زمینهی سخنرانی در همایش ۴۵ سالگی جنبش فدائیان خلق ایران
وضعیت زیستبوم در جهان و به ویژه در ایران چنان است که برخورد به کلی جدیدی را لازم میکند. امروزه در ایران، هم در برنامههای احزاب و گروههای سیاسی و هم در برنامههای دولت و نهادهای پیوسته با محیط زیست میتوان فصل و یا گوشهنوشتی در بارهی زیستبوم دید. این حاشیههای زیستبومی گاهی مفصل و سرشار از احساسات نسبت به محیط زیست نیز هستند. اما، اینها همه حاشیه هستند و نه شالوده. حاشیههایی که اغلب ضامن عملی ندارند و بیشتر تبلیغات یا تزیینات برنامهها هستند.
اکنون، در این مرحله از اوجگیری بحران زیستبومی، حاشیهنویسیهای زیستبومی باید به حاشیه برود و رکن اصلی تمامی برنامههای سیاسی – اقتصادی مرتبط با مسأله به امر پاسداری از زیستبوم اختصاص بیابد. جهان سیاست و سیاستگری نیازمند انجام یک انقلاب فکری و فرهنگی برای نجات زندگی و تمدن بشری است. اساس این تحول فکری و فرهنگی زیستبومی شدن دولت و همهی احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی است. حزبهای سیاسی باید تبدیل شوند به حزبهای محیط زیستی و برنامههای سیاسی و اجتماعی خود را، هرگونه که باشد، روی شالودهی دفاع از زیستبوم پی بریزند. لازم است به خاطر زندگی، همهی نیروهای سیاسی، با هر تضاد و فاصلهای که داشته باشند، با هم مرتبط و درگفتوگو و مشاوره و همکاری زیستبومی باشند. در مسألهی زیستبوم حزبها و نیروهای سیاسی و دولت و نهادهای مربوطه با هر عقیده و اندیشه نباید همدیگر را تحریم و ممنوع کنند. جامعه و جهان نیازمند مناسبات جدید سیاسی است. نگاهی به وضعیت محیط زیست در ایران اهمیت و فوریت حرکت در این جهت را توضیح میدهد. نگاه کنیم به وضعیت سه رکن زیستبوم، آب و خاک و هوا در ایران.
در زمینه آب
اخیراً آقای حمید چیتچیان وزیر نیروی ایران فاش کرد که متوسط آب کشور از ۱۳۰ میلیارد متر مکعب به حدود ۸۰ میلیارد متر مکعب رسیده است. یعنی میزان آبهای بازآ، آبهای ناشی از بارش، حدود ۵۰ میلیارد متر مکعب یا ۴۰ در صد کاهش یافته است. بارش باران در ایران طی دو سه دههی اخیر حدود ۴۰ در صد کاهش یافته است. ایران از لحاظ سرانهی منابع آب در میان کشورهای جهان در جایگاه ۱۱۲ قرار دارد. از هر ۱۰۰ انسان یکی ایرانی است اما از هر ۱۰۰ لیتر آب تنها سه دهم لیتر سهم ایران است. با بهرهبرداری از ٩٧درصد آبهای سطحی، ایران بستر تمام رودخانههای خود را خشک یا نزدیک به خشک کرده است و دیگر چندان آبی در طبیعت ما جاری نیست. جمعیت ایران در طی هشت دهه ۱۰ برابر شده و از حدود ۸ میلیون نفر در آغاز سدهی خورشیدی جاری به ۷۸ میلیون نفر رسیده است. بر این اساس، میزان سرانهی آب بازآ یا توسعهپذیر ساﻻنه کشور، از میزان حدود ۱۳۰۰۰ متر مکعب در سال ۱۳۰۰ به حدود ۱۴۰۰ متر مکعب در سال ۱۳۹۲ تقلیل یافته است. این در حالی است که، سازمان محیط زیست کشور سرعت استفاده از منابع آب زیرزمینی در ایران را در قیاس با استاندارد جهانی سه برابر بیشتر تخمین میزند. این برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی باعث خشکیدن ۲۹۷ دشت از ۶۰۰ دشت ایران شده است. یعنی نیمی از دشتهای ما خشک شده است.
به دلیل عقب ماندگی سیستم کشاورزی و مدیریت فاجعهزا و مردم کمدان و غیر مسئول، کشاورزی ایران دشمن درجه اول محیط زیست شده است. در حالیکه تنها ۱۵ درصد مساحت ایران زیر کشت میرود، حدود ۹۳ درصد آب صرف کشاورزی میشود. این در حالی است که تنها ده درصد تولید ناخالص ملی کشور از راه کشاورزی به دست میآید و ۱۷ درصد نیروی کار کشور در این بخش مشغول هستند.
عیسی کلانتری معاون اول رئیس جمهور در امور آب، کشاورزی و محیط زیست نوشته است: در این ۳۵ سال فقط ۱۲۰ میلیارد متر مکعب آبهای شیرین فسیلی صدها هزار ساله که حدود ۷۵٪ آبهای شیرین زیر زمینی بود را مصرف کردیم. که حدود ۷۵ میلیارد متر مکعب آن در ۸ سال گذشته بوده است. یعنی منابع را تاراج کردیم. امروز هیچ تالاب درون سرزمینی آب ندارد، از بختگان تا هورالعظیم، گاوخونی و ارومیه. با این وضع به زودی همه جای ایران مثل گاوخونی خشک خواهد شد. حتی امروز هم دیر شده است.
براساس شاخص فالکن مارک، و براساس شاخص سازمان ملل، ایران اکنون در وضعیت بحران شدید آبی قرار دارد. بر اساس شاخص مؤسسه بینالمللی مدیریت آب نیز، ایران در وضعیت بحران شدید آبی قرار دارد. بنا بر شاخصهای ذکر شده، کشور ایران برای حفظ وضع موجود خود تا ۱۰ سال دیگر باید بتواند ۱۱۲ درصد به منابع آب بازآی خود بیفزاید. چنینی کاری با توجه به توانایی و وضعیت ما ناممکن است. سال۱۳۹۳ خورشیدی، خبرگزاری جهانی طبیعت، بحران شدید آب را برای ایران بزرگترین چالش در دوران معاصر خواند. در این گزارش آمدهاست که بر اساس مستندات راهبردهای بینالمللی آینده (FDI)، ایران از سالها پیش در معرض بحران آب قرار داشته است، اما در سه دهه اخیر برای آن گامی برداشته نشدهاست. این گزارش حاکی از آن است که ایران از مرحلهٔ آمادگی برای خطر عبور کرده و هماکنون در خطر قرار دارد.
در زمینه خاک
در زمینه خاک نیز وضعیت همین گونه است. رییس موسسهی تحقیقات جنگلها و مراتع کشور اعلام کرد: بر اساس مطالعات انجام شده در این موسسه، با در نظر گرفتن هفت شاخص برای تعیین سطح بیابانهای کشور، در حال حاضر ۸۶ میلیون هکتار از اراضی ایران تبدیل به بیابان شدهاست. این به مفهوم آن است که مراتع درجه سه کشور بیابان شدهاند. او میگوید: سازمان جنگلها همیشه اعلام میکند که بیابانهای ایران ۳۲ میلیون هکتار وسعت دارند اما در این پروژه، طی ۱۰ سال با ۶۵ محقق دریافتیم که سطح بیابانهای ایران نه ۳۲ میلیون هکتار بلکه ۸۵ میلیون هکتار است. یعنی ۵۰ درصد سطح کشور و حتی بیشتر از ۵۰ درصد، بیابان است.
«کاظم نصرتی»، معاون پیشین سازمان جنگلها و مراتع نوشته است: «خاک کشور حفاظ خود را از دست داده است و در مواقع ریزش باران شسته میشود و به شدت آسیبپذیر است. دخالتهای بیمورد در عرصه منابع طبیعی و محیطزیست، تجاوز، تخریب و تبدیل اراضی، شخمزدنهای بیحد، واگذاری غیرفنی، غیرکارشناسی و غیرعلمی تمامی عواملی هستند که خاک کشور را در معرض نابودی قرار دادهاند.»
او به خبرگزاری «مهر» گفته است: «خاک ایران با تلفات دو میلیارد تن در هر سال، بیشترین فرسایش را بین کشورهای دنیا دارد که طبق آمارهای ارایه شده، منشا این فرسایش حیرتآور، فعالیتهای ناپایدار انسانی است.»
به گفته «محمدرضا نیشابوری» در دوازدهمین کنگره علوم خاک در دانشگاه تبریز در دهه ۸۰ شمسی معادل سه میلیارد تن در سال از خاک کشور دچار فرسایش شده است؛ رقمی که بیش از سه برابر متوسط جهانی است. برای جا به جایی این میزان خاک باید ۳۰۰ میلیون کامیون ۱۰ تن به کار گرفته شود.
بر اساس گزارش «بانک جهانی» که در سال ۱۳۸۴ رسانهای شد، سالانه ۱۲۵ هزار هکتار از سطح جنگلهای ایران کاهش مییابد؛ رقمی در حدود مساحت رشت بزرگ. در این گزارش پیشبینی شده است تا ۵۰ سال آینده عرصههای جنگلی ایران به کلی نابود شوند.
سازمان حفاظت محیطزیست نیز اعلام کرده است که سالانه ۸۰۰ هزار هکتار از مساحت مراتع کشور کاسته میشود که رقمی معادل دو برابر مساحت شهر ساری است.
علاوه بر همهی این فاجعهها، عدهای نیز با فروش خاک کشاورزی ایران به امارات حاشیهی خیلج فارس نوع دیگری از کشورکشی را بهراه انداختهاند. «پروین فرشچی» معاون محیط دریایی سازمان حفاظت محیطزیست خبر داد که خاک بسیار غنی جزیره هرمز از سوی شرکتهای خصوصی به کشورهای حاشیه خلیجفارس فروخته میشود. بر اساس اعلام رسمی گمرک جمهوری اسلامی، در سالهای نود و نود و یک ۲۱۵ هزار تن خاک به عنوان «صادرات غیرنفتی» از کشور خارج شدهاست. مثل حرکت دادن ماشین اصلاح در موی انسان، یک باره یک دسته مافیایی فرامیرسند و با وسایل ماشینی خود لایه قابلکشت زمین مردم را میتراشند و در کیسه میکنند و آنسوی آب به شیوخ میفروشد. دکتر نیشابوری از مسئولان دولتی مینویسد، در حالی که تولید یک سانتیمتر خاک حدود ۳۰۰ سال زمان نیاز دارد، در ایران سالانه حدود ۲ میلیارد تن خاک بر اثر فرسایش و تطاول از دست میرود.
در زمینه هوا و گرمایش
در زمینهی هوا و گرمایش زمین دیگر همه چیز در ایران و جهان روشن است. این یک بحران جهانی هولناک است که نه مرز میشناسد و نه عقب ماندگی و رشد. بحران مسمومیت هوا و گرمایش زمین بحران اصلی کل سیسم زیستیار کرهی زمین است. با این حجم صدور گازهای آلاینده به هوا و این سیر و سرعت گرمایش هر آینه ممکن است توازن زیستیار کرهی زمین به هم بخورد و دورهی انهدام تمدن بشری فرا برسد. بنا بر گزارش پژوهشگران و نهادهای علمی و زیستبومی، کرهی زمین هم اکنون وارد ششمین دورهی انقراص وسیع انواع موجودات زنده شده است. آخرین گزارشها حاکی از آن است که اگر در پنج انقراض پیشین دورهی انقراض گاه میلیونها سال طول کشیده است انقراض کنونی ممکن است طی یک سده بخش عمدهای از انواع موجودات زنده را برای همیشه از میان بردارد.
مهاجرت زیستبومی
یکی از مهمترین و خطرناکترین پیامدهای بحران زیستبومی مهاجرت زیستبومی است که ابعادی بسیار وسیعتر از کوچ ناشی از جنگ و فقر پیدا میکند. عوامل این کوچ چندگانه است و شامل خشکبومی، بیآبی، گرمای کشنده، هوای آلوده، کشاورزی ویران، ساختارهای فروریخته و قحطی و تنازع ناشی از این همه است. در مهاجرت زیستبومی تلاش بقاء و تنازع بقاء با هم ترکیب میشوند و به موازات تشدید بحران امکان تشدید تنازع وجود دارد. مهاجرت زیستبومی شامل درونکوچی و برونکوچی میشود. در هر دو حالت انسانها از مناطق آسیبدیده و خشک و فقرزده به سوی مناطقی دارای شرایط بهتر کوچ میکنند. بخش عمدهی مهاجرت زیستبومی مهاجرت جبری و عمومی خواهد بود. یعنی در مناطق آسیبدیده شرایط زندگی چنان ویران میشود که راه دیگری جز کوچ نمیماند. ابعاد این مهاجرت میتواند چنان باشد که بدل به بحرانزاترین مسألهی جهانی شود. برخی از نظریهپردازان مهاجرت را خطرناکترین نقطه ستیز جامعه بشری در آینده ارزیابی میکنند.
در ایران از دهها پیش درون کوچی گسترش یافته است. خوزستان که تا پیش از انقلاب بزرگترین استان درونکوچ بوده است و از همهی نقاط مردم برای کار و زندگی بهتر به آنجا میرفتند در جریان جنگ و پس از آن به دلیل شروع بحران زیستبومی تبدیل به یکی از بزرگترین استانهای برونکوچ شده است. در نتیجهی این مهاجرت گاهی در استانهای همجوار یعنی اصفهان و فارس بین گروههای مهاجران و مردم بومی تنش رخ داده است. مسئولان نهادهای مرتبط با مسأله محیط زیست در کشور بدون پردهپوشی پیرامون بحران جابه جایی جمعیت سخن میگویند. در ایران گفته میشود که طی دو سه دههی اخیر حدود ۴۰ میلیون ایرانی در کشور جابهجا شدهاند. بنا به گفتهی عیسی کلانتری از مسئولان، اگر وضعیت محیط زیست به همین شکل پیش برود حدود ٧٠ درصد ایرانیان، یعنی جمعیتی معادل ٥٠ میلیون نفر، برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور خواهند شد.
اکنون جمعیت کرهی زمین و میزان مصرف این جمعیت آنچنان افزایش یافته است که تمام سطح زمین و امکانات آن برای تأمین نیازهای جامعه و اجهان مصرفی در یک چشمانداز چند دههای ناکافی است. در این وضعیت، دو عامل، یکی محدود شدن مداوم سطوح قابل زیست کرده زمین و دیگری افزایش مداوم سرانهی مصرف انسانها فضای حیاطی را تنگ و تنگتر خواهد کرد. در چنان وضعیتی سیل مهاجرت منجر به سیل مخالفت با مهاجرت خواهد شد. یکی از نیروهایی که بر این بستر تقویت میشود نیروی راست افراطی در کشورهای میزبان است که میتواند به راه حلهای فاشیستی برای مقابله با بحران زیستبوم روی بیاورد. مسأله به مقابله با مهاجرین و دفاع از امکانات زیستبومی محدود نخواهد ماند. چنانچه بحران مهار نشود و همینگونه پیش برود کشورهایی که اکنون مهاجرپذیر هستند برخی خود نیازمند به مهاجرت و یا گسترش فضای حیاطی خود خواهند شد.
اگر امروز تملک و سیطره بر منابع انرژی مثل نفت و گاز و ذغال سنگ هنوز عمده است در آیندهای نه چندان دور نخست منابع آب و سپس قلمروهای کشت و دامپروری در کانون توجه قرار خواهد گرفت و جنگ آب جای جنگ نفت را خواهد گرفت. پدیدهی افزایش جمعیت، گسترش بازار مصرف و بالا رفتن سرانه مصرف که مورد علاقه سرمایهداری است باید طبق برنامهای خردمندانه و دموکراتیک و به موقع مهار شود و در مسیر انطباق با شرایط قرار گیرد. راه حل بنیادینی جز ایستادن در برابر موتور دودزای سود و سودای سرمایهداری وجود ندارد. امروزه برای خیلی از اقدامات زمان سپری شده است، اما هنوز میتوان کارهایی زیادی انجام داد و امید به بهسازی وضع را وجود دارد. شرط موفقیت در این امر سمتگیری برای زیستبومی شدن همهی احزاب و دولتها و نهادهای ادارهی جامعه است و همکاری اجتماعی و جهانی برای نجات زمین است.
■ با سلام مجددخدمت همه
من با جناب یاسائی عزیز موافقم که باید سایتهای فارسی زبان در داخل و خارج میهن بخش محیط زیست داشته باشند. سال پیش همین پیشنهاد را نمودم و خوشبختانه بعد از مدتی دیدم بعضی سایت های فارسی زبان بدان توجه کرده اند؛ و این مایهی خوشحالی است که دوستداران زمین زیبا اما به شدت زخمی هر لحظه بیشتر میشوند.
جناب ممبینی عزیز، من فعلن فرصت اینکه در فیسبوک بنویسم را ندارم. ولی نشانی ایمیل و تلفنهای خود را برای شما و همهی عزیزان طرفدار زمین پاک اینجا مینهم.
تلفن خانه: 0049024217020416
تلفن همراه: 0049015208358488
نشانی ایمیل: .(JavaScript must be enabled to view this email address)
■ از اینکه نویسنده آقای ممبینی کوشش کرده که محیط زیست را عمده نمایند. بسیار قابل تحسین است. اینکه احزاب به چه صورت و با چه هدف و برنامهای به محیط زیست توجه کنند... بحثی است قابل تامل که باید بدان پرداخت. البته این مورد تنها مربوط به احزاب و... نمیشود. بلکه به تمامی نشریات و سایتها و... میشود که با قرار دادن صفحهای ویژه محیط زیست در خبررسانی و تجزیه و تحلیل... آن کوشا باشند.
با احترام، یاسائی
■ دوست گرامی لیثی حبیبی، میم تلنگر!
بسیار از همفکری و همراهی و همدلی شما شاد شدم. خواهش میکنم که از طریق فیسبوک و میل و تلفن برای کار زیستبومی در تماس باشیم.
من کاملا آگاهانه و با حساب نوشتم که احزاب باید زیستبومی شوند. همانطور که در متن نوشتم، از دید من دیگر حاشیه ها و تبصرههای زیست بومی در برنامه احزاب کافی نیست. هیچ مسالهای مهمتر از تلاش برای نجات زیستبوم نیست و این وظیفه اول همه دولتها و احزاب باید باشد. از دید من تمام برنامه احزاب باید آکنده باشد از توضیح رابطه هر مساله با اندیشه و کردار حزب برای نجات زیستبوم.
فعالیت من در این زمینه به من نشان داده است که تا ۷۰ در صد کار محیط زیست تمام است. در دو مساله بشر در گذشته به سر میبرد، یکی وقتی مطالعات کیهانی میکند و یکی وقتی به محیط زیست میپردازد. با این وضع ورود بشر به دوران انهدام تمدن تا ۵۰ سال دیگر قطعی است. زمانی برای غیر زیستبومی بودن سیاست باقی نمانده است.
■ سلام جناب ممبینی عزیز و خسته مباشید
قبل از آغاز اصلِ سخن، خوب است نکته ای در ارتباط با این فرازِ شما بنویسم «حزبهای سیاسی باید تبدیل شوند به حزبهای محیط زیستی و برنامههای سیاسی و اجتماعی خود را، هرگونه که باشد، روی شالودهی دفاع از زیستبوم پی بریزند.»
طبیعی است که منظورتان برای من بسیار روشن است؛ ولی از واژه ی «تبدیل» بعضی می توانند به عمد و یا سهو برداشت دیگری بنمایند. بجای تبدیل می توان نوشت احزاب سیاسی باید، حتمن باید دارای برنامه ی محیط زیست نیز باشند. این برنامه باید همیشه باشد. در هر پلنوم، کنگره و حتی جلسات مهم سالانه و فصلی احزاب و گروه ها، باید بطور بسیار جدی بدان پرداخته شود. هر بار باید بدان پرداخت. یعنی اگر حزبی و یا گروهی در برنامه ی خود بخش محیط زیست نداشت، آن برنامه باید ناقص بشمار آید.
من در واقع از این موقعیت سود جستم تا با شما به زبان خود همراه گردم، زیرا ما سالهاست که از نزدیک داریم در این سنگر مقدس می جنگیم. با دست خالی داریم می جنگیم. تنها وسیله ی ما در این جنگ بیرحم و بسیار نابرابر قلمزنی است که برای شکستن قلم، اینک با تمام قوا جلوی ما را سدّ کرده اند چنان، که حتی مدافعان خونین دلِ جنگل حق ندارند نظر خود را در وبلاگ های ما برایمان بنویسند؛ زیرا فورن به وسیله ی ریزه خواران غارتگر جنگل، اما با نام نیروی امنیتی به آنها به شدت تذکر داده می شود و ممنوع می گردند از نوشتن نظر طبیعت دوستانه ی خود. اهل انشا نویسی و تهمت نیستم. حتی به دشمن خود تهمت ناروا نمی زنم؛ پس آماده ام با اسناد تکان دهنده ی بیشمار بسیاری از جنایات ضد قانونی - قانون همین حکومت را می گویم - را به روشنی روز بنمایم؛ تا «سیه روی شود، هرکه در او غش باشد».
شما روی موضوع بسیار لازمی انگشت گذاشتهاید. ادامه دهید که جنبش پاکیزه خوی تالش شما را دوست خود و دوست مردم می داند؛ دست شما را گرم می فشاریم.
حزب و یا گروهی که دارای برنامه ی محیط زیستی نباشد، نمی توان آن گروه را دارای شناخت کافی دانست. زیرا در دو قرن ما و بخصوص قرن اخیر اساسی تر از محیط زیست، نیست.
به عنوان مثال، ایران کشوری است بیابانی و بخش بزرگی از آن نیز شامل کوه های بی درخت است. دشت ها نیز با برداشت غیر اصولی - غارت آب های زیر زمینی - دارند بیابان می شوند. در این میان جنگل بسیار محدودِ ما مانند چند خال سبز است بر چهره ی مام میهن که در این نزدیک به چهل سال و پیش از آن بخش بزرگی از آن نابود شده و این غارت و ویرانگری همچنان ادامه دارد. مسئولین دولتی و حکومتی حالا نقشی عظیم در این ویرانی بی سابقه دارند. گاه با هم مسابقه می گذارند. تا انشا ننوشته باشم، بگذارید گریه آور مثالی بزنم: زمانی با همکاری چند کشور اروپایی و آمریکایی(آمریکا و کانادا) کارخانه ای برای تسلط بر جنگل در غرب استان گیلان زده شد. هدف اصلی آن گذشته از سود جویی، تسلط داشتن بر جنگل بود، زیرا از جنبش چریکی در همسایگی شوروی آن زمان بوی خوشی نمی آمد؛ پس باید هم فورن از انبوهی جنگل کاسته می شد و هم به بهانه ی جنگل بُری، می شد پیوسته آنجا حضوری هَزار چشم داشت.
**هَزار، درست است و هِزار غلط مصطلح یا دِگر شده می باشد. البته در واژه نامه های ایرانی هنوز بدرستی هَزار می نویسند. هَزار دستان = مرغ دارای بسیار نغمه، نیز در این همین هَزار = ۱۰۰۰، بُن دارد.
ایجاد آن کارخانه از همان آغاز در کنار جنگل بسیار محدود ما، نشان می داد که نمی تواند در بلند مدت اهداف اقتصادی مفیدی را دنبال نماید. من به واکاوی این سخن نمی پردازم تا این مُنگُفتِ من بیش از این طولانی نگردد زیرا باید به بسیاری نکات اشاره شود.
حال بر گردیم به امروز: در حال حاضر این کارخانه که از ازل ایجاد آن برای بریدن جنگل های بسیار محدود، نادر و بی نهایت زیبای منطقه ی ما، غلط بود، شده بحثِ بعضی کاندیدا ها که: “من از «چوکا»(نابود کننده ی محیط زیست منطقه) بیشتر سود کشیدم و شما کمتر” و از این گونه حرف های انتخاباتی و تبلیغاتی. در حالی که این کارخانه و چوب بُری های آن ناحیه، نابود کننده ی محیط زیست در منطقه شده اند. محیط زیستی که می توانست از سرتاسر جهان توریست به سوی خود آوَرَد. همینک در روز های تعطیل غرب استان گیلان(منطقه تالش) مانند سیزده بدر ایرانیان پر است از جمعیت غیر بومی و حتی خارجی. آیا می توان برای کارخانه ای که سودی نیز ندارد؛ این امکانات توریستی میلیاردی را به حاشیه برد و نابود کرد!؟
سوال مهمی ست، نه؟
این افراد سود جوی چَشت شده به مفت خوری حالا تا حدی روحیه ی یورشگری در غارت پیدا کرده اند که در برابر هر اعتراضی لشکر آرایی می کنند بسیار خصمانه، و از همه ی امکانات دولتی و غیر دولتی و از جمله قلمزنان مزدور و ریزه خوار برای پیشبرد اهداف ضد میهنی خود سود می جویند.
جنبش پاکیزه خوی تالش، از همه ی انسان های شریف ایرانی و غیر ایرانی و سازمان های بین المللی مدافع محیط زیست برای پس زدنِ این نابود کنندگان محیط زیست میهن ما کمک می طلبد. ما را دریابید. با دست خالی داریم با جانیان غارتگر ضد محیط زیست و ضد میهنی می جنگیم. آنها آنقدر خود را قدرتمند می دانند که حتی حاضر نیستند آن قوانین که در تهران با فشار دلسوزان میهن و بعضی مسئولین شریف به تصویب رسیده را اجرا کنند.
دولت اخیرن مالیات ورود چوب و کاغذ را بدرستی صفر کرده؛ ولی غارتگرانِ سد در سد مفت خور و چَشت شده، دیگر به هیچ چیزی بجز مفت خوری مطلق رضایت نمی دهند.
کارخانه ی «چوکا» باید تبدیل شود؛ و اگر قابل تبدیل شدن نیست؛ فورن باید ویران گردد و جایش پارکی جنگلی ایجاد شود.
در منطقه، بریدن هر نفر درخت برای اهداف تجاری و صنعتی باید فورن ممنوع گردد.
اگر نجنبیم و این چند خال سبز نیز از چهره ی ایران زدوده شود، ایران به کشوری بیابانی از نوع آفریقایی آن بدل خواهد شد. به نام زیبایی، سبزینه و درخت و دریا بر خیزید و به ما بپیوندید. گرچه دیر است، ولی هنوز می توان کاری کرد.
با احترام و ادب فراوان
لیثی حبیبی - م. تلنگر