۱۰ دسامبر سال ۲۰۱۶
روسیه، برای بخش بیشتر دوره بعد از فروپاشی شوروی، به عنوان یک پدیده خارج از محدوده در غرب تلقی شده بود که ناگزیر روزی به آن می پیوست. اما، به نظر می رسد بعد از رفراندوم خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، وانتخاب دونالد ترامپ در آمریکا برای ریاست جمهوری، روندی برعکس این انتظار در حال گسترش است: سبک سیاستی که بوسیله ولادیمیر پوتین به کار گزفته شده درحال گسترش دردنیای غرب است.
از مدیترانه تا اقیانوس آرام، ولادیمیر پوتین، رهبر روسیه به عنوان یک ناسیونالیست، پوپولیست و دیکتاتور، مورد ستایش قرار گرفته است. «رودریگو دوترته»، رئیس جمهور بیرحم فلیپین وی را قهرمان مورد علاقه خود می شناسد، دونالد ترامپ، رئیس جمهور منتخب آمریکا، رهبری پوتین را بهتر از رئیس جمهور کنونی آمریکا توصیف میکند.
«بپه گریلو» رهبر «جنبش پنج ستاره» ایتالیا در کنار پوتین و در مقابل غرب قرار میگیرد، «ماتئو سالوینی» رهبر ضد مهاجر حزب لیگ شمال در ایتالیا، در سفری به مسکو در سال ۲۰۱۴، با شادمانی در توییتی نوشت: مهاجر غیرقانونی، افرادی که سر چهارراهها شیشههای خودروها را پاک میکنند و یا چادر کولیها در مسکو وجود ندارد.
در فرانسه مارین لوپن که جبهه ملی او از یک بانک روسی وام دریافت کرده، به اتحادیه اروپا و آمریکا میتازد که چرا نسبت به روسیه رفتار تهاجمی دارند.
دیمیتری بیچف (Dimitar Bechev) نویسنده کتاب در حال انتشار «روسیه در بالکان» میگوید «پوتین رهبری فرقهای را بر عهده دارد که همه اعضای آن فرقه، نسبت به غرب کینه می ورزند.»
موقعیت پوتین در هیچجا بالاتر از جایگاهی که در نزد جمعیت دستراستی آلت-رایت (Alt-Right) در آمریکا دارد نیست. «متیو هایمباخ» یکی از بنیانگذاران حزب کارگر [یک گروه آمریکایی که هدف آن حفظ برتری سفیدپوستان در غرب و مبارزه با «انحطاط ضد مسیحی» است] به نیویورک تایمز میگوید: «روسیه بزرگترین الهامبخش ماست. من ولادیمیر پوتین را رهبر دنیای آزاد میدانم.»
هایمباخ دعوت به احیاء دوباره «انترناسیونال کمونیستی» میکند که در سال ۱۹۱۹ با شرکت احزاب کمونیست از ۳۰ کشور جهان و زیر نظر لنین برپا شده بود. در دروه فعالیت
انترناسیونال کمونیستی یا «کمینترن» روسیه مرکز و رهبر انقلابها و شورشها علیه نظم بینالمللی بود. وقتی که استالین نوشت «شوروی مرکز آشکار جنبشهای انقلابی شده است» این فقط یک تبلیغات نبود.
کاترینا کلارک مورخ، در کتاب خود به نام «مسکو، روم چهارم» مینویسد؛ «مسکو آرزو میکرد که به عنوان مرکز تمدن نوین جهانی، روشنفکران غربی را جذب کند و مدعی بود که تنها وارث مشروع بزرگترین هنرمندان جهان است.»
سرگی آیزنشتاین (Sergei Eisentein) فیلمساز روس در ۱۹۳۳ نوشت: «به عنوان نظریه، مسکو کانون تجسم آیندهی سوسیالیستی تمام جهان است.»
امروز ۲۵ سال پس از فروپاشی اتحاد شوروی، روسیه باردیگر به عنوان یک سمبل برآمد میکند، منتهی این بار به عنوان سمبل یک نظم امپراتوری ناسیونالیستی. و درست مانند سالهای ۱۹۳۰، انزوای روسیه، مانع از آن نمیشود که این کشور به جریانهای پوپولیست جهانی و ضد نظم موجود، نزدیک شود.مسکو بر روی احزاب حاشیهای دستراستی اکنون نتیجه داده و منجر به پیوستن این احزاب به جریانات اصلی در صحنه سیاست در کشورهای غربی شده است.
روسیه با پمپاژ و انتشار اخبار دروغ و بهشدت تبلیغاتی از طریق شبکه «روسیه امروز» (RT) و شبکه خبری اسپوتنیک و نیز از طریق هزاران اوباش اینترنتی اجیرشده و حملات سایبری علیه کشورهای غربی، و رخنه به سرورهای ایمیلی و انبوه مدارک سرقت شده، به تغذیه رسانههای خارجی به سود آقای ترامپ پرداخت.
به گفته «برونو کال» رئیس اطلاعات داخلی آلمان, اتحادیه اروپا در کانون حملات سایبری ضداطلاعاتی روسیه قرار دارد. در این میان آلمان به دلیل انتخابات عمومی پاییز سال آینده بیش از کشورها در مرکز توجه روسیه قرار دارد.
مقامهای امنیتی فرانسه میگویند که گروهها و افرادی که از سوی روسیه پشتیبانی میشوند ممکن است در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده این کشور به اخلال دست بزنند.
این فعالیتهای روسیه، عملیات «اقدامات فعال» (Russia’s Active Measures) شوروی سابق را تداعی میکنند که هدف آنها اخلالگری در غرب و بیاعتبار کردن دموکراسی آن بود.
آنتون شخوتسف (Anton Shekhovtsov) کارشناس جنبشهای راست افراطی در اروپا میگوید کاگب، دستگاه امنیتی اتحاد شوروی سابق، نه تنها از احزاب کمونیست و گروههایی مثل بریگادهای سرخ را پشتیبانی میکرد، بلکه از گروههای راست افراطی را نیز حمایت به عمل میآورد.
برخلاف سوسیالیستهای سالهای ۱۹۳۰، کرملین و دوستانش نه با انگیزهای ایدئولوزیک، بلکه با محرکی فرصتطلبانه به پیش میتازند(و در مورد روسیه به وسیله فساد). هدف اساسی آقای پوتین نه معرفی یک مدل آلترناتیو سیاسی، بلکه تضعیف دموکراسی غربی است که در حال حاضر تهدیدی برای موجودیت حکمرانی وی است.
تجربه فروپاشی اتحاد شوروی که وی آن را تجریه کرد، به او آموخت که جذابیت دموکراسیهای مبتنی بر رفاه غرب بود که کمونیسم را شکست داد. بنابراین عقبنشینی از ایدههای دموکراسی لیبرال به ماشین تبلیغاتی روسیه علیه غرب، اعتبار خواهد بخشید.
آقای پوتین در تایید ستایشگران خود مانند ماری لوپن، دونالد ترامپ و سایر سیاستمداران ملیگرا محتاطانه از تایید آنها خودداری میکند. وی خود را بزرگترین ملیگرا در روسیه میداند، اما ناسیونالیسمی که او مدافع آن است مبتنی بر هویت ملی نیست، بلکه یک ملیگرایی امپریالیستی است.
روسیه در حدود ۲۰ میلیون اقلیت مسلمان را در خود جای داده، که اعلام رسمی شونیسم دینی یا نژادی را خطرناک میسازد. الکساندر ورخوفسکی، یک کارشناس «ناسیونالیسم روسی»، متوجه شد در حالی که هواداران کرملین ناسیونالیسم ضدغربی را میپسندند و به آن دامن میزنند، اما گروههای مردمی و معمولی ملیگرایان افراطی در دخل روسیه را زیر فشار بیسابقهای قرار میدهند.
درماه آگوست دادگاهی در روسیه آلکساندر بلوف؛ رهبر جنبش زیرزمینی «ضد مهاجرین غیرقانونی»(د.پ.آی.ان) را به ۷٫۵ سال زندان محکوم کرد. شعار این جنبش «روسیه برای روسها» است. ماه گذشته یک تظاهرات ملیگرایان ناگزیر به ماندن در محدودهای معین از مسکو گردید و شماری از شرکتکنندگان در آن دستگیر شدند.
ورخوفسکی مینویسد، کرملین ملیگرایی قومی را با ناسیونالیسم دولتی نوع خود پاسخ میدهد؛ یکی بر پایه جنگ است و دیگری مبتنی بر موفقیتهای دولت و نه هویت قومی. از نظر آقای پوتین ناسیونالیستها فقط باید بر گرد وقایع، شخصیتها و ایدههایی که توسط کرملین افریده میشوند گرد آیند.
رژیم از تظاهرات همزمان خشونتآمیز رادیکالها و آشوبگران طرفدار فوتبال در سال ۲۰۱۰، و تظاهرات ادامهدار ضد پوتین که لیبرالها و ملیگراها را دور خود گرد آورده بود، به هراس افتاد. در پاسخ، کرملین یک ملیگرایی حکومتی امپریالیستی را عرضه کرد که خود را در الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه و جنگ با اوکرایین به نمایش گذاشت.
پوتین با چنین عملیاتی با موفقیت ملیگراهای روس را دو شقه کرد. بسیاری از آنها دور این اقدام امپریالیستی گرد آمدند. بعضی از رادیکالها برای جنگ با اوکراین به دونباس (در شرق اوکراین) رفتند، و بعداً هم از سوریه سر درآوردند.
این اقدامات روسیه در خارج، به آقای پوتین این امکان را فراهم ساخت که اعتراضات ملیگرایانه از هر نوع آن را به سمتی دور از حوزه کارگزاران فاسد اطراف خود کانالیزه کند. و هنوز، در حالی که آقای پوتین بر پتانسیل ملیگرایی عوامگرایانه برای بیاعتبار کردن دموکراسی در اروپا و آمریکا آگاهی دارد، ولی نیک میداند که این پدیده یک ماده خطرناک است. پیروزی آقای پوتین در غرب، ممکن است مایه الهام مخالفین او در روسیه باشد که وی را تبلور یک نظام فاسد میدانند.
برگردان: ترک اوغلی