با پخش سخنان صریح آیتالله منتظری در دیدار با هئیت مامور كشتار زندانیان سیاسی، فصل تازهای در پیكار برای كشف حقیقت آن فاجعهی ملی و جلوگیری از تكرار آن تابستان شوم، گشوده شد.
با پخش فایل صوتی آن دیدار تاریخی، خیلیها، از خانوادههای داغدار گرفته تا فعالان سیاسی و حقوق بشری، قوت قلب گرفتند و امیدوارتر شدند كه: اسرار هر كجا باشند روزی آشكار میشوند، هیچ حقیقتی تا ابد پشت ابرهای تیره باقی نمیماند، اگر تبه كاران پشت قرآن هم مخفی باشند روزی رسوا میشوند، و حق به حقدار میرسد.
از طرفی بازتاب گستردهی حرفهای حق آقای منتظری در مطبوعات و نشریات درون و بیرون ایران، عملا موضوع قتل عام تابستان ٦٧ را به یك بحث زندهی عمومی در سطح ملی تبدیل كرد و از صورت امری گروهی مربوط به این یا آن سازمان سیاسی، بیرون آورد. در حقیقت امروز، تنها مجاهد و فدایی یا تودهای یا راه كارگری و غیره نیست كه پیگیر حقیقت آن فاجعه و اجرای عدالت باشد، هر ایرانی آزاداندیش و عدالت طلبی خواهان روشن شدن مطلب، معرفی عوامل ریز و درشت آن جنایت و اجرای كامل عدالت است. به طوری كه میشود مدعی شد كه:
موضوع كشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ شمسی مسئلهی مركزی آشتی و وفاق ملی در ایران است.
در واقع شخص روح الله خمینی كه حكم به كشتار داده، اگر محكوم نشود، اگر أعضاء هئیت مرگ منصوب خمینی یعنی شیخ ابراهیم رئیسی، حسین علی نیری و پور محمدی- نفر چهارم مرتضی اشراقی مرده است- بركنار نشوند و كمیتهای صالح و بی طرف و حرفه ای، برای یافت حقیقت تشكیل نگردد، از آشتی سیاسی و وحدت ملی سخن گفتن محلی نخواهد داشت. مگر به صرف دلجویی خشك و خالی از بستگان قربانیان یا عذرخواهی از ملت ایران مسئله حل میشود؟
وقتی أعضاء كمیته مرگ هنوز مصدر اصلی قدرتاند چطور میتوان از مردم حلالیت طلبید؟
وقتی ابراهیم رئیسی حاكم مطلق خراسان، برای جانشینی خامنهای تمرین رهبری میكند، یا حسین علی نیری در ردهی اول قوه قضائیه جا خوش كرده، و پور محمدی، وزیر دادگستری كابینهی روحانی شده است، چطور میشود از خانوادهی قربانیان تقاضای عفو و گذشت كرد؟
شخصیتهای دلسوز و آگاهی چون مصطفی تاجزاده كه دل نگران این ملت و امنیت این مرز و بوماند، باید عنایت كنند كه با آنگونه كلی گوییها و حلالیت طلبیها نمیتوانند راه حلی سازنده ارایه دهند. در معنا نه میتوانند دلی را بدست آورند، و نه میتوانند به آشتی ملی دامن بزنند. نكتهای كه بر نوشتهی اخیر وی میگیرند همین است كه تاجزاده همش از ملت میخواهد كه كینه توزی نكنند، در پی انتقام و تفرقه افكنی نباشند، سركوب گران را عفو كنند و به آشتی ملی برسند.
او پس از حملات تند به مجاهدین خلق، ولی محكوم كردن اعدامهای سال ٦٧- كه اكثرا مجاهد بودند- در راه حلی كه میدهد، مینویسد: «حاكمیت میتواند با عذر خواهی از ملت، حلالیت طلبی از بازماندگان و اصلاح سازوكار قضائی میهن بگونهای كه تكرار چنین فجایعی را ناممكن كند، زخم ناشی از این اعدامها را التیام بخشد. من به سهم خود از خانوادههای اعدام شدگان آن فاجعه از جمله از بازماندگان قربانیانی كه عضو مجاهدین نبودند، پوزش میطلبم. و متواضعانه آنان را فرا میخوانم تا با تأسی به ماندلا- ببخشند اما فراموش نكنند- تا ایران و ایرانی از چرخهی شوم نفرت و انتقام رها شوند. از رهبر هم میخواهم كه پیش از آنكه دیر شود پرچم دوستی و مهر و آشتی ملی برافرازد و با پایان دادن به حصرها، زندانها، پناهندگیها و مهاجرتهای سیاسی تلخ كامی این روزها را به شیرینی همزیستی مسالمت آمیز آحاد هموطنان تبدیل كند تا قطار انقلاب در ریل اصلی خود كه، همه با هم بودن است، قرار گیرد.»
سئوال صاحب این قلم هم در این است كه با اینگونه مسیحایی حرف زدن و كلی گویی، زخمهای ناشی از آن جنایت تاریخی را چطور میتوان التیام بخشید؟
وقتی اعضاء تیم مرگ، همه نورچشمی رهبراند و در حال حاضر بر دستگاه قضائی ایران فرمان میرانند، وقتی این دستگاه قضائی-امنیتی هر سؤالی از فاجعه ٦٧ را به امری امنیتی تبدیل میكند، حتی شمار اعدامیها را نمیدهد، تقاضا از مردم كه بیایید عفو كنید و ببخشید، سادگی زیادی، نوعی سپراندازی تا حد زانو زدن در برابر جنایتكاران است.
تاج زاده از خانوادهی قربانیان فاجعهی ٦٧ میخواهد كه با تاسی به ماندلا - ببخشند ولی فراموش نكنند - تا ایران از چرخهی شوم نفرت و انتقام بیرون بیاید.
نمیگوید اما كه ماندلا زمانی از عفو سركوبگران خود سخن باز كرد كه در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، نشانههای تغییر و تحول دمكراتیك آشكار شده بود، یعنی وضع و اوضاع جوری بود كه ماندلا و دیگر مبارزان آزادی آفریقا دیدند كه اگر اقدام به عفو حاكمان گناهكار و رد و نفی هرگونه انتقامجویی نژادی بكنند، جریان آزادی و دمكراتیزاسیون آفریقای جنوبی تشدید و تسهیل خواهد شد، كه دیدیم همانگونه هم شد.
اما در ایران چی؟ وقتی دستگاه قضائی ولی فقیه به حزب حاكم مبدل شده و در فساد و دروغ غرق گشته، وقتی مثل تابستان ٦٧ هنوز هم فلهای میكشند و به احدی پاسخ نمیدهند، در منزل كدام ستمدیدهای را میتوان زد، عفو و گذشت تقاضا كرد؟
شما به عنوان شخصیتی خردمند و استراتژیكاندیش، زمانی میتوانید از بستگان قربانیان و از ملت ایران تقاضای عفو كنید كه سران جمهوری اسلامی ایران برای حل مسئله كشتار ٦٧ از خود تمایلی نشان داده باشند. یعنی بپذیرند كه حداقل یك كمیتهی حقیقت یاب، برای تحقیق، تشكیل بشود. همچنین اعضای تیم مرگ را كه زنده و در قدرتاند بركنار كنند و به بستگان قربانیان، اجازهی دادخواهی بدهند... اینها حداقلهایی هستند كه برای حلالیت طلبیدن از ستمدیدهها و عذرخواهی از تودهی ملت ایران لازم و ضروری است تا شرایط گذار از تنگنای قهر ملی به دورهی آشتی ملی فراهم گردد.
تجربهی ملتهایی كه از قهر سیاسی-عقیدتی به آشتی ملی روی آوردهاند موید این ادعاست كه ابتدا این حكومتها بودند كه برای آشتی ملی قدم جلو گذاشتند و در جهت آشتی و دمكراسیسازی جو سیاسی را تغییر دادند. در برخی از این كشورها مثل اسپانیا، شیلی، اندونزی، چكسلواكی سابق یا مراكش و آفریقای جنوبی... دیكتاتوریها جنایاتی لرزاننده و عظیم مرتكب شده بودند اما درایت صاحبان قدرت و درك بالای مخالفان آنها - مثل اسپانیا- آشتی ملی و گذار به آزادی را ممكن كرد.
حرف آخر اینكه: برای گذار از فاجعهی ملی تابستان ٦٧ و رسیدن به آشتی ملی، شرط نخست حلالیتطلبی از خانوادهی قربانیان و عذرخواهی از ملت ایران است. منتها این حلالیتطلبی، نه به لفاظی، بل به عمل است. عملی كه نتایج ملموس داشته باشد. پس ضروری ست كه سران جمهوری اسلامی خاصه خود آقای خامنهای كه مدعیاند با كشتار ٦٧ مخالف بوده، اولا آن جنایت را بیهیچ اما و اگری محكوم كنند. ثانیا ابراهیم رئیسی، حسین علی نیری و پور محمدی را از كار بركنار و به دادگاه تحویل دهند. سوم، كمیتهای ملی و مورد اعتماد عمومی برای حقیقت یابی تشكیل گردد تا در این مورد خاص، افسانه و واقعیت از هم جدا شود و معلوم عموم گردد كه اصل موضوع چه بوده. چهارم، مسئله قتل عام ٦٧ را از حالت امنیتی- پلیسی بیرون بیاورند و به مطبوعات و رسانهها اجازهی بحث و بررسی علنی بدهند تا نقطهی تاریكی در آن مورد باقی نماند.
روشن است كه قبولاندن این خواستهای عادلانه به سران جمهوری اسلامی ایران نه با انتقامجویی، كینهتوزی یا شمشیركشی شدنی است، و نه با آه و زاری و التماس كردن در برابر خامنهای!
آری، باید همه جانبه، مقتدرانه ولی مسالمت آمیز و متمدنانه مبارزه كرد، باید مثل منتظری با اقتدار مقابل مستبدان ایستاد و از حق ملت دفاع كرد تا بتوان به مقصود رسید.
محمد ارسی- تگزاس
امرداد ١٣٩٥
■ سلام و درود بر شما و شرف قلمتان. در نوشتهتان نه شعارزدگی بود و نه مماشات. لب مطلب بیان شده بود. در همین جا من به عنوان یک ایرانی درود میفرستم به زنده نام آیت الله منتظری و بخصوص به فرزند آزادهاش که الحق چیزی از پدر کم ندارد. آن مرد بزرگ در زمانی به این فاجعه بزرگ ملی اعتراض کرد که صدا از هیچکس از درون حکومت در نمیآمد و امروز فرزند جوانمردش خاکستر از روی این آتش خاموش نشدنی کنار زد و نشان داد که حریت و آزادگی در کشور ما نمرده و نمیمیرد.
ر- بسطامی
■ آقای ارسی گرامی، شما می نویسی؛ «...نمیگوید اما كه ماندلا زمانی از عفو سركوبگران خود سخن باز كرد كه در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، نشانههای تغییر و تحول دمكراتیك آشكار شده بود...». کاش به مواردی از نشانههای تغییر و تحول دمكراتیك در رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی اشاره می داشتی.
ولی شما در قالبِ جملاتی از معاصر کشورمان شاهد آورده و می نویسی؛ «...در حقیقت امروز، تنها مجاهد و فدایی یا تودهای یا راه كارگری و غیره نیست كه پیگیر حقیقت آن فاجعه و اجرای عدالت باشد، هر ایرانی آزاداندیش و عدالتطلبی خواهان روشن شدن مطلب، معرفی عوامل ریز و درشت آن جنایت و اجرای كامل عدالت است...» که اینهمه را نشانی آشکار از جنب و جوشِ بزرگِ دموکراسیخواهی واقعی در صفوف نیروهای مختلف کشورمان می دانم. لذا تصور می کنم، تلاش در جهتِ عدمِ تزریقِ روحیه ی انتقامجویی به این جنب و جوش موجباتِ عدمِ ایجادِ رکود در آن را فراهم خواهد آورد.
و با شما کاملاً همراهم در اینکه؛ « روشن است كه قبولاندن این خواستهای عادلانه به سران جمهوری اسلامی ایران نه با انتقامجویی، كینهتوزی یا شمشیركشی شدنی است، و نه با آه و زاری و التماس كردن در برابر خامنهای!»
و همچنین با شما همراهم در اینکه؛ «...آری، باید همه جانبه، مقتدرانه ولی مسالمت آمیز و متمدنانه مبارزه كرد، باید مثل منتظری با اقتدار مقابل مستبدان ایستاد و از حق ملت دفاع كرد تا بتوان به مقصود رسید.»
و همزمان به این می اندیشم، اگر بواقع خواهان آنیم که،«...موضوع كشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧ شمسی مسئلهی مركزی آشتی و وفاق ملی در ایران...» شود. آیا فقط با افشاگری کردن، یعنی کاری که زنده یاد حسینعلی منتظری به نحوی بسیار منطقی و خوب انجام می داد، به وفاق ملی خواهیم رسید؟
شاد و سرافراز باشی، البرز
■ دوست گرامی جناب ارسی، بازکردن این موضوع بخصوص که تمامیتخواهان در ایران در تلاشند که جلاد سالهای دهه شصت، یعنی شیخ ابراهیم رئیسی را بزور نیزه و اسلحه سپاه پاسداران بر مسند خلافت بنشانند، بسیار بجا و ضروری است، دست به قلم باشید و باز هم در این زمینه انتظار میرود که تداوم داشته باشید.
سبز بمانید، فروغ طیاری