ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 07.02.2006, 6:54
مادر هم مسلمان بود

امیر مومبینی
سه‌شنبه ١٨ بهمن ١٣٨٤


امروز خبر مرگ مادر را خواندم. مادر بتول زهتاب در گذشت. مادر سالخورده و دردمندی را که از مادران قبیله‌ی فدایی بود و برای همه‌ی مردم خیر و رستگاری می‌خواست، و سخت‌ترین کلامش تنها می‌توانست یک دعای خیر باشد.
مادر مسلمان بود. نمازش را می‌خواند، روزه‌اش را می‌گرفت، شرع را رعایت می‌کرد، و همه جا خدا با او بود. خدای او اما جبار و قهار نبود بلکه مثل قلب او مهربان بود، و زیر آسمان خدایش جا برای همه بود، و نزد پیامبرش رحم و رعایت حرف اول و آخر بود، و نزد شرع‌اش مرز میان گناه و صواب تنها رعایت انسان بود. رعایت زندگی و همه‌ی خوبی‌هایش.
این طور بود که سر سفره‌اش مسلمان و کمونیست و مسیحی دور هم می‌نشستند، و دست پخت او را که با چاشنی الهی مهر تهیه شده بود می‌خوردند، و شربت سفره‌ی او را که با عصاره‌ی دوستی و برادری و برابری عطرآمیز شده بود می‌نوشیدند، و در پناه امنیتی که در حضور متکی به نفس و بی‌گناه او احساس می‌کردند راجع به هر چیزی دوستانه به بحث می‌پرداختند. حتی راجع به دین و باورهای دینی. او یک پای بحث بود. همیشه از همه متحمل‌تر و منعطف‌تر بود. و هیچگاه بازنده‌ی بحث نبود.
تا وقتی که توان داشت در سیاست حریف بحث بود و زن عمل. همه‌ی خانواده‌اش در گیر سیاست و مبارزه‌ی سیاسی بودند و او، نه به عنوان هوادار این جمع بلکه به عنوان یک پای پیگیر مبارزه در میدان بود. در تظاهرات شرکت می‌کرد، کمک مالی می‌کرد، در برخی جلسات شرکت می‌کرد، جمع خانواده‌های زندانیان سیاسی و کشته‌شدگان دو رژیم را یاری می‌کرد، به ملاقات زندانیان می‌رفت، مواظب امنیت و سلامت فعالین سیاسی مرتبط با خانه‌ی خود بود و از کارهایی که برای او خطرناک بود نیز پرهیز نداشت، اگر که کسی روی آن را می‌داشت که چنین کارهایی را به او محول کند. در سیاست، اغلب اطرافیانش از فلسفه و عقیده شروع می‌کردند او از هدف. می‌خواست که آزادی و عدالت و امنیت باشد. می‌خواست که همه برادرانه و برابرانه در این کشور زندگی کنند. می‌خواست که هیچ کس دستگیر و شکنجه و زندانی نشود. می‌خواست که همه، از جمله من که مدیون سفره‌ی مهر او بودم، دست از افراط و تفریط بکشند و به تعدیل و تعادل برسند. در سالهای انقلابی، بارها وقتی با او راجع به ایده‌آل‌های سوسیالیستی صحبت می‌کردم، با سؤالهای خود مرا متوجه نقایص نظریاتم می‌کرد. یک بار که با او در باره‌ی مصادره‌ی کارخانه‌ها صحبت می‌کردم یادآور شد که در این کشور آنهایی که کارخانه‌ای دایر کرده‌اند از همه زحمتکش‌تر هستند و باید قدرشان را دانست و نباید دستر‌نجشان را با زور مصادره کرد. این حرف او که ایجاد کنندگان کارخانه از زحمت‌کشان هستند بسیار قابل فکر و مهم بود. یک بار که با او با زبان پیچیده‌ی خود راجع به خرده‌بورژوازی صحبت می‌کردم حرف مرا برای خود ترجمه کرد و گفت: منظور شما (از خرده‌بورژوازی) همین خرده‌ بودجه‌هایی مثل من هستند. خوبه که مال و منال ما را مصادره نمی‌کنید. کشوری که این همه نفت دارد چه احتیاجی به مصادره‌ی اموال کسانی مثل من دارد. اگر با نفت کارتان پیش نرفت آن وقت می‌توانید با ما صحبت کنید و تقاضای کمک بکنید. همه برای آبادی کشورشان کمک می‌کنند.
و یک بار که یکی از دوستان با شور و حرارت با او از کمونیسم صحبت می‌کرد و آرزوهای بزرگ کمونیستی، به سادگی تمام گفت: اگر کمونیسم همه‌ی این خوبی‌ها را داشته باشد که شما می‌گوئید حتماً خدا هم از آن پشتیبانی می‌کند. هیچ چیز خوبی در دنیا نیست که ایمان و وجدان آدم از آن پشتیبانی نکند.
این نمودار وجدان دینی و سیاسی او بود. و این نمونه‌ای از وجدان دینی و سیاسی دریایی از مردم رنجدیده است. مردمی که دین را به عنوان یاری در زندگی پاس می‌دارند و نه همچون باری بر زندگی. کدام شر می‌تواند از این خیر شرورانه یاد کند؟ کدام قلب می‌تواند کینه‌ی چنین دین و ایمانی را به دل بگیرد؟ آیا نه این است که مهر آفریننده‌ی مهر است و کین آفریننده‌ی کین؟ براستی چه کسی خادم دین است؟ آن که با مهر و رحم و رحمت مخالف دین و آیین خود را به نرمش و احترام و تحسین برمی‌انگیزد، یا آن که جلو دوربین‌های تلویزیونی بنام دین کارد بر گلوی انسانی می‌کشد و سر او را می‌برد و می‌گذارد تا خون عدسی دوربین‌ها را سرخ کند؟ اگر اسلام خواهان چنین خشونتی بود چرا همه‌ی آیه‌های قرآن به جز یکی با الرحمن و الرحیم آغاز می‌شوند؟ این پیام بدین معنی نیست که انسان نسبت به خودش یا خوانواده‌اش یا دوستان و همفکرانش رحمان و رحیم باشد. این که بسیار طبیعی است و نیازی به رهنمود نیست. این پیام می‌خواهد رابطه‌ی خدا با انسان و رابطه‌ی فرد مؤمن با مخالف و یا دشمن ایمانی و عقیدتی‌اش را تنظیم کند. این پیام می‌گوید که انسان مسلمان در برابر مخالف و یا دشمن عقیدتی و سیاسی خود باید بخشنده و مهربان باشد. پس آشکار است که تنها نمایندگان مهر و رحم می‌توانند مفسران خیرخواه این کلام بزرگ باشند و نه هیچ کس دیگری. این مفسران غالباٌ همین مردم ساده و بی‌ادعا هستند که به دین همچون جزیی از زندگی خود نگاه می‌کنند.
باری، مادر همه‌ی عمر در نگرانی و فشار بسر برد. برای کسانی که تحت تعقیب بودند، برای کسانی که در زندان بودند، برای کسانی که مخفی بودند، و سرانجام برای کسانی که به تبعید رفتند. در هر دوره در گیر یک نوع نگرانی و فشار بود. کمترین نگرانی عمرش نگرانی برای خودش بود. او در زندگی محرومیت بسیاری متحمل شد. محرومیت ناشی از زن بودن، مادر بودن و وابسته‌ی جنبش آزادی و عدالت بودن. و در محاصره‌ی همه‌ی این محرومیت‌ها، شادی زندگی‌اش شاد دیدن فرزندانش بود، فرزندانی که خیلی بیشتر از محدوده‌ی خوانواده‌ی او بودند.
سپاسگزار لحظه‌ی ارجمندی هستم که آن گوزن فراری را مخفی کرد. نامش را نپرسید و نخواست که بپرسد. گوزن زخمی و فراری را غذا داد، در نماز برایش دعا کرد، به او روحیه داد، و آماده‌اش کرد، تا روزی که راه افتاد و رفت. دریغا که گوزن تیمار شده‌ی او رفت و هرگز برنگشت.
مرگ در کمین‌اش بود.

مرگ در کمین زندگی است
زندگی، در پناه مهر
و خدای زندگی در آیینه‌ی مهر رخ می‌آراید.
یاد مهربان او گرامی باد
روح بهشتی‌اش در بهشت باد