الیزه استِیلبرگ (Elise Steilberg)
٢۶ مه ٢٠١۶
به نظر میرسد تمامی قشر روشنفکر هلند، دنبال توماس اردِبرینک (Thomas Erdbrink) راه افتاده است. این ژورنالیست هلندی یکی از معدود خبرنگارانی است که مورد تایید ایران واقع شده و به عنوان رییس دفتر نیویورک تایمز در تهران به گزارشگری مشغول است.
از زمانی که سری برنامههای تلویزیونی وی تحت عنوان «مرد ما در تهران» (۱) توسط کانال رادیو تلویزیون هلندی و.پ.ار.اُ.(VPRO) ، پخش شد، همه او را میشناسند. طی چهار نوبت برنامه تلویزیونی، اردبرینک با جاذبه یک آشنای خوش برخورد امروزی، ایران «دیگری» را به ما نشان داد. این چیزی بود که مرا از کوره به در برد.
نظام دیکتاتوری مذهبی
در مورد جنبههای ناخوش آیند، خشونت و خفقان حاکم در این دیکتاتوری مذهبی، یعنی کشوری که اردبرینک در آن به سر میبرد، به ندرت چیزی در سری برنامههای وی گفته میشود. اما، ظاهرا نیازی هم نیست که مردم این سوی دیکتاتوری را هم ببینند. خیلی جالب است: صحنهها و وقایعی که با اجازه نظام دیکتاتوری مذهبی فیلم برداری شدهاند در هلند باعلاقمندی دیوانهواری تماشا میشوند و القائات اردبرینک به راحتی بلعیده میشوند. نقدهای تحسین آمیز و جوایز متعددی نصیب وی و هیات تحریریه شده است. وی اکنون ستونی تحت عنوان «مرد ما» در روزنامه دستچپی فولکس کرانت (Volkskrant) دارد و به عنوان تاجی بر تارک کارهایش قرار است شش برنامه شبانه طولانی دیگر را تحت عنوان «مهمانان تابستانی»(۲) اجرا نماید.
گزارشها
اردبرینک کار حرفهایاش را خوب انجام میدهد. در گزارشهایش از رویدادها صحبت میکند و میگذارد تا مردم عادی راجع به دشواریهای روزمره شان حرف بزنند. باوجود اینکه افراد مورد مصاحبه در دیکتاتوری مذهبی زندگی میکنند، باز خیلی چیزها برای بیننده آشنا و قابل درک است.
شکی نیست هنگامی که وی طنز، هوشمندی، خلاقیت و تحرک ایرانیان را جلوی چشم بینندگان قرار میدهد، خدمتی به آنها انجام میدهد. کشور از قدیم الایام مهد تمدن و فرهنگ بوده و آشپزخانه و معماری پیش و بعداز اسلام آن جزو بهترینها در دنیا شناخته شده است. بهعلاوه، بسیاری از ایرانیان از تحصیلات بالا برخوردار هستند. صنعت فیلم ایران شکوفاست و تولیدات فیلم آن بارها جوایز بینالمللی با ارزشی را به خود اختصاص دادهاند. کشور و مردم ایران مطمئنا شایسته توجه هستند.
اما چرا هنگامی که به سری برنامههای تلویزیونی او نگاه میکنم، همیشه این سئوال به مغزم خطور میکند که آیا اِردبرینک با آن روش کار لوطیگرانهاش از آلمان دهه سوم قرن گذشته و یا از کشورهای کمونیست اروپای شرقی یک چنین سیما و تصویر خوش آیندی نمیتوانست بسازد؟
فرمول کار
فرمولی را که وی برای تهیه موضوعات مورد گزارش خود، هربار با تغییراتی جزیی، به کار میبرد، آنطور که من مشاهده کردهام، میتوان این طور توصیف نمود:
«بله، قواعد عجیب و غریبی وجود دارند و البته خیلی چیزها ممنوع است. بله، آیتاللههای پیرو پاتال جزمی هنوز قدرت را در دست دارند، اما حالا بیایید برای این چیزها خیلی سختگیری نکنیم. ایرانیها هم چنین نمیکنند، چون آنها هم مثل ما هستند و همه کارهای مطبوعی را که ما میکنیم آنها هم میکنند، منتهی در نهان! ها ها!»
این فرمول به نحو حیرت انگیزی خوب کار میکند. حتی آیت اللهها هم ارزش کار اردبرینک را درک میکنند. میگذارند تا چهارسال انتظار بکشد تا به او اجازه فیلمبرداری برای سری برنامههایش را بدهند. اما اینکه درست موقعی این اجازه را به او میدهند که ایران در تلاش است از تصویر یک نظام تندرو در افکار عمومی فاصله بگیرد و نیاز به تبلیغات مثبت برای هموار کردن راه به سوی معامله هستهای دارد، مشکل میتواند تصادفی باشد. خوب، در همان لحظه یک ژورنالیست هلندی بی صبرانه انتظار میکشد تا رژیم دیکتاتوری مذهبی را در تصویری عامه پسند در معرض دید عموم قرار دهد.
آزادی
یکماه پیش اردبرینک به هلند آمد و در میزگرد «پاو»(Pauw) (۳) شرکت کرد. گفتوگو، ماهیتی جدی داشت و به سخنرانی سالانه در یادواره قربایان جنگ و جشن آزادی به ترتیب در روزهای ۴ و ۵ مه مربوط میشد. سخنرانان امسال احمد ابوطالب (۴) و توماس اردبرینک به ترتیب برای ۴ و ۵ مه بودند. در چنین میزگردی طبعا تم آزادی مطرح میشود و آدم فکر میکند کسی مثل اردبرینک، که تقریبا بطور دایم در یک دیکتاتوری مذهبی به سر میبرد، چیز جالبی در مورد آزادی میتواند بگوید. اما معلوم شد که اصلا چنین چیزی از وی نمیتوان انتظار داشت. در پاسخ به این سئوال پاو که «آزادی برای تو چیست؟»، اردبرینک بلافاصله پاسخی سفسطه آمیز داد: «آزادی برای هرکسی چیز متفاوتی است».
اگر آزادی از نظر غرب این است که شما میتوانید به پیغمبر اسلام توهین کنید، خیلی از ایرانیها هم فکر میکنند پس میتوان هولوکاست را هم انکار یا مورد استهزا قرار داد. ازنظر اردبرینک، ما هم باید انکار هولوکاست را، مثل خیلیها در ایران، بپذیریم.
نقل قول از بخشی از گفتوگوها:
اردبرینک: «آزادیهای ما هم حدو مرزی دارد، ما هم تابوهایی داریم. برای من مهم نیست کی چه میگوید. هرکسی میتواند هر آنچه میخواهد بگوید، اما این فقط نق نق کردن متقابل است، همین. آنها میگویند: «بله، شما مدام به پیغمبر ما توهین میکنید. خوب، ما هم هولوکاست شما را باور نمیکنیم، خیلی ساده،ها؟»
یرون پاو: «اما، این یکی اتفاق افتاده و آن یکی چیزی ساختگی بیش نیست، نه؟
اردبرینک: «خوب، این بحثی است که ازان راه به جایی نمیبریم، چون به بینش انفرادی آدمها مربوط میشود. ما در یک دنیای بزرگ جهانی شده .. زندگی میکنیم. به هرجا که بخواهیم پرواز میکنیم، اینترنت هست، هرگونه اطلاعاتی که بخواهیم در دسترمان است و یکمرتبه متوجه میشویم که باید نگران شویم که دیگران چه فکر میکنند، حتی در هلند. چهل سال پیش اینطور نبود».
این سفسطه مهمان دیگر میزگرد، احمد ابوطالب را حسابی از جا به در برد. واکنش بسیار بموقع او خیلی صریح بود: «ولی آیا نباید کسانی را که عقب ماندهاند، به همین نحو هم توصیف کرد؟»
اما، اردبرینک منظور ابوطالب را درک نکرد یا نخواست درک کند. پاسخش این بود: «خوب، پس برو همه جا داد بزن شما عقب ماندهاید».
در برنامههای «مهمانان تابستانی» که در پیش است، ظاهرا باید منتظر لوطیگریهای بیشتری از او باشیم.
توماس اردِبرینک (Thomas Erdbrink)، رییس دفتر نیویورک تایمز در تهران
بازگویی بیربط یک رویداد
در سخنرانی ۵ مه، اردبرینک از بازگویی آنکتود «جالبی» از شرح زندگی شادکامانهاش در نظام اسلام سیاسی - که از نظر من کاملا بیربط بود - ککی به خودش راه نداد:
«اخیرا چهلمین روز تولدم را در ایران جشن گرفتم. همه چیز پنهانی. جشن گرفتن در ایران ممنوع است. با تلفن دوستی به دی جی زنگ زدم و از طریق غیرمستقیم دوستانم را دعوت کردم، نوشیدنی الکلی در ایران ممنوع است، باید کسی برایت بیآورد. حامل در تاریک و روشن غروب، چند کیسه زباله زنگان .. را از صندوق عقب ماشینش بیرون میکشد. چشمکی میزنیم و همآنجاحساب میکنیم، بفرما خواهش میکنم. شب از آپارتمان من سروصدای جشن شنیده میشود. مهمانها روی میز میرقصند، بعضیها زوزه میکشند. ما گروهی هستیم که همدیگر را میشناسیم، هنرمند، بازیگر، ژورنالیست. درمیان مهمانان یک وکیل و یک صاحب رستوران هم حضور دارند. کسی ما را لو نمیدهد. همسایهها به پلیس زنگ نمیزنند. اینکار را اصولا نمیکنند...».
اینکه خیلی از قربانیان هولوکاست توسط اطرافیان مورد اعتمادشان لو رفتند، ظاهرا مطلب قابل توجهی برای اردبرینک نیست. او آنقدر از زندگی خوش قهرمانانهاش در دیکتاتوری مذهبی سرمست است که اهمیت مساله را درک نمیکند. این واقعیت که خیلیها برخلاف خودش - به عنوان یک ژورنالیست مفید برای رژیم - اینطور آسان از معرکه جان به در نمیبرند، او را متوجه نمیسازد که این گزافهگویی پر شور و شوقش، چقدر توهینآمیز میتواند باشد.
ویدئوی موسیقی چهل ساله
اردبرینک، اما در هر برنامهای فرمولش را به کار میبندد. واقعیتهای ناخوش آیند را به سادگی به کناری میزند تا روی چیز خوش آیندی متمرکز شود و راجع به آن داد سخن بدهد. و البته، از این لوطیگری هم قِسِر در میرود. هیچ گاه کسی سئوال ایذایی از او نمیکند. در برنامه «دنیا میچرخد» ۶ مه، که طی آن به عنوان مجری جدید «مهمانان تابستانی» معرفی شد، نیز همین شگرد را به کار برد. در حالی که خود را در جای یک «مهمان تابستانی» قرار میدهد، قسمتی از یک نوار ویدئویی قدیمی گوگوش، خواننده بسیار محبوب ایرانیان، را به ما نشان میدهد تا مثلا بگوید که «چیز جالبی از ایران» دارد که به ما نشان دهد.
«موزیک گوگوش حالا ممنوع است، اما پیش از انقلاب چنین نبود. ببینید چقدر زیباست، هنوز هم به ترانههای او گوش میدهند، اما الآن بطور پنهانی،هاها...، آه بله، این ملاها ساعتها پشت تلویزیون مینشینند و حرف میزنند، اینها را کسی جدی نمیگیرد».
بیاهمیت جلوه دادن دیکتاتوری مذهبی با شوخی و لودگی
آنچه که اردبرینک در اینجا فقط «انقلاب» مینامد و از آن میگذرد قبضه کردن قدرت توسط آیتاللهها در ١٩٧٩ بود. او در آن زمان سه ساله بود، اما راجع به آن چیزی به شنوندگان هلندی نمیگوید. با شوخی و لودگی دیکتاتوری را در جایگاه بی اهمیتی قرار میدهد. اما، واقعا کجای این خبر ناگوار جالب است که مردم با تحمل ریسک مجازات، پنهانی به یک قطعه موسیقی چهل سال پیش گوش میدهند؟ در حالی که ویدئوهای امروزی گوگوش از کیفیت بسیار بالایی برخوردارند. بعلاوه، گوگوش در ویدئوهای امروزیاش از نظام سرکوب و خفقان در وطنش صحبت میکند. برای نمونه، میتوان از عمل شجاعانه وی در پخش ویدئوی بسیار زیبای «بهشت» در دفاع از حقوق هم جنسدوستان در ایران نام برد (۵). این ویدئو درایران به عنوان وسیله پخش و نشر اخلاقیات منحط و بدتراز آن، معرفی میشود. ظاهرا، آثار جدید گوگوش برای «مرد ما درتهران» موضوع خیلی خوش آیندی نیست.
اعدامها
اینکه امسال در ایران بطور متوسط روزی سه نفر، ازجمله به جرم فحشاء، پورنوگرافی، همجنس دوستی و کفرگویی، اعدام میشوند، اینکه در حال حاضر١۶٠ (صدوشصت) کودک به اعدام محکوم شده و منتظرند تا به سن ١٨ سالگی برسند تا مجازاتشان اجرا شود، اینکه ارتباط خارج از زناشویی مجازات اعدام دارد، اینکه انتشار «ویدئوی شادی» (Happy video) مجازات شلاق در پی دارد، اینکه دادگاهی میتواند حکم سنگسار برای کسی صادر کند و یا دستور قطع اعضای بدنش را صادر کند، اینکه دهها روزنامهنگار و کاریکاتوریست به تحمل زندانهای طویل مدت محکوم شدهاند، اینکه دست دادن مرد با زن جرم است و اینکه مشروب فروشی که برای خودش مشروب آورده میتواند به مجازات سنگینی محکوم شود، راجع به هیچ کدام از اینها ما چیزی از اردبرینک نمیشنویم.
اما، این واقعیت که اردبرینک میتواند آزادانه راجع به جشن تولد قهرمانانهاش داد سخن بدهد و ترسی هم به خود راه ندهد که هنگام برگشت ممکن است اذیتش کنند یا مورد بازجوییاش قرار بدهند، چه؟ یا این خود وسیله تبلیغاتی مهمی برای رژیم ملایان نیست؟
برنامه «مهمانان تابستانی»
طبعا، یک نفر روزنامهنگار هیچگاه نمیتواند در یک دیکتاتوری آزادانه قلم به کاغذ ببرد، چه برسد به اینکه با خانوادهاش در آنجا مستقر شود. کسی انتظار چنین چیزی را ندارد. اما، یک روزنامهنگار مسئول باید درباره نقش و موقعیت خودش با دیدی موشکافانه صحبت کند و هرجا که امکانش باشد خوانندگانش را از تنگناها و دوراهیهایی که در آن قرار دارد آگاه سازد. چنین رویکردی را ما در کار اردبرینک نمیبینیم و همین خود به تردیدهایی درباره شایستگی و توانایی او برای انجام مصاحبههای کیفیتدار ... در برنامههای میهمانان تابستانی دامن میزند.
البته، اردبرینک در باره خیلی چیزها میتواند داد صحبت کند، اما به شرطی که با صداقت و رکگویی توام باشد. مثلا، اینکه چطور به بچههایش، که در ایران بزرگ میشوند، یاد میدهد که با سانسور و محدودیتهای آزادی بیان توجیه شوند. ممکن است بگوید که در منزل راجع به موضوعات حساس صحبت نمیکند یا اینکه همیشه به بچهها یادآوری میکند که مثلا این یا آن چیز را درجایی نگویند. صحبت براین سیاق میتواند برنامه تلویزیونی جالبی باشد.
محکومیتها
لکن، مساله مبرم دیگری که اصلا شوخیبردار نیست، به موضوع مقالهای مربوط میشود که اردبرینک در ٢۵ آوریل گذشته برای نیویورک تایمز فرستاده است. در این مقاله، اردبرینک محکومیت چند روزنامهنگار ایرانی را گزارش میکند و ضمن آن بطور خلاصه از دستگیری صبری حسنپور، شخصی که تابعیت ایرانی و هلندی دارد، خبر میدهد. این شخص، ظاهرا ساکن آمستردام بوده و از اینجا برنامههای رادیویی علیه رژیم پخش میکرده است. وی برای دیدار خانوادهاش به ایران میرود و در آنجا دستگیر میشود. حسنپور آدم واقعا بانفوذ یا خطرناکی برای رژیم نبوده و در بین ایرانیان هلندی هم نامش خیلی آشنا نیست.
مجازات دار
آدم انتظار دارد که اردبرینک توجه بیشتری به این دستگیری بنماید و به ویژه در رسانههای هلندی در این مورد اطلاعرسانی کند. باتوجه به اینکه، مطلع هستیم که زهرا بهرامی، زندانی پیشین هلندی- ایرانی به چه سرنوشتی در ایران دچار شد، دستگیری حسنپور مساله مرگ و زندگی یک انسان را مطرح میسازد. در مورد بهرامی، تلاشهای متعدد از لاهه برای کمک به وی نتیجهای نبخشید. بهرامی در ٢٠١١ به اتهام فعالیتهای ضددولتی و قاچاق مواد مخدر، اتهاماتی که وی همیشه انکار کرده است، در زندان بدنام اوین به دار آویخته شد. ظاهرا حسنپور نیز اکنون در همین جا زندانی است. از اردبرینک هیچ چیز دیگری راجع به این شخص نشنیدیم. بدتر از این، هیچ کدام از رسانههای هلندی کلمهای راجع به دستگیری یک شهروند هلندی در ایران نگفتند. با این وضع، امکان اینکه حسنپور سالها بیسرو صدا در زندان بماند یا سر به نیست شود، بیشتر میشود. زیرا، وی در کشوری زندانی است که به گفته اردبرینک «هیچ چیز در آن مجاز نیست، اما همه چیز ممکن است»، دیکتاتوری خشنی که اگر در مقابل آن قرار گرفتی، کارت ساخته است.
هیات بازرگانی
البته، ایران که اصل تابعیت مضاعف را نمیپذیرد، مایل نیست در این باره سروصدا برپا شود. به همین نحو نیز هلند، که در زمینه روابط اقتصادی و تجارت با ایران گامهای بزرگی بر میدارد، اطلاع رسانی وسیع درباره حسن پور در رسانههای کشور میتوانست سفر هیات بازرگانی به سرکردگی کامپ، وزیر اقتصاد در ۶ مه به ایران را تحت الشعاع قرار دهد. پس بهتر است یک شهروند هلندی(- ایرانی) در سکوت بپوسد و فراموش شود. ظاهرا، سرنوشت این شخص خواب هیچ کس را آشفته نمیکند.
____________________
پانویسها:
۱. Onze man in Teheran
۲. برنامه تلویزیونی مصاحبه با شخصیتهای فرهنگی
۳. یِرون پاو، ژورنالیست و مجری مشهور رادیو- تلویزیون هلند
۴. سیاستمدار هلندی مراکشیتبار که در حال حاضر شهردار رتردام است.
۵. https://www.youtube.com/watch?v=vbN2bUgg1ws