آدریان وولدریج (Adrian Wooldridge) فارغ التحصیل «تاریخ مدرن»، دارای دکترای فلسفه از دانشگاه آکسفورد و از سردبیران مجله اکونومیست است.
سال دیگر یعنی در سال ۲۰۱۷، صدمین سالگشت بدبختیهای چندینگانه فرا میرسد. نخستین آن شروع جنگ اول جهانی در ۱۹۱۴ بود که نظام لیبرال را نابود کرد. بعد در سال ۱۹۱۶ نبرد سٌم یا سومه (Somme)[نبرد امپراتوریهای فرانسه و انگلیس بر علیه امپراتوری آلمان در دو طرف رودخانه سومه در فرانسه در جولای تا نوامبر ۱۹۱۶ با یک میلیون کشته و زخمی]، یکی از خونینترین نبردهای تاریخ نظامی به وقوع پیوست. و در سال ۱۹۱۷ لنین قدرت سیاسی در روسیه تسخیر کرد. براندازی حکومت توسط لنین به تراژدیهای بعدی مانند به قدرت رسیدن استالین، مرگ بیش از ۲۰ میلیون نفر در نتیجه اشتراکی کردن تولید و کشاورزی و قدرتگیری هیتلر در آلمان و موسولینی در ایتالیا منجر شد که تا حدودی عکسالعملی در برابر کمونیسم بودند.
از روزهای مرگبار جنگ جهانی دوم به این سو، کوشش برای جلوگیری از پدیداری «اتوریتاریانیسم» در چپ و راست، سیاست غرب را دیکته داده است. متحدین در غرب، برای با ثبات کردن اقتصاد جهانی و جلوگیری از تصادمات؛ نهادهای سه گانه جهانی؛ بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان ملل، را برپا ساختند. بیشتر کشورها به اجبار و یا به اختیار، یک سیستم حمایت دولتی را برای تدارک شبکه تامین اجتماعی به سمت ایجاد برابری ایجاد کردند. آمریکا سیاست مهار اتحاد شوروی را که به فروپاشی آن منجر گردید در پیش گرفت.
این عصر طلایی دیگر به پایان خویش نزدیک میشود. این بار اولین گلوله علیه این نظم نه توسط چپ، بلکه راست و بهوسیله طرفداران خروج از اتحادیه اروپا در بریتانیا، و دونالد ترامپ در آمریکا شلیک گردید. اما مابین نابودی نظم لیبرال در سال ۱۹۱۷ و اکنون تشابهات آشکاری وحود دارد. آنها با پایان فضای قرن ۱۹ شروع کردند. ۴۰ سال قبل از انقلاب روسیه، دوران پیروزی لیبرالها بود. تجارت آزاد که به وسیله بریتانیا رهبری میشد دنیا را به هم نزدیک میساخت. لیبرالدموکراسی در بریتانیا و آمریکا، ظهور آن را در نقاط دیگر نوید میداد. سالهای ۱۹۸۰ به بعد یک دوره موفقیت مشابه با آن دوره در قرن ۱۹ بود. از ۱۹۸۰ به بعد گلوبالیزاسیون به وسیله آمریکا بطور خستگی ناپذیری دنبال گردید. تعداد کشورهایی که به مثابه دموکراسی شناخته شدند چندین برابر شد. سیاستمداران راست و چپ برای ابراز وفاداری خود به «میثاق واشنگتن» به رقابت پرداختند.
دنیا از یک جنگ همهگیر رهایی یافت (گرچه خاورمیانه در شعله آتش میسوزد). اما مشابهتها بر جستهاند. ترامپ قول داده نه تنها ارزشهای لیبرال بلکه راهبرد اتحاد جهانی بر علیه رژیمهای یاغی را ترک کند. در بریتانیا ترزا می نخستوزیر، تلاش میکند این کشور را از اتحادیه اروپا بیرون بکشد. پیروزی آقای ترامپ، دیگر طرفداران اتوریتاریانسیم غربی مثل مارین لوپن، و اتوریتارینهای ضد غربی مانند ولادیمیر پوتین را جسارت بخشیده است. آقای پوتین بیشتر از رئیس جمهوری کنونی آمریکا که در حال رفتن است، معرف زمانه خویش است.
چه کسی مقصر است و چه باید کرد؟
بعضی از تقصیرات به حوادث مربوط است. دموکراتها اگر هیلاری کلینتون را که تجسم نهادهای کهنه موجود بود، کاندیدای ریاست جمهوری نمیکردند ممکن بود انتخابات را نبازند و اگر آقای کامرون در بریتانیا، در موضوع خروج و یا ماندن در اتحادیه اروپا به تجربه دموکراسی مستقیم [رفراندوم] وفادار نمیماند. اما نظام لیبرال خود نیز مقصر است.
اقتصاد جهانی منافع فراوانی برای ثروتمندترینها به همراه داشته است: در آمریکا، نسبت درآمدی که به یک درصد راس جامعه رسیده از ۸ درصد در سال ۱۹۷۹ به ۱۷ درصد در سال ۲۰۰۷ افزایش یافته و بیش از دو برابر شده است. و در بسیاری از وجوه، آینده بدتر از این به نظر میرسد. رشد بهرهوری کند شده است، و اگر این وضعیت تغییر نکند، سیاست بطور اجتنابناپذیری به تلاشهای مذبوحانه برای تقسیم سهم تبدیل خواهد شد. سهم گوگل و آمازون از بازار؛ از اواخر قرن ۱۹ که عصر غلبه سلطانهای لاستیک بود تا به امروز بیسابقه بوده است.
چگونه لیبرالها میتوانند آن چیزی را که از نظام لیبرال باقیمانده نجات دهند؟
بخشی از راه حل در دفاع جانانه از نظام آزاد جهانی است. برای مثال، - خاطرنشان کردن اینکه جهانی شدن میلیونها نفر را از فقر بیرون آورده و برگشتن دادن آن وضع اقتصادی را بدتر خواهد کرد -. بخش دیگری از راه حل، افشای دشمنان ببر کاغذی لیبرالیسم مثل: آقای پوتین است، که مخصوصا به ترس و رشوه در حکومت بر کشوری که دچار رکود است متکی بوده، و مردمانش از طاعون فقر و بیماری رنج میبرند. مردان دیگر قدرتمند جهان نیز بسیار کمتر از آنچه که ادعا میکنند، قدرتمند هستند.
قهرمانان لیبرالیسم باید از تکرار شعارهای خستهکننده فراتر روند. آنها باید نگران مهاجرت بوده و در باره آن اندیشیده کنند و شم خود را در باره نیروهای مزاحمی چون اقلیت مسیحیان انجیلی به کار اندازند. آنها همچنین باید تلاش خود را برای حل مشکلات آشکار سرمایهداری دو چندان کنند. سطح بالای نابرابری ثبات را تهدید میکند. انحصار و تمرکز اقتصادی اجازه میدهد که کمپانیها بیشترین میزان سود را استخراج کنند. مقررات بیش از حد، در حال نابودن کردن کسبوکار های بسیاری است. ظهور دوباره اعتراضها و اعتصابات هزینههای سنگینی را موجب شده است. لیبرالها نیاز دارند با شفافیت و قدرتی بیشتر عمل کنند تا این روند فرساینده را متوقف سازند.
برگردان از : ترک اوغلی