شایعه خیلی سریع پخش شد و هنوز جوهر تکذیبهاش از جانب محمد هاشمی خشک نشده بود که صحت ماجرا با چشمان اشکبار حسن روحانی در زمان خروج از بیمارستان شهدای تجریش و شبکههای رسمی حکومتی به صورت رسمی تائید شد: آیتالله هاشمی رفسنجانی یار دیرین آیتالله خمینی درگذشت.
اولین واکنشهای مردمی تجمع گروهی از دوستداران همیشگی و حتی مخالفان جدی اصلیترین ستون اصلی انقلاب ٢٢ بهمن و صندوقچهٔ اسرار جنگ و نظام جمهوری اسلامی در اطراف بیمارستان شهدا بود و میدانهای قدس و تجریش که ساعتی بعد به حسینیه جماران کشیده شد تا امکان حضىور دکر فاتحه بر تابوت امام جمعه مخلوع تهران فراهم آید،
هر چند که مراسم تشییع جنازه به صورت نمادین از همین محل آغاز خواهد شد و در حرم حضرت معصومه در قم خاتمه خواهد بافت.
در این میان موضع دولت و احزاب اعتدالگرا، طیف گسنرده اصلاحطلبان و خیل تحولخواهان ایرانی روشن است، حتی آیتالله خامنهای یار دیروز و مخالف امروز مرحوم هاشمی رفسنجانی- با وجود دشنامدادنها و چوب بر کفن میت کوبیدنهای جریانهای تندرو - نمایشی همدلانه را آغاز کرده است!
اما در آستانه سالگرد حصر خانگی دکتر زهرا رهنورد، مهندس میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی طرح این پرسش منطقی است که اگر حادثه سکته قلبی و فوت سریع هاشمی رفسنجانی برای یکی از رهبران جنبش سبز اتفاق میافناد، رهبری نظام چگونه میتوانست پاسخگوی افکار عمومی داخلی و خارجی در مورد مرگ ناحق این عزیزان در حصر خانگی باشد که طبیعتا شایعه کشتن مخالفان نقل محافل سیاسی و حتی مجامع غیرسیاسی جامعه میشد.
کاش شاهد اندک درایتی در سطوح بالای نظام بودیم که از فرصت پیشآمده استفاده بهینه کند و با رفع حصر صریح کروبی، موسوی و رهنورد همانند مهدی هاشمی اجازه دهد آنان در روز سهشنبه در مراسم تشییع جنازه مرحوم رفسنجانی شرکت کنند و از آن پس نیز آزاد باشند.
البته چون فرض محال محال نیست، این امکان نیز وجود دارد که در صورت برداشته شدن گام اول، در قدم دوم اعلام «آشتی ملی» یا «وفاق ملی» گردد و راه وحدت و یک پارچگی دوباره ملت فراهم آید.
چون مرگ حق است و پیر و جوان، دارا و گدا، رعیت و سلطان و... نمیشناسد چه بهتر که آیت الله خامنهای در زمان حیات خود، بانی این امر خیر گردد.
عیسی سحرخیز
نوزدهم دی ماه ٩۵