در ژوئیه ۲۰۱۴ تروریستهای “دولت اسلامی عراق و شام” (داعش) با تصرف قرارگاهی در نواحی مرزی عراق و سوریه، مرزبانان را کشتند و به دنبال آن ویدئویی تبلیغاتی در اینترنت منتشر و اعلام کردند که از این پس مرزی میان عراق و سوریه وجود نخواهد داشت.
در پیام این جهادگرایان به “قیمومت تحقیرآمیز امپریالیسم غربی” که پیشینهای یکصد ساله دارد، اشاره شده بود. منظور آنها توافقنامه سرّی موسوم به “سایکس−پیکو” بود که بر اساس آن سرزمینهای خاورمیانهی امروز زیر نفوذ و قیمومت فرانسه و بریتانیا قرار گرفتند. داعش در این پیام از “پایان سایکس−پیکو” سخن راند.
این واقعیتی انکارناپذیر است که برای درک سیاستها، رویکردهای ایدئولوژیک و مناسبات کشورهای جهان خاورمیانهای عرب، باید به مقطع تاریخی شکلگیری نظامهای دولتی این منطقه در مقطع پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۸) و در پی آن فروپاشی امپراتوری عثمانی (۱۹۲۲) بازگشت.
بارها به این نکته اشاره شده که مرزهای سرزمینهای میان دریای مدیترانه و خلیج فارس به طور عمده از سوی قدرتهای خارج از این مرزها، و به طور عمده از سوی دو قدرت جهانی آن روز، فرانسه و بریتانیا، مشخص شدهاند. در این رابطه از “نظام سایکس−پیکو” و یا “مرزهای سایکس−پیکو” سخن میرود.
مارک سایکس و فرانسوا ژرژ پیکو دو دیپلمات بریتانیایی و فرانسوی بودند که در سال ۱۹۱۶ به نیابت از سوی دولتهای متبوعه خود درباره تقسیم سرزمینهای خاورمیانهای امپراتوری عثمانی به توافق رسیدند. این موافقتنامه به طور محرمانه در ۱۶ مه ۱۹۱۶ به امضا رسید.
این توافق محرمانه که در آن روسیه تزاری نیز از تقسیم سرزمینهای تحت استیلای امپراتوری عثمانی سهم برده و جزوی از این توافق بود، پس از رخداد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه، از سوی حکومت انقلابی بلشویکها افشا شد. به فرمان لنین و لئو تروتسکی، کمیسر امور خارجه بلشویکها، متن کامل موافقتنامه به عنوان بخشی از یک “توطئه امپریالیستی” در ۲۳ نوامبر ۱۹۱۷ در روزنامههای “ایزوستیا” و “پراودا” منتشر شد و سه روز بعد این سندِ تا آن زمان محرمانه، در روزنامه انگلیسی منچستر یونایتد بازتاب یافت.
فرانسوا ژرژ پیکو (راست) و مارک سایکس
تقسیم حوزه نفوذ و قیمومت فرانسه و بریتانیا
اگرچه مفاد این به اصطلاح “موافقتنامه سایکس−پیکو” یک به یک اجرا نشد، اما زمینه مأموریت از سوی نهاد بینالمللی “جامعه ملل” به فرانسه و بریتانیا را فراهم آورد تا حوزه نفوذ خود در این منطقه استراتژیک را تعیین کنند.
“جامعه ملل” یک سازمان میاندولتی مستقر در ژنو (سوئیس) بود که پس از جنگ جهانی اول از برآیند عهدنامه “ورسای” کار خود را در ۱۰ ژانویه ۱۹۲۲ آغاز کرد. این نهاد ۵۸ عضو داشت که ۴۲ عضو آن، از جمله ایران، از اعضای مؤسس و فعال آن بودند. ایالات متحده آمریکا هرگز عضو آن نشد، هر چند که ایده تشکیل آن را خیلی پیشتر مطرح کرده بود. “جامعه ملل” در سال ۱۹۴۶ پس از جنگ جهانی دوم و در پی تأسیس “سازمان ملل متحد” منحل شد.
بر اساس توافق سایکس و پیکو، حوزه نفوذ فرانسه از جنوب شرقی ترکیه امروز (شامل شهرهای سیواس، دیاربکر، ماردین، آدانا، مرسین) آغاز میشد و تا شمال عراق (موصل، رواندوز) و سپس سوریه (حلب، دمشق) و لبنان امروز (بیروت)، در حاشیه خاورمیانهای دریای مدیترانه امتداد مییافت.
در عوض حوزه قیمومت بریتانیا مناطق جنوبی و مرکزی عراق (کرکوک، بغداد، بصره) و سپس کویت و نواحی حاشیه خلیج فارس، عربستان، مناطق فلسطینی و اردن امروز را شامل میشد.
شرق ترکیه هم که شامل بخشی از سواحل دریای سیاه تا مرزهای ایران و آذربایجان (شهرهای ترابوزان، ارزروم، وان و بتلیس) میشد، در حوزه نفوذ روسیه قرار گرفت.
با این مأموریت از سوی “جامعه ملل” مسئولیت تشکیل دولتهایی مبتنی بر ترسیم مرزهای اختیاری منطقه بر عهده دو قدرت جهانی فرانسه و بریتانیا افتاد.
به عبارت دیگر، سایکس و پیکو خط کش و مداد را به دست گرفتند و بر روی نقشهای که بر روی میزشان پهن بود، با ترسیم خطوط مستقیم ارضی، کشورهای امروز عربی خاورمیانه و سپس دولتهای آن را، بر اساس منافع استراتژیک خود تعیین کردند، بی آنکه انسجام قومی و مذهبی درون این سرزمینها را در نظر گیرند و بی آنکه نمایندگان مردمان این منطقه را در طراحی خود دخیل بدانند و به نوعی از آنها نظرخواهی کنند. یک نمونه بارز آن، پراکندگی مردمان کرد میان چهار کشور ترکیه، عراق، سوریه و ایران است؛ دست ارمنیها و آشوریها نیز از این تقسیمبندی خالی ماند.
تعیین مرزهای مناطق عربی شمال آفریقا از وظایف سایکس و پیکو نبود، زیرا این مناطق پیش از این تقسیم شده بودند. مصر تحت نفوذ بریتانیا بود و فرانسه بر مغرب (شامل مراکش، تونس و الجزایر) سلطه داشت و لیبی در قیمومت ایتالیا بود.
بدین گونه عنوان “سایکس−پیکو” در ادبیات سیاسی به نماد “طراحی بزرگ امپریالیستی و استعماری” در مناسبات سیاسی و ارضی منطقه خاورمیانه و نیز به نماد کشورهایی که بر اساس این تقسیمبندی شکل گرفتند، بدل شد.
آیا “توافقنامه سایکس−پیکو” یک توطئه ضدعربی از سوی اروپاییها بوده است؟ کم نیستند مردمان عرب که بدان باور دارند.
بسام طیبی، استاد علوم سیاسی سوری−آلمانی که سالیان دراز در دانشگاه توبینگن آلمان در حوزه تاریخ و جامعهشناسی اسلام و عرب تدریس کرده است، دوران جوانی خود در سوریه را به یاد میآورد. او به دویچهوله میگوید: «در تمام دوران مدرسه تا دیپلم، “سایکس−پیکو” و آثار زخم آن همواره موضوع ثابت درسی بوده است. پیامد این زخم تاریخی را نه تنها سوریها، بلکه تمام مردمان عرب هنوز حس میکنند.»
«در پس یک نمای عربی»
یکی از هدفهای امپراتوری آلمان در طول جنگ جهانی اول کشاندن جنگ به خاورمیانه با هدف تضعیف جبهه سه کشور متحد - فرانسه، بریتانیا و روسیه - بود. در این جنگ دو امپراتوری آلمان و عثمانی همپیمان بودند. آلمانیها به همراه خلیفه عثمانی در استانبول که بالاترین مرجع دینی سنیها محسوب میشد، عربها را به جهاد علیه بریتانیا فراخواندند.
بریتانیاییها نیز در مقابل کوشیدند شریف بن علی، متولی اماکن مذهبی مکه و دومین مرجع دینی پس از خلیفه را با خود متحد کنند.
در اکتبر ۱۹۱۵ هنری مکماهون، کمیسر عالی بریتانیا در مصر، به شریف حسین پیشنهادی جذاب و فریبنده داد. او گفت، اگر عربها به پشتیبانی از بریتانیاییها برخیزند، بریتانیا در ازای آن به شریف در تأسیس پادشاهی خود یاری خواهد رساند. مکماهون گفت: «بریتانیای کبیر آماده است، استقلال عربها را در مرزهایی که شریف پیشنهاد میکند، به رسمیت بشناسد و به آن پایبند بماند.»
این اتحاد صورت گرفت. نیروهای عرب به رهبری فیصل بن حسین، پسر شریف، و به همراه مأمور بریتانیایی، تامس ادوارد لورنس (مشهور به لورنس عربستان) توانستند نیروهای عثمانی را به عقبنشینی وادارند.
با پایان جنگ اول جهانی، در کنفرانس پاریس برقراری نظم نوین در این منطقه مورد مذاکره قرار گرفت. فیصل به نمایندگی از سوی عربها در این کنفرانس حضور یافت و گفت: «من اطمینان دارم که قدرتهای بزرگ، سعادت مردمان عرب را به منافع مادی خود ترجیح میدهند.»
ولی فیصل اشتباه میکرد. فرانسه و بریتانیا بر سر تقسیم این سرزمینها بر اساس مرزهای سایکس−پیکو تأکید ورزیدند و گفتند که کشورهای عربی وجود خواهند داشت، اما زیر نفوذ ما.
در همان زمان جرج لرد کورزون، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا گفت که کشورش قصد دارد منافع اقتصادی بریتانیا را پشت یک “نمای عربی” پنهان کند: «حکومت و اداره امور تحت رهبری بریتانیا، با کنترل یک مسلمانزادهی عرب، و در صورت امکان، یک تیم عربی.»
رویکرد ایالات متحده آمریکا
بیانیه ۱۴ مادهای مشهور وودرو ویلسون، رئیس جمهور وقت آمریکا به تاریخ ۸ ژانویه ۱۹۱۸ با استقبال قریب به اتفاق تمام کشورهای مسلمان روبرو شد و آن را تأییدی بر حق استقلال خود تبیین کردند.
در بند اول این بیانیه آمده است که قراردادهای صلح باید به صورت علنی و به دور از هرگونه موافقتنامه محرمانه منعقد شوند. در این بیانیه از جمله به رعایت منافع مردمان سرزمینهای امپراتوری عثمانی و حق آنها برای تعیین سرنوشت خود تأکید شده است.
در ژوئن ۱۹۱۹ کمیسیون “کینگ کرین” از سوی ایالات متحده آمریکا رهسپار سوریه شد تا نظر نمایندگان محلی را درباره آینده این کشور جویا شود. تا آن زمان آمریکا در صحنه دیپلماسی جهانی چندان فعال نبود و از عضویت در “جامعه ملل” نیز خودداری ورزیده بود.
تحقیقات این کمیسیون از حلب تا بئر شِوا (در مناطق مرکزی اسرائیل امروز) را در بر میگرفت. کمیسیون از ۳۶ شهر دیدن کرد، ۲ هزار هیئت نمایندگی از ۳۰۰ روستا را به حضور پذیرفت و بیش از ۳ هزار تقاضانامه دریافت کرد.
کمیسیون در پایان به این نتیجه رسید که سوریها قیمومت کشور خارجی بر سرزمین خود را رد میکنند و خواستار یک سوریه بزرگ هستند که شامل مناطق فلسطینی نیز میشود. نتایج کمیسیون با مخالفت قاطع فرانسه و بیاعتنایی بریتانیا روبرو شد.
تأسیس دولتهای جدید
توافقهای کنفرانس پاریس، به ویژه پیامدهای آن، از اهمیت سرنوشتسازی برخوردار شدند. بر اساس این توافقها دو دولت سوریه و عراق تأسیس شدند. “جامعه ملل” در سال ۱۹۲۲ مأموریت دیگری برای تشکیل دولتی تازه به نام لبنان داد.
در همین سال “جامعه ملل” ایجاد “میهنی برای مردمان یهودی” را پیشبینی کرد که زمینههای بعدی تأسیس دولت اسرائیل را فراهم ساخت.
ملک فیصل در کنفرانس پاریس حمایت خود از یهودیان را اعلام کرد و گفت: «من تضمین میدهم که عربها، برخلاف آنچه متأسفانه در بسیاری نقاط جهان شاهد آن هستیم، هیچگونه خصومت قومی و دینی علیه یهودیان از خود نشان نخواهند داد.» اما این حسن نیت فیصل با واقعیتهای دشوار آتی روبرو شد.
یک سال بعد، در سال ۱۹۲۳، بریتانیا منطقه فرااردن، واقع در شرق رود اردن را از سرزمینهای فلسطینی جدا کرد و زمینه اردن امروز را فراهم آورد.
بریتانیا از اواخر سده نوزدهم قیمومت کویت را عهدهدار بود و پس از جنگ جهانی اول استقلال آن را اعلام کرد.
به طور کلی، از اواخر دههی ۱۹۲۰ به تدریج تمام این کشورها استقلال خود را، در پی شورش و سرکوب یا رایزنی و سازش با قدرتهای استعماری، بازیافتند و به عضویت سازمان ملل متحد درآمدند. بعدها تغییراتی در تعیین مرزها ایجاد شد، از جمله ترکیه در زمان آتاتورک برخی مناطق شمالی سوریه را بازپس گرفت؛ که سرگذشت هر یک از آنها داستان دیگری است.
نتیجه آنکه، این نظم جدید صحنهای برای مناقشهها و جنگها پدید آورد که تا امروز تداوم یافتهاند: تنش بیپایان میان اسرائیلیها و فلسطینیها، جنگ داخلی لبنان از ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰، جنگ دوم خلیج در پی یورش ناگهانی صدام حسین به کویت در اوت ۱۹۹۰، تنشهای مسلحانه و وضعیت شبهجنگی دهها ساله در مناطق کردنشین ترکیه، عراق و بعدها در سوریه.
و بالاخره لشکرکشی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ با پیامدهایی اسفناک. مدیریت غلط در دوره پس از سقوط رژیم بعث عراق، به جبههبندیها و رویاروییهای مذهبی، به ویژه میان سنیها و شیعیان کشیده شد که از دل آن “دولت اسلامی” (داعش) سربرآورد و سپس جرقههای آن به سوریه غلتید و این کشور را به جنگی خانمانسوز فروکشاند.
بی شک علت تمام این نابسامانیها را نمیتوان در نظم نوین مبتنی بر مرزهای “سایکس-پیکو” جست، هرچند که در آن سالها پایههای نظم کنونی منطقه ریخته شد، نظمی که زمینهساز تنشها، شورشها و جنگها بود.
با این حال میتوان پرسید، در برههی فروپاشی یک امپراتوری به نام عثمانی که تمام منطقه خاورمیانه را زیر استیلای خود گرفته بود، و در پایان یک جنگ جهانی، که قدرتهای اروپایی در آن نقشی تعیینکننده داشتند، و در شرایطی که حتی یک کشور و دولت عربی منسجم وجود خارجی نداشت، آیا مردمان و قبایل عرب به تنهایی قادر میبودند با برقراری نظم و صلح در سرزمینهای خود، مرزها را تعیین و ترسیم کرده و دولتسازی کنند؟
به نظر میآید رویکرد استقلالطلبانه و لیبرالمنشانه آن زمان ایالات متحده آمریکا که برخاسته از روح بنیانگذاران قانون اساسی آمریکا بود و خواست مردمان هر سرزمین را معیار میدانست، شاید رهیافتی واقعبینانهتر میتوانست بود. اما این نکته نیز مسلم است که تاریخ را نمیتوان بر پایه تصورات ذهنی و اما و اگرها تبیین کرد.