رای اکثریت ناخشنود علیه نهاد قدرت یا سربلند کردن نوامپریالیسم جهانی؟
پیروزی ترامپ در انتخابات امریکا پس از رای خروج انگلیسیها از اتحادیه اروپا و علیرغم همه نظرسنجیها و تحلیلهای کارشناسانه، نشانه دیگری از موج جهانیشدن پوپولیسم و ملیگرایی افراطی از فیلیپین گرفته تا روسیه و امریکاست.
در این تردیدی نیست که انتخاب میان ترامپ و کلینتون که از نامحبوبترین نامزدهای تاریخ ریاست جمهوری امریکا بودند، در پی «کثیفترین کارزار انتخابانی» که پر از حملات شخصی و توهینهای سیاسی دو نامزد بود، اساسا از بغض معاویه بود تا حب علی.
اما علت اصلی پیروزی ترامپ چالشگری و انتقادات رادیکال او علیه نهاد قدرت واشنگتن و کاخ سفید بر متن دو قطبیشدن شدید جامعه امریکا شکل گرفت. دو قطبی شدن جامعه امریکا روندی است که از سال ۲۰۰۰ میلادی در همه عرصههای اقتصادی، ارزشهای اجتماعی، ذهنیت سیاسی، چند پارگی دینی و تغییرات جمعیتی آغاز و اینک با تضعیف و تجزبه طبقه متوسط که مهمترین عامل ثبات سیاسی و اقتصادی هر جامعهای است، این کشور را به جزایری دور از هم تبدیل کرده است.
شكاف میان فقر و ثروت و کشش شعارهای پوپولیستی ترامپ نظیر آزادسازی اقتصادی، ایجاد شغل، سیاست خارجی تهاجمی، نظامیگرائی بیشتر، جلوگیری از مهاجرت، دعوای تجاری با چین و ژاپن و کره جنوبی که در ذهن بازندگان اقتصادی این کشور «تحقیر امریکا» تلقی میشوند، اکثریت خاموش رای دهندگان را به سوی او جلب کرد.
این راهحلهای ساده اما غیرعملی، رای طبقه کارگر، سفیدپوستان ناراضی و حتی اقشار حاشیهنشین و کم تحصیل امریکایی را به سوی انتخاب نامزدی چالشگر و غریبهای که خارج نهاد قدرت قرار دارد جلب کرد. بخشهای گستردهای از محرومان، حاشیهنشینان شهرها و سرخوردگان اجتماعی، در گفتمان پوپولیستی و تودهپسند و رفتار عامیانه ترامپ، هم نارضائی و اعتراص شدید خود را به نهاد قدرت ابرازداشتند و هم در وعدههای او روزنهای برای گشودن چشم اندازی تازه در زندگی شان یافتند.
۶۲ درصد امریکاییهایی که از همان ماه سپتامبر انتخاب خود را کرده بودند، سرخورده و خسته از نماینده نهاد قدرت یعنی کلینتون در سیمای ترامپ نجات بخشی را یافتند. رویکرد و ژست سیاسی و حرکات بدنی ترامپ توانست مخاطبین و متحدین تازه و نیز تازه نفسی را به سوی او کشاند.
اکثریت آنها فکر میکنند که اوباما آمریکا را کوچک و تحقیر کرده است. ترامپ این پیام را به رای دهندگان رساند که آمریکا دوباره باید آقای اقتصاد جهان شود و برای رسیدن به این منظور هر کاری را مجاز خواهد دانست. محافظت شدید از بازار داخلی، تحمیل هزینههای نظامی به متحدان برای مدیریت جهانی و فروش وسیع سلاح به هر کشوری که سلاح بخواهد از برنامههای اقتصادی ترامپ خواهد بود. ترامپ میخواهد حتی اروپا را هم زیر چتر حمایتی خود درخواهد آورد.
به سخن دیگر پیام ناگفته ترامپ به سادهاندیشان امریکایی این بود که امریکا در دنیای جهانی شده امروز که با رقابت اقتصادی و روابط دیپلماتیک میان کشورها گره خورده است، باید دوباره به یک یکهتاز و امپریالیسم جدیدی تبدیل شود که حتی از جنگ سرد اقتصادی بینالمللی و به مخاطره انداختن صلح هم به منظور کسب امتیازهای اقتصادی از دیگر کشورها، ابایی نخواهد داشت.
این تغییرات لزوماً به سود فرودستان نخواهد بود و احتمالاً وضع آنها را بدتر هم خواهد کرد. اما «جنبش» نژادپرستانه ترامپ که با حمایت وسیع رسانههای گروهی امریکا روبرو شد، شخصیت غیرقابل پیش بینی او و نیز فردیت نیرومندش که از او در نزد رای دهندگان امریکایی یک شخصیت کاریزماتیک ساخت، در آمیزش با تودههای بازنده و کمتحصیل امریکایی، میتواند نه فقط برای امریکا بلکه برای جهان و بوِیژه ایران و خاورمیانه بسیار خطرناک و نگرانکننده باشد. گرچه او به دلیل حضور نسبتا نیرومند نخبگان سیاسی امریکا قادر به تحقق بسیاری از وعدههای خود را نخواهد داشت.
انتخابات امریکا جای خالی «راه سوم» یعنی راه حل سوسیال دمکراتیک به معنای گسترش و افزایش تحصیلات، رفاه همگانی، بهداشت همگانی، ایجاد فرصت برابر برای همه شهروندان و بویژه تلاش برای توزیع عادلانه ثروت و سیاست مسالمتآمیز خارجی را به شکل تردید ناپذیری آشکار کرد. بدون گزینش این راه همه جهان از جمله رای دهندگان ناراضی بازنده اصلی خواهند بود.