علت دخالت صریح و غیر قانونی آیتالله خامنهای در نهی احمدینژاد چیست؟ برای نور افکندن به این پرسش لازم است رفتار سیاسی رهبر جمهوری اسلامی را در تصویری بزرگتر بررسی کرد.
اشکار گویی پنجم مهر رهبر جمهوری اسلامی درباره دستور او در کاندیدا نشدن یک رئیس جمهور سابق البته برای نخستین بار به گونهای ناخواسته و بدلیل درز کردن اخبار یک جلسه محرمانه انجام گرفت. اما شیوه رهبری ۲۸ ساله آیتالله خامنهای راز سر به مهری نیست که در شعاع انبوهی از دادهها قابل پنهان کردن باشد. بازخوانی ویژگیهای شیوه رهبری آیتالله خامنهای، روشنگرایی در باره «منویات درونی» او و بویژه رمز گشایی از بزرگترین نگرانی و دغدغه فکری و روحی ایشان، کمک بزرگی به پاسخ دادن به پرسش ما میکند. فراموش نباید کرد که رمز گشایی از دخالت مستقیم رهبر در آستانه واپسین سالهای رهبری این زمامدار ۷۸ ساله و بیمار جمهوری اسلامی، در رقم زدن به سرنوشت ایران و نیز شخص آیتالله خامنهای و نزدیکانش اهمیتی استثنایی دارد.
آیتالله خامنهای در تمام دوران رهبری خود همواره در سر بزنگاهها مواضعی چندگانه و پیچیده اما هدفی روشن و دوراندیشانه داشته است. ایشان در بسیاری موارد رویکردی آمرانه، صریح و مستقیم در پیش گرفته و برای پیش راندن قدرت ولایت فقیه از جمله از «حکم حکومتی» سود برده است. اما به هنگام نیاز با روش «تقیه» و رویکرد غیر مستقیم نظیر بکارگیری حلقه نزدیکان و شبکههای تحت فرمان خود نظیر انصار حزبالله، عمل کرده است. افزون بر دو روش نامیرده در مواردی نیز زیر فشار افکار عمومی، ناگزیر به عقبنشینی مقطعی و یک گام به پس شده است. بنابراین روش رهبری آیتالله خامنهای را میتوان «یک گام به پس، دوگام به پیش» نامید.
بررسی روش رهبری و رفتار سیاسی رهبر جمهوری اسلامی نیاز به فرصت جداگانهای دارد. اما به عنوان نمونه اعلام حمایت صددرصدی از محمد خاتمی، سه هفته بعد از واقعه ۱۸ تیر در پی اوجگیری جنبش دانشجویی در ۸ مرداد ۱۳۷۸ که با همدردی و عقبنشینی در برابر دانشجویان آغاز و سپس در اولین فرصت به دستور آشکار برای سرکوب دانشجویان معترض و پس از مدتی به رودررویی مستقیم با رئیس جمهور انجامید. سرانجام هم جنبش دانشجویی به شدت سرکوب شد و هم رئیس جمهور زیر «هر نه روز یک بحران» فلج گردید. همین الگوی سه گانه آمریت، پنهانکاری و نرمش را در رفتار سیاسی آیتالله خامنهای در کلیدی ترین نزاعهای درونی نظام در گرهگاههایی نظیر «لباس شخصیها»، حصر موسوی و کروبی، از «نرمش قهرمانانه» تا دمیدن در آتش ضدامریکایی در موضوع «برجام» میتوان ملاحظه کرد.
اما در باره علت دخالت وی در جلوگیری از به میدان انتخابات آمدن احمدینژاد میتوان آمیزشی از هر سه نوع رویکرد رهبر جمهوری اسلامی را یکجا با هم مشاهده کرد. او در این مورد هم با آمریت عمل کرد و همزمان با دادن یک پاس طلایی به رئیس جمهور روحانی، در برابر اصلاحطلبان و اعتدالیون نرمش نشان داد و مهمتر از اینها هدف استراتژیک و دوگام در پیش خود را پنهان کرد. این روش درست همان است که نزدیکترین محافل به ایشان میگویند: «از آنچه در دل رهبر میگذرد، تنها نزدیکان ایشان خبر دارند.»
هدف دور برد آیتالله که همواره قطبنمای او بوده است فرادست کردن ولی فقیه بر آرا مردم و بنا به نوشته سایت ایشان «تداوم نظام ولایتی تا قیامت» است. این هدف مهمترین حلقه اجماع نانوشته نزدیکان رهبری است. به سخن دیگر به حداکثر رساندن قدرت ولی فقیه و استمرار آن و به حداقل رساندن هزینههای این رویکرد در جامعه پویا و تحول یافتهای همچون ایران، مهمترین رسالت اصلی آیتالله خامنهای در آستانه بوسیدن صحنه قدرت و اصلیترین اولویت اوست. آیتالله خامنهای برای دستیابی به این ماموریت تاریخی روش «یک گام به پس، دوگام به پیش» را چنان به کارمی گیرد که به معنای واقعی کلمه یک «شاهکار» باشد. همچون یک بازیگر چیره دست که برگ برنده را چنان در لحظه مناسب بر صحنه بازی فرود آورد که راهی جز تمکین رقبا باقی نماند.
اگر نهی احمدینژاد را به درستی پرهیز از دوقطبی شدن انتخابات و تا حدی واگذاری پست رئيس جمهوری به روحانی یه معنای «یک گام به پس» در تقسیم قدرت از سوی آیتالله خامنهای بدانیم، دوگام به پیش وی چیست؟ او برای جلوگیری از زوال قدرت ولی فقیه در برابر پرداخت این هزینه ناگزیر، به کدام برد بزرگ، به کدام برگ آس فکر شده، برای استمرار ولایت فقیه پس از خود میاندیشد؟
جایگزینی رهبر سوم
قدرت افسانهای «رهبر» در جهموری اسلامی بر هیچ کس پوشیده نیست. او محور و تعیین کننده سیاست کلیدیترین مراکز قدرت از قوه قضاییه، زندان، صدا و سیما تا ارگانهای امینتی و... است. بدون تردید بزرگترین چالش تاریخ جمهوری اسلامی که بازی بزرگ و اصلیترین نگرانی رهبر کنونی است، انتقال قدرت به جایگزین مطلوب خود اوست. لحظه سرنوشتساز انتقال قدرت در جمهوری اسلامی با سرعتی بیش از آنچه که تصور میشود، نزدیک و نزدیکتر میشود. به احتمال قوی پس از انتخاب دوباره روحانی و در شرایط کنترل تنشهای درونی نظام، دیگر تاخیری بر اجرای آن جایز نیست. بسیار دور از ذهن و اساسا غیر ممکن است که شخص آیتالله خامنهای با ذهنیت بدگمان، توطئه اندیش و نیز تجارب شخصی خود، انتخاب بسیار مهمی چون گزینش رهبر سوم جمهوری اسلامی را به دوران پس از خود واگذار کند.
آیتالله خامنهای خود فاقد شرط تعیین شده در قانون اساسی یعنی شرط مرجعیت برای تعیین جانشین آیتالله خمینی بود. به همین دلیل در سال ۱۳۶۸ تنها با ۷۲ درصد آرا مجلس خبرگان آن هم با پا درمیانی رفسنجانی و به اتکا به سوابق انقلابی و چیرگی خیره کنندهاش بر فن سخنوری در نماز جمعه و دیگر مراسم، به رهبری برگزیده شد. او بهتر از هر کس میداند که واگذاری انتخاب رهبر سوم به مجلس خبرگان به معنای بزرگترین هرج و مرج نظام و بویژه از پرده بیرون افتادن خرابیهای دوران او و تهدید سرنوشت فرزندان اوست. اکنون در دورانی که همه فقهای روحانی انقلابی از مرز ۷۰ سال عبور کرده و حد و حدودی در تاکید بر «وضعیت حساس کنونی» در سخنان رهبر نیست، آیا جز چنگ زدن به امتیازهای «وضعیت استثنائی» میتواند در ذهن آیتالله خامنهای وجود داشته باشد؟
در این تردیدی نیست که چگونگی مهندسی دوران قریب الوقوع انتقال «جزیره قدرت افسانهای» ولی فقیه به رهبر سوم، بزرگترین دغدغه فکری آیتالله بیمار است. او در دوران زمامداری ۲۸ سالهاش با گذر از چالشها و بحرانهای متعدد داخلی و جهانی فراگرفته است که زمامدار پیروز باید در دورانهای آرام به فکر دورانهای طوفانی باشد. وگرنه هیچ سکانداری قادر به هدایت کشتی در دل طوفانهای غرنده نیست.
هیچ کس به خوبی آیتالله خامنهای بر این موضوع واقف نیست که در زمان انتقال رهبری همه چیز در سیاست ایران میتواند دستخوش تغییر و دگردیسی گردد. آقای خامنهای خود بازیگر اصلی حوادثی بوده است که به سرنوشت نا مطلوب کنونی همه بازماندگان آیتالله خمینی و نیز فرزندان هاشمی رفسنجانی تا حد رد صلاحیت حسن خمینی و زندانی کردن فرزندان رفسنجانی منجر شده است. اکنون در واپسین سالهای رهبری چگونه میتواند در روند حساس انتقال قدرت، در برابر سرنوشتی که در انتظار محارم، عزیزان و نزدیکانش است، بیتفاوت بماند؟
فراموش نباید کرد که سنت جایگزینی رهبر در جمهوری اسلامی در زمان حیات آیت الله خمینی با گزینش آیت الله منتظری پایه گذاری شده است. اما با عزل او موضوع بناچار به مجلس خبرگان کشیده شد. اکنون در ذهن اتاق فکر رهبری دوران بازگشت به همان سنت دوران آیت الله خمینی است. اما مجلس خبرگان در مهندسی انتقال قدرت تنها یک نقش نمایشی و تایید کننده خواهد داشت. این درست همان چیزی است که رئیس آن اخیرا اظهار داشت:« ولایت فقیه همان ولایت رسولالله (ص) است و ما عقیدهمان این است که ولایت فقیه ولایت امام علی (ع) است و اگر قبول نشود نظام نمیتواند رسالت خود را پیاده کند. کار خبرگان آنست که هم خدا، هم مقام معظم رهبری و هم مردم از ما راضی باشند.»
در شرایطی که ۸۸ مجتهد عضو خبرگان رهبری که هر یک با جناحی از قدرت سیاسی و یا لایههای اجتماعی ناراضی از وضع موجود در پیونداند، آیا آیتالله خامنهای میتواند به چیزی کمتر از انتقال رهبری در زمان حیاتش به یکی از نزدیکترین حلقه یاران خود و دعوت به بیعت با رهبر تازه با توسل به اجماع نانوشته حلقه نزدیکان رهبری بیاندیشد؟ چه کسی بهتر از آیتالله خامنهای این را میداند که یافتن یک فقیه سید ۵۰ ساله که با خاندان نبوت در پیوند و مشروعیت شرکت در انقلاب ۳۸ سال پیش را در کارنامه داشته، به معنای زوال قدرت ولایت فقیه در ایران امروز است؟
آیا آیتالله خامنهای بهتر از هر کس نمیداند که جدال بیپایان در باره حصول شرایط قید شده در قانون اساسی برای یافتن رهبر سوم در مجلس خبرگان در شرایط قحط الرجال اقتدارگرایان و اصولگرایان، هرم قدرت بجا مانده از وی را دچار یک خلا قدرت پرناکردنی خواهد کرد؟
در این تردیدی نیست که جایگزینی ولی فقیه بدون تایید آیتالله خامنهای در زمان حیاتش به عنوان بزرگتری سر نظام در حلقه تنگ نزدیکترین یاران رهبری، اصلیترین چالشی است که مهندسی آن کلید خورده است. این حلقه تنها شامل کسانی است که در تمام آزمونهای ۲۸ ساله زمامداری آیت الله اموختهاند که با کوچکترین حظا و یا انتقاد همه بختشان سوخته است.
اقدام شجاعانه احمد منتظری در افشان نام اعضای گروه مرگ اعدام زندانیان سیاسی سال ۶۷ کار انتصاب ابراهیم رئیسی در نقش رهبر سوم را دچار وقفه و تردید کرده است. اما بنظر میرسد او با سکوت معنادارش همچنان یکی از ۳ نامزد مطلوب آیتالله خامنهای است. او هنوز نفر اول لیستی است که قرار است همچون بزرگترین ماموریت تاریخی باقی مانده آیتالله خامنهای، لباس «رهبر مشروع» را به تن کند. برای انجام این ماموریت، یعنی چیدمان تازه مبل اتاق قدرت، پرداخت هر هزینهای حتی کنارگذاشتن احمدی نژاد، نه تنها جایز که شیرین است.
یک گام به پس آیتالله خامنهای در نهی احمدینژاد، آیا به معنای مهندسی دوراندیش او برای برداشتن دوگام به پیش، یعنی انتصاب رهبر تازه در زمان حیات خود، و سازماندهی بیعت با او نیست؟