iran-emrooz.net | Sat, 07.01.2006, 12:06
احمدی نژاد سپر بلای خامنهای؟
دکتر سید کمالالدین نبوی
شنبه ١٧ دی١٣٨٤
به دنبال «انتخابات» مرداد گذشته و به ثمر رسیدن تلاشهای رهبری برای کنترل کامل دستگاه مجریه، چنین وانمود میشود که تصمیماتی که از طرف دولت گرفته میشوند تصمیمات آقای احمدینژاد و یاران و مشاوران وی میباشند. ما بر این عقیدهایم که در نظام ولائی حاکم بر ایران، تصمیم گیرنده اصلی رهبر است و مسئول واقعی وضعیت نابسامان کشور همواره و در درجه اول ولی فقیه است و نه کس دیگری.
رئیس جمهوری اسلامی یا با رهبر همآهنگی کامل دارد و یا ندارد. اگر او با رهبری هماهنگ باشد (ریاست آقای رفسنجانی)، دستش برای اجرای سیاستهای مورد نظرش (که در واقع مورد تائید رهبری نیز میباشند) کاملا باز است. در اینصورت، چون تائید رهبری را بهمراه دارد، مسئولیت سیاستهائی که اعمال میکند برعهده او و رهبری میباشد. و از آنجائی که رهبری مقام مافوق اوست، طبیعتا مسئولیتاش نیز بیشتر است.
چنانچه رئیس جمهوری اسلامی در هماهنگی کامل با منویات رهبری نباشد (ریاست آقای خاتمی)، از حداقل امکانات و ابزارهای حکومتی برای اجرای سیاستهایش برخوردار خواهد بود و مجبور است در چارچوب سیاستهای کلی نظام (که رهبری و مجمع منصوب او، نوعی مجلس سنا یا اعیان، تعیین کردهاند) حرکت نماید. با توجه به محدودیت فوقالعاده رئیس جمهوری، در چنین فرضیهای نیز مسئولیت اصلی فجایع بر عهده رهبری است و نه رئیس جمهوری اسلامی. نتیجه آنکه در هر دو حالت فوق الذکر مسئولیت اصلی اوضاع اسفبار کشور برعهده ولی فقیه است.
در مورد آقای احمدینژاد، رابطه رهبری و رئیس جمهوری اسلامی نسبت به چهار دوره قبلی تفاوتهائی دارد. مقدمتا متذکر بشویم که رئیس شدن آقای احمدینژاد بر اساس محاسبه آقای خامنهای بوده است: در این محاسبه آقای احمدینژاد فاقد اراده و استقلال فکری برای اداره کشور فرض شده است. بدین ترتیب، با رئیس شدن او، رهبری ، فردی را که قرار است بدون چون و چرا اوامر و منویات او را اجرا نماید بر کرسی ریاست جمهوری اسلامی رسانده و بواسطه او ریاست قوه مجریه را نیز به اختیارات خود منضم كزده است.
تصور رهبری این بوده است که آقای احمدینژاد مهره بیارادهای در اختیار او خواهد بود. در نظر تصمیمگیران اصلی، نقش آقای احمدینژاد از نقش یک مجری ساده نباید فراتر برود. حال چه این مجری موافق سیاستهای رهبری باشد و چه نباشد. او موظف است نقش سپر بلای آقای خامنهای را نیز برعهده بگیرد. این نکته که از زمان انتخابات مرداد تا به امروز نوک پیکان انتقادات متوجه آقای احمدینژاد است و آقای خامنهای موفق به ایجاد یک حاشیه امن برای خود شده است بیانگر تردستی ایشان است! تصمیمات اصلی و سیاستهای کشور بوسیله رهبر و مشاورین و آدمهای او در دولت گرفته میشوند اما مسئولیتها و پاسخگوئیها گریبان مجریان را خواهند گرفت. از آنجائی که رئیس جمهوری اسلامی مجری اصلی منویات و امیال رهبری است، پاسخگوئی را نیز باید برعهده بگیرد تا بدین ترتیب، ولی فقیه بتواند از زیر بار مسئولیت و پاسخگوئی و انتقادات شانه خالی نماید. ما بر این عقیدهایم که پاسخگوئی را باید از تصمیمگیر اصلی طلب نمود و نه از مجری بیاراده. خاصه آنکه در حال حاضر تمام شواهد دلالت بر این امر دارند که تصمیمگیر اصلی و پشت صحنه حکومت ایران همانا رهبری و آدمهای او میباشند. در نتیجه در هر حالت و فرضیهای، عنصر تعیین کننده در نظام سیاسی حاکم بر ایران نه رئیس جمهوری اسلامی که رهبر و ولی فقیه است. جهت اثبات ادعای خویش، ذیلا به ترکیب هیئت دولت توجه خواهیم کرد.
در وهله اول یاد آور میشویم که وزارتخانهها دارای اهمیت یکسانی نمیباشند. مثلا وزارت کشور، وزارت اقتصاد و دارائی و یا وزارت نفت با وزارت رفاه، وزارت بهداشت و یا حتی وزارت آموزش عالی قابل مقایسه نمیباشند. در حالی که وزارت بهداشت و یا وزارت آموزش عالی و امثال آن که فاقد نقش کلیدی میباشند در اختیار همفکران آقای احمدینژاد میباشند، وزارتخانههای کلیدی در اختیار افرادی قرار دارند که خود را تنها و تنها در برابر رهبر مسئول و پاسخگو میدانند. بدین ترتیب آقایان پور محمدی، محسنی اژهای، دانش جعفری و محمد نجار که وزارتخانههای تعیین کنندهای را در اختیار دارند، دستوراتشان را از رئیس جمهور دریافت نمیکنند. آنها خود را موظف به اجرای منویات و تمناها و سیاستهای مورد تاکید رهبری میدانند. اینکه این سیاستها با امیال آقای احمدینژاد هماهنگ هستند و به مذاق او خوشآیندند یا نه امر دیگری است.
آنچه که باید مورد تاکید قرار گیرد اینست که همان کسانی که در پشت صحنه در کار دولت آقای خاتمی کارشکنی میکردند، همانها امروز پستهای کلیدی دولت احمدینژاد را در اختیار گرفتهاند. به عبارت دیگر آقای احمدینژاد نه وزنهای است و نه کارهای. هرکس، چه معترض و چه مشوق، «تکفیر» یا «تکبیر» خود را باید متوجه مسئول اصلی (رهبر) بنماید. اگر به فساد و ناکارآمدی جمهوری اسلامی معترض هستیم، مسبب این فساد و ناکارآمدی را که رهبری باشد باید هدف قرار داد. آنهائی هم که نسبت به اوضاع کشور رضایت دارند باید تشکر و امتنان خویش را تقدیم رهبری بنمایند. بنابراین واقع نگری و انصاف حکم میکنند که نسبت به رئیس جمهور بیش از انداره و ظرفیت و اختیاراتش معترض نباشیم. همانگونه که فوقا اشاره کردیم، رئیس جمهوری اسلامی یا همفکر و یار رهبری است (آقای رفسنجانی) ونقشی دارد، یا ناهماهنگ با رهبری است (آقای خاتمی) و فلج میشود و یا یک عنصر کم و بیش بی ارادهای است در اختیار رهبری (آقای احمدینژاد). در هر سه حالت اعتراضات ما نسبت به این دو مقام باید متناسب با اختیارات حقیقی هر یک از آنان باشد. اعتراضی را که به تصمیم گیرنده اصلی (ولی فقیه) وارد است متوجه مجری (رئیس دولت) نکنیم، بالاخص اگر مسلوب الید و یا آلت دست و بیمقدار نیز باشد.
اگر آقای احمدینژاد پس ازگذشت هفت ماه از انتخابات هنوز به طرح شعارها و برگزاری میتینگ اقدام میکند، شاید یکی از دلایلش اینست که ابزار کار را در اختیار ندارد (یا نمیخواهد داشته باشد)، وگرنه رئیس جمهوری اسلامی همانند سایر روسای دولتها پس از انتخابات، قاعدتا بایستی به اجرای برنامههایش بپردازد نه ادامه طرح شعارهایش. او آنقدر اوقات خود را در سفر و اینور و آنور میگذراند که این سوال بطور جدی مطرح است که آیا فرصتی هم برای اداره روزمره امور کشور دارد یا نه؟ چه رسد به تصمیمگیری و برنامهریزی! اگر آقای احمدینژاد به امور بیاهمیت وکم اهمیت، و به امور تبلیغاتی و غوغاگری و اغواگری عامیانه میپردازد و دلش را به دادن شعارهای پرطمطراق و غیرعملی خوش میکند، تنها به دلیل ظرفیت شدیدا محدود او نیست بلکه همچنین نشاندهنده این امر است که حکومت را، خوب یا بد، کسان دیگری میگردانند. این گردانندگان، رهبر و آدمهای او هستند که در نقاط کلیدی به انجام وظیفه مشغولند. آقای خامنهای در انحطاطی که دامن کشور و گریبان ملت را گرفته است بیش از هر مقام دیگری موثر و مسئول بوده و میباشد.
لازم است متذکر گردیم که پس از مرگ آقای خمینی تا به امروز (یعنی قریب به هیجده سال) تنها عنصر ثابت نظام جمهوری اسلامی، رهبر این نظام، یعنی آقای خامنهای، بوده است. بنابراین عمده مسئولیت نتایج اسفباری که دامن کشور را گرفته بر دوش مسئول اصلی رژیم که در عین حال سیاستهای کلی نظام را نیز تعیین میکند میباشد. اگر فساد با نظام ولایت فقیه عجین شده است، اگر اعتیاد در نظام اسلامی بیداد میکند، اگر بیکاری در رژیم ولایی دامن بسیاری از مردم را در بر گرفته، اگر جوانان آینده خود را تاریک و ناامید کننده مییابند، اگر در حکومت اسلامی خودفروشی به عنوان وسیلهای برای کسب نان و معاش گسترش یافته است، اگر تحت نظام ولایت مطلقه مناطق محروم کشور محروم تر شدهاند، اگر در نظام اسلامی امتیازات ویژه برای حکومتگران و خانواده آنها وجود دارد و اکثریت عظیم ملت در وضعیتی نابسامان بسر میبرند، اگر بیعدالتی در حکومت اسلامی این چنین همه جانبه و سرتاسری شده و امروزه جزو جوهره و از مختصات نظام ولایت مطلقه فقیه است ، اگر نابسامانیهای اجتماعی این چنین بصورتی بیسابقه عرض اندام میکنند، اگر مافیای نفتی در نظام اسلامی حاکم بر ایران این چنین بی پروا منابع ملی را به تاراج میبرد و به بیگانگان تقدیم میکند، اگر زنان در حکومت اسلامی از حداقل حقوق خویش نیز برخوردار نیستند، اگر تحت نظام ولایت فقیه اقوام ایرانی در ظلمی مضاعف و محرومیتهای غیر قابل تصوری بسر میبرند، اگر حکومتگران، دولتیان و تئورسینهای نظام ولائی برای کرامت انسانی و شرافت بشری پشیزی ارزش قائل نیستند، اگر رژیم اسلامی مخالفین سیاسی را قتل عام و یا به زندانهای طویل المدت و یا به خانه نشینی محکوم میکند، اگر در نظام ولایت فقیه کارگران حق داشتن سندیکا و بیان درخواستهای صنفی شان را نیز ندارند، اگر دانشگاهها در حکومت اسلامی تبدیل به پادگان شدهاند و از دانشجویان حق فعالیت سیاسی و تفکر و تامل در امور کشور سلب شده است، اگر ایران از آن ایرانیان نیست و رای مردم در اداره آن محلی از اعراب ندارد، اگر سرزمین ما و ثروتها و منابع و امکانات آن در اختیار اقلیتی برخوردار قرار گرفته که دائما از ملت باج میگیرند و حق ویژه و امتیازها طلب میکنند و بر آنها منت میگذارند که جاه و مقام و مناصب را در انحصار خود دارند و اگر...!، مسئولیت اصلی بر دوش چه نهاد و مقامی است؟
مسئولیت این نابسامانیها، هدر دادن امکانات ملی، هرزه درائی و لاف زدنهای بیمقدار و پر بها که چه بسا به هدم کشور و تلاشی آن نیز بیانجامد، اگر برعهده ولی امر و رهبری این نظام نباشد پس برعهده کیست؟ اگر ولی فقیه و ارگانها و نهادهای وابسته به او یعنی شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، نمایندگان ولی فقیه در ارگانها، نیروهای سرکوبگر تحت فرماندهی وی و یا منصوبین وی، قوه قضائیه، رادیو و تلویریون و سایر نهادهای وابسته به ولی فقیه مسئول فلاکت و قهقرای ایران و ایرانی نباشند پس چه کس یا کسانی مسئولاند؟ مقامات کلیدی و تعیین کننده در نظام ولایت فقیه اینان هستند. بیدلیل نیست که آقای مصباح مجدانه در فکر تسخیر این مواضع کلیدی است. او بخوبی میداند که اگر بخواهد سیاست و برنامههای خانمان برانداز خویش را تمام و کمال اجرا سازد بایستی بیش از هر مقام دیگری در اندیشه کسب رهبریت باشد زیراکه میداند که رهبری تعیین کننده است.
آقای احمدینژاد مجری منویات رهبریست. رئیس جمهوری اسلامی سپر بلای رهبر است. او چون ارادهای از خود ندارد به این مقام برگزیده شده است. به آقای احمدینژاد بیش از حد و قواره اش بها دادن و او را باعث و بانی اوضاع اسفناک حال و آینده ایران دانستن نه واقع بینانه است و نه منصفانه. دایره اختیارات رئیس جمهوری اسلامی بسیار محدود است و علی القاعده تحت مسئولیت رهبری قرار دارد. سیاستهای او که در اجرای دستورات رهبری خلاصه میشوند بایستی در چارچوب سیاستهای کلی نظام، که آنها نیز از طرف رهبری و مجمع تشخیص مصلحت (به نوعی مجلس اعیان یا سنا) معین میشوند، قرار بگیرند.
کسی از یک تدارکاتچی نباید بیش از حد توان و ظرفیت او انتظار داشته باشد. مسئولیت اصلی و پاسخگوئی اعلا را باید از نهاد یا مقامی بخواهیم که اصلی ترین و بالاترین اختیارات را نیز دارا میباشد. در نظام جمهوری اسلامی ایران، این مقام، مقام رهبری و این نهاد، نهاد ولایت فقیه است. مسئولیت مصائب کشور نیز در درجه اول متوجه ولی فقیه است و نه این یا آن رئیس جمهوری اسلامی. آقای خامنهای قریب هشت سال ریاست جمهوری اسلامی را برعهده داشته و هماکنون قریب هیجده سال است که رهبری و ولایت فقیه در اختیار اوست. یعنی بمدت بیست و شش سال در راس حکومت اسلامی ایران بوده است!
حال چه نهاد و چه مقام و چه فردی به همراه چه نهادها و مقامها و افرادی مسئول اصلی نابسامانیها، بیعدالتیها، فقر، فساد و استبداد رایج در کشور بوده و میباشند؟ روسای جمهوری اسلامی بیاختیار و کم اختیار یا ولی فقیه و نهادهای منصوب او که پستهای کلیدی را در قبضه خود دارند و با اختیارات گسترده خویش همه کاره نظامند و مدعی جانشینی خدا بر سرزمین ایرانند؟
هفده دیماه هزار و سیصد و هشتاد و چهار
دکتر سید کمال الدین نبوی