گروهی چشم به آسمان دوختند، تا اگر نشانی از فروریزی آن پدید آمد، دست از نمدمالی بدارند. دیده‌وران چندان در آسمان نگریستند و نمدمالان خلیفه الله را چندان مالاندند، تا جان از تنش بدر شد، بی آنکه آسمان بغداد خم بر ابروی بیاورد.

در این بیست سال گذشته جمهوری اسلامی بیاری دلبستگانش مردم ایران را در نمدی بزرگ بنام صندوق رأی پیچیده است؛ هنگامی که زنان و دگردینان و از گردونه انتخابات بیرون افکنده شدند (قانون اساسی)، ما رأی دادیم و آپارتهاید را پذیرفتیم، ج.ا. دید که آسمان بر زمین فرونیفتاد، پس گامی فراتر نهاد و حق نامزد شدن را از همه ما ایرانیان گرفت (نظارت استصوابی) و جایگاه خود را به جانشین خرد و دانائی ما فراکشید و ما باز هم رأی دادیم و پذیرفتیم که چیزی جز انبوهی از مردمان بی‌خرد و کُندذهن نیستیم و اینچنین و خواری و زبونی خود را پذیرفتیم، در پی پذیرش «صغارت» از سوی ما نیمه‌دیوانه‌ای با پندارهای آخرالزمانی (احمدی‌نژاد) بر تخت ریاست‌جمهوری نشست، که هیچکس گمان نمی‌برد حتا بتواند دهکوره‌ای را سامان بخشد، ما بار دیگر رأی دادیم و بدینگونه آمادگی خود را برای پذیرش رخدادهای ۸۸ نشان دادیم،

پس از آن و هنگامی که بخشی از رأی‌دهندگان فرجام انتخابات را نپذیرفتند، دستگاه چندلایه و پیچیده سرکوب براه افتاد و بهره رأی‌دهندگان از «کنشگری مدنی» کشتن بود و شکنجه و تجاوز و سوزاندن پیکر شکنجه‌شدگان و درهم کوفتن روان زندانیان، چندان که برخی از آنان پی از آزادی خود به زندگی خود پایان بخشیدند، و رژیم ولایت هنگامی که دید مؤمنان به صندوق رأی حتا با شیشه نوشابه خانواده نیز دست از ایمان استوار خود نمی‌کشند و ایستاده بر آرمان همچنان سرود انتخابات سرمی‌دهند، کسانی را به گزینش گذاشت، که دستانشان تا آرنج به خون فرزندان این آب‌وخاک آغشته بود (درّی نجف‌آبادی، محمد ری‌شهری)، و ما باز رأی دادیم و پذیرفتیم که آن کشتارها حق رژیم و گناهشان بر گردن قربانیان بوده است، و سرانجام در واپسین گام تاکنونی، رژیم ولایت فقیه کسی را به میدان فرستاد که خون هزاران جوان ایرانی بر دستانش چسبیده، و ما باز هم رأی خواهیم داد، تا بپذیریم سزاوار چیزی جز فرمانروائی آدمکشان و دزدان و شکنجه‌گران بر سرنوشتمان نیستیم.

مردم فلسطین با پای‌فشاری بر روشی که حق آنان، ولی بسیار زیانمند بود، ۹۰ درسد از سرزمین‌هایشان را در گذر ۷۰ سال از دست دادند. گفتمان اصلاح‌طلبی و صندوق رأی نیز بر آن بود که آزادی‌های مدنی و حقوق شهروندی را گسترش بخشد و از قدرت بی‌مرز ولی‌فقه بکاهد. مردم ایران با پیروی از دلبستگان صندوق رأی نه تنها سرسوزنی به این خواسته‌ها نزدیک نشده‌اند، که هر بار با شرکت در انتخابات،  بخش بسیار بزرگی از حقوق خود را نیز بدست خود به شکنجه‌گران و سرکوب‌کنندگانشان واگذاشته‌اند. دلبستگان با ایستادگی بی‌چون‌وچرا و مؤمنانه‌شان بر سر راهکار صندوق رأی (که در جایی یا زمانی دیگر می‌تواند بهترین و درستترین راه باشد) بخش بسیار بزرگی از حقوق مردم را به جمهوری اسلامی و ولی فقیه واگذار کرده‌اند و به بهانه «خردگرائی» کار را بجایی رسانیده‌اند، که بمانند سرنوشت آرمان فلسطینی، روند گذر به دموکراسی در ایران نیز با یاری بیدریغ آنان به نقطه‌ای بازگشت‌ناپذیر رسیده و امید به دستیابی به اندکی آزادی و حقوق شهروندی امروز از هر روزی اندکتر است. پس اگر بیت رهبری و مافیای سپاه، چهار سال دیگر قاضی مرتضوی و حسین الله‌کرم را به گزینش گذاشتند، از اینکه حاجیان انتخابات باز هم به طواف صندوق رأی بروند چندان در شگفت نشوید، که گفته‌اند؛

آنکه نامُخت از گذشت روزگار  /  هــم نیآموزد ز هـــیچ آموزگار

بخش نخست مقاله

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
————————————————————

[۱] http://www.bbc.com/persian/arts/story/2008/02/080205_mf_jameah.shtml
[۲] http://www.bbc.com/persian/iran/story/2005/06/050619_karoubi-objection.shtml
[۳] http://www.modiriatefarda.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=87&Itemid=160
[۴] http://www.radiofarda.com/a/f7-commentary-on-homeless-spay-in-iran/28210136.html
[۵] http://www.bbc.com/persian/iran/2015/03/150306_u14_amnesty_qesas_acid
[۶] http://www.ilna.ir/بخش-اجتماعی-5/475773-فروش-خاک-در-جزیره-هرمز-غیرقابل-انکار-است
[۷] اکبر گنجی: هاشمی رفسنجانی دیگر عالیجناب سرخ‌پوش نیست / دویچه وله
[۸] http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/170162.php
[۹] https://www.radiozamaneh.com/259588
[۱۰] http://news.gooya.com/politics/archives/2013/11/169976.php
[۱۱] https://www.youtube.com/watch?v=DPY2MQ0gtRk&feature=youtu.be


نظر خوانندگان:

■ جناب بامدادان عزیز، من با تمامی آنچه که در این مقاله بسیار ارزنده بیان فرموده‌اید همسو و همنظرم. با این مایلم که دغدغه خود را در مورد این انتخابات پیش رو با شما در میان بگذارم و در صورت امکان نظر جنابعالی را در این‌مورد بدانم. شما بخوبی میدانید که برای محقق نمودن یک استراتژی مشخص، می‌توان متناسب با شرایط مشخص، تاکتیکهای ویژه و گاه متفاوت و یا متضاد به کار گرفت. من شخصا در هیچیک از نمایشات انتخاباتی رژیم ملایان شرکت نکرده‌ام و بر این باور هستم که اگر مردم ما خود را از چنبره‌ی انتخاب بین بد و بد تر رها ساخته بودند، رژیم در بحران تشدید شونده مشروعیت، ناگزیر بود به بسیاری از مطالبات مدنی مردم تمکین نموده و راه برای جان گرفتن نهادهای مدنی هموارتر بود. اما در این انتخاباتی که در پیش رو داریم همانگونه که گفتم یک دغدغه‌ی جدی من را رها نمیکند و آن این که با توجه به رویدادهای ماههای گذشته، از انتخاب رییسی به تولیت آستان قدس و در پی آن ملاقاتهای بالاترین فرماندهان سپاه و ارایه گزارش کار ! و نشر وسیع عکسهای این دیدارها، و در پرده دیگر سناریو، حذف رفسنجانی از ریاست خبرگان و سپس سر بزیر آب کردن او، و در ادامه خبرهای دیگری این روزها شنیده می شود، همه و همه نشان از تمهیدات از پیش تدارک دیده شده‌ای دارد که با توجه به مساله بیماری شخص اول نظام، سپاه حضور جدی‌تر و علنی تری در عرصه سیاسی داشته باشد.
شاید بتوان گفت اینها همه پیش در آمدهایی برای کودتای سپاه تحت نام انتخابات می‌باشد. اگر این فرضیه را محتمل بدانیم با توجه به پی آمدهای فاجعه باری که می‌تواند برای ایران داشته باشد (با در نظرگرفتن آنچه که در عرصه بین المللی و در پیرامون ما در جریان است)، در چنین صورتی نقش نخبگان دلسوز و مسوول چه باید باشد؟ آیا متناسب با این شرایط بسیار جساس و سرنوشت ساز نباید در تاکتیکهای خود تجدید نطر نمود. آیا نباید هزینه ی کودتای سپاه و بالا کشیدن آخوند رییسی را برای ریاست جمهوری و سپس رهبری تا آنجا که میتوان بالا برد؟ آیا با پشت کردن به صندوق های رای این هزینه برای رژیم کمتر و کمتر نخواهد شد (با توجه باینکه برگزار کننده این انتخابات جریان مقابل کودتاست و لذا کودتاچیان در مهندسی انتخابات، خیلی دست باز ندارند و قدرت مانورشان محدود تر از کذشته است)

با تشکر مجدد و با آرزوی بهروزی برای مردم ایران


■ دوست باریک‌بین عزیز مزدک،
گوهر نوشتۀ شما، آسیب‌شناسی بخش بزرگی از روشنفکران ایران است، یعنی نداشتن یک متدلوژی علمی و آزمون‌پذیر در بررسی مسایل کوچک و بزرگ. شاید بتوان این کمبود بنیادین را به دو بخش تقسیم کرد: ۱- عدم اتکاء به داده‌های آزمون‌پذیر و ۲- [که البته شماره ۲ یک پیامد رنج‌آور فرهنگی است] عدم مسئولیت پذیری.
پرسش اصلی نوشتار شما این است: با اتکاء به کدام داده‌های آزمون‌پذیر می‌توان اثبات کرد که رأی دادن از رأی ندادن درست‌تر بوده / است؟ حقیقت این است که «تحلیل»های بخش بزرگی از روشنفکران ایرانی اساساً «نظر دادن» است تا تحلیلی بر اساس داده‌های واقعی و ملموس. «نظر دادن» بر اساس یک «انتخاب» سیاسی صورت می‌گیرد. به سخنی دیگر، نویسنده پژوهش نمی‌کند بلکه از پیش تصمیم گرفته [انتخاب کرده] که در صف رأی دهندگان باشد و آن گاه تلاش می‌کند «نظر» خود را به عنوان یک «تحلیل سیاسی» در بازار نظرات عرضه کند. این درست مانند آن می‌ماند که کسی بگوید بهشت و جهنم وجود دارد، چندین صفحه در وصف آن بنویسد ولی محض رضای خدا یک دادۀ آزمون پذیر در اثبات «ایمان» خود نیاورد. این «پوپولیسم» پوشیده که خود را یک روز زیر چتر «حملۀ آمریکا» و روز دیگر زیر چتر «سوریه نشدن ایران» پنهان می‌کند، در ذات خود تفاوتی با پوپولیسم ترامپ، اردغان و پوتین ندارد. شگفت‌انگیز نیست که آغاز سدۀ ۲۱ را عصر «پساداده‌ها» (Post-factual politics) نام نهاده‌اند. ظاهراً این گرایش نیرومند یعنی گریز از داده‌های واقعی تنها گریبانگیر پوپولیست‌های به اصطلاح راست را نگرفته، گویا این یک بیماری واگیر همه‌گیر است که ویروس آن بخش بزرگی از نخبگان جهان را آلوده کرده است.
۲- عدم مسئولیت‌پذیری روشنفکران ایرانی: البته شاید در این باره نتوان روشنفکر ایرانی را چندان سرزنش کرد. مسئولیت‌پذیری فردی روی دیگر سکۀ آزادی فردی است. آزادی‌های فردی در ایران آن چنان محدود و تنگ بودند که فرآیند تربیت و پرورش چنین نخبگانی نتوانست شکل بگیرد. در جامعۀ ایران نه رهبر و نه رئیس جمهور و نه سرداران سپاه، هیچ کدام حاضر نیستند مسئولیت گفتارها و کردارهای سیاسی خود را بپذیرند. این رویکرد بیمارگونۀ مسئولیت‌گریزی تنها به صاحبان قدرت در ایران محدود نمی‌شود بلکه یک آفت اجتماعی ریشه‌دار است که در تار و پود این جامعه تنیده شده است. تا کنون کدامیک از مؤمنین به صندوق رأی برای یک بار هم که شده پس از انتخابات و آغاز زندگی «عادی» به بازنگری، درست یا نادرست بودن نظرات خود، پرداخته است؟
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که فراخواندن مردم به انتخابات حکومت ولایی در گوهر خود به معنی پذیرش و به رسمیت شناختن نظام انتخاباتی حکومت دینی است. فرمول انتخاب میان «بد و بدتر» امروزه به یک «اصل» فراگیر تبدیل شده است و ظاهراً از سوی بخش بزرگی از روشنفکران ایرانی به عنوان یک «پیش‌فرض» یا گزاره خدشه‌ناپذیر پذیرفته شده است.
شاد و تندرست باشید – بی نیاز


■ درود بر مزدک بامدادان گرامی،
نوشتید: «اکبر گنجی که به‌روزگار محمد خاتمی با نوشتن درباره «عالیجناب سرخپوش» تلاش در ویرانسازی چهره رفسنجانی داشت، همسو با وزش باد از این سخن خود برگشت» یعنی چه؟ ... از سخن خود برگشت؟ آیا گنجی جایی نوشت که سخنان‌اش درست نبوده و رفسنجانی علیجناب سرخپوش نبوده؟ یا آنکه تیتر دویچه وله منظورتان هست. هر چه باشد تیتر و متن گفت‌وگو حکایت از آن ندارند، که گنجی سخن‌اش را در باره‌ی گذشته‌ی رفسنجانی پس گرفته است. سخن بر سر کنون (در زمان گفت‌وگو) رفسنجانی‌ست که «کاملاً به حاشیه رانده شده» پایدار باشید
فرهاد


■ سلام آقای بامدادان،
شما در مورد رای دادن در انتخابات قبلا هم مقالاتی نوشته‌اید و اینطور که من استنباط می‌کنم اعتقاد دارید که رای دادن در جمهوری اسلامی عملی‌ اشتباه، بی‌فایده و در نهایت در خدمت مستبدین و استبداد است. از نظر شما کلیه جناح‌های موجود یکی‌ هستند و فرقی‌ با همدیگر ندارند. شما لابد اعتقاد دارید که انتخاب آقای روحانی سناریویی از پیش تعیین شده بوده جهت نجات رژیم از ورطه سقوط. البته من با این نظر موافق نیستم و قبلا هم در پاسخ شما نوشتم که به وجود جناح‌های متفاوت اعتقاد دارم و رای خود را موثر می‌‌دانم. ضمن احترام به این عقیده شما و دیگر هم وطنان هم عقیده با شما مایلم بدانم که به نظر شما رای ندادن به چه شکل به مردم ما و جنبش آزادی خواهی‌ آنها کمک می‌کند؟ آیا شما امیدوارید که انقلاب دیگری و اینبار در جهت درست آن‌ چاره مشکل ما بشود؟ فلسطینیان هم که به نظر شما همین اشتباه را کردند چه می‌بایستی میکردند که بیش از ۷۰ در صد اراضی‌ خود رای از دست نمی‌دادند؟
با احترام محمد اعتمادی


■ پیام ۱) درود بر شما. من در نوشته‌ای که روزهای آینده به چاپ خواهد رسید، به پرسش شما هم پرداخته‌ام. ولی در اینجا گریز کوتاهی به آن می‌زنم. راستی را چنین است که من نمی‌دانم بیت رهبری و مافیای سپاه بدنبال چه هستند. ولی هرچه باشد، ما باید به یک پرسش بنیادین پاسخ دهیم: «جایگاه رأی مردم در جمهوری اسلامی چیست»؟ یک) رئیس جمهور تنها و تنها با شمارش درستکارانه رأی مردم برگزیده می‌شود. دو) رئیس‌جمهور برای پاسبانی از سودهای سرشار مافیای سپاه و بیت رهبری برگزیده می‌شود و رأی مردم تنها بکار مانور قدرت و نمایش مردمی‌بودن رژیم است. برای گزاره نخست «هیچ» داده آزمون‌پذیری در دست نیست، چنانکه دیدیم در سال ۸۸ با کشتار و شکنجه و تجاوز و کهریزک همان کسی رئیس‌جمهور شد که «نظرش به نظر رهبری نزدیک بود». این دو پدیده، یعنی رئیس‌جمهور شدن احمدی‌نژاد و سخن خامنه‌ای، به وارونه همه پنداربافیهای رأی‌دهندگان، داده‌های آزمون‌پذیرند.
اگر گزاره دوم درست باشد، آنگاه هیچ هزینه‌ای برای رژیم پدید نخواهد آمد، همانگونه که بیت رهبری و مافیای سپاه از درگیریهای ۸۸ نیرومندتر و ورزیده‌تر از پیش بیرون آمدند. آنان می‌دانند که حتا اگر دست به کشتار و دستگیری گسترده هم بزنند، باز هم گروهی از هم‌میهنان ما مردم را به رأی دادن و پرهیز از نافرمانی مدنی فرا خواهند خواند. واگرنه چنین گستاخ نمی‌شدند که پورمحمدی را به وزارت و رئیسی را به نامزدی ریاست‌جمهوری برگزینند. اگر این گزاره راست باشد، ما با رأی‌دادنمان بازیگران نادان نمایش رژیم خواهیم شد.
شاد باشید


■ بی‌نیاز گرامی، با درود و سپاس.
شما درست به هسته بنیادین نوشته من پرداخته‌اید. پرسش دل‌آزار و هزارباره دلبستگان صندوق رأی این است که «تحریم کدام مسئله را حل می‌کند» ولی خود هرگز یکبار هم به مردم پاسخگو نبوده‌اند که این دخیل بستنهای مؤمنانه به صندوق رأی کدام گره از دشواریهای بیشمار این کشور را گشوده است. من در نوشته آینده به این نکته بیشتر خواهم پرداخت.
شادکام باشید


■ فرها گرامی، درود بر شما!
سخن من در این نوشته بر سر رفتارشناسی مردم ایران در برابر انتخابات و دستآوردهای آن است و تلاش من بر این است که چندان درگیر ریزه‌کاریهای اینچنینی نشوم. راستی را چنین است که رفسنجانی تا واپسین روز زندگی‌اش از ستونهای این رژیم بود. ولی من او را در جایگاه نماد یک بنیاد مالی با سرمایه‌ای چندمیلیارد دلاری می‌بینم و کُنشهای او و پیرامونیانش را در این چارچوب می‌سنجم. داستا آقای گنجی بسیار پیچیده‌تر از اینهاست. من خود در هنگام زندانی‌بودنش فریب نمایش رژیم را خورده و دو بار در پشتیبانی از او نوشتم. گنجی همسو با وزش باد (همانگونه که با نمونه‌های دیگر نشان دادم) سخنش را دگرگون می‌کند. با اینهمه سخن شما درست است و برداشت من از آن نوشته دویچه‌وله شتابزده بود، اگرچه نمونه‌های فراوانی برای درستی سخنم در دست‌اند.
با سپاس دوباره از گوشزد شما


■ آقای اعتمادی گرامی، درود بر شما
من هرگز نگفته‌ام که «کلیه جناح‌های موجود یکی‌ هستند و فرقی‌ با همدیگر ندارند»، آنچه که من می‌گویم این است که درگیریهای میان آنها، که هرکدام از پشتیبانی نهاد مالی گسترده‌ای برخوردارند، نه بر سر آزادی و دموکراسی و حقوق شهروندی و حقوق بشر، که بر سر چپاول دارائیهای مردم این آب‌وخاک است. اگر شما می‌پندارید که روحانی با رأی مردم بر سرکار آمده است، باید درستی سخن خود را بر پایه داده‌های آزمون‌پذیر نشان دهید. من در نوشته آینده خود به همه این پرسشها پرداخته‌ام و نشان داده ام همانگونه که بی‌نیاز گرامی نوشته است، ما بجای «پژوهشگر» تنها «تحلیلگر» داریم. پژوهش بر داده‌های آزمون‌پذیر (که هرکسی می‌تواند خود درستی یا نادرستی آنها را بیازماید) استوار است و تحلیل، یعنی کاری که شما می‌کنید، بر برداشت و پندار و گمان، که تن به آزمون نمی‌دهد. رأی ندادن ما اگر فراگیر، گسترده و سازماندهی شده باشد، رژیم را واپس خواهد نشاند. زیرا آنچه که شما و دیگر هواداران صندوق رأی نمی‌خواهید بپذیرید، این است که سردمداران جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از آنچه که شما می‌پندارید، نیازمند و تشنه رأی شهروندان و نمایش صفهای دراز و شور و شادی انتخاباتی هستند. به این نیاز ولی فقیه و دستآوردهای آن در نوشته دیگری خواهم پرداخت. ولی اکنون شما بگوئید، با رأی دادنهای کورکورانه و همیشگی به کدام دستآوردها در این ۲۰ سال رسیده‌اید؟ اگر «رأی» درست‌ترین شیوه کُنشگری است، چرا در این ۲۰ سال روزگار مردم ایران هر روز سیاه‌تر شده است؟ درباره فلسطین هم باید بگویم من کارشناس درگیریهای خاورمیانه نیستم و نمی‌توانم پاسخ شما را بدهم، ولی مانند هر انسان دیگری که اندکی از خرَد بهره برده است، می‌دانم که فلسطینیان بدون واکاوی و بازبینی راه پیموده شده خود، بر همان روشهای گذشته پای‌فشردند، اگرچه همواره و پیوسته شکست خورده بودند.این همان کاری است که شما و دیگر رأی‌دهندگان می‌کنید و پس از هر شکستی تلاش می‌کنید با «برداشت» و «تحلیل» و پنداربافیهایی که تن به راستی‌آزمایی نمی‌دهند، شکست خود را پیروزی نشان دهید. برای نمونه کسانی چون شما (و شاید هم خود شما) گفتگوهای “برجام” را که به گفته دست‌اندرکاران ایرانی و امریکائی از سال ۹۰ در یمن و عمان آغاز شده بودند، دستآورد رأی خود در سال ۹۲ می‌دانید!!!
یکبار هم که شده پیش از انتخابات آشکارا بگوئید بدنبال چه هستید و چرا و چگونه و با رأی دادن به کدام نامزد و در کدام بازه زمانی به آن خواسته‌ها خواهید رسید و پس ازانتخابات نیز بنشینید و دستآوردهای کُنشگری خود را بسنجید و اگر کارتان نادرست بوده، فرجام آن را بگردن بگیرید. حتا در بازی دو تیم فوتبال هم مربی زیرک و کارآزموده پس از دریافت یک یا دو گل، هم چیدمان تیم و هم تاکتیک بازی را دگرگون می‌کند، شما رأی‌دهندگان کِی چنین کرده اید؟
شاد و سرافراز باشید


■ با درود بر شما آقای بامدادان گرامی و با سپاس از پاسخ شما.
فرموده‌اید كه ولایت فقیه خواستار شركت گسترده مردم در انتخابات است به گمان من درست عكس است و هم ایشان و هم نظامیان طرفدار ایشان ارزو دارند كه تعداد هر چه كمتر مردم در انتخابات شركت كنند زیرا میدانند كه در اینصو رت كاندید مورد نظرشان یعنی رئیسی راحت تر و بدون رقیب انتخاب خواهد شد.
فرموده اید كه هر دو جناح نمایندگان نهادهای مالی هستند و دغدغه انها منافع مردم نیست. بسیار خوب شما كشوری را نشان دهید كه رقبای انتخاباتی انها نمایندگان نهادهای مالی نباشند. میدانیم كه دو جناح رقیب در أمریكا هر دو نمایندگان نهادهای مالی هستند در نتیجه مردم أمریكا نباید د ر انتخابات شركت كنند. بعبارت دیگر و بقول شما سگ زرد برادر شغال است و اوباما و ترامپ قبل از هر چیز بفكر منافع نهاد مالی خود هستند تا منافع مردم و در نتیجه امریكاییان باید انتخابات را تحریم كنند.
دو حزب رقیب انگلیس هم همین وضعیت را دارند و مردم اتگلیس هم نباید در انتخابات شركت كنند. اوضاع فرانسه هم بهتر از این نیست. دو كاندید راه یافته به مرحله دوم نمایندگان نهادهای مالی هستند و مردم فرانسه باید هر دو را بایكوت كنند. اوضاع المان و هلند و سایر كشورهای اروپایی هم كم و بیش بهمین شكل است و مردم بایستی انتخابات را تحریم كنند. ممكن است بفرمایید در كدام كشور دنیا اوضاع چنین نیست و شما معتقدید كه مردم بایستی در انتخابات شركت كنند؟
در مورد اوضاع فلسطین هم فرمودید تخصص ندارید پس چگونه انرا تأیید بر استدلال خود میدانید؟ از كجا معلوم كه اگر فلسطینیان راه دیگری در پیش میگرفتند اوضاع بهتری داشتند؟
در پایان تقاضا دارم بفرمایید كه أیا از نظر شما جناح های رقیب در كشور ما از نقطه نظر منافع مردم تفاوتی دارند یا سگ برادر شغال اند؟ خاتمی و احمدی نژاد برای منافع مردم تفاوتی ندارند ؟ رئیسی و روحانی چطور؟ در ضمن بفرمایید اگر مردم به ان گستردگی كه مد نظر شماست تحریم نكردند و مثلا ٣٠ در صد شركت كردند ایا مشروعیت رژیم دچار مشكل میشود؟ مگر وقتی شركت كنندگان در انتخابات شورای شهر كم بود و احمدی نژادی ها راحت برنده شدند كسی نگران مشروعیت شورای شهر شد؟
با احترام، محمد اعتمادی


■ ضمن خسته نباشید و تشکر از شما
۱- در نوشته شما خاتمی یکباره، در سال ۷۶ به قدرت کشیده میشود. سال ۷۶ نقطه عطفی در تاریخ ایران است و میتوان ادعا کرد که گفتمان اصلاحات به گفتمان مسلط تبدیل شد و همچنان گفتمان مسلط است. بدین جهت بسیار مهم است که این مقطع بیتشر مورد مداقه و بررسی بیشتری قرار گیرد.
۲- برای شما تفاوتی بین اصولگرایان و اصلاح طلبان نیست. بطوریکه شما حتی انتخاب دو باره خاتمی در سال ۸۰ را «دستمزد» او در سرکوب ۱۸ تیر میدانید. شما فقط به قتلهای زنجیره ای با اشاره ای کوتاه طوری وانمود میکنید که شائبه دست داشتن خاتمی در انها را دید. انگار نه که این مقاومت خاتمی بود که حاکمیت را وادار کرد که بپذیرد؛ قتلهای زنجیری کار بخشی از وزات اطلاعات ایران است. و با مقاومت خاتمی بود که به تصفیه این سازمان در همان زمان انجامید.
برای اولین بار در سطح مسولین دولتی در ایران ،این خاتمی بود که مفهوم تکثرگرایی و یا پلورالیسم را در سطح کشور مطرح کرد. نمیدانم شما نامه سی و پنچ تن از رهبران سپاه به خاتمی و تهدبد باقدام برعلیه او را چگونه ارزیابی میکنید ویا اقدام کفن پوشان در قم برای راه پیمائی بر علیه خاتمی به استفاده از کف زدن به جای صلوات را چگونه ارزیابی میکنید؟
خاتمی بین دیکتاتوری و استبداد تفاوت قائل است و از این زاویه بود که از شعارهایش انتخابیش در سال ۷۶ نهادینه کردن قانون اساسیت.
خاتمی همواره از ولی فقیه دفاع میکند و نیز یاد اور میشود که این دفاع در محدوده حقوق ایشان در قانون اساسیست.
۳- شعار ایران برای ایرانیان نه شعار خاتمی که شعار جبهه مشارکت و این شعار نه در انتخابات سال ۷۶ که در مقطع انتخابات مجلس ششم و از طرف جبهه طرح شد.
۴- نوشته چنین وانمود میکند: « بسیج» « کنشگران اپوزیسیون» نه ناشی از بازبینی در ذهنیت و نگاه کنشگران و همسوئی فکری با خاتمی ، بیهوده بودن انقلاب و جانشینی نگاه انقلابی با اصلاحات بلکه؛ بسیج شدگان با همان نگاه گذشته به ندای خاتمی سال ۵۷ جواب دادند.
۵- برای کسانی چون من و شما که در خارج از کشور زندگی میکنیم میتواند بین خاتمی و احمدی نژاد نباشد ولی ایا برای ایرانیان که تجربه دو هشت سال این دو مسول را داشته اند هم تفاوتی نیست؟. اگر چنین است چگونه است که امروز خاتمی محبوبترین چهره در میان نخبگان، هنرمندان، نویسندگان، دانشجویان و اقشار تحصیکرده در ایران امروز است و میتواند در تحولات جامعه اساسترین نقش را بعنوان یک سیاستمدار ایفاکند؟ این کاش شما عملکرد اصلاحات را همچون نوشته های ارزشمندتان بیشتر و دقیقتر بررسی میکردید تا بهتر بتوان به تغییرات تدریجی در سطوح مختلف اشنا شویم.
۶- متاسفانه ذهنیت و نگاه شما نمیتواند تفاوتی بین نگاه تاجزاده، اکبر گنجی، حجاریان، عباس عبدی، نبوی، باقی، وصدهای اصلاح طلب دیگر در سال ۶۰ با سال ۷۶ ویا کسانی چون: محمد نوریزاد، مهدی خزعلی، علی مطهری، ناطق نوری، تیمسار علائی و ... در سال ۷۶ با امروز ببیند.
با مهر و احترام بشما و همه مهدی


■ با سلام حضور آقای بامدادان، با تشکر بسیار برای مقلهٔ عالی‌ و روشنگر شما. علاوه بر جنایات و خیانت‌های بیشماری که در مقلهٔ شما به روشنی تشریح شده، تخریب جنایتکارانه محیط زیست و بی‌ تدبیری‌ها و سؤٔ سیاست‌های بارز این رژیم جنایتکار که منجر به آلودگی بسیار شدید هوا و افزایش شدید انواع بیماریهای ریوی و قلبی و سرطان و مرگ و میر‌های فراوان شده است از بزرگترین جنایات این رژیم ضدّ بشری است. این رژیم، با همهٔ جناح‌ها و دار و دسته‌ها و باند‌های جنایت کارش، راه تنفس را به معنی‌ کامل کلمه بر مردم ایران بسته است. با آرزوی آزادی و بهروزی برای ایران عزیز کیوان

■ با درود با این وجود تردیدی در رای ندادن نیست وسالهاست عده ای بدلیل فراهم نبودن شرایط مناسب در این فرایند شرکت ندارند و تحلیل در این خصوص بسیار روشن شده است ولی اگر این موضوع را تا اینجا فقط دنبال کنیم و راهکاری برای پس از آن نداشته باشیم، جز انفعال چیزی نیست و همانند رای دادن ، با خواسته حاکمان منافاتی ندارد و تقریبا فکر میکنیم اگر بخواهیم حق مطلب رااداکنیم بایدبرای فردای رای ندادن و فعلیت نه های انباشته شده ،تحلیل نظری و راهکار عملی ارائه شود.

■ مهدی گرامی، درود بر شما، و سپاس از نگاه موشکافانه‌تان.
تک‌تک پرسشهای شما نیازمند چندین نوشتاراند. شاید ناهمسانی نگرش من و شما به رویکردمان بازگردد. من به همه پدیده‌ها از دیدگاه »ساختارنگَرانه» نگاه می‌کنم. در چنین رویکردی ما در هر پدیده و رخدادی با یک دستگاه پیچیده ساخته شده از تکه‌های همخوان و همکار سروکار داریم، پس «فرد» در این میان چرخدنده کوچکی از یک دستگاه بزرگ است که به تنهایی توان هیچ کاری را ندارد. خاتمی‌ها و خامنه‌ایها و دیگران نیز در همین چارچوب می‌گنجند. ولی بگذارید بر سر درونمایه این نوشته سخن بگوئیم. من در این نوشته بدنبال دو چیز بوده‌ام: ۱) رأی‌دهندگان در برابر صندوق رأی رفتاری مؤمنانه دارند و چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، نیازی به واکاوی و بازنگری در روش خود نمی‌بینند ۲) این سخن که رأی مردم رئیس‌جمهور را برمی‌گزیند، یک افسانه است.
در این بیست سال رأی دهندگان در برابر هر رفتار رژیم، از دادن آزادیهای ناچیز گرفته در یک سو و تجاوز و شکنجه و اعدام در سوی دیگر، تنها و تنها «یک» پاسخ داشته‌اند: «شرکت هرچه بیشتر در انتخابات»! بدیگر سخن، اینان نیز بمانند فلسطینیان چندان بر طبل پُرآواز خود کوفته‌اند که کر شده‌اند و از شنیدن صداهای دیگر ناتوان. این، آن نکته بنیادی است، که من دوست دارم درباره‌اش بیشتر سخن بگویم و بیشتر بیاموزم، بویژه هنگامی که پای داده‌های آزمون‌پذیر در کار باشد.
شاد و شادکام باشید


■ با سپاس از همه دوستان
آقای اعتمادی گرامی، با درود دوباره، شما شاید بی‌آنکه خود بخواهید، چند نمونه گویا برای نوشته آینده من فراهم کرده‌اید. هنگامی که من از «داده‌های آزمون‌پذیر» سخن می‌گویم، روی سخنم درست به کسانی مانند شما است. من اگر می‌نویسم ولی فقیه و مافیای سپاه خواهان رفتن انبوه مردم به پای صندوق رأی هستند، از آن رو که برای نمونه خامنه‌ای می‌گوید: «حتی کسانی که نظام را قبول ندارند، بیایند در رأی‌گیری شرکت کنند» گذشته از اینکه که من که باشم و چه بیاندیشم، شما و دیگر خوانندگان می‌توانید درستی یا نادرستی این سخن مرا بیازمایید. این، یعنی یک داده آزمون‌پذیر. شما می‌نویسید: «به گمان من درست عكس است و هم ایشان و هم نظامیان طرفدار ایشان آرزو دارند كه تعداد هر چه كمتر مردم در انتخابات شركت كنند». شما از کجا می‌دانید «آرزوی» خامنه‌ای و نظامیان طرفدار ایشان چیست؟ آیا اینان چنین سخنی را در جایی گفته‌اند؟ آنرا تنها به شما گفته‌اند؟ من از کجا می‌توانم درستی یا نادرستی این سخن شما را بیازمایم؟
من نمی‎دانم شما در کدام کشور زندگی می‌کنید که حزبهای آن نماینده نهادهای مالی هستند. در کشور آلمان که من حزبهایش را می‌شناسم، هیچکدام از حزبها، از دموکرات‌مسیحی گرفته تا سوسیال دموکرات و لیبرال و سبز و چپ، درگیر سرمایه‌گذاری و پول‌سازی نیستند. رئیسی ولی رئیس یکی از سه نهاد بسیار نیرومند مالی (آستان قدس رضوی) است. احمدی‌نژاد از دل سپاه پاسداران بیرون آمد که یکی از بزرگترین نهادهای اقتصادی خاورمیانه است (بنگرید به قراردادهایی که بروزگار او به سپاه سپرده شدند)، روحانی یک چهره امنیتی است و از دل نهادهای امنیتی بدر آمده است که خود از روزگار رفسنجانی درگیر فعالیتهای اقتصادی بوده‌اند، رفسنجانی، خوانواده‌اش و کسانی که از سوی او به میدان فرستاده می‌شدند، وابستگان یک امپراتوری مالی بسیار توانمند هستند. مردم در کشورهایی که شما نام بردید به حزب و برنامه‌اش رأی می‌دهند، حتا اگر کسی مانند ترامپ نامزد باشد، باید در چارچوب یک حزب و با یک برنامه پای به کارزار انتخابات بگذارد. آیا در ایران هم چنین است؟ ما در ایران حزب داریم؟ آزادی بیان داریم؟ رسانه‌ها آزادند؟ شما که هوادار رأی دادن هستید، بفرمائید برنامه روحانی برای چهار سال آینده چیست؟
درباره فلسطین هم سخن بسیار ساده است. چیزی را که رخ نداده‌، نمی‌توان واکاوی کرد. پس من نمی‌دانم فلسطینیها اگر راه دیگری برگزیده بودند، سرنوشتشان چه بود. ولی این را می‌دانم که راه تاکنونی آنان رؤیای کشور فلسطینی را برای همیشه فروکشته است. این سخن من یک داده آزمون‌پذیر است، ولی پاسخ به سؤال شما چیزی جز یک پنداربافی نخواهد بود. من نمی‌دانم اگر انسانی خوراک گندیده نخورد، به چه سرنوشتی دچار خواهد شد، ولی اگر کسی خوراک گندیده بخورد و بیمار شود، می‌توانم بگویم که ریشه بیماریش چیست و در آینده چکار باید بکند، تا به این بیماری دچار نشود.
من به دیگر سخنان شما در نوشته آینده‌ام خواهم پرداخت، اگرچه شما همانگونه که پیشبینی کرده بودم، در برابر پرسش من که از شما درباره دستآوردهای رأی‌دادنهایتان پرسیده بودم، خود را به نشنیدن زدید.
شاد و پایدار باشید


■ مزدک بامدادان بسیار عزیز ضمن تشکر صمیانه از پاسخ شما لازم دانستم که نکاتی در پاسخ شما طرح کنم.
عمل محصول شناخت ودرک ما از مفاهیم، و درک وشناخت محصول تجربه های گوناگونان ماست. بنا براین انسانها با توجه به درک و دریافتشان دست به عمل میزنند. شرکت من در انقلاب ۵۷ ناشی از درک ودریافت از انقلاب درانزمان بود و با درک و دریافت وسعتر دریافتم که نه اگاهی من از انقلاب برای تغییر و بهروزی جامعه درست بوده و نه انقلاب که درهیچ کجا نه ازادی روییده و نه به دمکراسی. بنا براین اگر با این درک من از آگاهی و تغییر موافق باشید باید موافق این نیزباشید که این بطور کلی در مورد همه ی احاد جامعه صادق است. و آگاهی همه ازهمین مسیر میگذرد. وهمانطور که شما بهتر از من میدانید این پروسه در بعضی زودتر ودر بعضی بطئی و طولانیست.
گفتمان مسلط در سال ۵۷ گفتمان انقلاب بود با مفاهیم انقلابی. یعنی بحز معدودی چون مصطفی رحیمی ها و غلامحسین صدیقی ها و... جامعه درکی درست از دمکراسی و مفاهیم نداشتند. بهمین جهت در پی ان نیز نبودند. وازهمین زاویه شناختی از حق مخالف ، ازادی، وطن، دولت، حاکمیت، پلورالیسم و...حتی حق رای را نمیتوانیم درانزمان برای مردم متصور شویم. محسن ارمین، بهزاد نبوی، عباس عبدی، و تاجزاده و بسیاری دیگر از کسانیکه دوم در رقم زدن دوم خرداد نقش داشتند، بمرور در تجربه و در نشستهای حلفه کیان و روزنامه سلام در قبل از دوم خرداد با این مفاهیم اشنا شده بودند. علی مطهری، محمد نوریزاد، علی لاریجانی، ناطق نوری و بسیاری بعدها باین خیل تغییر یافته پیوسته وبمرور بسیارانی نیز خواهند پیوست.
میفرمائید که : «من به همه پدیده‌ها از دیدگاه ساختارنگَرانه» نگاه می‌کنم» من با این نگاه شما کاملا موافقم، ولی ساختار جمهوری اسلامی را یک ساختار متناقض میدانم. شاهد؟ قانون اساسی و کارنامه تا کنونی رژیم جمهوری اسلامی ایران. در قانون اساسی از یکطرف ما با ولی فقیه قدر قدرتی کم نظیر بدون هیچ مسولیت و جوابگوئی واز طرف دیگر با حقوق و ازایها مردم در بخش سوم قانون اساسی مواجه ایم.
بمرور و با تجربه اندوزی، مردم بخش ولائی را به نفع خود به عقب خواهند راند. اگر در تیر ۷۸ حدود دویست هزار نفر بمدت یک هفته میداندار بودند. با دست یابی به اگاهی در سال ۸۸ با حداقل سه ملیون و بمدت چند ماه حاکمیت را به لرزه انداختند. ولی هنوز قدرت مردم قدرتی نیست که حاکمیت را به حد کافی به عقب نشینی وا دارد. یا بقولی هنوز: زور حاکمیت پر زور است.
خاتمی واصولا اصلاح طلبان تاکنون تمام تلاششان نهادینه کردن همین قانون اساسی وعمل وپایبندی همه بهمین قانون واشنا کردن مردم با حقوقشان است و مفهوم استفاده از استبداد در گفتار خاتمی ناشی از همین نگاه است. همین نگاه را در جریان جنبش سبز ودر هفده اعلامیه میرحسین موسوی ۱۰۴ بار از قانون اساسی و مشتقات ان نام برده، میتوان دید.
مرقوم فرموده اید که : «رأی‌دهندگان در برابر صندوق رأی رفتاری مؤمنانه دارند و چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، نیازی به واکاوی و بازنگری در روش خود نمی‌بینند». مردم عادی برعکس روشنفکران و نخبگان که از تئوری و عمل به تجربه میرسند، فقط از طریق عمل به تجربه دست مییابند. این مردم در عمل در یافته اند که تفاوتی اساسی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان است. پاکدستی، ادب و متانت خاتمی و تفاوت ان با فساد حاکم بر احمدی نژاد بخوبی و در تجربه در یافته اند. ونیز روشن فکران و تلاشگران اجتماعی با توجه به حاکمیتی که مشروعیتش را نه از مردم که از نیرویهای مسلح سرکوبگری که با استفاده از نفت ودیگران منابع مادی چون بنیاد مستضعفان و... تغذیه میکند، میگیرد صندوق رای را بهترین ، کم هزینه ترن ومطمئن ترین راه میدانند.
باز مینویسید که :«این سخن که رأی مردم رئیس‌جمهور را برمی‌گزیند، یک افسانه است» من برعکس شما میاندیشم. درست است که انتخابات غیردمکراتیک وناعادلانه است و مردم در زمین حاکمیت بازی میکنند ولی در همین زمین هم طوری بازی میکنند که حاکمیت مجبور به کودتا و دادن هزینه های سنگین میکنند. تاثیر رای مردم است که احمدی نژاد محبوب رهبر را شورای نگهبان( بخوانید اقای خامنه ای) را رد صلاحیت میکند.
بمرور که مردم به اگاهی وشناخت دست میابند خواسته ها و مطالبات خود را به حاکمان تحمیل میکنند. امروز شرایط جامعه طوریست که کاندیداها برای پیروزی به خواسته های مردم مطلقا نمیتوانند بیتوجه باشند. شعار بیست سال پیش جبهه مشارکت یعنی ایران برای ایرانیان از شعار های بقائی در این دور بود که حذف شد.
با تشکر صمیمانه از شما و با مهر واحترام به شما و همه
مهدی


■ مهدی گرامی، با درود دوباره بر شما و سپاس از اینکه مرا به اندیشه وامی‌دارید.
بنیان بسیاری از سخنان شما بر داده‌هایی است که من راست و ناراست آنها را نمی‌دانم. برای نمونه «تاثیر رای مردم است که احمدی نژاد محبوب رهبر را شورای نگهبان( بخوانید اقای خامنه ای) را رد صلاحیت میکند» یا «امروز شرایط جامعه طوریست که کاندیداها برای پیروزی به خواسته های مردم مطلقا نمیتوانند بیتوجه باشند» درستی این گزاره‌ها را چگونه می‌توان آزمود؟ بنیان گفتمان صندوق رأی بر این است که جمهوری اسلامی پاکدست و درستکار است و در رأی مردم دست نمی‌برد، آیا براستی چنین است؟ آیا می‌توانید برپایه داده‌هایی که آزمون‌پذیر باشند و از برداشت یا تحلیل شما سرچشمه نگرفته باشند، درستکاری جمهوری اسلامی را ثابت کنید؟ آیا می‌توانید به من پاسخ دهید چرا رهبری که همه ابزارهای فرمانروائی را در دست دارد، خود بدست خود کسی را از فیلتر شورای نگهبان می‌گذراند، که رئیس‌جمهور شدنش را نمی‌خواهد، و آنگاه می‌گذارد مردم به کسی رأی بدهند که او نمی‌پسندد، پس از آن هم رأی آنها را می‌پذیرد؟ آیا بیت رهبری و مافیای سپاه دیوانه‌خانه است؟ اگر رأی دادن گسترده شما درافتادن با ولی فقیه است، چرا او دو کاندیدای سربراه و گوش بفرمان را به گزینش نمی‌گذارد، تا انتخابات سرد و بی‌جان شود و “اقتدارگرایان” (تو گویی دیگران آزادیخواهند!) به خواسته‌هایشان برسند؟ ایکاش بیشتر بر این نکته‌ها انگشت می‌نهادید
شاد باشید



■ آقای بامدادان عزیز درود گرم،
همانطور که شما هم در این دو نوشته گفته‌اید؛ خواست اصلی هر حاکمیتی از جمله حکومت ایران مشروعیت دادن بیشتر به خودش است. در بازی‌های انتخاباتی این مشروعیت از طریق شرکت هرچه بیشتر مردم در انتخابات تامین می‌شود. تجربه نشان داده رژیم اسلامی وارد بازی‌ای نمی‌شود که بازنده آن باشد و در ضمن نشان داده که برای مهندسی هر حرکتی تبحر بالایی پیدا کرده است. زمانیکه از فشار تحریم‌ها به خود می‌پیچید بهترین راه حل را انتخاب شخصی میدید که هم در عرصه ملی و هم به‌خصوص بین‌المللی درست نقطه مقابل احمدی‌نژاد قلمداد گردد. گزینه مناسب که با فرجام برایشان موفقیت به‌همراه آورد کسی مانند روحانی بود. این گزینه را اما با ناز و غمز و به ظاهر با عقب نشینی در برابر رای مردم (اصلاح‌طلبان) قالب کرد. قضایا طوری پیش رفت که توانست ۱۵ میلیون نفر را به پای صندوق‌ها بکشاند و اهرم مناسبی برای مذاکره و توافق با غربی‌ها ایجاد کند.
الان هم جنایتکاری به نام رئیسی را به میدان آورده تا باز کنشگران صندوق رای، مردم را با نگرانی از لولوی رئیسی به روحانی راغب کنند و میلیونها جوان را با وعده شغل و زندگی به پای صندوق‌ها بکشانند و «مشروعیت» دوباره بخرند. مگر روحانی برای مردم چه کرد؟ تجربه نشان داد که گزینه بسیار خوبی برای رژیم بود، از فشار تحریم‌هایی که تمام مافیای مالی را حیران و سرگردان ساخته بود به سرعت کاستند، اما چه دردی از بیشمار رنجها و دردهای جامعه اسلام‌زده را دوا کرد؟ فقر کمتر شد؟ بیکاری کمتر شد؟ فحشا کمتر شد؟ اعتیاد کمتر شد؟ اعدام کمتر شد؟ ....
پرتوان و برقرار باشید!
حمید


■ با درود مجدد به شما اقای بامدادان گرامی و با تشکر از اینکه مطالب من را با حوصله می‌خوانید و پاسخ می‌دهید.
راستش قصد نوشتن این سطور را نداشتم چونکه در همین یکی دو روز گذشته به اندازه کافی در مورد دلائل رأی دادن مطلب منتشر شده است. مطالبی که آقای مهدی در بحث با شما مطرح کردند و همچنین دو مقاله ای که در همین زمینه ودر همین ستون توسط اقایان محمد ارسی و محسن حیدریان منتشر شد حاوی اکثر موضوعات مورد نظر من میباشد. در نتیجه تکرار ان مطالب را غیر لازم می‌دانم.
اینطور که معلوم است نکته کلیدی و مورد اختلاف شما با موافقین شرکت در انتخابات وجود یا عدم وجود جناح یا جناح هایی در حاکمیت است که در قدرت بودن و یا نبودنشان بر روند پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و دموکراتیک مردم ما مؤثر است. از دید شما چنین اختلافی وجود ندارد و سگ زرد برادر شغال است ولی از دید ما اینطور نیست. در پایان لازم به تذکر است که من خود را به نشنیدن نزده ام بلکه متاسفانه دلائل بهتری از انچه سایر دوستان نامبرده بیان کردند ندارم .
بسیار مایلم نظر شما را در مورد اثرات تحریم انتخابات در دفعات گذشته و همچنین در انتخابات پیش رو بدانم.
با احترام / محمد اعتمادی