روزنامه ایران / ابراهیم بهشتی
شادابتر از همیشه روبهرویمان مینشیند، گپ و گفت با نتایج انتخابات هفتم آغاز میشود. بارها از مشارکت مردم فارغ از نوع گرایش سیاسی آنان و نیز تأکید مقام معظم رهبری بر صیانت از آرا و عملکرد دولت در این زمینه را ستایش میکند اما دغدغه آینده را دارد، اینکه دستاوردهای ملی انتخابات به علت قصور و تقصیرهای فعالان سیاسی از هر دو جناح آسیب ببیند. به اهمیت کارنامه دولت روحانی بویژه در حوزه اقتصاد و اشتغال تأکید دارد و نتیجه قضاوت افکار عمومی درباره عملکرد کابینه «امید و تدبیر» را متغیری تعیین کننده در فرجام تحولات سیاسی ایران میداند. اما اینها محور گفتوگو با سعید حجاریان نیست، او این دلمشغولیهای جدی خود را در تحلیل آرایش سیاسی جناحها در ایران بیان میکند، آرایشی که پس از حوادث سال ۸۸ مشخص شد که دگرگون شده اما شکل و شمایل جدید آن هنوز شفاف و مشخص نیست؛ هرچند انتخابات هفتم اسفند تا حدودی از صفبندی جناحها ابهامزدایی کرد اما هنوز هم تحلیل واقعبینانه آنچه که ممکن است رخ دهد، دشوار است.
حجاریان با همان تیزبینی همیشگی خود و در قالب کلمات و جملاتی دور از مفاهیم سنگین تئوریک، وضعیت فعلی جناحها را شرح میدهد و از روند احتمالی جابهجایی در ائتلافها و مرزبندیهای جناحها سخن میگوید. پیروزی قاطع اصلاحطلبان در پایتخت، سحرش نکرده و یادآور میشود که ایران فقط تهران نیست. پاشنه آشیلهای ائتلاف پیروز را یادآور شده و راهکارهای مؤثری مانند تشکیل «پارلمان در سایه» را ارائه میدهد و از هر دو جناح میخواهد بزرگانشان در خارج از «بهارستان» فعال شوند و به مجلسی که تعداد «لیست اولی»ها و کم تجربههای آن زیاد است، تجارب خود را در قالب «برنامه» و توصیه منتقل کنند. به اجماع جناحها و حتی شورای نگهبان پیرامون نقص قانون انتخابات هم تأکید دارد و پیشنهاد حزبی شدن نظام انتخابات یعنی رأی هر ایرانی به ۲۹۰ نماینده «بهارستان» را ارائه میکند، البته نه در قالب نوشتن ۲۹۰ اسم بلکه رأی دادن به «آرم حزب» و سپس تقسیم کرسیهای مجلس براساس درصد آرای هر حزب، مثلاً حزبی با ۳۰ درصد آرای مردم، ۳۰ درصد کرسیها را به دست آورد و نامزد مطلوب خود را به «بهارستان» بفرستد. گفتوگو با نظریهپرداز نامی اصلاحطلبان را با هم میخوانیم.
* به نظر میرسد صف بندیهای سیاسی در ایران دچار دگرگونهایی است؟
بله؛ قدیمتر تقسیم بندی چپ و راست را داشتیم بعد شد اصلاحطلب و اصولگرا. با این حال از دوره دولت احمدینژاد صفوف جناح راست به هم ریخت.
* احمدینژاد را میتوان در اردوگاه اصولگرا تعریف کرد؟ خودش اصرار داشت که اصولگرا نیست.
به هر حال، اصولگراها میگفتند احمدی نژاد از جناح ماست و از او حمایت کردند هم در مجلس هم از طریق صداو سیما و سایر رسانه هایشان. اما او ترکیب اصولگرایان را شقه کرد. سنتیها کم کم دیدند از او مواضع عجیب و غریب سرمیزند و از هاله نور و مدیریت جهانی سخن میگوید. آنها دیدند ادعاهای احمدینژاد تناسبی با دیدگاههای روحانیت و راست سنتی ندارد.
* برخی معتقدند فاصله گرفتن احمدینژاد از روحانیت، هدفی برنامهریزی شده بود. چنین برداشتی درست است؟
بله مثلاً در ماجرای تحقیق و تفحص از دستگاه قضایی دیدید که آقای پالیزدار را آورد و روند تخریبی و افشاگریها را راه انداخت که مورد پسند روحانیون نبود. نیروهایی اطراف احمدینژاد را گرفتند که سراغ «ایران گرایی» رفتند. ماجرای چفیه انداختن گردن «کوروش» و دعوت از خوانندههای لس آنجلسی هم از دیگرکارهایی بود که به مذاق روحانیت و اصولگرایان سنتی خوش نیامد. بازخورد این کارها این شد که دیدیم حتی برخی مراجع و علمای بزرگ در قم اجازه دیدار به احمدینژاد را ندادند.
* سوای اختلاف نگاهها، اقدامهای عملی احمدینژاد چه تأثیری در انشقاق درون اردوگاهی اصولگرایان داشت؟
در میدان عمل هم این شکاف ایجاد شد. در حوزه اقتصاد احمدینژاد شروع کرد به گذاشتن نیروهای خود در موقعیتها و مسئولیتهای مهم و سهم طیفهای دیگر را کم کرد. در «تخصیص منابع» به گونهای رفتار کرد که برخی نهادها را ناراضی کرد. بعد با ماجرایی که روز معروف به «یکشنبه سیاه» علیه لاریجانیها در مجلس درست کرد، واکنش آنان را برانگیخت و در نهایت دیدیم که حتی با مصباح یزدی که در زمره مهمترین روحانیون حامیانش هم بود، درافتاد.
* انگیزهاش از درافتادنهای درون جناحی چه بود؟
من به نقل از یکی از نزدیکان احمدینژاد جایی دیدم که گفته بود برای تکمیل وضعیت باید مردم را جذب کرد، اغلب اقدامهای احمدینژاد پوپولیستی و با هدف جمعآوری هوادار بود. بر همین اساس، موضوعاتی مانند سهام عدالت، یارانه نقدی و توجه به حاشیهنشینها و اقشار فرودست در دستور کار قرار گرفته بود. در واقع، آنها میخواستند با جذب مردم به نبرد رقبا بروند. این شکافهایی که توسط احمدینژاد در جناح اصولگرا ایجاد شده بود، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ خودش را نشان داد و همگی دیدیم که اوضاع این جناح غیر منسجم بود. مثلاً آن ائتلاف سه نفرهای که بین آقایان ولایتی، قالیباف و حداد عادل شکل گرفت در نهایت بینتیجه ماند.
* برخی معتقدند اصولگرایان به وحدت نمیرسند زیرا راهبران کاریزماتیکی ندارند بویژه از زمانی که بزرگان این جناح مثل عسگراولادی و مهدوی کنی مرحوم شدهاند، این کاستی تأثیر بارزی بر ناکامی آنان در وحدت داشته است. میتوان این نکته را پذیرفت؟
بله، یک مشکلشان میتواند این باشد اما آنها کاریزما هم که داشتند مثل مهدوی کنی، باز هم خیلی در تحقق وحدت و ائتلاف موفق نبودند و ایشان هم دچار فرسایش شده بود. یک مشکل دیگرشان هم بحث «توزیع منابع» است.
* طیفی از اصولگرایان در چند انتخابات اخیر احساس میکردند که به دلیل رد صلاحیتها و پارهای مسائل دیگر، رقیب جدی ای در میدان انتخابات ندارند و با اعتماد به نفس، نیازی به ائتلاف درون جناحی نمیدیدند...
اعتماد به نفس این طیف، واقع بینانه نبوده است. آنها در انتخابات ۹۲ اگر به نظرسنجیها دقت میکردند میفهمیدند که ترکیب روحانی- عارف و سپس روحانی، روند رو به رشدی داشت. این برای ما قابل پیشبینی بود. نکته بعدی اینکه گرایش به اصلاحطلبی در بین اصولگرایان زیادتر و آشکارتر شده است. بخشی از اصولگرایان مثل آقای ناطق نوری باور دارند که مبانی تفکر اصلاحطلبی به نفع آینده کشور است. مواضع آقای سیداحمد خاتمی در نماز جمعه ۱۵ اسفند تهران، قابل تأمل بود که از ضرورت پادرمیانی چهرههایی برای آشتی و رفع کدورتها بعد از انتخابات سخن گفت.
* افراطیها در ناکامی اصولگرایان در انتخابات ۷ اسفند چه نقشی داشتند؟
افراطیها هم تأثیر بسزا داشتند. آنها چند ماه قبل از انتخابات به سفارت عربستان سعودی حمله کردند و آنجا را آتش زدند. این در حالی است که برنامه دولت و آقای روحانی برقراری آرامش در کشور است چون سرمایهگذاری و رشد اقتصادی شرایط عادی را میطلبد نه آشوب را. ما دیدیم که حتی از جناح اصولگرا هم کسی از حمله به سفارت عربستان دفاع نکرد شاید به این خاطر که دوران ۸ ساله احمدینژاد و بخصوص پیامدهای منفی حمله به سفارت انگلیس را تجربه کرده بودند. خیلی از چهرههای اصولگرا الان میگویند باید برویم دنبال بازنگری در اندیشههای خود. اینها دیدند که همه رسانههای آنها و از جمله صدا و سیما با آن عظمتش در انتخابات ۷ اسفند در برابر یک پیام کوتاه ویدئویی رئیس دولت اصلاحات آب شد.
* شکاف کنونی افراطیها و دیگر طیفهای اصولگرا عمیقتر میشود یا قابل ترمیم است؟
عقلای اصولگرا میفهمند که این افراط گریها و بازی «لیست انگلیسی» و افشاگریهای نامستند نزدیک انتخابات و رد صلاحیتهای گسترده تأثیر مثبتی برای آنها نداشت و بالعکس کمک کرد فضا به نفع اصلاحطلبان دو قطبی شود. بنابراین، شکاف بین افراطیها و دیگر طیفهای اصولگرا عمیقتر میشود.
* باهنر هم در گفتوگویی با «ایران» از دلایل شکست اصولگرایان در تهران را دو قطبی شدن فضای انتخاباتی دانست.
ما که فضا را دو قطبی نکردیم، خود اصولگرایان این کار را کردند. آنها تجربه کردهاند که هر گاه فضا دو قطبی شده، برنده اصلاحطلبان بودهاند و هر زمان، دو قطبی نشده، مشارکت مردمی نزول کرده و نتیجه به نفع اصولگرایان رقم خورده است.
* در یک جمع بندی کلی، اردوگاه کنونی اصولگرایان را شامل چه طیفهایی میدانید؟
یک عده نیروهایی هستند که خود را «دولت بهار» تعریف میکنند. نمیدانم اینها چقدر هستند یا چه وزنی دارند اما به هر حال هستند مثل همان آقایی که میگوید پوپولیستهای اصولگرا میتوانند موفق باشند.
یک گروه هم اصولگرایان سنتی هستند مثل بازاریها و مؤتلفه و جامعه روحانیت و جامعه مدرسین. یک عده هم به نظر میرسد در حال بازنگری مواضع هستند و به میانه جناح آمدهاند. اینها «سانتریست» هستند مثل همین آقای لاریجانی و کاظم جلالی. یک طیف هم افراطی هستند که روحیه نظامی دارند مثل کریمی قدوسی.
* کدام یک از این طیفها که برشمردید به تفکر غالب میان اصولگرایان مبدل خواهند شد؟
اگر شرایط جامعه به مسیری برود که اقتصاد سامان یابد، اشتغال ایجاد شود و وضعیت موجود به هم نریزد، سمت و سوی جناح اصولگرا به سمت سانتریستها است. اما اگر روحانی موفق نشود و در مسائل داخلی مسیر را بهخوبی پیش نبرد، ممکن است «برجام۲» زمین بخورد و در این صورت افراطیها دوباره تبدیل به تهدید میشوند. بنابراین، علاوه بر ضرورتهای ملی، نقش کارنامه دولت حتی در صف بندی درونی اصولگرایان هم محوری است و روحانی باید ضمن بازخوانی کارنامه دولتمردان، در مواردی که ضروری است، کابینه را ترمیم کند.
* کدام یک از طیفهای اصولگرا، هماکنون پایگاه اجتماعی بیشتری دارند؟
من میگویم جور دیگری نگاه کنیم. میانگین رأی فهرست امید و میانگین رأی فهرست اصولگرایان را اگر محاسبه کنیم شاید بتوان گفت، تقسیم کرسیهای بهارستان تقریباً معادل نسبت ۳ به۱ بوده است. یعنی اگر قرار بود کرسیهای نمایندگی متناسب با درصد آرا تقسیم شود، باید در تهران و از همین میزان رأیی که گرفته شده، ۲۰ نفر از فهرست امید و ۱۰ نفر از فهرست اصولگرایان به مجلس راه مییافتند. در واقع؛ اگر انتخابات ما حزبی بود اصولگرایان با همین میزان رأی، ۱۰ کرسی پایتخت را در «بهارستان» به دست میآورند. اما، سیستم انتخاباتی ما به گونهای است که در تهران، هر ۳۰ نامزد یک لیست، تمام کرسیهای تهران را کسب کردند و اصولگرایان با وجود اینکه حدود یک سوم رقیب رأی داشتند حتی از داشتن یک نماینده در مجلس محروم شدند. این نقص سیستم انتخاباتی کشور ماست زیرا کرسیهای مجلس متناسب با وزن گروههای سیاسی تقسیم نمیشود.
* ریشه این کاستی کجاست؟
در نبود نظام حزبی. من میگویم حالا که این اتفاقات میافتد و انتخابات هم تمام شد، برای آینده بنشینیم و فکری به حال سیستم انتخاباتی بکنیم.
* پیامدهای منفی نبود احزاب چیست؟
طرحی مطرح شده بود برای استانی شدن انتخابات مجلس. من اما پیشنهاد میکنم انتخابات مجلس «یک حوزه» ای شود و گستره این تک حوزه «همه ایران» باشد. یعنی هر رأی دهنده همه ۲۹۰ نماینده مجلس را انتخاب کند. منتها نه به این شکل که اسامی تمام ۲۹۰ نامزد را بنویسیم بلکه به«آرم حزب» رأی بدهیم. در سیستم حزبی، احزاب رقابت میکنند و شهروندان به حزب رأی میدهند. این البته شاید در عالم خیال باشد اما فرض کنید، آرا شمارش شد و حزب «الف» ۳۰ درصد رأی آورد بعد بر اساس همین رأی، ۳۰ درصد کرسیهای مجلس به این حزب واگذار شود و حزب هم نامزدهای مورد تأییدش را روانه «بهارستان» میکند. این منجر میشود به اینکه برنامه ارائه میشود و احزاب هم در قبال عملکرد ۴ ساله خودشان در مجلس پاسخگو میشوند. برای اینکه هر کسی در آستانه انتخابات حزبی موقت برای کاسبی راه نیندازد میتوان در قانون نوشت که اگر حزبی در انتخابات شرکت کرد و کمتر از مثلاً سه درصد کرسیها را به دست آورد باید فلان قدر جریمه مالی بدهد. پیشبینیهایی از این جنس، باعث میشود، تعداد نامزدها و احزابی که فقط مدعیاند و شعار میدهند اما بدون برنامه هستند، کم شود و پاکارها و جدیها، جسارت ثبتنام در انتخابات را داشته باشند.
* طرح قابل تأملی است اما شرط اجرای آن، این است که همه حزبهای قانونی بتوانند در جریان رقابت حاضر باشند و نامزدهای مورد تأییدشان را به «بهارستان» بفرستند. اگر محدودسازیهای جناحی و سلیقهای مانع رقابت آزاد احزاب شود یا نامزدهای درون حزبی آنان در مجلس را حذف کند، دیگر، انگیزهای برای فعالیت حزبی و برنامهریزیای که اشاره کردید، باقی نمیماند و ممکن است وضعیت نامناسبتر از الان هم شود.
اگر بناست چنین طرحی اجرا شود، ابتدا باید برای موانع اجرای آن درچارچوب منافع ملی، چارهای اندیشیده شود. قواعد بازی محکمی تدوین و تصویب شود و با ضمانت اجراهای لازم، همه به قواعد بازی پایبند باشند و جرزنی نکنند. وضع قانون انتخابات فعلی ما بهگونهای است که تقریباً همه اجماع پیدا کردهاند که نیاز به بازنگری اساسی دارد حتی شورای نگهبان هم بهدفعات از کاستیهای قانونی مثل کمبود زمان در مرحله بررسی صلاحیتها گفت. حالا که شرایط فراهم است میتوان به فکر قوانین بهتری باشیم. از جمله، بررسی همان پیشنهاد رأی مردم به «آرم حزب» که برنامهریزی، پاسخگویی در قبال وعده و عمل و کادرسازی را تقویت میکند و همه اینها به سود منافع ملی است.
* حال برسیم به اصلاحطلبان. آنها بخصوص بعد از سال ۸۸ دچار انشقاقهایی شدند، سال ۹۲ شکاف تا حدودی ترمیم شد و در نهایت، ۷ اسفند به فاز ائتلاف رسیدند. چه عواملی باعث انسجام دوباره اصلاحطلبان شد؟
اصلاحطلبان فهمیدند که اگر صندوق رأی را ترک کنند، مثل «نهضت آزادی» و «جبهه ملی» از عرصه حذف میشوند. آنها همچنین احساس کردند که در دوره احمدینژاد به قدری آسیب به کشور وارد شده که نمیتوان بیتفاوت باشند و مسئولیت ملی دارند که برای نوسازی کشور پا به میدان بگذارند ودر ساختن آینده کشور سهیم باشند. نکته مهم دیگر، تجربه اندوزی از وضعیت امنیتی خطرناک کشورهای منطقه است. به خاورمیانه هم نگاه میکردند و میدیدند در یمن ، عراق، سوریه و... جنگ و درگیری است و گفتند نکند ایران هم اینگونه شود بهار عربی عاقبت خوبی نیافت. امنیت ایران برای اصلاحطلبان مهم است. عامل کلیدی دیگر، وفاق و اجماعی بود که میان چهرههای مقبولی همچون هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت اصلاحات، حسن روحانی، سید حسن خمینی و حتی ناطق نوری ایجاد شد که انگیزه وحدت اصلاحطلبان را تقویت کرد. رخداد اساسی دیگر، این بود که احزاب اصلاحطلب، اگر چه از بین رفته بودند اما در انتخابات ۷ اسفند توانستند در قالب ائتلاف انتخاباتی، «تشکیلات استانی» فعال و خوبی راهاندازی کنند که حرکتی مردمی و از پایین به بالا بود. در این تشکیلات استانی تلاشهای موفقیت آمیزی شد تا نامزدها بر اساس مکانیسم تعریف شده به نفع همدیگر کنار بروند و پراکندگی آرا مهار شود. فضای مجازی هم نقش غیرقابل انکاری در اطلاعرسانی و تبلیغات اصلاحطلبان داشت به نحوی که صداو سیما، نتوانست یکه تازی کند و زیر سایه فضای مجازی و بویژه شبکههای اجتماعی قرار گرفت. مجموع این عوامل، مسیر وحدت اصلاحطلبان را هموار کرد.
* ائتلاف بیرون اردوگاهی اصلاحطلبان با اعتدالیها، پدیدهای نادر در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی است. طرفین ائتلاف با چه انگیزه و استدلالی، دور میز مذاکره ائتلاف نشستند؟
من قبلاً از «نرمالیزاسیون» گفتهام. البته آقای روحانی میگوید «برجام» و حالا هم سخن از «برجام ۲» است. در مجلس دهم میرویم به سمت تشکیل دو فراکسیون «برجام» و فراکسیون «نابرجام». یعنی حامیان دولت در قالب «برجام ۲» در یک فراکسیون جمع میشوند و منتقدان روحانی هم در فراکسیون «نابرجام» و آنگونه که از نتایج انتخابات هفتم اسفند مشخص است، اکثریت «بهارستان» هم با فراکسیون برجامی هاست.
* پیشبینی درستی به نظر میرسد، بویژه آنکه عده زیادی از اصولگرایانی هم که به مجلس راهیافتهاند، مشی تخریبی علیه دولت ندارند و میتوانند اعضای بالقوه فراکسیون «برجام ۲» باشند.چقدر امیدوارید نامزدهای پیروز فهرست امید که اکثریت آنان «فهرست اولی» و ناشناخته هستند در موضع گیریها و رأی دادن به گرایش سیاسیشان پایبند باشند.
امیدوارم. البته احتمال اعمال نفوذ هم وجود دارد. به نظرم ژنرالهای داخل وبیرون مجلس باید مراقب تازه واردها باشند و با انتقال تجربههای خود، آنان را مورد حمایت قرار دهند تا در مسیریابی سریعتر و بهتر عمل کنند.
* ائتلاف کنونی اصلاحطلبان و اعتدالیها پایدار خواهد ماند؟
بله؛ اگر در انتخابات بعدی هم ائتلاف حفظ شود و روحانی هم بتواند کارنامه قابل قبولی به مردم ارائه دهد، میتوان امیدوار بود کار را پیش ببرند اما اگر روحانی موفق نباشد، دستیابی به پیروزی سخت میشود. البته انتخابات امریکا هم تأثیر دارد. اگر «ترامپ» و جمهوری خواهان پیروز انتخابات شوند، همه چیز را به هم میزنند و برجام، بیبرجام. البته حتی اگر امریکای «ترامپ» هم زیر میز بزند به معنای پایان همه چیز نیست. شکاف اروپا و امریکا باعث میشود ما با اروپاییها هم بتوانیم کار را پیش ببریم. البته بعید میدانم «ترامپ» رأی بیاورد.
* ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالیها چه پاشنه آشیلهای دیگری خواهد داشت؟
پاشنه آشیلهایی هست. در زمینه اقتصاد، اختلاف نظرهای حامیان دو رویکرد «نهادگراها» و«بازار آزاد» که اینک در دولت هم وجود دارد، به مجلس هم منتقل میشود. مشکل دیگر این است که اصلاحطلبان بخشی از ائتلاف هستند و مطالبات سیاسی برای آنان مهم است اما نزد طرف دیگر ائتلاف، مطالبات سیاسی مثل اصلاحطلبان پررنگ نیست. مشکل دیگر کمبود منابع و تخصیص منابع دولت به استانهاست که شاید موجب اختلاف نظر نمایندگان استانها با مصلحت فراکسیون شود. اختلافهای فرهنگی هم داریم مثلاً آقای مطهری که در فهرست اصلاحطلبان است دیدگاه متفاوتی در حوزه فرهنگی دارد. از این قبیل موارد باز هم داریم. اینها البته بالقوه است و میتوان با تدابیری از دامنه و شدت آن کاست و تمرکز را روی اولویتهای اصلی و جمعی گذاشت.
* رکن این تدابیر چیست؟
راهکارش «دموکراسی فراکسیونی» است. نمایندگان فهرست امید باید به نظر اکثریت اعضای فراکسیون تن بدهند. از همان ابتدا باید برنامهریزی و تشکیلاتی حرکت کنند. اگر شکافها جدی شود «نابرجامی»ها ممکن است تعدادی از نمایندگان «برجام» را جذب کنند. وظیفه رئیس فراکسیون برجام، خیلی سنگین و مهم است.
* ترکیب مجلس دهم، بهگونهای شده که دو جناح نمایندگان شاخص زیادی در «بهارستان» ندارند. ژنرالهای اصلاحطلب رد صلاحیت شدند و ژنرالهای اصولگرا هم رأی نیاوردند. در چنین شرایطی کار تشکیلاتی و راهاندازی فراکسیون و حفظ انضباط درون فراکسیونی دشوار به نظر میرسد. تدبیر کارساز برای حل این کاستی جدی چیست؟
راهش این است که «پارلمان در سایه» داشته باشیم. هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان باید برنامههایشان را در«پارلمان سایه» چکش کاری و به فراکسیون خود منتقل کنند. در غیر اینصورت مجلس ضعیف میشود و ضعف مجلس منجر به تضعیف دولت هم میشود. البته راهکارهایی مانند «پارلمان در سایه» در غیاب احزاب ضرورت پیدا میکند، وگرنه، جایی که احزاب فعال باشند، همان کاری را که «پارلمان در سایه» میخواهد انجام دهد، خود احزاب برعهده میگیرند.
* پیام انتخابات ۷ اسفند برای هر دو جناح چه بود؟
انتخابات پیام مشترک برای دو جناح داشت. مردم دنبال آرامش و آسایش هستند. این رأی، «نه» به تنش و «آری» به اخلاق بود. به همین علت بود که پیام رئیس دولت اصلاحات، نافذ شد. مردم هم مطالبهشان از سیاسیها اخلاق است. مردم مشکل هم دارند بیکاری هست، ناهنجاریها و آسیبهای اجتماعی مثل طلاق و اعتیاد هم هست که باید برای رفع آنها هم کار کرد. باید هشیار باشیم و ببینیم آمار پناهجویان ایرانی به ما چه میگوید؟ پیام دیگر «امید» بود و اینکه با وجود مشکلات مردم خوشبین هستند اما با ما عقد اخوت نبستهاند، رأی دادهاند و به طور طبیعی، بهتر شدن وضعیت کشور را از منتخبانشان مطالبه میکنند. اگر منتخبان اهمال کنند یا محافظه کاران مانع بهبود وضعیت شوند، آنوقت مردم ناامید میشوند و میگویند رأی دادن ما تأثیری در شرایط زندگیمان ندارد، وقتی ناراضی باشند و از صندوق رأی هم قهر کنند، اوضاع پیچیده میشود و نفع ایران و هیچ جناحی در تجربه کردن پیامدهای این پیچیدگی نیست. کشورهای منطقه را ببینید مثل سوریه و عراق و یمن، چقدر درگیر جنگ و ویرانی هستند. خوشبختانه وضعیت وحدت و امنیت ملی ما قابل مقایسه با آنها نیست اما باید هشیار باشیم تا نه فقط وحدت و امنیت ملی کنونیمان حفظ شود بلکه روزبهروز بر استحکام آن هم اضافه کنیم با هر راهکاری که خواست اکثریت مردم است.
* توصیه شما به اصلاحطلبان چیست؟
مردم همیشه زیر پوستی حضور دارند. کمتر کسی نتایج انتخابات ۷ اسفند را پیشبینی میکرد اما مردم آگاه بوده و هستند. همیشه در بزنگاهها، خودشان و ارادهشان را نشان میدهند. اصلاحطلبان باید همین سازماندهی انتخاباتی را حفظ کنند. همین تشکیلات استانی که ایجاد شد در ادامه حواسشان به نمایندگان مجلس باشد و آنها را رصد و مطالباتشان را پیگیری کنند.
* با سپاس از شما اگر نکتهای دارید بفرمایید.
در آستانه نوروز هستیم، سالی بدون تنش یا کمتنش و سرشار از موفقیت در حوزه داخلی و خارجی برای همه ایرانیان آرزومندم و امیدوارم امید ایجاد شده به ثمر نشیند و شاهد رقابتهای سالم و اخلاق مدار سیاسی باشیم.