.(JavaScript must be enabled to view this email address)
بررسی و نقد کتاب «درحاشیه توافق هستهای و اوضاع خاورمیانه»
اخیرا کتابی در ۱۸۷ صفحه به قلم «مسلم ابراهیمی» در فضای مجازی منتشر شد که توجه زیادی بر انگیخت. محتوا و دیدگاههای مطرح شده در آن میتواند برای پژوهشگران به مسائل ایران و منطقه خاورمیانه جالب باشد.
آنچنانکه از نام کتاب پیدا است، نویسنده به جوانب این توافق و عمدتاً به چرائیِ مخالفتها و حمایت کلّی از آن پرداخته است. در لابلای این موضوع، نویسنده به تحولات اخیر خاورمیانه و ریشه افراط گرایی کنونی نیز پرداخته است.
«مسلم ابراهیمی» یک نام مستعار است ولی این جانب بدلیل آشنایی دیرینه با نویسنده و ارادتی که به ایشان داشتم با اشتیاق این کتاب را خواندم تا جدای از دیدگاههای سیاسی و مواضع ایدئولوژیک نویسنده، مطلب جدیدی بیاموزم.
«مسلم ابراهیمی» یک فرد مسلمان، ملیگرا و اسلامگرای مستقل با سابقهای طولانی در نویسندگی و پژوهش است. شاید او را در دسته بندی ملی - مذهبیها بتوان قرار داد بدون اینکه به هیچ جمع یا تشکل شناخته شده ملی - مذهبی وابستگی داشته باشد. از این جهت مطالعه نگاه یک اسلامگرای مستقل و منتقد جمهوری اسلامی به بحران هستهای و ریشههای افراط گرایی اسلامی در خاورمیانه اهمیت ویژهای دارد چون اسلامگرایان کمتر به نقد ریشههای رشد افراطگرایی کنونی پرداختهاند.
این کتاب در ۱۸ فصل به اضافه یک پیشگفتار و یک “پایان گفتار” تنظیم شده که مجموعهای از موضوعهای تاریخی، سیاسی، بینالمللی، منطقهای و دینی را شامل میشود. هریک از این موضوعات میتوانست بهصورت مقالهای جداگانه منتشر شود تا مخاطبین بیشتری بیابد.
یکی از موضوعاتی که در بحبوحه مذاکرات هستهای از جانب مخالفان مذاکرات هستهای در ایران مطرح میشد مقایسه مفاد معاهده هستهای با معاهدات گلستان و ترکمانچای بود. مسلم ابراهیمی ضمن کنکاشی عمیق به زوایای تاریخی و نقش آفرینان دو معاهده گلستان و ترکمانچای، گفتمان جدیدی از علل و عوامل شکست ارتش قاجاریه در جنگ با امپراطوری روسیه و نقش دیگر ابر قدرتهای اروپایی در آن ارائه داده است که در خور توجه است. آشکار است که مقایسه معاهده هستهای اخیر با معاهدههای زمان قاجار آنهم از طرف کسانی که منافع خود را در تداوم بحران هسته میدیدند خشم نویسنده را برانگیخته و با موشکافی در بررسی شرایط تحمیل آن معاهدات به حکومت قاجار، چنین مقایسهای را رد میکند. نویسنده معتقد است که سیاستهای ناشیانه سران جمهوری اسلامی و بخصوص اظهارات نا پخته افرادی همچون احمدینژاد عملا به تحکیم مواضع اسراییل و تشدید تحریمها انجامید.
به عقیده «مسلم ابراهیمی» استراتژی اسراییل بهعنوان اصلیترین بازیگر در بحران اتمی ایران و تحریک سیاستمداران آمریکایی به اتخاذ مواضع سخت علیه ایران با تاریخ حضور صهیونیستها در خاورمیانه و چگونگی استقرار و سپس تشکیل دولت اسراییل پیوند میخورد. ظلم و ستمی که به مردم فلسطین رفت منجر به خشونتگرایی در میان فلسطینیان و سپس اعراب و مجموعه مسلمانان شد. آنچه که اکنون در غرب بعنوان تهدید «تروریسم اسلامی» شناخته میشود بواقع ریشه در ظلمی دارد که غرب در حمایت ۷۰ ساله از اسراییل و سیاستهای این کشور در خاورمیانه پیش گرفت.
نکته جدیدی که در ایران کتاب جلب توجه میکند اشاره به حمله نظامی اسراییل به نیروگاه اتمی بوشهر در زمان جنگ ایران و عراق است. تاکنون تصور عمومی بر این بود که جنگندههای عراقی این نیروگاه را بمباران کردند ولی «مسلم ابراهیمی» مدعی است که این حمله توسط جنگندههای اسراییلی انجام گرفت ولی منبع این ادعا را مشخص نمیکند. وی معتقد است که حمله هوایی اسراییل به مراکز اتمی عراق و سوریه و ایران در امتداد یک خط راهبردی این کشور قرار دارند تا اسراییل بعنوان تنها قدرت اتمی بلامنازع در خاورمیانه باقی بماند.
شخم زدن عراق توسط کشورهای آمریکایی و انگلیسی و سپس بمباران زیر ساختهای لیبی و سوریه بوسیله ائتلاف کشورهای اروپایی و آمریکا با همراهی چند کشور عربی به بهانه آزادی مردم این دو کشور از یوغ مستبدین، جزیی از نقشه اسراییل برای بقای خود بوده و تلاش این کشور برای وارد کردن غرب به بمباران ایران نیز در قالب همین سیاست قابل تعریف است.
اگرچه نویسنده با دقت و موشکافی به نقش و اهداف نئوکانهای آمریکایی و مجموعه کشورهای غربی در بحران هستهای پرداخته ولی نقش روسیه بهعنوان یک بازیگر ذینفع در بحران هستهای عمدا یا سهوا نادیده گرفته شده و اشارهای هرچند مختصر هم به آن نمیکند. بدیهی است که روسیه به تمامی قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل برای اعمال تحریمها علیه ایران رای مثبت داد در عین حالیکه در گفتوگو به رهبران جممهوری اسلامی خود را حامی آنها معرفی میکرد. نقش دوگانه روسیه در بحران اتمی و بازی با کارت ایران در برابر غرب و تلاش برای تداوم بحران برای بهرهوری اقتصادی و نظامی از حضور فعال خود در ایران موضوعی است که مورد توجه «مسلم ابراهیمی» قرار نگرفته است.
پرداختن بیش از حد نویسنده کتاب به نقش «امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم بینالملل» ناشی از دیدگاههایی است که از دوران جنگ سرد در بخشی از فعالان سیاسی و اسلامگرایان ایرانی باقی مانده است. شعارها و مارک زدنها در لابلای مطالب این کتاب نیز نشان از همان دیدگاهها و تفکرات باقیمانده از اندیشههای چپی و چپ مذهبی دارد که خود متاثر از غلبه تفکرات چپ مارکسیستی در فضای سیاسی ایران در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ بود.
با وجود کاستیها و لحن و نگارش خاصی که در نگارش این کتاب بکار رفته است، مطالعه و نقد آنرا به پژوهشگران توصیه میکنم.
■ من نیز این کتاب را به دقت خواندم. مطالب بدیع بسیار بیشتری از آنچه آقای فراستی از این کتاب و نویسنده آن یاد آور شدند، لازمالاشاره است. از آن جمله است، مسئولیّتی که ایشان برای مدعیان اهل تشخیص و حق استصواب در پیشگاه ملت بارز کرده است. لزوم قائل شدن به حق نهاد ریاست جمهوری برای محاکمه و به مجازات رساندن نظامیان خاطی است. برخی از مباحثی است که راجع به صهیونیسم و امپریالیسم مطرح کرده است. و ... از همه مهم تر تبیین جایگاهی واقع بینانه از نظام ولایت فقیه در جامعه ایران است، که توضیح دهنده لزوم مبارزه اجتماعی برای باز گرداندن حقوق تشخیص و استصواب سلب شده از مردم و نمایندگانشان، و توجیه کننده حمایتهای حسب لزوم از چنان نظامی است. هرچند که بسیاری از افراد و گروههای مخالف جمهوری اسلامی برای در نغلطیدن کشور به شرایط بدتر از آنچه که هست، تا حدودی چنان عمل کرده باشند.
آقای فراستی مسلم ابراهیمی را اسلامگرا و ملیگرا معرفی کرده است. من که قبلاً هم آثاری از نویسنده را خواندهام متعجبم که بنا به کدام اثر و بر چه اساس او را ملیگرا خوانده است! و اساساً ا درک آقای فراستی از ملیگرائی چیست؟ به نظر میآید که ایشان صرف دفاع از حقوق شهروندی و مصالح ملی را ملیگرائی فهمیدهاند! یکی از نکات بارز در تحلیلهای سیاسی- ایدئولوژیک مسلم ابراهیمی نگاه جهانی و عمدتاً منطقهای بررسیهای او، و پافشاری او بر روابط تنگاتنگ و مصالح متقابل ایران با منطقه است. معلوم نیست چه نیازی به گنجاندن افراد در دستهبندیهای موجود است، که آقای فراستی کوشش به گنجاندن نویسنده کتاب در جایگاه ملی- مذهبیها داشته است!
آقای فراستی چون بسیاری از افراد و انتشارات که سخن از امپریالیسم و صهیونیسم را از مفاهیم ماقبل از انقلاب دانسته است، نسبت به مباحث ضد صهیونیستی- ضدامپریالیستی این کتاب چنین اظهار نظر کرده است: «پرداختن بیش از حد نویسنده کتاب به نقش «امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم بینالملل» ناشی از دیدگاههایی است که از دوران جنگ سرد در بخشی از فعالان سیاسی و اسلامگرایان ایرانی باقی مانده است.
شعارها و مارک زدنها در لابلای مطالب این کتاب نیز نشان از همان دیدگاهها و تفکرات باقیمانده از اندیشههای چپی و چپ مذهبی دارد که خود متاثر از غلبه تفکرات چپ مارکسیستی در فضای سیاسی ایران در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ بود.» اگر چشم ایشان پس از اینهمه تخریب در خاورمیانه –که به قول مسلم ابراهیمی اساساً ناشی از انحرافات فکری و عقب ماندگیهای این ملتها و بازی خوردنشان توسط صهیونیسم و امپریالیسم بوده است– به چنان واقعیتی باز نشده است، نقد کجفهمی و کلیشه رایجی که ایشان در برخورد به امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم بکار برده است کار این گونه اظهارات کوتاه نیست. همچنین، معلوم نیست وی کدام وجه از نظرات ضد صهیونیستی- ضد امپریالیستی این کتاب یا نویسنده آن را متأثر از «غلبه تفکرات چپ مارکسیستی» در قبل از انقلاب دانسته است.
متهم کردن کتاب به شعار و مارک زدن و متأثر از این و آن بودن، بدون اشاره به نمونه قابل قبول نیز ناشی از همان بدفهمیها است. در واقع این خود ایشان بودهاند که ضمن سطحی نگریهاشان متوسل به شعار و مارک زدن به کتاب و نویسنده شدهاند. اظهارات نادرست ایشان نسبت به نظرات کتاب و نویسنده آن، به وضوح گویای عدم شناخت وی از آن نویسنده است، که به نادرستی مدعی شناخت از او شده است. به فرض نادرست نبودن چنان ادعائی، اظهار شناسائی داشتن از نویسندهای که از نام مستعار استفاده کرده است نیز شیوه عاقلان نیست، و لازم به توضیح بیشتر نیست!
کورش صغیر