اکبر هاشمی رفسنجانی در سن ۸۲ سالگی و پس از چهار دهه حضور فعال در صحنه سیاست ایران با ناکامی و بدون دستیابی به مهمترین آرزوی سیاسی زندگیاش که تغییر در قانون اساسی در جهت «انتخابی کردن مقام رهبری» در نظام جمهوری اسلامی بود، چشم از دنیا فروبست. زندگی سیاسی او نه فقط سرشار از پرسشهای بیشمار بلکه سرشار از دشمنیهای آشتی ناپذیر و نیز از پیروزیها و احترام بخشهای مهمی از جامعه ایرانی همراه بود. این همه نشان از کوله باری داشت که به شدت رنگ زمانهای را به خود گرفته بود که از جهات بسیار استثنائی بود. به گونهای که با تمامی سویههای مثبت و منفی کارنامهاش، حتی خود او هم هرگز فکر نمیکرد که زمانه او چنان زیگزاگهای غریبی کند که سرانجام در پایان عمر به سویی کمانه کند که کرد.
مردی که کارنامهاش با حیات دست کم دو دهه و نیم نخست جمهوری اسلامی گره خورده و یکی از مخازن اصلی «اسرار نظام» بود. کسی که در انتخابات مجلس ششم حتی نتوانست یکی از سی کرسی تهران را بدست آورد، در آخرین انتخابات خبرگان در عمل به نفر اول منتخب تهران و روشنترین نقطه امید اصلاح نظام تبدیل شد. مردی که به دنیای سیاست نه از منشور «حقوق بشر» و «خیر و شر» به معنای آرمانی بلکه از نگاه شکست و پیروزی، واقع گرایی و عمل گرایی مینگریست، در پایان عمر با زندانی شدن فرزندش و زیر توپخانه تهمت و حملات بقول خودش «بد خواهان و تاریک اندیشان» در پایان نبردهای فرسایشی کهنه، شاهد فضای بسته سیاسی، انزوا و راکد گذاردن زنان و مردان سیاسی کارآمد و یکه تازی صفی از کوتولههای سیاسی نمایشی زیر سایه خودکامگی کسی بود که از سوی خود او به سکان رهبری کشانده شده بود. اما خط سرخ و بهم پیوسته زندگی رفسنجانی از ابتدا تا پایان سراسر بطور ذاتی یک سیاستگرای پراگماتیست و اهل عمل بود. او در زندگی سیاسیاش تقریبا در اکثر دورهها باستثنای واپسین دوره یا دوره پنجم که نقطه عطف زندگیاش بود، توانست از هر تهدید، فرصتی برای کسب قدرت بیشتر و نیز اثر گذاری در زندگی سیاسی، بسازد. اما موضع گیری روشن او در برابر سرکوب خشن جنبش سبز که بر قد و قامت سیاسی او در افکار عمومی بشدت افزود، حاصل یک پختگی و درس گیری از سرنوشت نامطلوب استادش آیت الله خمینی در افکار عمومی بود. او دیگر به این نتیجه رسیده بود که شگردی که او را بارها از دام معرکهها و پیچهای تند، رهانیده بود، یعنی سکوت و مانور سیاسی این بار میتوانست به موقعیت او در افکار عمومی یک تیر خلاص شلیک کند.
رفسنجانی در همه عمر و از جمله در دوران آخر توانست از هر تهدید، فرصتی برای کسب قدرت بیشتر و نیز اثر گذاری در زندگی سیاسی، بسازد. اما با این وجود او در سالهای آخر زندگیاش این واقعیت دردناک را هر روز مشاهده کرد که چه اشتیاق سوزانی در میلیونها ایرانی برای تغییر میجوشد و همزمان چه سرخوردگی عمومی برای تغییر، در سراسر کشور دهان باز کرده است. او به این واقعیت دردناک آگاه شده بود که اسلامیت نظام به نیروی دافعه آن تبدیل شده و روح جمهوریت از کالبد نظام سیاسی کشور تهی شده است. او سرانجام به این آگاهی دست یافت که راه پر کردن شکاف میان نخبگان سیاسی و اقتصادی کشور با نظام سیاسی، و میان افکار عمومی با سیاستهای داخلی و خارجی نظام «تغییر در قانون اساسی» در جهت دگردیسی در رهبری سیاسی نظام کشور است. واقعیتی که از آشکار کردن آن نهراسید و از این رو هر چند ناکام اما با وجدانی آسوده روی به نقاب خاک کشید.
بدون تردید سختترین آزمون سیاسی زندگی او جهت گیری در برابر سرکوب خشن جنبش سبز و کودتای انتخاباتی بود. در روز ۲۶ تیرماه ۱۳۸۸، هاشمی رفسنجانی سکوت غیر معمول خود پس از انتخابات را شکست. او در خطبههای نماز جمعه تهران (۲۶ تیر ۱۳۸۸) شورای نگهبان را به ازدست دادن فرصت متهم کرد. نتایج انتخابات را از دید مردم مشکوک و تردیدآمیز خواند و از حاکمیت خواست تا با آزاد کردن زندانیان سیاسی، اعتماد را به مردم بازگرداند. اجتماع دو و نیم میلیون نفر از نمازگزاران و معترضان حاضر که پرازدحامترین نماز جمعه تاریخ ایران بود، با دخالت حکومت به درگیری کشیده شد. هاشمی که از ۱۲ تیرماه ۱۳۶۰ امام جمعه موقت تهران بود و با بیش از ۴۰۰ بار اقامه، رکورددار امامت جمعه تهران بود، پس از این روز این سمت را ترک گفت. او گفت: «اگر مردم ما را بخواهند حکومت میکنیم و اگر نخواهند میرویم. حکومت پول دارد. نیرو دارد میتواند در خیابان آدم جمع کند ولی گروه مقابل یک عده استاد، دانشجو کارگر، مدیر، صنعتگر هستند و درست نبود که بسیج و سپاه در مقابل مردم قرار داده شوند... چطور میشود میلیونها نفر در خیابان بیانند و بگویند در انتخابات تقلب شدهاست و به انتخابات تردید نکرد؟» از آن پس هاشمی همسو با «سران فتنه» خواندهشد. نزدیکانش به ویژه فائزه هاشمی و مهدی هاشمی دستگیر و یا تهدید به دستگیری شدند. فائزه هاشمی دو ماه قبل از مرگ پدر آشکارا هرگونه حکومت دینی را به چالش کشید. اما هاشمی
رفسنجانی هرگز مثل ایت الله منتظری تصور نمیکرد که در نظام جمهوری اسلامی از چنگ دادن سریع قدرت و انزوای سیاسی کابوسی است که میتواند بر زندگی سیاسی او نقطه پایان نهد.
سه ویژگی شخصیت فردی رفسنجانی که از او سیاست گرایی متفاوتی در نظام جمهوری اسلامی ساخته بود عبارت بودند از: کاراکتر سیاست ورزانه، دوما عمل گرایی در برابر آرمانگرایی،. سوما تصمیم سازی یعنی خصلتی که بدون ان زمامداری و سیاست ورزی بیمعناست.
هاشمی رفسنجانی دن شیائو پینگ جمهوری اسلامی بود که بویژه در شرایط مساعد داخلی و جهانی توانایی چشمگیری در پیشبرد طرحهای سیاسی از طریق جابجایی مهرههای کلیدی اجرایی، سیاسی و نظامی و کاربرد تاکتیکهای گوناگون داشت. او همواره و در هر دوره انتخاباتی با ژست اکراه و تردید وارد صحنه میشد، اما طرحهای سیاسی و اقتصادی مدونی را در ذهن داشت که با قدرت به اجرا میگذاشت. بو کاگه کارلسون پژوهشگر و متخصص سوئدی «قدرت و سیاست» در کتاب «چهرههای قدرت قرن» رفسنجانی را یکی از ماهرترین رهبران سیاسی جهان در کسب و حفظ قدرت در قرن بیستم میداند. در واقع نیز هر پنج دوره زندگی سیاسی رفسنجانی بیانگر انطباق دیدگاه میانه اسلامی و شامه تیز سیاسیاش با تناسب قوای موجود و امواج سیاست داخلی و جهانی است. نگاه رفسنجانی به قدرت – صرفنظر از کلام سیاسی اسلامی– نگرشی زمینی و عرفی بود. او به قدرت همچون واقعیتی شکننده اما کسب کردنی و یا از دست دادنی مینگریست و برای به چنگ آوردن آن گاهی میخزید، گاهی عقب مینشست و زمانی خیز بر میمی داشت.
اما واقعیت این است که رفسنجانی در همان سالهای جوانی جوهر اولیه طرح فکری خود را شکل داده بود. او در مقدمه کتابی که در سال ١٣۴۶ به نام «امیر کبیر قهرمان مبارزه با استعمار» منتشر کرد هسته اولیه اندیشه خود را نیز فرمولبندی کرده است. مینویسد: «میرزا تقی خان امیر کبیر با تمام وجود احتیاج یک کشور مستقل را به افراد تحصیل کرده و متخصص در علوم و فنون جدید و کارشناسان لایق در صنعت و علم لمس کرد و درست فهمید تا روزی که مشکلات علمی و فنی کشور به دست کارشناسان و مستشاران خارجی حل شود، روی استقلال را نخواهد دید و لذا با یک دنیا شور و شوق با تاسیس مدرسه دارالفنون به تربیت چنین افرادی اقدام نمود..... پول و سرمایه خود ملت بایستی در رشتههای اقتصادی این آب و خاک به جریان بیفتد و سرمایه گذاری شود.... از اینرو برای صنعتی کردن کشور و استخراج معادن تلاش خستگی ناپذیر را آغاز کرد.... امیر کبیر اعتقاد داشت بدون یک ارتش نیرومند، مجهز به سلاح روز در جهانی که حدود و حقوق با زور تعیین میشود و سرنوشت همه کس و همه چیز به زور بستگی دارد، نمیتوان حق کشور و ملت را حفظ کرد و دست متجاوزین را کوتاه کرد. این بود که پایه یک ارتش نوین و مقتدر را به وضع مدرن روز ریخت.»
رفسنجانی پس از پیروزی انقلاب– ضمن حفظ جوهر فکری فوق– گام به گام مبانی اندیشه خود را گسترش داد و پا به پای آن رشد کرد. چهار پایه اصلی دکترین سیاسی رفسنجانی عبارت بودند از:
١– توسعه صنعتی و اصلاحات اقتصادی و اجتماعی از طریق یک دولت مقتدر
٢– اندیشه ناسیونالسیم ایرانی –اسلامی: آمیزش ایرانگرایی و اسلام گرایی و گشایش فرهنگی
٣– تعامل با جهان غرب.
۴– پراگماتیسم سیاسی: نتیجه بخشی، نظریه تناسب قوا و انطباق با اوضاع روز کارپایه سیاسی رفسنجانی بود.
بطور کلی میتوان گفت که ایده ال سیاسی رفسنجانی توسعه اقتصادی، تنش زدایی با امریکا و پراگماتیسم بود. اما نتایج عینی و اثرات سیاسی آن در شرایط ایران نقش بزرگی در تعادل قدرت در نظام جمهوری اسلامی و دور شدن از جهنم تاریک اندیشی و قشری گرایی داشت.
پنج دوره زندگی سیاسی
رفسنجانی از همان ایام جوانی از معدود طلبههایی بود که به فعالیت اقتصادی و تجارت روی آورد. او در طول زندگی سیاسی دراز خود همواره در جستجوی طرحهای تازهای برای ایفای یک رسالت تازه سوخته بود.
علی اکبر هاشمی یکی از ٩ فرزند میرزا علی، زارع باغهای پسته رفسنجان است که بنا به تشویق پدر از ١۶ سالگی برای تحصیل به حوزه علمیه قم آمد. در آن دوران، حوزه علمیه قم زیر نظر آیت الله بروجردی اداره میشد. اما رفسنجانی در کسوت شاگرد آیت الله خمینی بسرعت به سمت افکار استاد کشیده شد. از یکسو میکوشید فعالیتهایی را حول اندیشه خمینی سازمان دهد، اما در برابر آیت الله بروجردی و هواداران او همواره سکوت میکرد. این همان شگردی بود که او را در سالهای بعد بارها از دام معرکهها و پیچهای تند، رهاند. پس از مرگ آیت الله بروجردی دو کانون مهم در حوزه علمیه قم شکل گرفت. اولی مکتب تشیع که هواداران آیت الله خمینی را در بر میگرفت و رفسنجانی از عناصر مهم آن بود و دومی مکتب اسلام که هواداران آیت الله شریعتمداری را شکل میداد. جدلها و مشاجرات میان این دو کانون از مسایل اصلی حوزه علمیه قم در ان سالها بود. اما هاشمی طلبهای بود که رانندگی میکرد، رادیو گوش میداد و خوب زندگی میکرد. او حتی با لباس شخصی در درون و خارج از کشور از جمله به فلسطین و اروپا و امریکا مسافرت کرد. رفسنجانی علاوه بر کتب دینی همواره کتب تاریخی نظیر نگاهی به تاریخ جهان از جواهر لعل نهرو را با علاقه میخواند و حتی کتاب کمال زعتر سفیر اردن در تهران را که راجع به سرنوشت فلسطین بود به فارسی ترجمه کرد و به همین مناسبت نیز برای بار نخست دستگیر شد.
دوره نخست زندگی سیاسی او همچون یک انقلابی حرفهای مدتی پس از ١۵ خرداد ١٣۴٢ شروع شد. اما برخلاف سنتهای رایج زمان همزمان به کار اقتصادی و داد و ستد و از جمله کار انتشاراتی و ساختمانی ادامه میداد. ساواکیها به این مناسبت به او لقب «آخوند بنا» داده بودند. در این دوران هاشمی رفسنجانی مدتی نیز با مجاهدین خلق از طریق وحید افروخته در تماس بود، اما با پیدایش جریان پیکار ارتباط خود را قطع کرد و کوشید آنها را منزوی کند. دوران شکل گیری سیاسی رفسنجانی با تدوین کتابی درباره زندگی امیر کبیر و چهار بار دستگیری و زندان در هم آمیخته شد. زندانی بودن او آخرین بار تا آستانه پیروزی انقلاب بطول انجامید. دورانی که از او یک رهبر مطرح اسلامی– انقلابی ساخت. اما برخلاف جو دوران انقلاب، او یک انقلابی میانه بود که رفتار سیاساش با چپ گرایان و هم تندروان مذهبی و نیز لیبرالها تفاوت جدی داشت. شم سیاسی او برای دیدن کانون اصلی قدرت تیز بود. عاملی که او را به یکی از محارم رهبر انقلاب بدل ساخت.
دوره دوم زندگی سیاسی رفسنجانی تماما با حوادث دهه نخست انقلاب گره خورده است. در این دوره بحرانهای سیاسی، تاسیس حزب جمهوری اسلامی، جنگ ایران و عراق و نبرد قدرت میان جناحهای سیاسی، دو بار نجات معجزه آسا از ترور در یک قدمی مرگ، از یک چهره مرکزی در تثبیت قدرت نو بنیاد جمهوری اسلامی ساخت.
حل زیرکانه جدالهای بزرگ و سازمانگری سیاسی و گره گشاییهای تعیین کننده، بر نفوذ عملی و معنوی وی در شبکه پیچیده قدرت سیاسی حاکم باز هم افزود. مرگ زود رس آیت الله بهشتی زمینه را برای برتری سیاسی او نسبت به همه رقبای دیگر آماده ساخت. اما مشکل بزرگ رفسنجانی برای ایفای نقش باز هم برجسته تری در رهبری سیاسی کشور پایینتر بودن درجه مذهبی وی نسبت به دیگر رقبای سیاسی وقت بود. علیرغم این کمبود او به خاطر مهارت سیاسی، توانایی سخنوری و تماس با شبکه گستردهای از رسانههای گروهی و صاحبان ثروت و کاربرد ماهرانه آنها و ایفای نقش چندگانه توانست تا قبل از مرگ آیت الله خمینی به مهمترین چهره رهبری سیاسی کشور تبدیل شود. چندجانبگی و ایفای نقشهای متعدد بنا به آنچه که مخاطبین میطلبند و نیز توجه به تناسب قوا از خواص سیاسی او در همه سالها بوده است. اما ایفای نقش چندگانه در سالهای یکسونگری اوایل انقلاب براستی نشانه زیرکی سیاسی او بود. رفسنجانی از سویی بعنوان خطیب نماز جمعه تهران از پرشورترین سخنوران جنگ و نیز مبارزه ضدامریکایی و از سوی دیگر ایفاگر نقشی کلیدی در پایان جنگ ایران و عراق و نیز مذاکرات پنهانی با امریکا بود. وی در وادار کردن روحالله خمینی به پذیرش خاتمه جنگ با عراق نقش کلیدی داشت. تنها سه ماه بعد از آنکه هاشمی در خرداد ۱۳۶۷ از سوی روحالله خمینی به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب شد، ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت.
دوره سوم زندگی سیاسی او دوران هشت ساله ریاست جمهوری وی را در بر میگیرد. درست همان روزی که رفسنجانی به پست ریاست جمهوری انتخاب شد، متمم قانون اساسی تازهای به رفرندوام گذاشته شد که طبق آن مقام نخست وزیری در نظام سیاسی ایران ملغی و همه اختیارات او از جمله تشکیل کابینه به رئیس جمهور سپرده شد.
دوره سوم زندگی او دوران تحقق بخش مهمی از ایده آلهای دوران جوانی اوست. رفرمهای اقتصای، اجتماعی و سازندگی زیر بنای اقتصاد کشور پس از ٨ سال جنگ ویرانگر، کوشش برای انتقال بخش دولتی به بخش خصوصی، برقراری نرخ واحد ارز و گشایش فرهنگی و کوشش در راه بهبود رابطه ایران با امریکا و انگلیس مهمترین دستاوردهای او در این دوران است. اما باید بیاد داشت که همه این اصلاحات نیمه کاره از یکسو زیر فشار شدید هم تندروان و هم چپهای مذهبی صورت گرفت و از سوی دیگر هرجا که به سرکوب دگراندیشان نیاز بود، همراهی نانوشتهای میان هر سه گرایش فوق شکل میگرفت. به سخن دیگر «دموکراسی برای خودیها» و تبعیض علیه «غیر خودیها» رویکرد اصلی رفسنجانی و قاعده بازی کل نظام سیاسی بود. دوره سوم زندگی او که با ارتقا درجه ناگهانی به رتبه آیت الله و ابتکار مستقیم او در رهبر ساختن خامنهای آغاز شده بود، با موضع گیری تعیین کننده او در انتخاب خاتمی بعنوان رئیس جمهور بعدی پایان یافت. دوران هشت ساله ریاست جمهوری او را میتوان دوران تقدس زدایی از معنا و آرمان «حکومت اسلامی» نامید.
دوره چهارم زندگی سیاسی رفسنجانی، تنها به ریاست مجمع تشخیص مصلحت که اختیارات بسیار گستردهای و تا حد مافوق سه قوه یافت، و معاون مجلس خبرگان و حضور در چند نهاد کلیدی دیگر محدود بوده است. اما روش سیاسی او در این دوره فاصله گیری آشکار از هر دو جناح اصلی سیاسی کشور و زندگی در سایه بود.
دوره پنجم زندگی سیاسی رفسنجانی پس از یک دوره انزوای نسبی و تفکر و بازخوانی کارنامه اشتباهات گذشته همراه بود در این دوره نگاه او به گذشته گیج و مانور سیاسی نبود، بلکه جهت دار و هوشمندانه بود. او از «تندرویهای انقلابی» و «تسخیر سفارت امریکا»، «بنیانگذاری همان دیدگاهها در وزارت اطلاعات»، «گزارشهای خلاف واقع درباره فرج سرکوهی» و «توبیخ سعید امامی» در دولت خود بارها بعنوان اشتباهات مهم یاد کرد. رویکرد کلی او این بود که در قتلهای زنجیرهای و دیگر قتلهای سیاسی نقشی نداشته است، اما برای آزادی گنجی و عبدی تلاشی هم نکرده است. موضوعات حساسی که به کتابی میماند که فصل پایانی آن هنوز ناننوشته است.
اما تاکید اساسی رفسنجانی بر تحولات بزرگ داخلی، منطقهای و جهانی بود. او در باره تغییر نسل، توقعات تازه جوانان و زنان، ارتباطات جهانی سخن میگفت: «به اندازه کشور و دنیا تحول یافتهام.» و بطور مشخص دو مساله را در زمینه سیاسی پیش میکشید: «تحمل بیشتر تا حد فعالیت نهضت آزادی» به شرطی که نام خود را مثلا به «حرکت آزادی» تغییر دهد «. ثانیا:» هر مقامی از جمله رهبری باید با رای مردم انتخاب شود «. جان کلام سخن سیاسی رفسنجانی تحول از بالا، برداشت عرفی گرایانه از قانون اساسی و تفسیر تازه از آن و تعامل با جهان بود.» انتخابی کردن مقام رهبری «خواست او بود. رفسنجانی پیام دوران تازه را گرفته است. دوران تازهای که نه تنها طرحهای تازه میطلبید بلکه قاعده بازی قدرت را نیز دگرگون کرده بود. دورانی که بهبود رابطه ایران با جهان و سرمایه گذاری خارجی، توسعه اقتصادی، و افزایش اشتغال همگی پیوند تنگاتنگی با آزادی و دمکراسی دارد. دورانی که نگاه جامعه جهانی و بویژه امریکا به خاورمیانه و در قلب آن ایران دیگر تنها متوجه حکومتها نیود بلکه مردم و افکار عمومی در کانون توجه قرار دارند.
این درست است که هاشمی بود که راه را برای رهبری سیدعلی خامنهای در خبرگان هموار کرد اما خود او به این اشتباه پی برده بود. وی مطرح کننده ایده شورای فقهی بود. هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ و در واپسین دقایق ثبت نام در انتخابات ریاستجمهوری نامنویسی کرد، اما در کمال ناباوری صلاحیت وی از سوی شورای نگهبان احراز نشد. هاشمی در سن ۷۹ سالگی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ ایران کاندیدا شده بود، اما شورای نگهبان صلاحیت او را به دلیل عدم توانایی جسمی رد کرد. در واکنش به این تصمیم شورای نگهبان، پایگاه اطلاعرسانی اکبر هاشمی رفسنجانی فیلمی منتشر کرد که در آن، هاشمی با چند نفر از همراهانش از کوه بالا میرود و در نهایت، با رسیدن به آبشاری به نام چال مگس نام خود را بر روی سنگ به یادگار مینویسد. این حرکت نمادین رفسنجانی حاوی یک پیام تاریخی بود که او به این شهامت و خودآگاهی فراروییده که با پیروزی اخلاقی و معنوی بر اقتدارگرایان، نام او در صحنه سیاسی و تاریخ مدرن ایران همچون یک سیاست گرای مردمی و اصلاح طلب حک خواهد شد. او با این روش این پیام را به دوست و رقیب شصت سالهاش خامنهای رساند که استبداد دینی زیر حکومت او هرگز قادر به تجدید مشروعیت در کشوری با رشد آگاهی کنونی ایرانیان نخواهد شد و محکوم به شکست است.
در یک ارزیابی کلی بیتردید میتوان گفت که فقدان هاشمی رفسنجانی بویژه در چالشهای سرنوشت سازی که بزودی بر سر جایگزینی آیت اله خامنهای در خواهد گرفت، بیاندازه محسوس است. او با هوشمندی و نیز درس گیری از اشتباهات گذشته و موضع گیری خود در برابر سرکوب جنبش سبز و پرداخت هزینه سنگین آن، براستی از معدود زمامداران ایران پس از انقلاب است که برای ایران و سربلندی آن کوشید و راه را برای پیودن راههای تازهای در سیاست ایران هموار کرد.