خبرگزاری ایرنا / سعید سیف
دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
«میدانید ویکتور هوگو حدود صد بار متنهای خود را بازخوانی و ویراستاری میکرد.» این جمله را دکتر محمود سریع القلم، پس از چند بار بازخوانی این مصاحبه میگوید. گفتوگویی که کانون محوریاش بحث پیرامون مسأله توسعه و توسعه نایافتگی ایران است. سریع القلم، در بررسی علل توسعه نیافتگی به قرارداد اجتماعی میرسد تا به عنوان یکی از گزارههای تجویزی – (Prescriptive) وی مورد بحث قرار گیرد. در بعد از ظهر یک روز تابستانی گرم در دفتری که هوای آن با بیرون چندان تفاوتی نمیکند سعی میشود به این پرسش پاسخ داده شود که چرا در ایران قرار اجتماعی تا کنون شکل نگرفته است؟ دلایل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن یک به یک مورد بحث قرار میگیرد.
هر چند سریعالقلم در کتاب «عقلانیت و توسعهیافتگی» با ۱۷ بار و «اقتدارگرایی ایرانی در عصر قاجار» با ۱۱ بار تجدید چاپ سعی میکند به این سوال پاسخ دهد اما در این گفتوگو سعی میشود بر اساس سه ویژگی انسجام، شفافیت و دقت به این سوال از همه جوانب پاسخ داده شود. در این میان حتی پای ضلع سومی هم به میدان گفتوگو کشیده میشود و آن کتاب «اقتدار گرایی ایرانی در عهد پهلوی» است؛ کتابی که نیمه دوم سال ۹۶ میآید تا رهیافتی باشد برای پاسخ دادن به این سوال که چرا در ایران «قرارداد اجتماعی» شکل نگرفته است؟ واقعیت جامعهای که در آن همگی فارسی حرف میزنند اما زبان یکدیگر را نمیفهمند؛ از حکمران تا اندیشمند و مردم عادی هر کدام منظومه فکری خود را دارند.
همین دغدغه، موضوع گفتوگوی ایرنا با دکتر محمود سریع القلم استاد دانشگاه شهید بهشتی شده است. مشروح این گفتوگو را میخوانیم:
در گذشته کتابی از شما منتشر شده است با نام «اقتدار گرایی در عصر قاجار»؛ در دوران قاجار ما با دوران مشروطه رو به رو هستیم؛ تحول سیاسی و اجتماعی که در بخشی از جامعه، تقابل میان مشروعهخواهان و مشروطهخواهان را رقم زد. آیا پس از ۱۱۰ سال تلاش جامعه برای رسیدن به توسعه هنوز شاهد تقابل این دو جریان و دو نوع تفکر هستیم؟ چرا در ایران تا سالها بعد، ریشه این دو نوع تفکر بر نوع مملکت داری رواج دارد؟ این تقابل چه اثری بر حرکت به سمت توسعه یافتگی در کشور ما برجای گذاشته است؟
سریع القلم: پیش از بحث درباره تحولات اجتماعی جامعه ایران لازم است به چند نکته توجه داشته باشیم. برای اینکه در یک جامعه توسعهیافتگی یا به اصطلاح تحول اجتماعی رخ دهد لازم است سه رکن مهم جامعه به تفاهم برسند. «جامعه، حکمرانان و اندیشمندان» سه رکنی هستند که تفاهم آنها توسعه یافتگی یک کشور را رقم میزند. برای رسیدن به تفاهم لازم است سه رکن موثر جامعه از طریق پروسههای گفتوگو و فهم مشترک از منافع ملی به یک هارمونی برسند. من از لفظ برقرار شدن وحدت فکری در میان ارکان تاثیرگذار جامعه استفاده نمیکنم چون ما وحدت فکری نداریم اما میتوانیم بگوییم در یک جامعه میتوانیم به اشتراک فکری و تفاهم فکری برسیم. بنابراین، برای رسیدن به توسعهیافتگی، لازم است سه رکن موثر جامعه یعنی حکمرانان، جامعه و اندیشمندان در تعریف مفاهیم کلیدی به اجماع و اشتراک برسند. به عنوان نمونه ما باید بتوانیم در تعریف مفاهیمی مانند آزادی و عدالت به یک تعریف مشترک برسیم. اگر ما مثلث حکمرانان، اندیشمندان و جامعه را مبنا قرار بدهیم، فقدان ارتباط فکری و استدلالی میان این سه رکن در تاریخ یکصد ساله گذشته ما که با مدرنیته در سطح جهانی همزمان شده بود جامعه را به سمت اشتراک و تفاهم هدایت نکرد.
دلیل عدم همسویی سه رکن تشکیل دهنده جامعه ایرانی با یکدیگر چیست؟
سریع القلم: چند دلیل برای این عدم همسویی وجود دارد. یکی از این دلایل عدم سنخیت مسیر حرکت اندیشمندان، دانشگاهیان و نخبگان با واقعیتهای جامعه ایرانی بوده است. در طول سالهای گذشته اندیشمندان جامعه ما عموما در جزایر فکری خودشان بسر بردهاند. اندیشمندان ما بر اساس واقعیتهای جامعه کمتر اندیشهورزی کردهاند. به عنوان نمونه در یک دورهای از تاریخ یکصد سال گذشته کشورمان اندیشه چپ یا مارکسیسم در آرای اندیشمندان به شکل بسیار قدرتمندی دیده میشد. اینکه تا چه حد میتوانستیم از طریق رهیافتهای اندیشه چپ، نیازهای جامعه ایرانی را برطرف کنیم سوال برانگیز است. مسیر حرکت اندیشمندان ما برای پیشرفت و توسعهیافتگی کشور باید با واقعیتهای جامعه سنخیت داشته باشد. دلیل دوم، رابطه ضعیف میان اندیشمندان و حکمرانان در ایران است. وقتی رابطه اندیشمندان و حکمرانان آلمان و فرانسه طی دو قرن گذشته را مطالعه میکنید متوجه میشوید که چقدر این دو گروه در کنار هم کار کردهاند و بر رفتار و کنشهای یکدیگر اثرگذار بودهاند تا در نهایت به تفاهم رسیدهاند. البته لازم به یادآوری است که تفاهم، یک پروسه اجتماعی ادامهدار است که فراز و نشیبهای زیادی را با خود به همراه دارد و حتی ممکن است دچار بحران شود. بنابراین، تفاهم میان عناصر تشکیل دهنده یک موضوع، نهایی و ابدی نیست.
چرا در کشور ما تفاهم میان اندیشمندان و حکمرانان و یا حتی میان دیگر عناصر شکل نگرفته است؟
سریع القلم: در کشور ما موضوع گفتوگو و استدلال بر اساس اعتماد نبوده است. گروههای حکمران، فکری و عامه جامعه نتوانستهاند بر اساس عنصر اعتماد در کنار هم قرار گیرند و با هم کار کنند. اعتماد در جامعه ما همچنان در نهاد خانواده متمرکز شده است. در دنیای جدید اعتماد در سازمان و در پروسههای اجتماعی شکل میگیرد. در کشور ما اعتماد در نهاد خانواده خلاصه شده است و روابط بیرون از خانواده عموما روابط کارکردی و ادامه دار نیست. من نمونههای متعددی را میتوانم در رابطه با روند اعتماد در دیگر کشورها مثال بزنم. به عنوان نمونه میتوانم به نوع ارتباطات در شرکت هیتاچی اشاره کنم. شرکت هیتاچی یک شرکت ژاپنی است. این شرکت همه جای دنیا حضور دارد. وقتی شرکت هیتاچی برای حضور سازمانی و فعالیتهایش در کشوری مانند آمریکا میخواهد مدیر انتخاب کند تعداد زیادی از افراد را دعوت به مصاحبه میکند و در نهایت برای مدیریت شعبهاش در آمریکا یک هلندی را انتخاب کرد. بخش مهندسی شرکت BP در آمریکا را به یک لهستانی میدهند؛ این در حالی است که BP یک شرکت انگلیسی است یا معاون فنی شرکت هواپیمایی امارات یک اروپایی است. معنای این انتخابها در جهان فعلی این است که اعتماد بر اساس تخصص و کارکردها است و این یک ویژگی مهم جامعه جهانی است. اما ما در کشورمان نتوانستهایم اعتماد را در میان شهروندان بر اساس تخصص، تواناییها و مهارتها به وجود آوریم. طبعا زمان لازم داریم.
دلیل عدم موفقیت ما در ایجاد اعتماد میان شهروندان ایرانی چیست؟ چرا ایرانیها کمتر به یکدیگر اعتماد دارند؟
سریع القلم: دلیل این امر این است که کشور ما به معنای واقعی صنعتی نشده است و در مسیر توسعه نتوانستهایم به صورت تخصصی رفتارهای اجتماعی و اجتماعی شدن را در پیش بگیریم. تصمیمگیریهای مدیریتی در ایران بیش از هر امر دیگری بر اساس ارتباطات افراد است و تخصص یا شایستگی در تصمیمگیریها کمتر لحاظ میشود. حتی شما اگر به دولت یازدهم نگاه کنید متوجه خواهید شد در دولت یازدهم هم با حضور نیروهایی که اکثرا تکنوکرات و با تجربهاند، اکثر انتخابها بر اساس دوستیها و ارتباطات است. حتی یک وزیر سعی میکند از دوستان دوران دبیرستان خود در پستهای اجرایی استفاده کند. معمولا در ایران اینگونه نیست که مدیران ما برای ۵ شرکت یا کارخانه زیر مجموعهشان فراخوان دهند و ببینند چه کسانی تخصص و مهارت دارند تا از آنها بهره بگیرند. انتخابها غالبا بر اساس ارتباطات و دوستیها است و این امر بدان معنا است که اعتماد تخصصی و مهارتی در میان اعضای جامعه شکل نگرفته است. در کشورهای توسعهیافته مسئله اعتماد در سازمانهای اجتماعی حل شده است اما در ایران مسئله اعتماد تنها در میان اعضای خانواده و برخی گروههای دوستی وجود دارد. من فکر میکنم دلیل اصلی عدم اعتماد ایرانیان به یکدیگر، مسائل فرهنگی است که از گذشته در میان ما وجود داشته است. ما از گذشته تا به امروز بیش از هر چیز به دنبال ارادت هستیم تا تخصص. این رویکرد هنوز هم در کشور ما به شکل گستردهای ارتباطات مدیران را تحت تاثیر قرار داده است.
فکر میکنم یکی از دلایل این است که ما زمان زیادی از دوران فئودالیته را طی نکردهایم. دوران فئودالیته دهه ۴۰ با انقلاب سفید تقریبا از میان رفت در حالی که کشورهای اروپایی حداقل دو قرن پیش از ما به فئودالیته پایان دادند. آیا رسوبات گذشته در فرهنگ سیاسی مردم ایران باقی مانده است؟
سریع القلم: بله، هنوز رسوبات گذشته در فرهنگ سیاسی جامعه دیده میشود. وقتی زندگی و کار مردم آلمان را مطالعه میکنیم به درستی متوجه خواهیم شد افرادی که هیچگاه همدیگر را ندیده و نمیشناسند در یک شرکت با یکدیگر کار میکنند اما در ایران کمتر چنین اتفاقی میافتد یا اینکه در صورت فعالیت در کنار یکدیگر موفقیت چندانی حاصل نمیشود. در آلمان و کشورهای توسعهیافته موفقیت و ضرورت تحقق اهداف شرکت مهم است. بنابراین، ارتباطات شخصی و خانوادگی تاثیری بر انجام کار ندارد. ما در رویکردهای اجتماعی خود همچنان در فاز ارادت و دوستی هستیم؛ برای همین وقتی شما اطراف یک مدیر را ملاحظه کنید به وضوح متوجه خواهید شد عموما کسانی اطراف مدیر هستند که به وی ارادت دارند. این رویکرد مدیریتی سبب شده است سطح تصمیم گیری کارآمد مدیران تنزل پیدا کند و به اصطلاح تصمیمگیریها در کشور ما حتیالمقدور تخصصی نشود.
چرا شما مرتب از توسعهیافتگی صحبت میکنید؟ توسعهیافتگی چیست؟ و معتقدید ابزار توسعهیافتگی در ایران وجود ندارد؟
سریع القلم: توسعهیافتگی، تصمیمگیریهای تخصصی برای بهینهسازی منابع در یک کشور است. برای توسعهیافتگی ما نیازمند افراد متخصص برای یک سیستم شایستهسالار هستیم. باید بدانیم سیستم شایستهسالار متمرکز بر پروژهها و اهداف است. اینجا دیگر مناسبات فردی، دوستی و ارتباطات نقش بازی نمیکنند. آنچه که در سیستم شایستهسالار مهم است تخصص و دانش برای حرکت در جهت اهداف است. به نظر من ما هنوز در فرهنگ خود وارد این فاز نشدهایم و به کارگیری افراد بر اساس تواناییهایشان نیست. من توسعه را از منظر شایستهسالاری، تخصصی نگریستن به مسائل و تصمیمگیری علمی نگاه میکنم.
یعنی هیچگاه در تاریخ کشور ما چنین رویکردی وجود نداشته است؟
سریع القلم: یک زمانی در کشور ما در حدود دهه ۴۰ تلاش شد افراد را بر اساس تواناییهایشان به کار بگیرند اما ناقص اتفاق افتاد و به دلایل متعدد ادامه پیدا نکرد.
ما در تاریخ مشروطه، پهلوی و انقلاب اسلامی به تقابل دو دیدگاه سیاسی (مشروطهخواهی و مشروعهخواهی، دموکراسیخواهی و سنتگرایی) در نحوه اداره جامعه میرسیم. چرا حذف یکی از این دو دیدگاه توسط هیئت حاکمه در طول تاریخ سیاسی معاصر ایران تفاوتی در حرکت جامعه به سمت توسعه ایجاد نکرده است؟
سریع القلم: به دلیل اینکه ما نباید به دنبال حذف باشیم. برای رسیدن به توسعه نیازمند تفاهم در مفاهیم هستیم. ما از زمانی که به اصطلاح به سمت مدرنیته حرکت کردهایم هنوز در مفاهیم کلیدی به تفاهم نرسیدهایم. این عدم تفاهم در دوران مشروطهخواهان – مشروعهخواهان، اسلامگرایان – ملیگرایان و چپها و حتی امروز میان اصلاحطلبان و اصولگرایان وجود دارد.
تفاهم بر چه محورهایی؟ منظورتان از تفاهم چیست؟
سریع القلم: ما هنوز در خصوص نحوه رو به رو شدن و تعامل با نظام بینالملل به یک توافق جامع دست نیافتهایم و به اصطلاح نمیدانیم که چطور باید با جامعه بینالملل ارتباط برقرار کنیم. اینکه باید مقابلاش بایستیم، از آن بیاموزیم و یا آن را تغییر دهیم، مسائلی است که هنوز برای ما بیپاسخ است و یا حداقل در مورد آن، اجماع نداریم و در هر دوره، به یک روش عمل میکنیم. اینکه معنی آزادی یا عدالت چیست و از این مفاهیم چه میخواهیم هنوز مورد توافق شهروندان قرار نگرفته است. وظیفه دولت در قبال شهروندان از جمله مفاهیمی است که ما تعاریف متعددی را در مورد آن داریم اما توافقی نداشتهایم. درخصوص تمام مفاهیمی که ذکر کردم دهها تعریف در کشور وجود دارد. هر جریان فکری یک تعریف ارائه داده است اما برای توسعه نیازمند توافق بر روی مفاهیم مشترک هستیم. ما نمیتوانیم هر چهار سال یک بار، تعریفمان را از نظام بینالملل، عدالت، آزادی، غرب، صنعت، کشاورزی و غیره تغییر دهیم. اگر میخواهیم یک کشور باشیم لازم است در خصوص مفاهیم کلیدی و مهم به یک تفاهم مشترک برسیم. این تفاهمها سبب میشود که ما سیستم درست کنیم. وقتی توانستیم در یک کشور سیستم درست کنیم پس میتوانیم از حرکت به سمت توسعهیافتگی جواب بگیریم. من مایلم در آینده یک یادداشت بنویسم که چرا در مدیریت صنعتی، کشاورزی، محیط زیست، سیاست خارجی و غیره یک رویکرد مشخص نداریم و دائم در حال سعی و خطا هستیم. ایرانیها که معروف هستند به داشتن هوش بالا، ما که تاریخ غنی ادبیات و فلسفه داریم پس چرا هنوز در شناختهایمان دچار نوسان هستیم و به اصطلاح رفتار سینوسی داریم. من فکر میکنم وقتی کشوری توسعهیافته خواهد شد که در نهایت، مسائل شناختی را حل کند و به نتیجه برسد. باید بدانیم که ایرباس و ماشین بنز قبل از آنکه محصولات صنعتی باشند نتیجه یک تفکر هستند. به نظرم به عنوان یک رویکرد رفتارشناسانه میتوان گفت که عموما افراد جامعه ما با هوش هستند ولی بسیاری از تصمیمگیریها تحت تاثیر غرایز ماست از جمله عجول بودن، عصبانی بودن، کوتاه مدت به مسائل نگریستن و امثالهم.
در مورد تصمیمسازیها ما با برخورد دوگانه نخبگان سیاسی همراه بودهایم. آیا در مورد بدنه اجتماع و توده مردم هم با این دوگانگیها مواجه هستیم؟
سریع القلم: بله در جامعه هم رویکردهای متفاوت و بعضا متضادی وجود دارد. جامعه ایران یک جامعه متکثر است. اما شما میبینید که در آلمان شخصی به نام ماکس وبر با چند کتاب مسائلی را در عصر خودش مطرح میکند که باعث میشود یک تحول اجتماعی رخ دهد. کارل مارکس هم زمینهساز تغییرات گستردهای در سطح جهان میشود. باید بدانیم برای رسیدن به تفاهم، نیازمند یک حس مشترک میان اعضای جامعه هستیم. به عنوان نمونه در کشور آلمان سندیکاهای کارگری، بخش خصوصی و دولتمردان کانون تفکر و همکاریشان، پیشرفت آلمان است. شهروندان آلمان، ژاپن و کره جنوبی هم بدین شکل فکر میکنند. اما ما در ایران به شدت، بخشی و گروهی عمل میکنیم.
برخی تصور میکنند ما حتی نه تنها در میان نخبگان سیاسی نتوانستهایم به یک قرارداد اجتماعی برسیم بلکه در درون جامعه هم فهمهای گوناگونی از ریزترین مسائل وجود دارد. چرا؟
سریع القلم: ما نتوانستیم در مورد مفاهیم کلی که سرنوشت یک کشور را میسازد به یک جمع بندی برسیم. این واقعیت درمورد اندیشمندان، سیاستمداران و عموم اعضای جامعه صدق میکند. در مورد گفتمانها هم همین وضع را داریم. برای رسیدن به توسعه لازم است میان ملی گرایی، اسلام گرایی و گفتمان جهانی شدن به یک تفاهم جامع و پایدار فکری برسیم. نه تنها در ایران بلکه مصر هم با این چالش رو به روست. مصریها هم با همین دیدگاههای متفاوت رو به رو هستند و همانطور که میدانید تفاهمی میان این گفتمانها در جامعه مصر به وجود نیامده است. تفاهم اجتماعی زمانی به وقوع میپیوندد که تمام جریانهای موجود در جامعه با هم گفتوگو کنند و از تلاقی آنها قرارداد اجتماعی شکل میگیرد که البته میتواند جنبه تکاملی پیدا کند و نهایی نیست.
مگر در ایران سابقه تمدنی و همزیستی وجود ندارد اما مردم ما در بسیاری از موارد درکهای متفاوتی از یک موضوع دارند؟
سریع القلم: در کشور ما سخنرانیها معطوف به مسائل فلسفی است. ما هنوز داریم مفاهیم فلسفی را تعریف میکنیم. ما در حوزه مبانی و فلسفی اختلافنظرهای جدی داریم. ما سابقه همزیستی داریم اما هنوز به مفاهیم مشترک نرسیدهایم.
راه حل نزدیک کردن منابع هویت فکری ما ایرانیان چیست؟ شما در مصاحبه اخیرتان از قرار داد اجتماعی صحبت کردید. میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
سریع القلم: قرار داد اجتماعی بدین معناست که آحاد ملت، مجموعه اندیشمندان، افراد تاثیرگذار و حاکمیت در یک کشور به یک چارچوب کلان فلسفی و مفهومی نسبتا با ثباتی پیرامون حکمرانی و نظم اجتماعی دست پیدا کنند. جامعه باید بتواند از مرحله تعریف کلان عبور کرده و سپس به این مرحله برسد که چگونه تعاریف کلان را در جامعه عملیاتی کند. ما نه در مسائل کلان ملی و داخلی به قرارداد اجتماعی رسیدهایم و نه در ارتباطاتمان با نظام بینالمللی توانستهایم به یک رویکرد مشخص دست پیدا کنیم. اخیرا مسئولی اظهار داشته بودند که اصلا نمیخواهیم یک کشور نرمال در نظام بینالملل باشیم. مسئول دیگری هم گفته بودند که نظام بینالملل فرصتی است برای همکاری و تعامل در همه عرصهها. هر دو نفر در سطوح بالای حاکمیت هستند. در هر صورت هر دو دیدگاه را که با جزییات مطالعه میکنیم میبینیم که از دو مبنای متفاوت فلسفی و جهانبینی برخوردارند و دو منظومه متضاد فکری هستند. طبعا برای مدیریت و حکمرانی مطلوب باید آن تفاهم کلان تحقق یابد.
چه چیزی باعث شده است تا ما به قرار داد اجتماعی نرسیم؟ من فکر میکنم، نظام آموزشی ایران ما باعث شده است به قرداد اجتماعی نرسیم؟!
سریع القلم: دو نکته در برقرار نشدن قرار داد اجتماعی در جامعه ایرانی تاثیر گذار بودهاند. نکته اول این است که من فکر میکنم ایران در اندیشههای ما محور نیست. اندیشههای ما باید در خدمت زندگی بهتر ایرانیان باشد. تصمیم گیریهای ما در حوزه روابط خارجی و حتی مسائل داخلی، ایران محور نبوده است. به طور مثال در حوزه صنعت: آیا ما میتوانیم در همه صنایع با وجود امکانات و محدودیتهایی که داریم، مزیت نسبی کسب کنیم؟ نکته دوم عدم وجود تفاهم میان شهروندان است. تاریخ اجتماعی ما ایرانیان نشان میدهد که تفاهم میان ما اساسا کار سختی است. به عنوان یک فرضیه معتقدم تفاهم نوعی عقبنشینی تلقی میشود. من فکر میکنم ما اجتماعی فکر نمیکنیم. به عنوان مثال اگر اجتماعی فکر میکردیم بهتر رانندگی میکردیم و از محیط زیست بهتر مراقبت میکردیم. شما به رفتار آلمانیها نگاه کنید. چون خارج از ذهن و منافع شخصیشان هدف را تعیین میکنند بدین ترتیب میتوانند به یک قرارداد اجتماعی برسند. بر اساس شواهد موجود میتوانیم ادعا کنیم که خلقیات ما بر اساس تفرد شکل گرفته است. خلقیات ما اجتماعی نیست بلکه بیش از هر چیز خلقیات فردی است. خلقیات ما بیشتر نفی دیگران و بزرگ کردن خود است. برای همین است که میان ما همکاری بسیار ضعیف است. همکاری ضعیف میان ما در رانندگی، مدیریت و دیگر رفتارهای سیاسی و اجتماعی به وضوح هویداست. همکاری کردن برای ما نوعی عقبنشینی محسوب میشود. جامعهای که بخواهد توسعه پیدا کند اعضای این جامعه نمیتوانند بر اساس تفرد زندگی کنند. در نهایت علت اصلی تشکیل نشدن قرار داد اجتماعی محور نبودن ایران و خلقیات ما میباشد.
یکی از مفاهیمی که در درون نخبگان سیاسی محل بحث است، مفهوم «استقلال» است. شما در مصاحبه اخیرتان به سریع القلم: این درک متفاوت آحاد نخبگان سیاسی جامعه پرداختهاید. میخواهم بپرسم تعریف شما از استقلال یک کشور چیست؟
من فکر میکنم پیش از آنکه بخواهیم استقلال را تعریف کنیم لازم است واقعیتهای جهانی را درک کنیم. برای تعریف استقلال با مثال اتحادیه اروپا شروع میکنم. کشورهای حاضر در اتحادیه اروپا تصمیم گرفتند بخشی از حاکمیت ملی خودشان را به اتحادیه اروپا بدهند و به ازای آن یکسری امتیازاتی را از تشکیل یک اتحادیه به دست آورند. امتیاز تشکیل اتحادیه، وجود یک بازار مشترک، تعیین حداقل گمرک و رسیدن به یک شاخص ارزی مشترک بود. اروپاییها برای رسیدن به هدف رشد اقتصادی، این اتحادیه را تشکیل دادند. من فکر میکنم همه کشورها استقلال سیاسی و امنیتی را میخواهند اما استقلال اقتصادی، فنآوری، آموزش، کشاورزی و صنعت مسائلی جهانشمول است. لازم است ما در خصوص واژه استقلال تفکیک قائل شویم. استقلال به چه معنا و در چه دورهای، نکته مهم تعریف استقلال در دنیای امروز است. استقلال در مسائل امنیتی با استقلال در اقتصاد، کشاورزی، صنعت و غیره تفاوت دارد. استقلال در مسائل سیاسی و امنیتی حتما باید وجود داشته باشد. اما اگر بخواهیم استقلال را به شکل سنتی آن تعریف کنیم در نهایت به این رویکرد میرسیم که ارتباط با نظام بینالمللی به معنای از دست دادن هویت است یا اینکه تصور میکنیم همه جهان دست به دست هم دادهاند تا ما را نابود کنند. در واقع با این رویکرد، خود را محدود کرده و حوزه اثرگذاری خود را کاهش دادهایم. جهان عرصه فرصتهاست. هر قدر در داخل منسجمتر باشیم، بیشتر از نظام بینالملل استفاده میکنیم. استقلال سیاسی امری ضروری است اما استقلال فنآوری، تولید و عرصههای تخصصی، در سطح جهانی معنا خواهد داشت.
یکی دیگر از مفاهیمی که ما نسبت به آن درکهای متفاوتی داریم، ارتباط با جهان بینالملل و به اصطلاح، جهانی شدن است. من جهانی شدن را در طول سه سال اخیر در سخنان شما زیاد دیدم. تعریف شما از جهانی شدن به چه معناست و چرا با شما مخالفت میشود؟
سریع القلم: من فکر میکنم پیشرفت یک کشور، یک بنگاه اقتصادی، یک استاد دانشگاه و غیره با ارتباطات بینالمللی امکانپذیر است. یک صنعتگر اگر خودش را فقط در محدوده شهر تهران تعریف کند یک درصدی رشد میکند اما اگر بتواند با صنایع آلمان، کره جنوبی و هند ارتباط برقرار کند سطح بیشتری از رشد را تجربه میکند. من به ارتباطات معتقدم؛ آن هم در همه زمینهها و همچنین معتقدم مسائل سیاسی تنها بخشی از مسائل جهان را تشکیل میدهد. ما برای اینکه یاد بگیریم و بهتر شویم لازم است با دنیای پیرامون ارتباط برقرار کنیم. حتی در پرورش گل، هتلداری و آپارتماننشینی. دلیل مخالفت برخی با چنین دیدگاهی این است که آنها تصور میکنند که برقراری ارتباط با نظام بینالملل به معنای از دست رفتن استقلال کشور خواهد بود. من فکر میکنم ارتباطات جهانی باعث میشود که ما اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم. من جهانی شدن را یک پروسه برای یادگیری و حرکت به سمت توسعه میدانم؛ ضمن اینکه مانند عموم کشورها باید به استقلال سیاسی و امنیت ملی حساس باشیم.
مفهوم قرار داد اجتماعی را ژان ژاک روسو متفکر فرانسوی در کتاب معروف خود به همین نام بسط داده است. من بعد از خواندن گفتوگوی اخیر شما متوجه بحثهای این متفکر فرانسوی شدم. روسو بر آن است همان گونه که بدن انسان رشد کرده، جوامع هم رشد کرده و مراحلی همسان با گسترش انداموارهای فردی دارند. به تعبیر شما جامعه ایرانی اکنون به شرایط ایجاد قراردادهای اجتماعی رسیده است؟ جامعه ایران با توجه به این تقسیمبندی چه رویکردی دارد؟
سریع القلم: ضمن اینکه میتوانیم راجع به این نظریه روسو هم بحث کنیم اما همچنان که در ابتدای مصاحبه گفتم من معتقدم که بزرگترین چالش ما برای رسیدن به توسعه دستیابی به یک قرار داد اجتماعی است. ما بسیار با هم تفاوت داریم. هر کدام از ما یک جزیره هستیم. اگر این موضوع را مبنا قرار دهیم ما هنوز جامعه تشکیل ندادهایم. ما در این کشور اجتماع داریم اما هنوز به معنای علمی کلمه یعنی داشتن هدف مشترک، داشتن قرارداد اجتماعی و افق مشترک، جامعهای تشکیل ندادهایم. البته اضافه کنم که ما در علوم انسانی برای این واژهها تعاریف خاص قائل هستیم مثل جامعه، اجتماع و اشتراکات فکری. طبیعی است افرادی که این متون را مطالعه نکردهاند و از رشتههای دیگر وارد این مباحث میشوند ممکن است تلقیات متفاوتی از این واژهها داشته باشند.
شما اخیرا در حال تدوین کتابی تحت عنوان اقتدار گرایی ایرانی در عصر پهلوی هستید. کتاب به چه موضوعاتی میپردازد؟ آیا به درک متفاوت سیاستمداران و افراد مختلف جامعه میتوان در عصر پهلوی اشاره داشت؟ آیا حکومت پهلوی سعی نکرد جامعه و نخبگان را به قرارداد اجتماعی نزدیک کند؟
سریع القلم: من حدود ۱۰ سال پیش، یک سیر مطالعاتی را در رابطه با ایران شروع کردم. اولین کاری که در این رابطه انجام دادم کتاب «فرهنگ سیاسی ایرانی» بود. در این کتاب مسائل تاریخی را بررسی کردم و همین طور کتاب «اقتدار گرایی ایرانی در عصر قاجار» را منتشر کردم که درآن رفتار فرهنگی و سیاسی را در عصر قاجار مورد نقد و بحث قرار دادم. قصدم در کتاب بعدی یعنی «اقتدار گرایی ایرانی در عهد پهلوی» این است که مجموعه مطالعات و تحقیقاتم را در رابطه با مسائل داخلی و جهانی آن دوره، به لحاظ نظری و هم از حیث کاربردی بیان کنم. این کتاب، تاریخی نیست و من قصد نوشتن کتاب تاریخی ندارم کما اینکه کتابهای متعددی پیشتر در زمینههای تاریخ منتشر شده است. من میخواهم از خودم این سوال را بپرسم که چرا پهلویها نتوانستند در طول سالهای حکمرانی یک سیستم اجتماعی درست کنند؟ چرا ما نتوانستیم در آن دوره به قرار داد اجتماعی برسیم؟ آیا این نرسیدن ما به تفاهم، دلایل بنیادین داشت یا اینکه مقطعی بود و در نهایت چرا پهلویها سقوط کردند؟ چون معتقدم ما جدا از جهان پیرامون نیستیم. مطالعاتی که در حوزه توسعه دارم را میخواهم به دوره پهلوی دلالت دهم.
کتاب شما چه زمانی منتشر میشود؟
سریع القلم: من دو روش را معمولا در کار تحقیقاتی به کار میگیرم. روش اول مطالعه و جمعآوری دادهها است. برای تحقیق دوره پهلوی تا کنون ۱۳۶ کتاب و همچنین اسناد زیادی را مطالعه کردهام. بعد از مطالعه این اسناد و کتابها به روش استقرایی مطالبی را که به ذهنام میآید را روی کاغذ میآورم. یعنی با مطالعه دادهها سعی میکنم به یک چارچوب نظری برسم. بعد از دوسال مطالعه متمرکز بر روی این موضوع به این نتیجه رسیدهام که لازم است مطالعه بیشتری داشته باشم و حتی احیانا با افراد بیشتری مصاحبه کنم تا اینکه به چارچوب نظری مشخصی پیرامون توسعه نیافتگی ایران دست پیدا کنم. از سوی دیگر میخواهم از دادههای دوران پهلوی استفاده کنم و در رابطه با مسائل ایران به یک جمعبندی دقیقتری برسم. حدس میزنم که بتوانم نیمه دوم سال ۹۶ این کتاب را آماده کنم. آنچه که امیدوارم در کتاب اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی تحلیل کنم این است که مدنیت باید به همراه توسعه عمرانی و صنعتی صورت پذیرد. ثروتمند شدن یک جامعه بدون مدنیت این میشود که راننده اتومبیل یک میلیارد تومانی، آشغال به بیرون پرتاب میکند. مدنیت فرانسوی یک قرن و نیم قبل از دموکراسی فرانسوی آغاز شد. مدنیت و یا فرهنگ تعامل فکری و تعامل رفتاری مقدم بر توسعه اقتصادی و بسیار مقدم بر توسعه سیاسی است. اگر جامعهای نیاموزد که تفاوتهای فکری و استنباطی امری طبیعی است چگونه میتواند در عرصههای دیگر توسعه، موفقیت پایدار داشته باشد. بسیار ضروری است که در یک کشور، سد و کارخانه و صنایع ساخته شود و شهرنشینی رشد کند ولی همزمان محتاج رشد و بسط مدنیت نیز میباشد. عدم تشخیص فرهنگسازی و پرورش مدنیت چه در دوره مشروطه و چه در عصر پهلوی باعث شده که سه عنصر مهم مردم، اندیشمندان و حکمرانان نتوانند به تفاهم کلان و قرار داد اجتماعی برسند و حول مصالح ملی، این اجماع به رشد صنعتی، اقتصادی، تولید ثروت ملی و مزیت نسبی شود. پرورش مدنیت و رشد و توسعه اقتصادی حداقل باید همزمان و به موازات هم رشد کنند. اگر شخصیت و فرهنگ یک دانشگاهی همزمان با سطح دانش او رشد کند به یک فرد تاثیر گذار تبدیل میشود. دانش بدون شخصیت مفید نخواهد بود. در دوره پهلوی، به نظام عمرانی کشور بسیار توجه شد ولی به قرارداد اجتماعی، تفاهم ملی، انسجام داخلی و مدنیت بیتوجهی شد و به طور طبیعی جواب نداد. مفهوم شهروندی، حقوق انسانها، عدالت و آزادی از مشتقات مدنیت و قرار داد اجتماعی هستند. الیگارشی دوره پهلوی و انحصار تصمیمگیری در مدارهای محدود و در نهایت خلاصهشدن حکمرانی در ذهن و سلیقه یک فرد باعث شد تا قرار داد اجتماعی شکل نگیرد. جالب توجه اینکه اولین دوره مهاجرت از ایران در سال ۱۳۵۲ آغاز شد و همزمان بود با انحصار در تصمیمگیری و فکر در ایران. بیدلیل نیست که امروزه در کره جنوبی، ژاپن، سنگاپور، آلمان و منطقه اسکاندیناوی ثبات حکمفرماست چون نسبت به کشور و آینده آن، میان سه جریان اجتماعی، تفاهم فلسفی و فکری وجود دارد. تحقق این هدف، سهل نیست و محتاج احترام به فکر و اندیشه و تخصص از یک طرف و اولویت دادن به به مصالح کشور از طرف دیگر است. یک استاد اروپایی به من میگفت دلیل اینکه ما دروغ نمیگوییم این است که ما میخواهیم سیستم درست کنیم و به مسائل درازمدت نگاه میکنیم. از آنجایی که آینده مهم است و سیستم محتاج قاعدهمندی و تفاهم است، راستگویی اهمیت پیدا میکند. سیستم درست کردن و قاعدهمندی، راستگویی را به همراه میآورد. تفاوت میان پیکان و بنز تفاوت میان دو جهانبینی است. قرار داد اجتماعی آلمانها، تکیه بر نظم، دقت، نگاه دراز مدت، یادگیری، تفاهم و از همه مهمتر همکاری است که جامعه آلمان را میسازد. اگر قرار داد اجتماعی نبود، یک مسلمان پاکستانی شهردار لندن نمیشد. اگر قرارداد اجتماعی نبود یک هندی وزیر دفاع کانادا نمیشد. با توجه به تجربه بشری و مبانی نظری توسعه، به نظر میرسد ما تا زمانی که پیرامون مفاهیم کلیدی برای رشد و توسعه کشور به قرارداد اجتماعی و تفاهم عمومی نرسیم، همچنان در فراز و نشیبهای تاریخی، مجبور میشویم مدیریت بحران کنیم. امیدوارم بتوانم در کتاب «اقتدار گرایی ایرانی در عهد پهلوی» به ریشههای تاریخ سینوسی جامعه بپردازم و اولویتبندیهای تحول و تغییر کیفی را تبیین کنم.
■ استاد بزرگوار که با فکر و قلم خود میخواهید همه را از نعمت دانستن و اندیشیدن بهره مند سازید و از این طریق به بهبود وضعیت نا بسامان جامعه ایرانی کمک کنید؛ سپاسم را تقدیمتان می کنم. این کار بسیار شایسته و قابل تقدیر است متاسفانه نادانی و یا کم دانی مردم و حکمرانان ناشایست در طول تاریخ مکمل هم بوده و فضائی که هم اکنون شاهدش هستیم ایجاد شده که در کوتاه مدت رفع این نقیصه و عیب ما ایرانی ها به آسانی ودر کوتاه مدت ممکن نیست باید تلاش مداوم و پیگیری در طول سالیان دراز دوام داشته باشد تا امید به کمتر شدن فاصله زندگی اجتماعی و فردی ما با مردذم جهان بیانجامد و این فاصله بیشتر نشود وگرنه فاصله کیفیت زندگی ما مردم ایران و جهان روز به روز بیشتر خواهد شد. در این میان وجود و حضور دولتمردان مردم دوست وکمتر خود خواه بطور یقین تاثیر بیشتری دارد یعنی تلاش در راه ایجاد حکومتی مردمی که خود را ولی و صاحب اختیار مردم ندانند تاثیر بیشتری دارد. تلاش کنیم آنهائی که خودرا صاحب اختیار مردم میدانند با اندیشه و تفکر امثال شما آشنا شوند.
دگر گونی ناگهانی نتوانسته کار ساز باشد و حتی نسبت به گذشته در مواردی بدتر هم شده است یعنی دیگر نباید انقلابی عمل کرد بل با آرامش وتوامان بینش بهتر همراه با بهتر شدن وضعیت معیشتی مردم کار سازندگی اجتماع را پیش ببریم.
■ با تشکر از مطلب عنوان شده توسط استاد بزرگوار جناب اقای دکتر سریع القلم که حاصل فهم عمیق خود را چون و گوهر در اختیار همه قرار میدهند. اما وااسفا کو گوش و درک شنوا؟ جالب اینجاست که در سالهای اخیر به رفتار غریزی و تعطیلی عقل، افت دیگر اضافه شده و انهم تقدیر گزایی محض است؛ بطوریکه قرار است همه مسائل فقط با دعا و توسل و از طریق امدادهای غیبی حل شود. خداوند در مغر هر فرد بیش از سه میلیارد سلول قرار داده که مولد عقل و تفکر و تفاهم حاصل از عقل با امداد از خدا باشد، در حالیکه در جامعه ما عقل را تعطیل کردهاند. در قرآن کردیم غیر از از تاکیدات موکد بر عقل و تکرار افلاتعقلون بر تناسب و هم تکمیلی موعظه در کنار حکمت تاکید شده، در در کشور ما صرفا کارکرد محراب و منبر، موعظه است.
■ نظرات جناب استاد بسیار موجز و کاملا قابل درک است. یافتن مصادیق عدم شکل گیری قرارداد اجتماعی آنقدر زیاد است که به راحتی می توان گفت که نداشتن قرارداد اجتماعی در همهی زمینهها رهیافتی است که ما در آن تخصص داریم؛ غرض آنکه در بحث ایشان تفاهم اجتماعی محتمل شناخته شده است دستیابی تفاهم اجتماعی در سه بخش مردم، نخبگان و حکومت کاری است کارستان که نیاز به عزم ملی بر اساس نقشه ای کارآمد خواهدداشت. آنچه که ذهن را به خود مشغول می کند آن است که در بین نخبگان (که هم از مردم تعداد کمتریاند و هم از حکومتیان کمتر متاثر از قدرت و رقابت) آیا کسی و یا نهادی هست که بدنبال تفاهم اجتماعی بر سر موضوعات اساسی (آزادی - عدالت - استقلال) باشد آیا ایشان با همکارانشان توانستهاند بر مفهومی به اشتراک و تفاهم برسند آیا در دانشگاه علوم انسانی می توان دو یا چند استاد را نام برد که بر مفهومی تفاهم داشته باشند اگر هست که بی شک جای شکر دارد ( کورسو به از ظلمات مطلق) و اگر نیست؛ آیا لازم نمی دانند در کنار تبیین و تحقیق و تدارک کتاب و کتابهای متعدد در این زمینه قدمی برداشته شود. آیا اساتید و شخص ایشان بعنوان کسی که در این زمینه قدم بر می دارند نباید تشکلی برای رسیدن به درک مشترک داشته باشند و دانشجویان و مردم از محصولات این تشکل ها الگو برداشته و تغذیه کنند؟؟؟