در خبرها از قول آقای مکارم شیرازی یکی ازمراجع تقلید و از نظریه پردازان نظام ولی فقیه آمده است که امام زمان توسط:
کهکشانها را در مینوردد، و تمام جهان از نظر اطلاعاتی برایش هم چون کف دستی عیان خواهد بود. جناب ایشان مثل اینکه لحظهای فراموش کردهاند، که ملایانی هم مانند ایشان بودهاند که اقامتگاه این امام را تا کنون ته چاهی در جمکران به عوام معرفی کردهاند، و با سوء استفاده از نظریات خرافی رایج در میان آنان، منبع درآمد کلانی برای خود درست نموده و به اخاذی پرداختهاند.
با تعجب از این درجه از حماقت «مراجع تقلید»، و «نظریهپردازان» و سران نظامی، که تا کنون توانسته است بهمدت بیش از ۳۸ سال بر جان و مال ملت ایران، با آن همه سوابق ممتد تاریخی و مبارزاتیاش حاکم باشد، هر چه بیشتر بهفکر فرورفتم، بیشتر به این نتیجه رسیدم، که دوام چنین حکومتی از طرف چنین جماعتی فریبکار، فاسد، و عوامفریب ریشه در حکومتهایی دارد که سالیان دراز شرایط دیکتاتوری و خفقان را بر جامعه ما تحمیل کرده بودند.
سؤالی در ذهنم خطور کرد که چطور شد انسانهایی و بهخصوص افرادی که از نظر سن و سال به نسل من تعلق دارند، آنانی که هوشیاری و ذکاوتهایی که پدرانشان در انقلاب مشروطیت در جلوگیری از اعمال نفوذ ملایان مرتجعی چون شیخ فضلﷲ نوری و در تنظیم قانون اساسی مشروطیت از خود نشان دادهاند را یا به نقل از پدرشان شنیدهاند و یا در کتابها خواندهاند، کسانی که در مبارزات ملی مردم مان برای کسب آزادی و استقلال مملکت، به رهبری دکتر مصدق یا خود شرکت داشته، و شاهد قاطعیتهای او در برابر استعمارگران خارجی و انگلهای داخلی بودهاند، ثمره مثبت این دو بخش از مبارزه ملت را مشاهده کردهاند. چگونه شد که در ابتدای فتنه خمینی، به هشدار سیاستمداران با تجربهای هم چون دکتر صدیقی و دکتر بختیار که پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی اعلام نمود: «... هیچکس نمیداند جمهوری اسلامی آیتالله خمینی چیست و اگر کسی برای فهمیدن این موضوع به متون گذشته مراجعه کند پشتش به لرزه درمیآید»، گوش ندادند. فریب وعده وعیدهای مکارانه شخصی را خوردند که در کارنامه زندگیاش جز مخالفت با حقوق مدنی زنان، و واگذار نمودن زمین به کشاورزان چیز دیگری وجود نداشت. و چه چیزی سبب گردیده است که در ظرف ۳۸ سال گذشته، سیاسیون ایران، روشنفکران این مملکت، نتوانستهاند آلترناتیو قابل قبولی را به مردم عرضه نمایند.
اگر به برکت حکومت ۳۸ ساله این جماعت افق بس تاریکی در مقابل هموطنان و بخصوص جوانان کشور قرار نمیداشت،
اگر بهقول دکتر عیسی کلانتری (وزیر سابق کشاورزی) ۷۰ در صد مردم ایران در آیندهای نه چندان دور مجبور به ترک وطن نمیبودند. «اگر مدیریت آب را به همین وضع ادامه دهیم حدود ٧٠درصد ایرانیان یعنی جمعیتی معادل ۵٠ میلیون نفر برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند.» (از مصاحبه با عیسی کلانتری با «ندای ایرانیان»)
و اگر سیاست در پیش گرفته از جانب سران نظام جمهوری اسلامی سبب نمیشد که:
«شهرنشینی در ایران در چند دهه با سرعتی بسیار بالا و کمنظیر در سطح جهانی افزایش یافته است. جمعیت شهرنشین ایران از ۴۷ درصد در آستانه انقلاب اسلامی، اکنون به حدود ۷۰ درصد رسیده و پیشبینی میشود تا سال ۱۴۰۰ به حدود ۷۵ درصد برسد. این در حالی است که جمعیت روستایی ایران به دلیل مهاجرت نیروی جوانتر به شهرها به تدریج در حال پیر شدن است.»(سایت تابناک)
و از این طریق بافت زیر بنایی ایران برای همیشه عوض نمیگردید، روستاهای ایران خالی از سکنه نمیشدند، و نیروهای مهاجر از روستاها به حاشیه شهرهای بزرگ رانده و به خیل بیکاران نمیپیوستند. میتوانستیم تمام این چراها را کنار گذاشته، و عوامفریبی این آخوند نادان را هم بهحساب یکی از فریب کاریهای رایج، و روزانه در جمهوری اسلامی بگذاریم. چه از نظامی که اساس آن از ابتدا بر فریب و دروغ و جنایت استوار گردیده است، و پس از ۳۸ سال هنوز هم پایانی براین دغلکاری متصور نست، ظهور چنین افرادی در آن بعید نیست. فریبکاری بزرگتر از این ملا اما سخنان شخص علی خامنهای رهبری کنونی جمهوری اسلامی است، که امسال به مناسبت درگذشت خمینی بر سر قبر او باز هم وعده میدهد که:
عجبا اینکه سه روز بعد روزنامه کیهان که مسولیت آن به عهده خود او، و سردبیری آن را او به یکی از کثیفترین مهرههای نظام واگذار کرده است پرده از کیفیت این قطار ریل گذاری شده توسط خمینی و آن چه که تاکنون در ارتباط با «تحقق عدالت اجتماعی واقعی»، «ریشهکنی فقر و جهل»، «ریشهکنی استضعاف و آسیبهای اجتماعی»، «تأمین سلامت جسمی و اخلاقی و معنوی»، و «فعال کردن ظرفیتهای کشور» برداشته است، و ارمغانی که ریل گذاری «امام بزرگوار» و نظام ساخته و پرداخته او برای مردم ایران به ارمغان آورده است را، به عنوان مثال به شرح وضعیت معیشتی یکی از ملیونها کارگر تهی دست و ورشکستگی صنایع بر ملا میسازد:
تخلیه روستاها، مهاجرت جوانان روستایی به حواشی شهرهای بزرگ، عدم وجود هرگونه پوشش آموزشی، کار آموزی و فرهنگی، و فقدان مؤسسات تآمین کنند حداقل معیشت، بهداشت و تندرستی برای آنان، هر روز به خیل کارگرانی نظیر آنچه در بالا اشاره گردید میپیوندند، وضعیتی که در آینده نه چندان دور میتواند به انفجاری در جامعه منجر گردد؛ انفجاری که تر و خشک را با هم خواهد سوخت.
آقای خامنهای اما بهجای پیدا کردن راه علاجی برای حل مساٸل فوری جامعه، به دنبال «تأمین عزت و هویت ملی و اقتدار بینالمللی» نظام خویش است.
جناب او بد نیست لحظهای تصور کند، چه میشد اگر:
• آنچه را که او سالیان دراز از جیب ملت ایران به حلقوم حسن نصرالله و دارودسته تروریست او ریخته است، تا آنان دولتی موازی و دستنشانده او در درون کشور مستقل لبنان بوجود آورند، ولولو خورخرهای بی بو و خاصیت درمرزهای اسرائیل باشند، و افسانه نابودی این کشور را زنده نگه دارند، و سنگر داران مقاومت خیالی و تبلیعاتی نظام اوباشند.
• آنچه را که او و سردارانش صرف اجیر نمودن افغانیها، پاکستانیها، میکنند تا همراه با فرزندان ملت ایران به قتلگاه سوریه گسیل شوند.
• آنچه را که صرف تامین سلاح و تجهیزات مالی لجستیکی شبه نظامیان شیعه در عراق میشود، تا ثبات و تمامیت ملی و ارضی کشور همسایه را به باد دهند.
• و بالاخره چه میشد اگر میلیاردها دلار سرمایه مردم محروم این مملکت که از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی صرف حمایت از صدها گروه خرابکار دیگر شده است را، در قالب برنامهای که بر مبنی نیازهای جامعه تنظیم گردیده بود، صرف عمران و آبادی مملکت شده بود. آیا در چنین حالتی بازهم با ورشکستگی صنایع، بیکاری بیش از ۶ ملیون کارگر، پانزده هزار نفر زن ومرد کارتون خواب فقط در شهر تهران، و هزاران جوان تحصیل کرده و بیکار، وشرایط انفجاری موجود در جامعه روبرو بودیم.
آقای خامنهای باید بداند که جمعآوری مگسان دور شیرینی تا کنون برای هیچ کسی اعتبار و قدرت بوجود نیاورده است. بد نیست او لحظهای تأمل کند که آیا عزتی را که نظام و ولایت فقیه به صورت واقعی و عینی برای ایران و ایرانیان کسب نموده است، آیا چیزی جز این است که:
- نظام حاکم بر ایران در دنیا به عنوان نظامی حامی تروریسم، ناقض حقوق بشر و بیاعتنا به قوانین ومقررات بین المللی مشهور گردیده.
- گذرنامه ایران به یکی از بیاعتبارترین گذر نامههای جهان تبدیل شده است.
- ارزش ریال ایران تا سطح ارزش کاغذ پارهای تنزل یافته است.
- شرایط حاکم بر اقتصاد ایران به دلیل عدم وجود امنیتهای حقوقی و قضایی در مملکت در سطح جهانی به یکی از بدترین شرایط موجود برای سرمایه گذاریهای تولیدی و درازمدت در آمده است.
آقای خامنهای باید آگاه باشد، که زمانی که حسن نصرالله اعلام میکند که: «هرگونه اقدامی از سوی بانکها علیه حزبالله لبنان تاثیری بر این گروه نخواهد داشت زیرا بودجه و همه امور مالی حزبالله لبنان از ایران میآید و نه از طریق بانکها. همانطور که موشکها به ما میرسند که با آنها اسرائیل را تهدید میکنیم پول هم به ما میرسد.»
عوارض ناشی از چنین گفتاری مسلما آن خواهد بود، که کلیه کمکهای مالی و تجهیزاتی نظام به گروههای خرابکار، و ارسال پول و سرمایهای که بدین شکل از طریق قاچاق پول و پولشویی در وسیعترین شکل ممکنه انجام میشود، بدلیل نقض آشکار مقررات بینالمللی به فلج شدن روابط اقتصادی و بانکی مملکت با مؤسسات مالی دنیا منجر میگردد. بیشک همین سبب شده است که روابطی را که پس از رفع تحریمها میتوانستند به صورت سالم با دنیا برقرار گردند را، با مشکلات عدیدهای رو برو کرده است.
آقای خامنهای بایستی بالاخره درک کند که امتناع بانکهای بزرک بینالمللی، از بر قراری رابطه با مؤسسات ملی در ایران، نه بدلیل «خرابکاری آمریکا در روابط اقتصادی ایران»، شعاری که خامنهای از تکرار آن خسته نمیشود، بلکه به دلیل بیاعتنایی آشکار حکومت ایران به مقررات اتحادیه بینالمللی مبارزه با پولشویی (FATF) است. زیرا به نوشته سایت «تابناک» ایران ظرف سه سال گذشته رتبه اول پولشویی در جهان را بدست آورده است.
آنچه راکه میتوان در خاتمه بدان اشاره نمود، سخن آقای روحانی است، که «اگر ملتی به شعاردهی افتاد، نمیتواند عزت داشته باشد و اگر ملتی در مسیر خردورزی افتاد و به اراده، تصمیم و خواست مردم عمل شد، آن خردورزی میتواند ما را در مسیر اعتلای عزت و سربلندی قرار دهد.»، بهشرطی که خود او بدان عمل نموده، و بتواند جلو شعار پراکنیهای رهبر و ولی خود را بگیرد، و مهمتر از همه تسلیم به رای و اراده آزاد مردم گردن نهد، شاید بتوان امیدی به آینده مملکت داشت.
حسین اسدی
اوت ۲۰١۶