ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 01.01.2006, 1:06
عصر تجدیدنظرطلبی در ایران

محمود نکوروح
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ١١ دي ١٣٨٤

"توضیخی در رابطه با مصاحبه رادیو آلمان و کتاب خانم کتایون امیرپور منتشره در ایران امروز و... "

در سال‌های اخیر بویژه با انتخابات دوره نهم ما وارد دوره‌ای جدید از تفکر و اندیشه در ایران شدیم که در نظرات عبدالکریم سروش ، ملی مذهبی‌ها تا حتی اصلاح‌طلبها می‌توان مشاهده کرد تا جایی که عبور از شریعتی و بازرگان را هم در نوشته‌ها می‌توان یافت. بهمچنین "جدایی دین از دولت ، تا جدایی دین از سیاست و..." که هرکدام از منظری جدید بر می‌آید، که برای بعد می‌گذاریم. تمام این دیدگاهها شاید بخاطر نیم قرن فاصله از ایده رمانتیسم دینی و آزمونهایی غیرقابل انتظار ، از حکومت اسلامی باشد ، که امروز نوعی رادیکالیسم مدنی از بستر تحصیلات عالی و نسل جدید سر بر آورده است که در سایتهای اينترنتی و یا بعضی روزنامه‌ها و...گاهی خود را در تحلیل‌ها بعنوان نخبگان جدید نشان می‌دهد ، نخبگانی که در عرصه عمومی با سکوت معنادار خود فعلا تماشاچی است ، ولی در هر صورت بیانگر تغییر نگاه در حوزه‌های سیاست – دین و جامعه در عرصه عمومی بوده ، که در حوزه قدرت هنوز حاکی از بیخبری و یا بی‌تفاوتی است.. از ابتدای انقلاب ما شاهد جنگ مکتب و تخصص بودیم و باصطلاح بعضی شاهد جنگ ایدئولوژی و تکنولوژی و در حوزه اجتماعی ، تکنوکراسیی که جایگاه اجتماعی خود را گم کرده بود ، و یا روشنفکری‌ی که فراتر رفته دین را فربه تر از ایدئولوژِی معرفی می‌نمود ، مقوله‌هایی که هر کدام در جای خود "شرایط اجتماعی و فرهنگی" فربه بود و نه بیشتر و... طرح مطالبی بدینگونه از ابتدا غیر شفاف و فاقد ننیجه‌گیری‌های علمی بود ، زیرا که مکتب اگر علمی و اجتماعی باشد به ایدئولوژی و برنامه میانجامد امریکه متعلق بدنیای مدرن بعد از دوران روشنگری و عصر ایدئولوژی‌هاست. اگر از دین و سنت بهره گیرد به فقه و برنامه‌هایی که غالبا بروز نیست در کشورهای عقب افتاده منجر می‌شود. که نمونه‌های بسیاری داریم که "هر ایده‌ای محصول شرایط اجتماعی خود است". در این آشفته بازاری که ما زندگی میکنیم البته همه چی التقاطی است از کهنه و نو ، جدال دو نسل - که بخشی از آن خاطره‌ای منفی از انقلاب مشروطه دارد که امروز حاکم است ، و یکی خاطره‌ای تلخ از کودتایی که نفتی‌ها "شرکتهایی معروف به هفت خواهران" نمودند که بازهم محکومند ، و اینک ما میراث‌دار حکومتی دینی – سنتی و در بعضی موارد مدرن بوده که حاصل فشار‌های "عرصه عمومی" است که تحت تاثیر فعالان سیاسی باقیمانده از ٢٨ مرداد است ، یکی بگذشته‌های دور نظر دارد و یکی بگذشته‌ای نزدیک که دموکراسی و آزادی را ملت ایران تجربه کرد تعارض این دو نسل همچنان ادامه دارد. ا ز نظر بعضی با حکومتی "ایدئولوژیک!!" روبروییم ، پارادوکسی که در نظر و عمل ، بخاطر شرایط اجتماعی و تاریخی ماست ، با حکومتی که از دهه شصت وبعد از دولت موقت ببهانه جنگ وگروگان گیری ظاهرا یکد ست شد، وبی توجه به مطالبات جامعه‌ای که یکصد سال برای آزادی مبارزه کرده بود فضارا بست ، ایدئولوژی‌ی که بنام دین از مقدسات بهره می‌گیرد ، گذشته‌گراست ، و تناقض را در بطن خود مستتر دارد ، که بیشتر مشکلاتش در حوزه سیاست و مدیریت از این تناقض ناشی می‌شود ، اگرچه امروز معلوم شده هر ایده‌ای در نهایت سیاسی شده و ابزار قدرت گردیده ، پارادوکس زمانی بیشتر شد که عده‌ای بعنوان "روشنفکر دینی" سر بر آوردند و به توجیه آنچه بنام دین انجام می‌شد پرداختند که حاصل اینهمه "جمع دین و دولت" بود ، که امروز البته بخاطر فرجام کارشان اصلاح‌طلب شده اند که جای امیدواری است.
هنوز هم ما با نظامی سلسله مراتبی که راس آن به آسمان وصل است و کسی را اجازه اعتراض نیست سر می‌کنیم ، در صورتیکه در حکومت ایدئولوژیک محور انسان است و در درجه نخست تامین حقوق اجتماعی و حقوق اقتصادی انسان و سپس حقوق سیاسی و فرهنگی و...، زیرا که از این نگاه تعریف انسان زمینی و فلسفی است. در جهان توسعه یافته با یک پروسه به "لیبرالیسم" می‌رسیم ، که انسان را رها از هر قیدوبندی می‌بیند در برابر حکومت کلیسا که همه‌اش بنام دین ، قید و بند بود. قبلا از سوی کلیسا "حقوق خدا مطرح بود" و کلیسا این حق را متعلق بخود می‌دانست ، بعدها انسان با مبارزات فروان این امر را بر عکس کرد و در این بستر با رشد تکولوژی و ارتباطات و طبقات جدید از سرمایه‌دار و کارگر و... برای رفع فاصله‌های طبقاتی به سوسیال دموکراسی رسید ، حال اگر در کشور‌هایی اجرا نشده است مشکل از عقب افتادگی جامعه ، و شرایط فرهنگی و سیاسی است که حتی ایدئولوژی مدرن را هم تبدیل بدین و دگم‌هایی نموده که امروز راه حل‌هایی برای آن در نظر گرفته اند. چون نظامات سوسیال دموکراسی ولیبرال سوسیال و یا...١ در دین محور "خدا"ست و فلسفه و فلسفیدن ممنوع است ، و برنامه و هدف از متون مقدس اخذ و یا الهام می‌گیرد. اگرچه متون گاهی بخاطر "کلی بودن" راه اجتهاد را باز گذارده تا هرکس بتواند با اتکاء به آگاهی‌ها و نیازهای زمان و مکان اجتهادهای تازه کند " " چه خداوند این آزادی را بانسان داده است که بیندیشد " اسپی نوزا – اسپینوزایی که چند بار تکفیر و گرفتار دربدری شد ، ا لبته اگر قدرت سیاسی و فضای فرهنگی اجازه دهد و...که متاسفانه ما هنوز ندا ریم. جریان اصلاخ طلبی واکنشی باین تناقضات بود که متاسفانه نا کام ماند ، بد ین خاطر است که در بسیاری جوامع ، بجد ا یی امر خصوصی و عمومی پرداخته ، دین را به حوزه خصوصی مربوط دانسته "اروپا" و یا متعلق به عرصه عمومی فرض نموده "آمریکا" ، زیرا که دین توده‌ها از دین خواص جدا و راه سوء استفاده باز و اکثریت تحریک پذیر به سود سیاست‌بازان در جستجوی افیون و خرافات که اورا از خود بیخود کند ، در عرصه عمومی متخصصینی می‌توانند در آن ، نظرات جدیدی در رابطه با زمان و مکان وارد و یا اصلاح کنند مشروط به آنکه فضا باز شود که غالبا دیکتاتورها به بهانه عدالت فضا را می‌بندند ، در اسلام هم ما دین ابوذر را با دین سلمان یکی نمی‌بینیم. در ایران عده‌ای واکنشی با دیدگاههایی رمانتیک ، به احیاء دست زدند که سر انجام نیافت زیراکه اگر از خرافات رها شدند ، به توهماتی ببهانه عرفان راه یافته که بیشتر از انسان زمینی دور می‌شد و به دموکراسی که حالا در طلب آنند سر انجام نیافت ، و بدرون‌گرایی رسیدند که نقض غرض بود چه در دوران کنونی ما نیاز به "دوباره سازی درون" داشته که در مقابل "تمدن" است که از آن دوباره سازی "فرد حقوقی ، کنشگر" سر بر می‌آورد که تمدن مدرن را با تاریخ خطی آغاز می‌کند ، در دموکراسی " فرد حقوقی و اجتماعی" که امروز حقوق بشر نامیده می‌شود مبناست ، در صورتی كه در عرفان نافردگرایی در جماعتی که ذوب در مراد است به بهانه "فنای لله" القاء می‌شود. بعد از سالها از انقلاب ، اینک گروههایی به تجدید نظرطلبی پرداخته ، گروهی با دیدگاههایی "لیبرال" بی‌توجه به شرایط اجتماعی و فقر اقتصادی و فرهنگی جامعه بر اقتصاد بازار و یا "نظرات ضدایدئولوژیک که خود ایدئولوژیک بوده و بیشتر واکنشی در برابر فضای حاکم است" بر سکولاریسم. یا لاییسیته مورد نظر خود "که از آن دگم و دین جدیدی می‌سازند" ٢. پای فشرده ، در صورتیکه لاییسیته تنها "جدایی دین از دولت" است. امری که با تبلیغات در انتخابات اخیر ، بی‌توجه به نتیجه آن ، به قهر از صندوق‌های رای ، که تنها فرصت در این آب و خاک بعد از دو هزار و پاصد سال است منجر شده ، و انتخاب کسانی به بهانه "عدالت و دین" انجامید ، که حالا دستشان کم کم رو می‌شود ، در تاریخ اروپا هم همیشه کسانی به بهانه عدالت و دین بنیانگزار فاشیسم شده‌اند" موسیلینی از مارسل گوشه"٣. زیرا که باورها در هر جامعه‌ای بازتاب ملزومات کهن اجتماعی است که وقتی با سیاست گره خورد جامعه را از درون می‌پوساند. بدین خاطر در مفهوم مدرن از سیاست ، علیرغم مفهوم کلاسیک آن مبنا "حقوق بشر" قرار گرفت ٢. ولی ما با با روشنفکرانی که از ظرافت کار در حوزه اجتماعی غافل بوده و زمیته ساز پیروزی کاندیدای راست بنیادگرا باصطلاح شدند دستاوردهای تدریجی یکی دو دوره گذشته را براحتی از دست دادیم. تا جاییکه دکتر معین یکبار اعلام کرد که "رقیب من در این انتخابات تحریمیان هستند و..." بعد از این تجربه‌ها امروز در کشور ما روشنفکرانی به "سیاست‌زدگی ، ایدئولوژی‌زدایی ، از اسلام و دوری دین از دولت پرداخته و نتایجی کلی گرفته ، که هنوز در آغاز راه در جامعه‌ای چون ماست که مبارک است وبه واکنش‌های منفی آن از سوی توده‌ها و بهره‌گیری فرصت‌طلبها توجه ندارند ، زیرا که همه چیز را سیاسی می‌بینند و به شرایط اجتماعی توجه ندارند. اگر چه همین روشنفکران تا چند سال قبل از مدافعین التقاط دین و سیاست و يا دین و دولت بودند.

آنچه اهمیت دارد آنست که که ما هنوز در آغاز راهیم زیرا که مفاهیمی چون "دین ، سیاست ، ایدئولوژی ، دولت و.... نیاز به تعاریفی جدید در رابطه با زمان دارد ، که بدبختانه همه اینها سیاسی شده و در اختیار قدرت و سوء استفاده‌هایش قرار گرفته ، در جامعه‌ای چون ما که همیشه از حکومت دینی و نظام سلسله مراتبی بهره برده است چه در نظام شاهنشاهی و چه در نظام اسلامی. اسلام زدگی تنها بعنوان یک واکنش میتواند مورد توجه باشد ، در صورتیکه از اسلام می‌توان بر داشتهای دیگری هم داشت: برداشت دموکراتیک ، که به واکنش منفی توده‌ها بسود حا کمین نینجامد ، در کشوری که هنوز کاندید‌ای موفق ازبی سیاستی روشنفکران وعوامل غیبی در تبلیغات بهره می‌گیرد ، امروز رشد ارتباطات ، توسعه تکنولوژیک و کوچک شدن جهان جبرهای جدیدی حاکم کرده که هیچکس را بهر بهانه گریز از آن نیست ، تا جایی که ما امروز با بحران‌های متعددی بویژه بحران مدیریت روبروییم زیرا که اینها نگرش علمی می‌طلبد. تا جاییکه شهردار تهران مسئله ترافیک والودگی هوارا اگرچه مربوط به بحران مدیریت اعلام میکند ولی اضافه میکند که در این موارد تصمیم گیری با مانیست٤ در مورد سانحه هواپیمای هواپیمای ١٣٠ C دیدیم تکنولوژی "تلفن‌های موبایل و اينترنت..." اجازه نداد مسئله سقوط هواپیما همانند بسیاری مسایل از نگاه افکار عمومی پنهان بماند ٣. در حالیکه همانند این سقوط که قابل پیشگیری بود در این چند ساله بارها اتفاق افتاده است و همیشه به بوته فراموشی سپرده شده. بگذریم از اینکه سنت‌گرایان هم بطریقی از تکنولوژی بهره می‌گیرند از"مهر امین" ٥ - تا "تسبیح برقی" برای تعداد صلوات‌های نذری ٥-. یعنی در این زمان تکنولوژی ایدئولوژی را کمرنگ کرده و فرهنگ و جامعه را علیرغم خواست خکومت دموکراتیزه مینماید ، ویا از نظربعضی سبب تقویت قدرت سیاسی می‌شود. در هر صورت شرایط اجتماعی بسوی سکولاریزه شدن است. منتها باید توجه داشت با فرار بجلو دستاوردهای گذشته را بر باد نداد که در این مقطع داده‌ایم.
ما در ایران امروز چندین نوع قرائت از اسلام داریم ، بویژه که اسلام جامعه شهری که شریعتی و یوسفی اشکوری و کدیور و محمد مجتهد شبستری و آقای خاتمی بنظر من نماینده آنند... را نمی‌توانیم با اسلام سنتی و ارتودوکسی مصباح که از انسان تعریفی ندارد جز انسان "عوام کالانعام"، "اکثرهم لا یشعرون" یکی دانست ، البته هر دو گروه نظراتشان متکی بمتن است ولی متن در دنیای هرمنوتیک هزاران تفسیر را در رابطه با زمان و مکان و شرایط اجتماعی بر می‌تابد ، دموکراسی با رای همین مردم "عوام کالانعام" متحقق می‌شود ولی مقدماتی داشته و با روش‌هایی قابل اجراست که آقای مصباح آن مقدمات و روشها را با نگرش افلاطونی که "در فرهنگش شهروند معنی ندارد" قبول ندارد یعنی "حکومت نخبگان" و نخبگان از نظر ایشان مراجع حوزوی بوده. در صورتیکه در اسلام انسان "خلیفة اله" هم است. بنابراین با یک فتوا در اسلام نمی‌شود گفت دموکراسی داریم یا نداریم ، بلکه باید گفت در کدام نگرش از اسلام دموکراسی می‌توان داشت و در کدام نگرش نمی‌شود داشت. که اینها هر کدام از یک خاستگاه اجتماعی برمی‌آید. اینجا سروکار ما باید با نوعی نگرش از اسلام باشد که اکثریت مردم در فضایی باز وآزاد ، ویا مجموعه نحبگان حوزوی و دانشگاهی به تلفیق دموکراسی و دین و حقوق بشر و... بپردازند ، امری که باید در ابتدای انقلاب انجام می‌شد و در آن شرایط انقلابی نشد ، امری که با شرایط اجتماعی هر کشوری می‌تواند متفاوت باشد تا همه نیروهای اجتماعی در قدرت سیاسی شریک باشند. ولی امروز بعد از یک آزمون تاریخی که بظهور امام زمان و انتظار منتهی شده ، و اکثریت مقلدین و محرومین بعلاوه پول نفت براحتی بازی می‌خورند ، طرفداران "مردمسالاری دینی" باید با توجه بموارد فوق بگویند چگونه؟ بویژه که ما اولین کشوری هستیم در میان کشورهای اسلامی که بدین ابداع بعد از قرنها می‌پردازیم ، با نخبگانی که براحتی نمی‌شود قانع‌شان کرد چه نخبگان سنتی و چه نخبگان دانشگاهی ، در حالیکه ما هنوز یک متدولوژِی برای مردمسالاری نداریم ، امروز معلوم شده که دموکراسی یک متدولوژی است، نه ایدئولوژی و اوتوپی. که انتخابات آزاد ، آزادی بیان و حق انتخاب شدن و انتخاب کردن برای همه است. و همه – مردم - در شرایط اجتماعی ما با توجه به شرایط فرهنگی و اقتصادی یکپارچه نبوده بلکه ما امروز دارای شراط پلورال بوده که با هویت‌های شغلی و تخصصی در فقدان حزب و سندیکا و اتحادیه، توزیع قدرت متدولوژی خاصی داشته که تنها در شعار نمی‌تواند خلاصه شود. امری که برای ما و نسل‌های گذشته آرمانشهری دست نا یافتنی بود در جامعه‌ای که همه چیز د ر د ین وسنت خلاصه می‌شد. وانقلابی که یکی از شعارهای اصلیش "آزادی" بود ولی اینک با نسلی روبروییم که با نگاه به گذشته دیگر نمی‌خواهد بر شانه‌های پدران سوار شود ، شانه‌هایی که امروز زیر بار وعده وعیدهای دست اندرکاران ببهانه دین شکسته است. بعلاوه نسلی که روز بروز عملکردش غیر قابل پیش‌بینی‌تر می‌شود، بویژه که بحران‌های اشتغال ، فاصله طبقاتی و فساد و.... بر این امر بیشتر دامن می‌زند. در تاریخ معاصر ایران بسیار تلاش شد تا از بستر باورها نوعی دموکراسی و حقوق بشر و...استخراج گردد تا تئوریزه شده و در عمل پیاده شود ، امری که به اجماع همه نیروها در انقلاب اسلامی انجامید. ولی دیدیم که قدرت قانون خود را داشت ، و شعارها تا عمل بسیار فاصله پیدا کرد ، انقلابی فرهنگی – دینی که از زمان سید جمال الدین اسدآبادی تا بازرگان و شریعتی و سروش بعنوان یک پروسه انجام شد در این مدت جوابگو نبوده و ما با همه تلاش‌ها "خانه بر روی آب ساخته بودیم" ، بویژه با انتخابات اخیر که ما بیشتر به عقب باز گشتیم. امروز بسیاری این ناکامی را حاصل جان سختی ساختارها می‌دانند ، که چاره آن ارائه یک آلترناتیو ساختاری است که با اتکاء بآن باید یک ساختارشکنی انجام گیرد. امری که ضدیتی با باورها ندارد ولی مدعیان روشنفکری دینی را با نظراتشان گرفتار بحران خواهد نمود ، چه آنها بنظر من ایدآلیست‌هایی بودند که بی توجه بشرایط اجتماعی ما "آرمانشهرشان" بشدت اوتوپیک و فریبنده بود امری که جامعه شهری را برای یک مدت توانست از وضعیت خود غافل کند ، اینها بخاطر فقدان نگرش علمی با التقاط بسیاری مقوله‌ها که هر کدام جایگاه ویژه‌ای دارد چون سیاست ، عرفان ، دین ، حکمت ، فلسفه ، مردم ، جامعه ، خقوق ، ملت ، دولت ، حکومت ، و عدالت ، آزادی و دموکراسی و علم و....بر اغتشاش فرهنگی و فکری جامعه ما افزودند ، که حاصلش جز سر گشتگی برای ادواری نبود ، ایدالیسمی که با تمام ادعاها از ریشه‌ها غافل و به سطح می‌پرداخت ، البته نقش استبداد سنتی و فرهنگی را نمی‌توان در این میان نادیده گرفت بخصوص که ما بخاطر اقتصاد نفتی به جهان مدرن پرتاب شده بودیم. در نهایت مشکل فراتر از اینها بود زیرا که در فرهنگ وحدت وجودی ما "دین و خدا" تعریفی کلی و قابل سوء استفاد داشت که قدرت همیشه از آن بهره می‌گرفت حتی در دوران مدرن ، بعلاوه فرهنگ مرید و مرادی که در فقدان حزب و تشکیلا ت و برنامه بیکباره هر حرکتی برهبری فردی نا خواسته و غیر سیاسی ، که بارها باشتباه خود پی می‌برد و.... تبدیل بشورشی کور و یا حکومت طبقه‌ای خاص می‌شد ، در نتیجه ساختارها مصون مانده و راسی تازه پیدا می‌کرد ، بویژه که اکثریت جامعه ایران را هنوز روستاییا ن تشکیل داده که برداشت‌شان از انقلاب و دین و...قبیله‌گرا بود. با عقده‌هایی که از شهر و زندگی شهرنشینان که با پول نفت روبروز بیشتر جاذبه پیدا کرده ، تضاد بین شهر روستارا دامن می‌زد. و فرصت‌طلبها بیشترین سود را از این امر بردند ، یعنی ما از ناسیونالیسم پر غرورمان در دهه بیست بیکباره بعد ا ز نیم قرن به "امت واحده" تبدیل شدیم که در جستجوی رهبر و امام می‌گشت ، در ذهنیت عوام‌الناسی که هنوز بر داشتش از امام "امام معصوم" بود و در انتظار "عدل علی". که اینها همه حاصل اختلاف طبقاتی بین طبقه حاکم و طبقه محکوم و یا شهر و روستا بود.
روشنفکری بعد از انقلاب هنوز آنچنان شیفته بود که بر هرگونه ایدئولوژی "بجز دین" قلم بطلان می‌کشید ، ولی روشن نمی‌کرد "کدام برداشت از دین" زیرا که این روشنفکری نه اجتماعی بود و نه سیاسی و نه دارای نگرش علمی ، و بعداز مدتی اندک بسرعت واداد (جریان سروش). ولی آرمانگرایان نوگرا حداقل برای یکدوره با سوسیالیسم شان و اومانیسم شان که به اخلاق معطوف بود خوش درخشیدند (جریان شریعتی). چه این دو "سوسیالیسم و اومانیسم" در هر صورت مدرن و بروز بود و حاصل شرایط باز دهه بیست. که بعد از کودتا بجای جستجو برای تکنیک کار ، بعد از مدتی بخاطر اختناق حاکم و ایدالیزه کردن باورها، و اکثریت مقلدین ، جاده صاف‌کن برای گروهی دیگر شد ، باورهایی که تصفیه‌اش نیاز به توجیه نخبگان داشت که اینها به توده‌ها پرداختند ، توده فرهنگ و الیت خود را داشت که سخنانش با سطح تفکرات توده همخوانی داشته و..... و نخبگان مدرن ما از "خود ومردم" مایوس ، شاید حق داشتند ، ولی راه حل نبود ، مارکسیست‌های ما از اینهم بدتر بودند زیرا که بیشترشان بت شان لنین واستالین بود که دموکراسی را د ر د یکتاتوری پرولتاریا میجستند ، امری که در انتخابات اخیر فرانسه با بخشی از کارگران که بخاطر منافع به راست افراطی رای دادند معلوم شد چه اندا زه بی پایه بوده است. وبقول مارسل گوشه " چگونه می‌شود از پرولتاریا انتظار فداکاری و مبارزه برای حقوق بشر و دموکراسی داشت؟!!" ٦ در صورتیکه اگر نوگرایان دینی با تلاش بیشتر به توجیه نخبگان که پرسش‌هاشان بیشتر فلسفی بود تا دینی ، "با ا لهیات تنزیهی – فلسفی" که بیشتر به نفی قدرت و ساختارها معطوف و می‌پرداخت ، امری که حامل نوعی پروژه وجود و حضور انسان در صحنه بود ، که از هیچکدام از باورهای سنتی ما الهام نمی‌گرفت و به امر "مطلق" راه نمی‌یافت و راه تردید و پرسش و پاسخ را نمی‌بست که بکمال و استعلاء نظر داشت ، با جواب به پرسش‌های موضوعات جدید آغاز می‌شد ، و از عارف و حکیم بنوعی فیلسوف کنشگر می‌رسید که با طرح موضوعات تازه "سیاسی – حقوقی" از ژرف اندیشی‌های عرفانی و توهم‌زا فاصله گرفته ، از پیر فرزانه و بی‌تفاوت در امور اجتماعی که رقیب واپسگرایان بود ، یک ابداع‌گر اندیشمند و راهگشای حرکتهای جدید و اجتماعی و فرهنگی برمی‌آمد ، امری که بساختار شکنی انجامیده و تغییر گفتمان غالب که هنوز سنتی و خرافاتی و... و در خدمت ساختارها بود و... بدینگونه گذار ما به دنیای مدرن تسهیل می‌شد. وگرنه با ساختارهای سنتی و حوزوی شکست ما در چندین حرکت اجتماعی قابل پیش‌بینی بود. بعلاوه ما هنوز از زندگی خصوصی و نافردگرا به بهانه عرفان و دین رهایی نیافته ، و فرد گرایی و جمع‌گرایی مان که مبنای دموکراسی و عدالت اجتماعی است ، خالی از ابزارهای لازم بود ، ابزارهایی که یکی نگرش علمی و تحلیل جامعه شناختی بود، و دیگری تعریف حقوقی و فلسفی از انسان ، این خلیفه خدا بر روی زمین ، و بیشتر در بند یک نگرش کلی و عاطفی حاکم ، که از آن جز نفی انسان و تایید جبرهای متعدد بر نمیامد. حیات مادی و اقتصادی مان هم اجازه فراتر رفتن و خود را یافتن نمیداد (زندگی کشاورزی). و بورژوازی تازه پا همیشه مورد تقبیح نیروهای باصطلاح چپ بود که دموکراسی حاصل شکل‌گیری آن در جامعه شهری است ازینرو نه طبقات اجتماعی در این آب و خاک شکل گرفت که در برابر قدرت سیاسی و استبدادی طلب حق و حقوق اقتصادی و مادی کند و زمینه ساز توسعه گردد ، حداکثر یک طبقه دلال در جامعه مصرف کننده که از پول نفت تغذیه می‌شد برآمد که همیشه در کنار قدرت بود ، نه "انسان خود باور" که طلب حق و حقوق شهروندی کند و زمیته ساز رشد و توسعه فرهنگی باشد که جامعه مدنی و دموکراسی حاصل آن است. اوج فرهنگ و تمدن ما "ای برادر تو همه اندیشه‌ای بود" که نه تئوریک شد و نه پراتیک ، که حداقل به استخوان و ریشه هم در دنیای مدرن بپردازد که مبنای توسعه و رشد است. زیرا که هنوز روشنفکر بمعنای خاص کلمه نداشتیم. روشنفکری که با حساسیت در برابر فقر و عقب ماندگی ، فارغ از قید و بند‌ها بتولید ایده و راه حل بپردازد. نتیجتا گذشته را نشخوار می‌کرد که دوای درد نبود، دغدغه دین داشت که در دنیای تخصص کار او نبود، ولی دغدغه جامعه نداشت امری که یکی دو تخصص را طلب می‌نمود ، البته در جامعه‌ای چون ما شاید کار روشنفکر اخلاق گرا که اخلاق بمعنای مسئولیت ، و اخلاق علمی که در جستجوی علل بی اخلاقی‌هاست ، وگرنه "هر کس گلیم خویش برون می‌کشد ز موج" و بعد هم توجیه. و آنها که در این روند جایی نجستند به نیهیلیسم نوع غربیش آویختند که نوع بومی آن "عرفان " جوابگو نبود. ازینرو ما چون گذشته میراث‌دار یک حکومت توده‌وار شدیم که فرهنگ خاص خودرا داشت و در نهایت به عوامل غیبی و یا خرافات متوسل می‌شد ، حتی احزاب مارکسیستی هم در جامعه ما که صنعتی نشده بودیم توده‌گرا شدند ، چه توده پیوسته در انتظار افسون زدگی است چه به بهانه دین چه به بهانه ایدئولوژی ، در این فرهنگ "فردیت" زوال یافته وببهانه جمع هر نوع سلطه‌ای قابل توجیه می‌شود ، در چنین شرایطی هر نوع "درک تئوریک" اثر خود را از دست می‌دهد. سحر زدگی و افسون شدگی با اندیشه هیچ مناسبتی ندارد ، فرهنگ توده حاصل بحران در هویت و شخصیت خانوادگی است که در جوامعی مثل ما در دوران گذار اتفاق می‌افتد. امری که روشنفکران ما از آن غافل بوده و ا مروز با تجدید نظر در جستجوی را ه حل است که بخشی به "لیبرال دموکراسی" و بخشی به "سوسیال دموکراسی" نظرش معطوف شده ، چه قبلا فاقد نگرش علمی بود و... با اینحال جریان سروش و شریعتی که اولی متوجه فرد فرهنگی است و جریان شریعتی که از خدا پرستان سوسیالیست است و متوجه انسان کنشگر و فرد اجتماعی ، در دراز مدت در صورت فراتر رفتن از گذشته‌ها و تلاشی دوباره ، خواهد توانست با ا نقلا بی در نگاهها برای نسل جوان پیام آور دوران نویی باشد که بدون تعصب از الگوهای متعدد اجتماعی و سیاسی خاضر که هر کدام به نسبتی به حقوق بشر و دموکراسی رسیده‌اند. چون هند وسوئد و...بهره برداری کند. الگوهایی که بدون آرمان و ایدئولوژی بدان نرسیده اند. چه ایدئولوژِی باز در برابر ایدئولوژی بسته هم داریم که در جوامع توسعه یافته که با پلورالیسم اجازه شکل‌گیری هیچ نوع ایده مطلق را نمی‌دهد قابل رویت است ، در احزاب سیاسی که حکومت را با رای مردم گاهی بدست می‌گیرند. دو جریان فوق الذکر "سروش – شریعتی" هنوز با تمام نقدها دارای پایگاه اجتماعی بوده ، و امروز هر دو از پیشگامان دموکراسی و آزادی با تمام مشکلات و موانع هستند که نواقص مذکور البته منعلق بدوران گذار است. در کشورهای عقب افتاده با فقر مادی و فرهنگی اگر آرمان و ایدئولوژی هم نباشد چه چیز می‌تواند انسان را به کنش و تلاش وادارد. در چنین کشورهایی چه بسیار ایده‌ای عامل حرکت اجتماعی شده و سبب ورق خوردن تاریخ شده است٧-. منتهی این ایده نیاز به برنامه دموکراتیک ، حزب و تشکل سیاسی داشت که ما در انقلابمان نداشتیم بویژه که روشنفکرانمان غالبا بخاطر شکست حزب توده و عملکرد آن از حزب و سازمان می‌گریختند ولی امروز نهادهایی فعال شده‌اند که نمی‌توان حضورشان را ناد یده گرفت. چریک شهری هم که داشتیم جز اقلیتی کوچک و بی‌برنامه و بی‌توجه بشرایط اجتماعی و فرهنگی نبودند. ولی اینک ما چه بسیار امور را آزموده‌ایم ، و با قرار دادن "هرچیز بجای خود از منظر اجتماعی و فرهنگی" می‌توانیم راه رشد و توسعه را باز کنیم. چه لاییسیته ، سکولاریسم ، در هرکشوری نسبی و باز هم تحت الشعاع فرهنگ محیط اجتماعی است و با تندروی در جامعه‌ای چون ما، هنوز هم آب به آسیاب واپسگرایان خواهد ریخت. در این مرحله دموکراسی یک عمل سیاسی است که مبتنی بر خردگرایی و کنش فردی است که در هر مقطعی با بهره‌گیری از فرصتهای پیش آمده می‌تواند غیر ممکن‌هارا ممکن کند و از واکنش‌های احساسی و فریبنده که بسود فرصت‌طلبها باشد باید پرهیز کرد چه ما از این نظر تجربه بسیار داریم در ضمن. بقول‌هابر ماس نمی‌شود در دموکراسی بخشی از جامعه را نادیده گرفت در عین حال که باید پذیرفت که دین در مجموع "پیام آور اخلاق – معنا و فضیلت است"‌هانری ویسمن فیلسوف معاصر.

---------------
پی‌نوشت‌ها:
١ - از مارسل گوشه – فیلسوف سیاسی – پاریس – مرکز مطالعات علوم انسانی
٢- بیش از این می‌توانید به کتاب " عوامل توسعه غرب و علل توسعه نایافتگی ایران" محمود نکوروح – انتشارات چاپخش رجوع کنید.
٣- از روزنامه همشهری و شرق در مصاحبه با شهردار تهران – سردار قالیباف
٤ و ٥ - امروز تمام این امور با وسایل برقی کم کم انجام می‌گیرد تا جاییکه شکیات نماز هم با تکنولوژی برطرف می‌شود.
٦ – بیشتر از این می‌توانید به کتاب "عوامل توسعه غرب و علل توسعه نایافتگی ایران " – محمود نکوروح – انتشارات چاپخش – و کتاب "در جستجوی هویتی تازه" محمود نکوروح – انتشارات چاپخش – رجوع کنید.
٧- ازآ لن تورن جامعه شناس شهیر فرانسوی.