چاووشیِ امیدانگیزِ توست، بیگمان، که این قافله را به وطن میرساند. (احمد شاملو)
کودکیِ نسلهایی از ما ایرانیان پیشبازِ بهار را با آیینهایی روشن، مانند شستشوی حوضهای فیروزهای رنگِ حیاط، آذین میکرد؛ و حوض برای مدتی از آب تهی میشد و ماهیان به تشتی کوچک منتقل میشدند. حوضِ خالی اضطراب میآورد و دور ماندنِ ماهیان از کاشانه بوی دلتنگی میداد. ولی شوقِ کودکانه و آن عشقِ شگرف به زندگی و رهایی چنان از امید پُر بود، که باور داشت تمام آبهای جاریِ جهان به حوض خواهند ریخت و ماهیان به خانه باز خواهند گشت. امید اشتیاق میآفرید و خیال حادثهای میشد که در متن واقعیت رخ میداد و حوض را از آب پر میکرد و خانه را از عید.
سالهاست میکوشند طاقۀ اضطراب و نومیدیِ تهی ماندنِ حوض و دور ماندنِ ماهیان را بر قامتِ اشتیاق و امید ما بپوشانند، آیینهای روشن زندگی را تیره کنند و ما را از ما برهنه سازند؛ ما را که در بهار، در خرداد، همدیگر را یافتیم و یک پیکر بزرگ شدیم.
ولی خرداد و سبزی و نیکی، در نهایت از سیاهی و پلشتی پیش میافتد؛ که دستها و - ریشههای ما روییده است، - ستبر و افراشته، و شاخه داده و جوانه زده؛ جوانههایی که نسلهای جوانترِ بهارند، اگر آگاه بمانند و امیدوار.
یوهان فیشته (Johann Gottlieb Fichte) ، فیلسوف آلمانی، گفته است: «هدف از آگاهی دادن، بیدارکردنِ استقلال فکر است.» فکر مستقل بالنده و آفریننده است. خرداد ماه آگاهی است؛ و برای بالیدن و آفریدن به اندیشههای ورزیده و پیشرو نیاز دارد، به تواناییِ خِرَدمند، سیاستِ اندیشیده توسط روشنفکران و فرهنگسازان جامعه.
آگاهیگرفتن و آگاهیدادن، از چشمانداز دیگر، نوعی نافرمانی مدنی از سیستمی است که اساسش ناآگاهی، تعصب، خشونت و زور است. آموختن و رشدکردن، مبارزهای مسالمتآمیز است چنان که جنبش سبز ایران در ذات خود؛ و اینجاست که نقدها و نوشتهها و مصاحبههای تحلیلگران، بهویژه در خارج از کشور که امکان نگریستن به مسیرِ حرکت با زاویهای فراختر بیشتر است و ایجادِ فضای بحثِ باز ممکنتر، دست «گفتمان اصلاحات»، آنسان که دکتر کاظم علمداری برمیشناسدش، جنبش سبز، و تکتک ما را میگیرد، تا در مسیر درست بمانیم؛ که انسان در مسیر است که رشد میکند و پخته -میشود، اثر میپذیرد و اثر میگذارد. تا آنجا که گاه دستآوردهای راه، برجستهتر از هدف اولیه میشوند.
جنبش سبز ایران زنده است. حفظ ارتباط ما در مسیر حرکتِ جنبش مهم و حیاتی، و در این روزها، اساساً، همۀ این حرکت است. خیابان تنها عرصۀ مبارزۀ ما نیست. برای مبارزه با ناامیدی و مرگ، ما میباید بیشتر و زیباتر زندگی کنیم، خوبتر ببینیم، درستتر و خردمندتر اعتراض کنیم؛ خردمندترینی که میشناسیم، تا لحظهای شبیه ذهنیتی که با آن در مبارزهایم نشویم. ما برای ساختن برخاستهایم، برای آفریدن، پیش رفتن، زیبا شدن و تازه کردن.
خواندن و نوشتن یا آفریدن در هر شکلی، از جمله بازنگریِ زوایای مختلف اصلاحات و جنبش سبز، و تبادل دانش و تجربه و نگاهها و بحثها و گفتوگوهای درون و برون کشور، فرصتی است سخت مغتنم که خوب است قدرش را بدانیم و در سایهاش خود را و آرمانها و تلاشهایمان، و گفتمان مسلط جامعهمان را نقد کنیم. هر چه ما آگاهتر، بیمرزتر، و چندصداتر شویم، مخالفانمان در میانِ خود غیرِ خودیتر، تنهاتر، و شکنندهتر میشوند.
اندیشۀ روشن و تلاشِ درست از بین نمیرود؛ همیشه روی زمین کسانی برای ادامۀ روز و شب حضور داشتهاند. این حضور ابدی نیست، ولی روح پنهان ایدههای خوب از نسلی به نسل دیگر سرایت میکند. راز ماندگاری ما حفظ اخلاق و امید است، امید چنان که با تمامِ دیدگانِ این هزاره بنگریم تا هر لحظه و هر گوشه را ببینیم؛ هر جوانه را که روایتی است از بهاری که ماییم.
ما هزینۀ گزافی پرداختهایم، هر تنی که از پیکر ملت ایران جدا میشود، دریایی به عمق شب اضافه میکند. آنان که خواستند صاحبان رؤیاهای خویش و خیابانهای شهر باشند، از راههای دراز گذشتند، تا دستهای زخمی و خستۀ آفتاب جان بگیرد، باغ سبز شود و درختان میوههای رنگارنگِ رسیده دهند.
زمان دارد از دستهای ما میگریزد، نمیشود زمان را به خانه بازگرداند؛ اما هر سحر میتوان بهاری دیگر بر تن کرد و سال کهنه را کنار گذاشت.
میتوان خاموش و ناامید، آرمان آزادی را به باد سپرد تا هر صاعقه از فراموشی ما بگذرد، به درختان اصابت کند و میوههای کال را در آتش بسوزاند؛ یا باد را در خدمت امید مهار کرد و باغ را به شکوفه و میوه رساند؛ با هر چه رنگ و هر چه رایحه. میتوان از گذشته درس و عبرت گرفت و به آیندهای روشن باور داشت، و برای برساخنتش، تماشا کردنش، و زیستنش کوشید؛ میتوان پنجرهای بود باز برای رساندن صدای رسای اعتراض به بازداشتها و حبسهای غیر قانونی، و «مسئلهٔ حصر»؛ میتوان مانند ناظم حکمت فکر کرد که «زیباترین کودکانمان هنوز بزرگ نشدهاند، زیباترین روزهایمان را هنوز ندیدهایم و زیباترین واژههایمان را هنوز برای هم نگفتهایم.» و فرصتها را از دست نداد. خرداد، ماه ماست، فرصتی که دستهای ما را به هم میرساند...
... و این مجموعه با چنین ذهنیتی شکل گرفته است. خورشید پشت ماست، آفتابگردانها در ادامۀ سخنان ما قد میکشند.
ماندانا زندیان
خرداد ۱۳۹۵