.(JavaScript must be enabled to view this email address)
هفتاد سال پیش یعنی در سال ۱۳۲۴ خورشیدی فداییان اسلام نواب صفوی دوبار به جان کسروی مورخ و متفکر و زبانشناس آزاده ایرانی سوقصد کردند. در سوقصد اول که هشتم اردیبهشت ماه صورت گرفت، وی سخت زخمی شد و در سوقصد دوم بیست اسفند ماه ۱۳۲۴ جان باخت.
نگاهی به افکار کسروی
کسروی به عنوان یک مورخ و متفکر و حقیقت پژوه برجسته جایگاهی بس بلند در تاریخ ایران دارد و کمتر کسی است که ارج و قدر او را در زمینه بیان وقایع تاریخی نشناسد. زیرا وی مورخ خدمات و از خود گذشتگی تودهها و بیان کننده حقایق و حقطلبیها بود.
در آثار اوست که نام قهرمانان بر خاسته از دل جامعه، از میان مردم کوچه و بازار چون ستار خان و باقر خان و علی مسیو و اهرابی و لیلا وایی و دیگران جاودان گردید.
او خود مینویسد: «از چند چیزی که مرا به این کار بر انگیخت یکی این بود که دیدم کسی بر آن برنخاسته و روز به روز زمان میگذرد و یک جنبشی که نمونه غیرت تودههاست به یکبار از میان میرفت و پردههای ننگینی سر روی آن کشیده میشد. در جنبش مشروطه بیش از همه درسناخواندگان و کمدانشان کوشیدند و بیشترشان کشته شده و یا پراکنده افتادند».
کسروی ایران دوستی بزرگ بود و در هر حرکتی به ایران و سرنوشت و مصلحت مردم آن میاندیشید یعنی ترقی و حفظ تمامیت ارضی و سعادت ملی مشغله فکری اصلی او بود مینویسد: «دلبستگی به استقلال ایران و از دست ندادن گوشهای از آن باید مقصد اول باشد». این سرزمین ماست. این خانه ماست. ما اینجا مینشینیم و زندگی میکنیم. هر چه داریم از اینجاست باید قدرش را بدانیم و به آبادیش بکوشیم...»
محقق ایرانی منافزاده میگوید: «مفهوم کشور در اندیشه کسروی مفهومی بسیار ساده بود. کشور را از سویی خانه مردم میدانست و از سویی سر چشمه زیست آنها، و میکوشید تا این دو نکته را به مردم بفهماند و بدینسان حس میهندوستی را در آنان بیدار کند. در کوششهای خود برای دلبسته کردن مردم به کشور، به ایران باستان چنگ میزد. بر خلاف ناسیونالیزمهای رایج زمانهاش بیگانهگریز و عربستیز نبود. ناسیونالیزم افراطی را بهصورتی که در میان روشنفکران بیشتر کشورهای شرق رایج بود فرآورده تمدن غرب میدانست.
کسروی میهندوستی صلحطلب بود و نه تنها به سر نوشت ایران، که به سر نوشت جهان و جهانیان نیز میاندیشید: «کسروی مشروطهخواهی حقیقی بود و آن را بهترین شکل سر رشتهداری و آخرین نتیجه اندیشه آدمی میدانست».
در این میان آنچه برای کسروی مهم شمرده میشد، آگاهی و شایستگی توده مردم بود و قانون اساسی و مجلس شورای ملی را صورت ظاهری قضایا تلقی میکرد.
میگوید: «مشروطه آن نیست که یک قانون اساسی باشد و مجلس شورا برپا شود و کارها با دست آن مجلس پیش رود. مشروطه بسیار والاتر از اینهاست، مشروطه آن است که یک توده شایندگی پیدا کرده و خودش کارها را راه برد و کسی در میان آنها برای فرمانروایی نباشد» (۱)
از این رو بود که او میان نظام مشروطه با آن دسته از ملایانی که در کار فریب توده بودند، هیچ سازشی نمیدید و حکومتگرانی را که با ریا کاری، از دین و مذهب وسیلهای برای معاملات سیاسی ساخته بودند افشا و با قاطعیت طرد و محکوم میکرد.
دیده بینای او خطر ملایانی را که با عصبیت مذهبی در پی محو ترقیخواهی و مشروطه و دمکراسی بودند میدید و هشدار میداد که:
«... با بودن صد هزار ملا که شب و روز به مردم وسوسه میکنند و این بدآموزیها را در دلهای آنان ریشه دارتر میگردانند شما چشم زندگی مشروطهای از این مردم دارید... آیا میتوان شک داشت که با چنان بدآموزیهای زهر آلودی هر کوششی که در پیشرفت این توده و کشور برود بیهوده است. بسی شگفت است که در ایران کیش رسمی، بنیادش بر این است که حکومت حق امام است و چون او غایب است علما دین جانشینان و نایبان اوهستند. مردم باید فرمانبرداری از علما دین کنند.»
کسروی با نوشتن تاریخ مشروطه و با پیکار بیامانی که با انواع خرافات و تعلیمات روحانینماها کرد و پیشبینیهایی که نمود از موانع واقعی برقراری حکومت مردمی و دمکراسی پرده برداشت. دیدیم که گذشت زمان به گفتههای او مهر تایید نهاد.
همین کوششهای بیباکانه او بود که خشم مراجع مذهبی شیعی را بر انگیخت و توده عامی و فداییان داعشی را به جان او انداخت.
فداییان نواب صفوی که برای اجرای حکم مراجع مذهبی آماده میشدند، ابتدا کوشیدند که او را از ادامه روشنگریها یش منصرف کنند اما سودی نبردند.
عاقبت در بیستم اسفند ماه سال ۱۳۲۴ خورشیدی یعنی هفتاد سال پیش در حالی که به درخواست رییس مجلس و وزیر فرهنگ وقت، به اتهام مخالفت با دین اسلام و مبارزه با ملایان محاکمه میشد، در مقابل بازپرس در کاخ دادگستری، هدف یورش فداییان اسلام قرار گرفت، و به زخم گلوله و خنجر از پای در آمد. جسم بیجان این آزاده والا در حالی که ۲۹ زخم کاری داشت، تا شب بر کف زمین افتاده بود. زیرا حکومتگران فاسد از ترس فداییان اسلام جرات برداشتن او را نداشتند.
دو روز بعد یارانش نعش کسروی را همراه با جنازه حدادپور منشی وفادارش در آبک شمیران کنار کوه به خاک سپردند.
بدینگونه بود که مورخ و محقق برجسته نویسنده صدها کتاب و مقاله روشنگرانه با مهری فراخاکی به ایران و ایرانی در سحرگاه خونین ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ خورشیدی به خاک هلاک افتاد.
امسال هفتادمین سالگرد قتل اوست. در طی این هفتاد سال هیچ دادخواست جدی که منبع مشروعیت اینگونه جنایات ضد انسانی را هدف قرار دهد، از سوی جامعه روشنفکری ما داده نشده است. وااسفا که روشنفکران ملی مذهبی نیز که در راه آزادی و دمکراسی سازی قلم میزنند، در رابطه با قتل کسروی هنوز مهر سکوت بر لب دارند و از این نخستین قربانی داعشیان وطنی چیزی جدی نمیگویند. در واقع جامعه فکری و مدنی ایرانی، حرکتی را که در خور نام و مقامشان باشد تا کنون بروز ندادهاند. بویژه اینکه پیروان نواب صفوی امروزه در قدرتاند و ماشین خشونت مقدس مذهبی علیه زنان و دگراندیشان و ترقیخواهان همچنان در حال کارکردن و قربانی گرفتن است.
نویسنده و محقق برجسته ناصر پاکدامن در این مورد میگوید: «از آن پس خاموشی شگفتانگیزی است درباره قتل و پیگیری آن و نخستین کنگره نویسندگان ایران هم - ۲ تا ۵ تیرماه ۱۳۲۴ - که در خانه فرهنگ شوروی برگزار شد از این قتل به سکوت گذشت سکوتی که در کمال شرمندگی، سالهاست ادامه دارد، نه یادی از مردی که سر در راه عقیده و قلم گذاشته بود، نه فریادی، نه دادی و نه دادخواهی.
زمان دادخواهی همه زمانهاست. پرونده قتل کسروی هرگز بسته نمیشود. مگر نه این است که هم اکنون نیز این زمان یا آن زمان، در این یا آن کشور جهان، کسانی را به اتهام کردهها وگفتههاشان در دوران جنگ جهانی دوم به میز محاکمه میخوانند. فرشته عدالت آن دوران نواب صفوی و خورشیدیان را به هنگام ضرب و جرح کسروی دنبال نکرد و پس از قتل کسروی نیز برادران امامی و یاران را آزاد کرد. و چنین حکم داد که کسروی و همراهش با گلوله خطا رفته سلاحهای خویش کشته شدند.» (۲)
باری در این هفتادمین سالگرد جان باختن کسروی تبریزی یاد آن ایرانی بزرگ را گرامی بداریم، نه البته از زاویه تایید همه عقاید او بل به نام دفاع از کرامت انسانی و آزادی عقیده و قلم و بیان، در برابر آن عناصر حکومت فقاهتی که جهان را جز از یک دریچه نمیخواهند ببینند و بدتر اینکه به خود حق دژخیم شدن و کشتن و گرفتن جان دیگران را میدهند.
——————————
منابع
۱- مناف زاد- علیرضا- یادی از کسروی، نشریه نقطه شماره ۹ ص ۵۱
۲- چشم انداز شماره ۱۶ ص ۱۱۳
■ آقای ارسی گرامی. سلام. باز کردن هر برگ از دفتر این قتل ناجوانمردانه و داعش وار، باز کردن و افزودن برگی به پرونده کیفر خواست بر علیه داعشیان شیعه ایران است. این پرونده در کنار بسیاری از پرونده ها روزی به سرانجامی در خور و عادلانه خواهند رسید. این حکم تکامل اجتماعی و حکم تاریخ است. درود بر شما و شرف قلمتان که در خدمت مردم ایران است پاینده باشید.
ر. ب.
■ جناب آقای ارسی، با درود
من به سهم خودم و در جایگاه یک نفر از ۸۰ میلیون ایرانی، از اینکه مانند همیشه بر پرسشهای مهم انگشت مینهید سپاسگزارم. رفتار داعشیهای دیروز و امروز چیره بر سرنوشت کشور در ستیز با آزادگی و خردورزی بر کسی پوشیده نیست و چشمداشتی هم برای عذرخواهی و یا پذیرش جنایتهای بسیاری که کرده اند از آنها نمیتوان داشت. از ملی مذهبیهای متوهمی هم که شاید در آخر خط تفاوت چندانی با همان فدائیان اسلام و آیتالله کشانی نداشته باشند، چشم یاری نمیتوان داشت. اما از رفتار انبوه دموکراسیخواهان ریز و درشت در درون و بیرون کشور که بر طبل میان تهی خود برای سکولاریزم میکوبند، و از نیروهای چپی که جز به دیکتاتوری پرولتاریای تا به آخر انقلابی در شرایط کنونی ایران و جهان نمیاندیشند، و به ویژه روشنفکران ترک ستای آذربایجانی که از هیچگونه ناسزاگویی به کسروی روی گردان نیستند، میتوان بسی ازرده روان بود.
دموکراسیخواهی تنها تحریم انتخابات، ستیز با دولت روحانی و ریختن آب به آسیاب همان داعشیهای اصولگرای جمهوری اسلامی نیست.
پشتیبانی از خردورزی و گسترش آن و پاسداشت از اندیشۀ کسانی چون احمد کسروی، خود یکی از راههای گسترش اندیشه دموکراتیک و کشیدن فرش از زیرپای پیروان و بازماندگان اندیشگی نواب صفوی است.
پیروز باشیم
فرارسیدن نوروز ۱۳۹۵ را به شما و دیگر ایرانیان شادباش میگویم
بهرام خراسانی
۲۴ اسفند ۱۳۹۴