بخشهایی از سخنرانی دکتر رنانی همایش «افزایش مقاومت، تنوع تولید»
منبع: ایلنا
اقتصاد ایران به علت چند لایگی و پیچیدگی رکودی که به آن گرفتار است در آستانه ورود به بن بست است. چرا که اصولا دولت ابزار لازم برای خروج از رکود را در دست ندارد. رکود کنونی عمیق ترین رکود اقتصاد ایران در سالهای پس از جنگ جهانی دوم است، چرا که به طور همزمان گرفتار پنج نوع رکود اقتصادکلانی، رکود ساختاری، رکود نهادی، رکود جهانی و رکود درآمدهای نفتی است و خروج از آنفعلا خارج از مقدورات دولت است.
در شرایط کنونی یگانه ابزار دولت برای به حرکت واداشتن اقتصاد ایران، ابزارهای پولی و اقتصاد کلانی است که اگر دولت به سمت استفاده از این ابزارها برود موجب آشوبهای تازهای در اقتصاد میشود که آن را با انفجار تورمی رو به رو میکند. بنابراین دولت فعلا از همین یک ابزاری مرسوم هم نمیتواند برای خروج از رکود استفاده کند.
اشتباه دولت؛ اولویت تورم بر رکود
متاسفانه مشکل اصلی امروز اقتصاد ایران این است که رکود هنوز مساله اول همه قوای سیاسی کشور نیست، که اگر بود سگینال، گفتارها و رفتارهای مقامات سیاسی کشورمتفاوت میبود.
البته خطای مهم دولت یازدهم نیز این بود که تورم را نسبت به رکود بیشتر جدی گرفت، احتمالا به این علت که کنترل آن راحت تر است،و با محدود کردن نقدینگی و اجرای برخی سیاستهای انقباضی تورم را کنترل کرد وبعدبه مردم اعلام کرد که ما توانستیم یکی از مشکلات اقتصادی را حل کنیم.
در سالهای ۹۲ تا ۹۳ من سراغ برخی مقامات و سیاستگذاران کشوری رفتم و به آنها دومساله را گوشزد کردم: اول اینکه فاز دوم هدفمندی یارانه ها را تا زمان خروج از رکود اجرا نکنند، و دوم این که فعلا به تورم کاری نداشته باشند و بروند سراغ مدیریت رکود.
مردم ایران به تورم ۲۰ تا ۳۰ درصدی عادت کردهاند و چهل سال است با تورم دو رقمی زندگی میکنند، پس این ساختار اقتصادی به تورم دو رقمی عادت دارد و خودش را با آن منطبق کرده است، بنابراین توصیه من این بود که دنبال کاهش تورم به زیر ۲۵ درصد نباشید. اما متاسفانه کسی توجه نکرد، به طوری که اکنون سیاستگذاران کلان کشور به سراغ تورم یک رقمی رفتهاند و حتی نظام سیاسی هم آن را به عنوان یکی از اهداف اصلی اقتصادی کشور اعلام کرده است. در حالی که آسیب تورم برای اقتصاد بسیار کمتر از آسیب رکود است.
بارها گفتم و نوشتم که برای نجات اقتصاد ایران ما نیازمند یک گروه مشورتی ملی از متخصصان حوزههای مختلف اقتصاد برای تدوین نقشه درمانی این اقتصاد هستیم. کمیته نجات اقتصاد ملی میتوانست طیف گستردهای از اقتصاددانان طیفهای مختلف را در بر بگیرد. برای کمک به اقتصاد کشور هستیم اما چه در دولت فعلی و چه دولت قبلی هر کدام فقط از مشاوران نزدیک خود، که دارای متعلق به نحله فکری خاصی بودند استفاده کردند.
امروز سه مساله بحرانی و خطرناک، شامل رکود، بحران آب و فساد در کشور وجود دارد که اگر به سرعت برای حل آنها قیام نکنیم کل ساختار کنونی را سیاسی را در هم میریزد. اینها دشمنان اصلی جامعه ما هستند که به گمان من مساله بحران رکود از دو بحران دیگر خطرناک تر و عاجل تر است. بنابراین باید گفت امروز رکود مهمترین مساله نظام سیاسی کشور است و اگر از اندک فرصتهای باقی مانده برای درمان آن استفاده نشود، به زودی امواج ورشکستگیها، بیکاری کارگران، فقر حاشیهنشینان و سایر مسایل اجتماعی بحرانهایی ایجاد میکند کهکل کشور را به مخاطره میاندازد.
بمب بیکاران پنج میلیون نفری
من به طور جدی نگران پنج میلیون دانش آموختهای هستم که خارج از بازار کار حضور دارند. البته در آمارگیریهای رسمی به کسی بیکار میگویند که تا ۴ هفته قبل از روز آمارگیری در جستوجوی کار بوده باشد اما کاری نیافته باشد. بنابراین از نظر مرکز آمار کسی که بیکار است اما در چهار هفته گذشته به جستوجوی کار نرفته باشد، بیکار محسوب نمیشود. اما دقت کنیم که هیچ کس نمیرود که برگردد خانه نشین شود. بلکه همه میروند دانشگاه که بعد از فارغ التحصیلی، اشتغالی پیدا کند. بنابراین اگر اکنون پنج میلیون فارغ التحصیل داریم که بعداز چند ماه دوندگیو جستوجوی کار، اکنون خسته و ناامید شدهاند و دیگر دنبال کار نیستند، نمیتوانیم بگوییم این ها چون دنبال کار نرفتهاند پس بیکار نیستند. به گمان من این پنج میلیون دانشآموخته فاقد اشتغال را باید بیکار محسوب کنیم و به پنج میلیون بیکار رسمی بیفزاییم. این انتظارات و سرخوردگی این بیکاران اکنون به یک بمب بزرگ اجتماعی تبدیل شده است که اگر منفجر شود ابعاد آن تمام حوزههای اقتصادی و اجتماعی را در بر میگیرد.
تعریف رکود این است که رشد اقتصادی یک کشور در دو فصل متوالی زیر صفر باشد و اگر در دو فصل متوالی رشد اقتصادی بالای صفر بیاید یعنی آن اقتصاد از رکود خارج شده است، البته ممکن است با فروش نفت و منابع طبیعی دیگر شاخصهای رشد بالا بروداما این به معنی واقعی، تحرک و رونق در اقتصاد کشور محسوب نمیشود.
۱۰ سال و ایجاد یک میلیون شغل
دو تعبیر، از زمان آغاز رکود در کشور وجود دارد. با یک نگاه، رکود جاری از سال۱۳۸۴ شروع شده است و با نگاه دیگر از سال ۱۳۸۷. در نگاه اول باتوجه به اینکه در سال ۸۴ شاغلین کشور حدود ۲۰ میلیون نفر بودهاند و در سال ۹۳ این رقم به حدود ۲۱ میلیون رسیده است به این معنی است که در طول ده سال اشتغال کل کشور تنها به اندازه یک میلیون شغل افزایش یافته است. این درحالی است که در ده سال قبل از آن یعنی دربازه زمانی ۷۴ تا ۸۴ به طور متوسط تقریبا هر ۲ تا ۳ سال یک میلیون شغل جدید ایجاد شدهاست. پس از این منظر که با وجود ورود سالیانه یک میلیون نفر به جمعیت در سن کار، میزان اشتغال زایی اقتصاد ما به یک سوم تا یک چهارم قبل رسیده است به این معنی است که اقتصاد وارد رکود شده است.
دوبرابر شدن نقدینگی در دولت یازدهم
در نگاه دوم، معیار ما تعداد کارگاه های صنعتی بالای ۱۰ نفر شاغل است. در سال ۸۷ تعداد این کارگاهها ۱۷ هزار واحد بوده درحالیکه در سال ۹۲ این رقم به ۱۴ هزار واحد رسیده است نکته جالب اینجاست که این رکود در هر دو نگاه، زمانی اتفاق افتاده که مابالاترین درآمدهای نفتی و ارزی را داشته ایم. رنانی سپس به میزان نقدینگی کشور اشاره کردوگفت: در سال ۸۴ میزان نقدینگی در کشور حدود ۷۰ هزار میلیارد تومان بود که تا سال ۹۲ هفت برابر شد و به پانصد هزار میلیارد تومان رسید. در دولت یازدهم نیز نقدینگی دو برابر شده و به رقم عظیم هزار هزار میلیارد تومان رسیده است. اکنون اینجا این سوال مطرح میشود که با توجه به این حجم نقدینگی چرا در این سالهای اخیر تورم بالاتر نرفته است؟ جواب این سوال این است: چون در این سالهاسرعت گردش پول نصف شده است.
در سال ۹۲ گردش پول به حدی بود که یک تومان پول در سال ۲ بار دست به دست میشد. اما اکنون این سرعت نصف شده است. خطر امروز اقتصاد ما این است که کوچکترین اشتباهی در سیاست های اقتصاد کلانممکن است موجب بازگشت سرعت به گردش نقدینگی کشور شود که در این صورت باید انتظار یک انفجار تورمی عظیم را داشته باشیم. به همین علت دولت خیلی نمیتواند روی متغیرهای کلان مانور بدهد و سیاستگذاری کند. ما باید دنبال راههای دیگری برای خروج از رکود باشیم.
پس انداز خانوادهها
مطابق آمار اکنون ۱۰ سال است که خرج خانواده ها بیشتر از درآمدهای آنها است و در واقع آنها دیگر پس اندازی ندارند که از آنها بخواهیم با به کارگیری آن پس اندازها و افزایش تقاضای کل، موجب رونق اقتصادی شوند. زیرا امروز درهر خانواده ایرانی یک دانشآموخته بیکار یا یک دانشجو یا یک سرباز وجوددارد وخانوارهای ایرانی مجبورند پس اندازهای گذشتهشان را نیز خرج امور روزمره این فرزندانشان کنند.
با توجه به ناهماهنگیها و اختلافاتی که در فضای سیاسی کشور وجود دارد و باتوجه به عدم هماهنگی قوای کشور در مورد اولویتهای اول ملی کشور،بحث سرمایه گذاری خارجی و توسعه گردشگری به عنوان عوامل رونق بخش به اقتصاد ایران عملا منتفی است. همچنین نظام بانکی به علت فساد درونی و نیز مشکلات ساختاری نظری بالا بودن مطالبات معوقه و انباشت داراییهای آنها در بخش مسکن و مستغلات، عملا دیگر توانایی حمایت از بخش تولید را ندارد. خانوارها نیز به علت فقدان پس انداز و حجم بالای بیکاران آنها و عدم افزایش متناسب دستمزدها، توانایی افزایش تقاضا برای تحریک تولید را ندارند. دولت نیز به علت خطر انفجار تورمی، نباید وارد تحریک اقتصاد از طریق سیاست پولی شود. کاهش درآمدهای نفتی دولت هم اجازه نمیدهد که با سیاست مالی تقاضای کل را تحریک کند. بنابراین اقتصاد عملا در یک بن بست رکودی قرار گرفته است که خروج از آن با راههای مرسوم و سیاستهای معمول اقتصادی توسط دولت امکان پذیر نیست.
افق امید
بنابراین از نظر من تنها یک راه برای خروج اقتصاد کشور از بن بست رکودی وجود دارد وآن اجماع و عزم نظام سیاسی برای ایجاد افق امید بخش و آیندهای بی ابهام در فضای سیاسی و اقتصادی کشور است تا اقتصاد کشور افق پیدا کند و سرمایههای موجود به تحرک درآید. در واقع اقتصاد ما با کمبود سرمایه روبه رو نیست. چون چیزی حدود سه تا چهار برابر نیاز کشور، سرمایهگذاری صنعتی کرده ایم. شهرکهای صنعتی ما با یک چهارم ظرفیت کار میکنند. این بدین معنی است که آنها میتوانند چهار برابر وضع موجود، تولید کنند. همچنین اقتصاد ما با مشکل کمبود نیروی انسانی روبه رو نیست. ما فقط پنج میلیون دانشآموخته دانشگاهی بیکار داریم. مشکل اقتصاد حتی نقدینگی هم نیست. اگر اقتصاد ما افق پیدا کند همین نقدینگی یک میلیون میلیارد تومانی موجود که به گردش درآید میتواند نیاز ما را مرتفع کند. چون سرعت گردش پول میتواند تا دو برابر وضع کنونی بالا برود و بنابراین به این معنی است که نقدینگی کنونی میتواند تا دو برابر وضع کنونی عملکرد اقتصادی داشته باشد. بنابراین گیر اصلی اقتصاد ما عدم اطمینانها و بیثباتی ها سیاسی و کلان و تنشهای خارجی است که موجب بیافق شدن اقتصاد ما شده است. و برای حل این مساله نیز باید نظام سیاسی همت و قیام کند و کاری از دست دولت ساخته نیست.
ایرانیان خارج از کشور
در نظر بگیرید که سرمایه ایرانیان خارج از کشور حدود 2 هزار میلیارد دلار است اگر فقط پنج درصد آن به داخل کشور بیاید یعنی ۱۰۰ میلیارد دلار وارد کشور شده است. اما برای ورود این سرمایهها اول لازم است فضای کشور باثبات شود و ایرانیان خارج از کشور احساس ثبات و امنیت کنند تا سرمایههایشان را به داخل بیاورند. یعنی برای ورود سرمایه ایرانیان خارج نیز باید افق سیاسی کشور با ثبات و امن شود.
وقتی سرمایه گذار نمیداند که در سال آینده انتخابات ریاست جمهوری چگونه است؟ چه کسی کاندید میشود؟ چه کسی بیشترین شانس را برای ریاست جمهور دارد ویا چه کسی تایید صلاحیت میشود؟ او چگونه سرمایههای خودش را از اکنون وارد چرخه تولید که مستلزم زمینگیر شده چند ده ساله سرمایههاست بکند؟ این درحالی است که تجربه نشان داده است هر فرد تازهای که در انتخابات ایران برنده شود خط مشی سیاسی کشور را کاملا تغییر خواهد داد. و این به معنی عدم اطمینان و بی افقی آینده اقتصادی کشور است.
در آمریکا از سه سال قبل همه میداند که کاندیداهای فلان حزب این ۲ نفر هستند و آن یکی حزب آن ۲ نفر. و از یک سال قبل هم مشخص میشود که از هر حزب دقیقا چه کسی کاندیدا خواهد شد. و به طور کلی هممشخص است که مواضع سیاسی و اقتصادی این حزب چیست و مواضع حزب بعدی چیست و میدانند که کاندیداها از مواضع احزابشان تخطی نمیکنند. بنابراین فعال اقتصادی و سرمایهدار با یک افق روشنی از فضای سیاسی و اقتصادی کشور روبه روست که بر اساس آن میتواند برنامه ریزی وسرمایه گذاری کند.
بلاتکلیفی سرمایه گذاران در ایران
اما متاسفانه چنین شرایطی در ایران وجود ندارد. من سرمایه گذارانی را میشناسم که الان ۳ سال است میخواهند به بازار وارد شوند ولی نگرانند.اول منتظر بودند ببینند که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری چه میشود. بعد که اختلافات داخلی در مورد توافق اتمی پیش امد منتظر شدند ببینند آیا مذاکرات به توافق میانجامد یا نه. بعد گفتند ببینیم گویا عدهای در داخل مخالف برجام هستند صبر کنیم ببینیم چه میشود. بعد گفتند صبر کنیم ببینیم انتخابات مجلس چه میشود. اکنون نیز دوباره منتظر انتخابات ریاست جمهوری سال آینده هستند. آنچه سرمایه های ما را و اقتصاد ما را زمین گیر کرده است این عدم اطمینانها و بی ثباتی ها و بی افقی های فضای سیاسی و اقتصادی ایران است.
ایجاد افق در اقتصاد فقط به عهده دولت نیست و در توان دولت هم نیست. بلکه کل نظام سیاسی کشور باید عزم و قیام کند تا این امر صورت بگیرد و افق روشنی برای آینده کشور پدیدار شود.
امروز اقتصاد کشور مشکل ریسک ندارد بلکه مشکل عدم اطمینان دارد به طور مثال یک روز صبح سرمایهگذار ما بیدار میشود میبیند یک مصاحبه یک سخنرانی یک خطبه، کل فضای امیدهای اقتصادی را نقش بر آب کرده است.
دعوای سیاسیون در تریبونها
اقتصاد ما نیازمند افق است و افق اقتصادی مستلزم ثبات سیاسی است و ثبات سیاسی نیازمند درک مشترک و واحد مقامات سیاسی از اولویتهای کشور است. و داشتن اولویت های مشترک برای کشور نیازمند گفت و گوی موثر و مستمر و جدی میان مقامات است. متاسفانه اکنون مقامات سیاسی ما درک مشترکی از مشکلات کشور ندارند. آنان به جای گفت و گوی جدی با یکدیگر، نقدها و جواب نقدهای یکدیگر را از پشت تریبونها و سخنرانی ها و مصاحبه ها میدهند و همین کارشان تازه افق سیاسی و اقتصادی ما را تیره تر میکند. آنان به جای اینکه بنشیند در خلوت وبا یکدیگر گفت و گو و بحث و حتی دعوا کنند و به یک نقطه نظر مشترک برسند و همه به آن پای بند باشند، دائما نظرات متعارض با یکدیگر میدهند و زهر ابهام و سم بی ثباتی را در جان این اقتصاد میریزند.
سوخت شدن فرصت برجام
یک نمونه از این دعواهایی که بین گروههای سیاسی کشور شد همین مساله برجام بود. با دعوایی که پس از توافق برجام در کشور راه انداختند فرصت تاثیر گذاری برجام بر روی اقتصاد ما از دست رفت، برجام چه غلط وچه درست، امضا شده است و ما باید آن را تبدیل به یک فرصت میکردیم و با استفاده از آن برای اقتصاد افق به وجود میآوردیم، وقتی در جامعه به سبب برجام امید ونشاط به وجود آمد، باید از آن استفاده میکردیم و در روح این نشاط میدمیدیم. اماازچند ماه قبل از برجام عدهای شروع کردند به موضع گیری علیه مذاکرات و برجام و این که این توافق بد است و خیانت است و با این کارها اثر روانی که برجام میتوانست برای اقتصاد ما داشته باشد را از دست دادیم. حالا هم برجام را امضا کرده ایم هم گشایش های اقتصادی که میتوانست از آن پدیدار شود را از دست داده ایم.
ما باید با برجام مثل قطعنامه ۵۹۸ در پایان جنگ برخورد میکردیم. بعد از قطعنامه هیچ کس جرات مخالفت با آن را نداشت. این درحالی است که شیوه پذیرش قطعنامه خیلی اشتباهات داشت، اما غلط یا درست ما آن را پذیرفتیم و تصمیم گرفتیم از فرصت قطعنامه استفاده کنیم و اقتصاد را به جلو ببریم و همه گروهها، حتی کسانی که با پایان جنگ به آن شکل مخالف بودند، بعدا به قطعنامه احترام گذاشتند و هیچکس نگفت قطعنامه خیانت بود.
مقامات سیاسی ما در برجام توافق نداشتند وعدهای از آن حمایت و عده آن را خیانت شمردند و این باعث شد سرمایه گذاری که آماده حضور در بازار بود ناگهان عقب نشینی کند زیرا میدید حتی مقامات سیاسی کشور به آینده برجام اطمینان ندارند؛ این یعنی عدم اطمینان و با این عدم اطمینانها ما فرصت طلایی اثرگذاری برجام را از دست دادیم.
سرمایه ایرانیان خارج از کشور
یکی از نهادهای ایرانیان مقیم آمریکا در سال ۹۲ پیام داد که ما حاضرم ۱۰۰ میلیارد دلار ظرف پنج سال در کشور سرمایه گذاری کنیم اما یک سری انتظاراتی داریم که آن انتظارات هم بی راه نبود؛ ما باید شرایط را مهیا میکردیم که ایرانیان خارج از کشور به راحتی به کشور رفت وآمد کنند و همین تردد آنها به ایران اثر اقتصادی اش برای کشور ما به اندازه تردد ده تا ۱۵ میلیون توریست خارجی بود. مهیا کردن شرایط سیاسی و قانونی برای تردد چهار میلیون ایرانی خارج از کشور یک مساله سادهای است و زیاد سخت نیست.
مساله امروز ما نبود سرمایه نسیت بلکه نبود وفاق سیاسی است؛ حتی اگر اختلافات ایدئولوژیک وجود دارد در مورد رکود باید به یک وفاق برسیم. مانند جنگ تحمیلی که همه گروههای سیاسی متفق القول بودند که برای دفع دشمن باید همکاری کنیم، رکود فعلی خطرناک تر از جنگ است، چون پتانسیل مخرب ۱۰ میلیون بیکار و ۱۱ میلیون حاشیه نشین پشت سر آن استو با یک حادثه یا واقعه پیش بینی نشده میتواند موجب یک بی ثباتی اجتماعی و سیاسی بشود. اگر پتانسیل این گروههای آسیب دیده و حذف شده به حرکت درآید و این نیروها وارد کنش های دفعی و اعتراضی شوند شاید نتوانیم آن را مهار کنیم.
حرکت به سوی بنبست
من معتقدم هنوز این وفاق سیاسی در بین سیاستمدار برای مبارزه با رکود ایجاد نشده است ما داریم از رکود خارج میشویم اما نه به سمت رونق بلکه به سمت بن بست. اگر نظام سیاسی تصمیم نگیرد که از دولت برای مبارزه با رکود حمایت کند و همه بخش ها و نهادهای عمومی کشور زیر نظر فرماندهی اقتصادی فعالیت نکنند وضعیت بدی در انتظار کشور است.اگر مانند جنگ تمام نهادها و دستگاهای دولتی و شبه دولتی و عمومی گوش به فرمان فرماندهی اقتصاد بودند شاید میتوانستیم خیلی سریع از رکود خارج شویم. اما اکنون بسیاری از بخش های بیرون دولت نه تنها برای خروج از رکود دولت را یاری نمیکنند بلکه با بی ثبات کردن فضای کشور، موجب ابهام در اقتصاد و تداوم رکود میشوند.
اگر این وفاق و درک مشترک و همکاری وجود داشت دیگر نیروهای نظامی جایگزین وزیر خارجه نمیشوند و مصاحبهای که قرار است وزیر خارجه انجام بدهد یا بیانیهای که باید مقامات سیاسی صادر کنند را نظامی ها تنظیم و اعلام نمیکردند. برای خروج از رکود نخست همه باید به حوزه های مرتبط با خودشان برگردند.
کشور مانند بیماری است که همزمان بیماری های متعددی دارد واگر جراح به این بیمار دست بزند دچار تشنج میشود. در چنین شرایطی درمان در بن بست قرار میگیرد. ما اکنون در آستانه بن بست اقتصادی هستیم. و تنها راه این است که نظام سیاسی برای اصلاح این وضع قیام کند.
من به عنوان کسی که یک سال قبل از اجرای هدفمندی یارانه ها در مناظره با مشاور اقتصای رئیس دولت دهم اعلام کردم هدفمندی با این شیوه بیش از ۶ ماه تا یک سال بیشتر دوام نمیآورد و نه تنها شکست میخورد و به اعتبار دولت آسیب میزند بلکه پیامدهای خطرناکی برای اقتصاد ایران و نظام سیاسی دارد، اکنون نیز اعلام میکنم اگر نظام سیاسی برای خروج از رکود قیام نکند و اقتصاد ما وارد بن بست شود، برای ۳ تا ۵ سال آینده نخواهیم توانست اقتصاد را از رکود خارج کنیم و این، با توجه به وجود ده میلیون بیکار و یازده میلیون حاشیه نشین، خیلی خطرناک است.
یک سال آینده برای اقتصاد ما خیلی مهم است این آتشتهیه که از الان برای انتخابات ریاست جمهوری آغاز شده به ضرر ثبات کشوراست و رکود را تداوم میبخشد؛ پیام انتخابات آینده باید این باشد که تصمیمات کلانی که در سالهای اخیر گرفته شده هیچ تغییری نخواهد کرد. اگر پیام انتخابات آینده این باشد که تصمیمات سالهای اخیر تغییر خواهد کرد دوباره وارد دوره ابهام جدیدی خواهیم شد خواهیم شد و افق اقتصاد تیره تر خواهد شد و رکود تعمیق خواهد شد. پس این فرصت یک ساله را از دست ندهیم.
اولین اقدام نظام سیاسی باید اعلام آشتی ملی برای تمام حوادث و اختلافات سالهای اخیر که موجب شکاف و نقار در فضای سیاسی و اجتماعی ما شده است باشد. گام دوم نیز اعلام عفوعمومی است به طوریکه هر ایرانی که شاکی خصوصی ندارد شامل عفو شود و بسیاری از ایرانیان خارج از کشور بتوانند بازگردند و سرمایه به ایران بیاورند. این اقدامات باید با این قصد باشد که همه افراد این را برداشت و احساس را به دست آورند که کشور دارد به سوی یک افق با ثبات و به سوی آیندهای روشن و متحد حرکت میکند.من امیدوارم همه فعالان سیاسی ارشد کشور به خطیر بودن شرایط پی ببرند و عزمی برای ایجاد اتحاد ملی برای خروج از رکود فراهم شود.