«اگر در سوریه نجنگیم باید در خیابانهای تهران با داعش بجنگیم.»
این استدلال چهار سوراخ مهم دارد:
١-مداخله نظامی ایران در سوریه در زمانی آغاز شد که اصولا پای داعش به این کشور نرسیده بود. کمک همهجانبه ایران به دولت بشار اسد همزمان با اعتراضهای مردمی در این کشور آغاز شد. بین مداخله نظامی ایران در سوریه و ورود داعش به این کشور، دو سال فاصله بسیار مهم وجود دارد. منطقا سپاه قدس (وابسته به سپاه پاسداران) نمیتوانست پیشبینی کند که طی دو سال (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳) وضعیت سوریه به یک فروپاشی کامل (failed state) خواهد انجامید و زمینه پیشروی داعش در این کشور به وجود خواهد آمد. در آن زمان، تنها هدف مداخله نظامی ایران، حفظ بشار اسد در قدرت بود؛ دیکتاتوری که از ابتدای اعتراضها به ریاست جمهوری دائمالعمرش، به سوی مخالفانش آتش گشود. و این هدف نیز به شکل علنی بیان میشد.
٢-داعش به شکل بالقوه، همانند گروههای مشابه (القاعده یا طالبان)، هرگز تهدیدی مستقیم علیه ایران نبوده. اصولا این گروهها توان رویارویی نظامی و تروریستی با کشوری مانند ایران را ندارند. قدرت نظامی ایران، احتمال هرگونه موفقیت را در حمله نظامی چنین گروههایی به مرزهای ایران منتفی میکند. جلوگیری از عملیات تروریستی در شهرهای بزرگ هم (شبیه به آنچه در اروپا رخ میدهد) ارتباطی به مداخله نظامی ایران در سوریه ندارد. به بیان دیگر اگر بمبی در تهران منفجر نمیشود به این خاطر نیست که سپاهیان ایران در جنگ با ارتش آزاد سوریه کشته میشوند. بین این دو مساله هیچ رابطه منطقی نیست. عملیات تروریستی در تهران، در صورت برنامهریزی و انگیزه کافی تروریست، با تدابیر سازمانهای امنیتی داخلی خنثی میشود نه با حفظ بشار اسد در ۲۰ درصد خاک سوریه.
٣-اساسا مرکز تولد و فعالیت داعش در سوریه نیست بلکه در عراق است. اگر سپاه با انگیزه مقابله با داعش وارد سوریه شده، بسیار قبل از این باید در عراق، مداخله نظامی در این سطح را آغاز میکرد. ضمن اینکه برخلاف سوریه که با ایران مرزی ندارد، عراق هممرز ایران است. و این مرز بسیار طولانی است. و به شکل تاریخی و به دلایل ریشهدار در ژئوپولتیک خاورمیانه، امنیت و آرامش مرزهای غربی ایران بسیار بیشتر از مرزهای شرقی برای امنیت سراسر کشور، اهمیت داشتهاند. ضمن اینکه در عراق طبیعتا در آغاز شکلگیری و رشد اختاپوسی داعش، امنیت اکثریت شیعه مذهب عراق میبایست اهمیت بیشتری برای سپاه ایران میداشت تا اکثریت سنی مذهب سوریه. اما در آن روزهای مهم از این استدلال خبری نبود و هرگز سرداری نگفت که برای جلوگیری از خطر داعش باید در عراق خون داد. هنوز هم از این حرف خبری نیست!
٤-ردگیری خبرهای مربوط به «شهدای مدافع حرم» نشان میدهد که مداخله نظامی سپاه در سوریه نه بر جنگ با داعش بلکه بر حفظ بشار اسد در قدرت متمرکز است. به همین دلیل است که در بسیاری موارد، ایرانیها در نبردهایی کشته میشوند که در آنها ردی از داعش نیست بلکه نیروی روبهرو، شبهنظامیان مخالف داعش هستند. اگر هدف اصلی سپاه از مداخله نظامی در سوریه، تضعیف داعش است، طبیعتا نباید با نیروی اسلحه به دستی که به شکل بالقوه دشمن داعش است، سرشاخ شود. حملات نظامی نیروهای ایرانی به گروههایی که خود ضد داعش هستند، در نهایت به تضعیف داعش منجر نمیشود. اما از آنجا که اولویت حفظ اسد است و نبردهایی کلیدی در مناطقی از مرکز سوریه میان او و مخالفانشان در جریان است، نبرد با داعش در شرق سوریه برای کشورهایی مانند ایران یا روسیه، اولویت اول نیست.
نکته حاشیهای اینکه، برای فهم مداخله نظامی ایران در سوریه، تحلیل انگیزه اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اهمیت فوقالعادهای دارد. سپاه در ابتدای آغاز عملیات نظامی، استدلال معروف بالا را به کار نمیبرد. آنها حتی در چند مورد سرکوب خونین و گسترده مخالفان توسط ارتش سوریه را نابخردانه توصیف کردند و به این سطح از کشتار تمایلی نداشتند. اما به مرور، دستگاه تبلیغاتی وابسته به سپاه تلاش کرد این تحلیل را به عنوان ستون سیاستگذاری ایران در سوریه معرفی کند و آرام آرام، این روایت از سوی گروه بزرگتری پذیرفته شد. این گروه بزرگتر که بسیاریشان وابسته به سپاه نیستند، مخاطب این نوشتهاند. پیشنهاد میکنم اگر استدلال از نظر من «تبلیغاتی» سپاه را پذیرفتهاند و معتقدند مداخله نظامی ایران در سوریه برای امنیت ملی ضروری است، به این چهار نکته مهم هم بیاندیشند.