iran-emrooz.net | Thu, 22.12.2005, 22:44
مصدق، جبهه ملی ایران و ایران!
دكتر علی راسخ افشار
از جبهه ملی ایران
جمعه ٢ دی ١٣٨٤
سخنی در آستانه فعال كردن مجدد جبهه ملی ایران در خارج كشور
به نام نامی ملت ایران
و با درود به مبارزان و فعالان سیاسی برای دستیابی به ایرانی آباد وآزاد با رژیم جمهوری عرفی!
در زبان آلمانی واژهایست كه در رابطه با ما ایرانیان خارج از كشور جالب است. واژه «Aufgeben» كه به معنای صرف نظر كردن، دست برداشتن و رها كردن است. از همین ریشه و تقریباً با همین حروف اما واژه دیگری هم هست كه درست معنای متضاد با رها كردن و بیتفاوتی را میدهد. واژه «Aufgabe» كه از نظر حروف تقریباً مطابق با همان Aufgeben میباشد. Aufgeben ، Aufgabe كه به معنای وظیفه و مسئولیت و تعهد است. در میان ما ایرانیان خارج از كشور، در رابطه با ایران و مسائل و مشكلات مردم كشورما، ایرانیان بیتفاوت و بیمسئولیت را هزاران هزار میتوان یافت. بیتفاوتی و بیمسئولیتها و رها كنها بسیار بسیارند كه از ایران و ایرانی صرفنظر كردهاند و دست برداشتهاند و از رها كردنها و بیتفاوتها نیستند. اما چه در اردوگاه نیروهای ملی و جمهوری خواه و چه در اردوگاه چپ و شاید هم در اردوگاه سلطنت طلبان، هنوز انساهایی هستند كه ایران و مردم ایران را Aufgeben نكردهاند و فایدهای ندارد و رها كن نگفتهاند و از ایران و ایرانی نبریدهاند و نه فقط دست نكشیده اند، بلكه مشكلات و گرفتاریهای آنان را مسئله خود كردهاند و از شرف و عزت ملی خود دفاع میكنند. و برای خود مانند ایرانیان مبارز داخل كشور Aufgabe و مسئولیت قائلند و با استفاده از شرایط و امكانات گوناگون در مقابل همه محدودیتها و مشكلات به انجام وظیفه ملی خود اقدام میكنند. همانگونه كه پس از برچیدن بساط نازیها از آلمان و فرانسه و كشورهای بالكان و ایتالیا، جریانهای مقاومت علیه سلطه نازیها در این كشورها باعث افتخار و سند مقاومت ملتهای زیر سلطه گردیدند. در فردای جمهوری اسلامی هم ملت ایران كه قدر شناسیش از زنان و مردان فداكارش در طول تاریخ بارهای بار به اثبات رسیده است. از این زنان و مردانیكه علیه سلطه ملایان و حاكمیت ولایت فقیه در سخترین شرایط، چه در داخل كشور و چه در خارج، بپاخاستهاند نیز قدر شناسی خواهد كرد. اینان در این مقطع زمانی افتخار كشورند. زنان مبارز داخل كشور و جوانان و دانشجویان و روشنفكران و روزنامه نگاران داخل كشور به ویژه، كه به قیمت زندان و شكنجه و محرومیت دست از مبارزه بر نمیدارند، سند افتخار ملتی زنده است كه برای ادامه زندگی خود در راه آزادی و دمكراسی و امنیت و استقلال میجنگند. درود بیپایان بر رزمندگان و مدافعان شرف و عزت ملی ، كه ما جبهه ملیها بخش كوچكی از این جمع هستیم كه بر آنیم وظیفه ملی و مسئولیت خود را در برابر ایران و ایرانی به بهترین وجه انجام دهیم.
هموطنان عزیز
كار سیاسی در ایران، چه در جهت ملت و منافع و مصالح آن و چه برای منافع شخصی و خود پرستی و ضد ملت، عشق است و دیوانگی. عشق به آزادی و استقلال و عدالت و حق و حقیقت، عشق به مردم و مسائل و مشكلات تودههای ایرانی را مسئله و مشكل خود كردن، برای عدهای عشق به جاه و مال و مقام و ثروت برای جمعی دیگر. و این عشق در جوامع نابهنجار چون ایرانیان، عین دیوانگی است. چرا كه كار سیاسی در كشورهای بهنجار و شغل است مانند مشاغل دیگر كه انسانها به مقاماتی با رأی مردم میرسند، بعد هم كه دوران كار آنها تمام شد، یا باز نشسته میشوند و یا مشاغل دیگری پیدا میكنند. در ایران اما، جامعهایكه بهنجار نیست، هم امیر كبیر كشته میشود و هم ناصرالدین شاه، هم مصدق به تبعید میرود و هم رضا شاه و محمد رضا شاه، هم فاطمی كشته میشود و هم هویدا، و همینطور....
برای من وقتی بر سر دوراهی تعیین آینده زندگیم قرار گرفتم این مطرح شد كه پی زندگی خصوصیام بروم و یا در راه مصدق و سیاست و دفاع از منافع و مصالح ملت گام بردارم. و این سئوال را از خود كردم، و بجاست كه همه ایرانیان و بخصوص تحصیل كردهها و روشنفكران هم این سئوال را از خود بكنند كه چشمگیر ترین تفاوت و فرق میان انسان بالغ و حیوان چیست؟ انسان بالغ خودش تصمیم میگیرد كه كجا برود، كجا بخوابد، با كه زندگی كند، چه بخورد و بالاخره خودش تكلیف خودش را با اراده آزاد و مستقل خود تعیین میكند. اما حیوان عتان اختیارش در دست دیگریست و از خود اراده و استقلالی ندارد و دیگران در باره او تصمیم میگیرند و تعیین میكنند كه چه بخورد، كجا بخوابد، چگونه و تا كی و چه وقت زندگی كند.
خوب: و حالا پاسخ این سئوال در باره من ایرانی و راه و شیوه زندگیم چیست؟ آیا این خود من هستم كه تصمیم میگیرم و آزاد و مستقل معین میكنم كه چه كسی و چه نظامی بر من حكومت كند؟ با نفت و معادن و ثروت كشورم چه كنم؟ واردات و صادرات كشورم، ارتش و نیروی انتظامی و روابط كشورم با دیگر كشورها و خلاصه هر آنچه مربوط به سرنوشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی من و هموطنانم میباشد آیا با اراده مستقل و تصمیم ما مردم رتق و فتق میشود و یا اینكه سرنوشت ما مردم در لندن و مسكو و واشینگتن و پاریس و برلن و دیگر قدرتها، طبق اراده و منافع آنان رقم میخورد؟ و چون نمیخواستم زندگیم شبیه زندگی حیوانات باشد، راه مصدق را كه مبارزه علیه استعمار و استبداد در خدمت استعمار و عقب ماندگی میباشد برگزیدم. من هم مانند دیگر پیروان راه مصدق یك عمر در جبهه ملی به راه و روش مصدق وفادار ماندم.
سركوی دوست عمری قدم از وفا زدم من
بهوای وصل جانان پر و بالها زدم من
چو ز كوی آشنائی ره بهتری ندیدم
به هزار در نرفتم در آشنا زدم من
بسیاری از هموطنانم برای رسیدن به همین هدف آزادی و استقلال راه چپ را برگزیدند كه مورد احترام ما جبهه ملیها هستند كه هر كس بقدر همت خود ساخته.
*****
برای ما جبهه ملیها در رابطه با ایران میتوان همه چیز را زیر سئوال برد و به بحث و گفتگو نشست، جز دو چیز؛ یكی شخصیت و راه و روش و شیوه كار سیاسی و زندگی خصوصی و اجتماعی و اقتصادی دكتر مصدق است و دیگری عنوان جبهه ملی مصدق بر سازمان ما.
نگاه ما به دكتر مصدق نگاه پیامبر گونه و معصومانه نیست كه او را از خطا و اشتباه محفوظ بدانیم. میشود در مورد اقدامات و تصمیمات او به بحث و نقد و گفتگو نشست و اختلاف داشت. اما، ما را با آنهائیكه شخصیت مصدق و گوهر وجودی او و شیوه و روش و منش او را زیر سئوال میبرند و با او مخالفند كاری نیست. ما شخصیت پرست نیستیم و كیش شخصیت را مردود میدانیم. این مكتب سیاسی و اخلاق دكتر مصدق است كه موضع ما را در رابطه با او مشخص میكند. و اما جبهه ملی! چه از نظر اهداف و آرمانها و چه از نظر فراگیری سازمانی عیناً منعكس كننده بیان واقعیتهای مبارزاتی ملت ما از صدر مشروطیت تاكنون میباشد و اسم با مسمائی است كه دكتر مصدق روی نهضت ملی ایران گذاشته است. از صدر مشروطیت تاكنون مبارزه ملت ایران مبارزه ایست در جهت استیغاء و به دست آوردن منافع و مصالح ملت ایران. مبارزه ایست علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی و عقب ماندگی كه در آن اكثریت قریب به اتفاق ایرانیان در سراسر ایران تاكنون در سه دوره مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب ٢٢ بهمن ١٣٥٧ بگونهای جبههای شركت كرده اند، خواه عضو حزب و جمعیتی میبوده باشند و یا منفرد و غیر وابسته. در هند و یا آفریقای جنوبی نام چنین تشكلی را كنگره گذاشتهاند، مصدق اما آن را «جبهه ملی» نامگذاری كرد.
من این را قبول ندارم كه حزب باید دربرگیرنده و معرف منافع یك طبقه باشد و اینكه جبهه مركز تجمع نمایندگان احزاب است بر محور قدر مشتركهائی؟ این هر دو برداشت . بنابر یك تعریف قدیمی و سنتی است. امروز در دمكراسیها، دیگر احزاب، طبقاتی نیست، بلكه حالت خلقی و ائتلافی و جبههای دارد. در حزب دمكرات مسیحی آلمان چه بسیار كه كارگران عضویت دارند و در حزب سوسیال دمكراتها هم بسیاری از صاحبان و سهامداران كارخانهها و بانكها و بیمهها عضوند و در كنار هم دنبال تحقق اهداف مشتركی كه حزب در برگیرنده آنهاست، میباشند. در دیگر كشورهای دارای نظامهای دمكراسی نیز جریان بر همین پایه است. جبهه ملی اول و دوم و سوم و چهارم هم نداریم. جبهه ملی، جبهه ملی است. تغییراتی در رهبری آن تاثیری در فرم و شكل و نام و محتوای آن ندارد، خواه آن رهبری در مقاطع گوناگون، خوب و صحیح عمل كند، خواه دچار خطا و اشتباه شده باشد. این ربطی به اهداف و آرمانهای جبهه ملی كه شخص دكتر مصدق و شیوه زندگی و راه و روش مبارزاتی او معرف آنهاست، كه اعتبار و هویت و حیثیت جبهه ملی را بیان میكند، ندارد.
جبهه ملی خارج كشور دو دوره دارد. یكی دوران پیش از انقلاب كه از اوت ١٩٦٣ میلادی با كنگره مؤسس در شهر ویسیادن آغاز میگردد، كه دوران بسیار شكوفا و پر ثمر در مبارزه علیه دیكتاتوری محمد رضا شاه میباشد. در سراسر آن دوران جبهه ملی قوی ترین تشكیلات سیاسی ایرانیان خارج كشور، چه در اروپا و چه در امریكا میباشد كه با اكثریت قاطع در كنفدراسیون، مبارزات دانشجوئی را رهبری میكند و مكتب بزرگ تربیت زنان و مردان سیاسی در خارج برای ایران میباشد. چندین رساله دكترا در این زمینه نوشته شده است كه بیانگر این واقعیت است.
ایرانیانی كه بعد از انقلاب به اروپا و امریكا آمدهاند مشكل است بتوانند تصور كنند كه سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از كشور در آن زمان از چه وسعت و كمیت و كیفیتی در شهرها و كشورهای اروپا و امریكا برخوردار بود. بر عكس دوران دوم، دوران پس از انقلاب، كه با همه كوششهائی كه در این بیش از ربع قرن انجام گرفته است نتوانستهایم به سازماندهی نیروهای ملی، كه تعداد آنها هم در خارج كشور كم نیست موفق شویم. كه این علاوه بر گیجی و سردرگمی اپوزیسیون داخل و خارج در مقابل حاكمیت ولایت فقیه، به نظر من دو علت اساسی دیگر هم دارد. یكی جذابیت تفكر مبارزه مسلحانه در اواخر دوران محمد رضا شاه و سالهای آغازین جمهوری اسلامی، كه تفكر چپ كمونیستی و سوسیالیستی بود كه در دو سازمان چریكهای فدائی و مجاهدین تبلور یافت و بسیاری از نیروهای مبارز را به خود جلب كرد، كه خوشبختانه سالهاست كه رفته رفته از كشش و گیرائی آن كم شده است و بسیاری از نیروهای چپ بیشتر تمایلات ملی و دمكراتیك یافتهاند.
و علت دوم سرخوردگی بسیاری از مخالفان رژیم ساواك آریامهری و جمهوری اسلامی از رهبران جبهه ملی در دوران بعد از كودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ شمسی و بخصوص سیاست صبر و انتظار بعد از سالهای ٤١-٣٩ شمسی و به ویژه ركاب گرفتن و مشاركت در به حاكمیت رسانیدن ملایان میباشد كه به حق اقدامات آنان از قبیل رفتن به پاریس و پذیرفتن رهبری آقای خمینی و مشاركت در دولت موقت و گردن نهادن به مجلس خبرگان و قانون اساسی جمهوری اسلامی از اشتباهات نابخشودنی رهبران ملی – سیاسی ایران میباشد كه هیچگونه ربطی به شیوه و روش و منش دكتر مصدق و آرمانهای ملی ما ایرانیان ندارد.
من به عنوان یك عضو ساده جبهه ملی به سهم خود همانگونه كه در فرصتهای گوناگون سخنرانیها و نوشتههایم آوردهام، از پیشگاه ملت ایران از این خطای بزرگ ملیون و جبهه ملیها پوزش میطلبم. هر چند بایستی بگویم كه ملتی گول خورد و اشتباه كرد كه این خود ثمره دیكتاتوری خانمان برانداز حاكمیت پهلویهای پدر و پسر بود.
و اما اگر بخواهیم پس از این همه تجربه تلخ و ناموفق، حالا اقدام به سازماندهی و احیای جبهه ملی ایران در خارج كشور كنیم، به نظر من بایستی اصول زیر رعایت شود.
یك، هسته اصلی و مؤسس بیش از هر چیز متوجه كیفیت كار باشد و نه كمیت. چرا كه یك جریان با كیفیت ، در خود استعداد گسترش و دستیابی به كمیت را دارد. بر عكس چه بسیار سازمانهائی كه عده بیشماری را نخست توانستند بسیج كنند ولی چون فاقد كیفیت بودند پس از مدتی كم به گروهكی كوچك تقلیل یافتند كه آخرین نمونه اش را ما در جریان اتحاد جمهوریخواهان دیدیم كه از آن حضور عدهای وسیع در برلین، كارشان در فرانكفورت در دومین كنگره آنان به كجا كشید. كیفیت یك سازمان هم بر دو ستون اصلی استوار است. یكی محتوای فكری و منشور و برنامه و آرمان و اهداف آن است و دیگری افراد مؤسس و پایه گزاران و هیات رهبری و شكل سازمانی آن كه:
خشت اول گر نهد معمار كج / تا ثریا میرود دیوار كج
یك- از نظر محتوای فكری: جبهه ملی بایستی بیانگر خواستهای مبرم و حیاتی ملت ایران باشد. در شرایط فعلی اين خواستها عبارتنداز: آزادی و دمكراسی، استقلال و حفظ تمامیت ارضی، امنیت به معنای وسیع كلمه، حفظ و رعایت و اجرای حقوق بشر، حاكمیت قانون، جدائی دین و ایدئولوژی از دولت و حكومت و اداره مملكت، تساوی و رعایت و اجرای كامل حقوق شهروندی برای یكایك ایرانیان از زن و مرد، دارای هر گونه وابستگی قومی و فرهنگی و دینی و مذهب و مسلك و طبقاتی كه باشند، بر اساس سی ماده حقوق بشر، واگذاری امور روزانه مردم به خود انها و ارگانهای انتخابیشان از سطح روستا تا استان، تا گام به گام به فدرالیسم غیر قومی برسیم. دستیابی به خودكفائی و گام به گام صنعتی كردن كشور و مكانیزه كردن كشاورزی و دامداری، حفظ محیط زیست و بالاخره تدوین و عرضه برنامههای لازم و كوتاه مدت و میان و دراز مدت برای تحقق خواستهای بالا و در نهایت رسیدن به جامعهای مدرن در سطح استاندارد جهانی كشورهای پیشرفته.
دو- در زمینه سیاست خارجی: ایجاد روابط دوستانه متقابل با تمام دول بخصوص كشورهای حوزه فرهنگ ایرانی ،و احترام و رعایت و وابستگی به سازمان ملل متحد و میثاقهای بین المللی ،كه همه این اهداف در یك نظام جمهوری پارلمانی لائیك میتواند متحقق گردد.
سه- افراد مؤسس و رهبری در آغاز كار بایستی از افراد صادق و صمیمی و آگاه و معتقد به مصدق با اِشراف كامل به راه و روش و شیوه كار سیاسی او، كه در طول زمان امتحان خود را دادهاند و دارای شعور و معرفت و تجربه سیاسی هستند، باشند و خصلت هماهنگ كنندگی داشته باشند. این بدان مهنا نیست كه عدهای انحصارگری كنند و راه را بر دیگران و به ویژه جوانان ببندند. بلكه بایستی كوشش كرد دست آخر بقائی و مكی و آزاد و حائری زادهها از جریان سر در نیاورند كه به قدر كافی ضربه خورده ایم. ما بایستی مقدم آنهائی را كه روزی با صداقت و اعتقاد برای رهائی ایران از استبداد و استعمار و عقب ماندگی راه دیگری جز راه ما را برگزیده اند، و امروز صادقانه و صمیمانه به این نتیجه رسیدهاند كه مكتب و راه و روش مصدق صحیح بوده است گرامی داریم و راه را برای پیوستن آنان به ما باز بگذاریم.
صد هزاران ساز و در هر یك صدائی مختلف / چون نهادم گوش جان یك نغمه مستانه بود
در اینجا بایستی این را، اما متذكر شد كه اصل برائت در قضاوت مطرح است و نه در سیاست. این را مصدق به ما آموخته است. اینجا بایستی صداقت و درستكاری و صمیمیت و كاردانی افراد با بررسی شخصیت و گذشته آنان به اثبات برسد. در امریكا برای احراز مقامات بالای سیاسی، كاندیداها بایستی از كمیسیون سنای امریكا بگذرند.
ای خوشا گرمی آن باده كه آهسته كند مست / ورنه هر زودرسی در دل و جان دیر نپاید
نازم آن آتش عشقی كه به تدریج بگیرد / سرزند از دل و سر به فلك زهره بساید
جبهه ملی ایران بایستی چون گذشته پر افتخارش، مكتب آموزگار بزرگ ما دكتر مصدق باشد كه در آن زنان و مردان سیاسی ایران تربیت شوند تا اگر مصدق نمیشویم حداقل بتوانیم در مقام شاگردی او شبهتی به آن مرد بزرگ داشته باشیم.
جبهه ملی ایران جای نامآوری و جاهطلبی و سكوی پرش برای آنهائیكه هر روز به رنگی دیگر در میآیند، نیست. رهبران جبهه ملی و یاران مصدق را ممكن است بخاطر كم كاری و یا اشتباه در مورد آقای خمینی به انتقاد كشید. اما آنان هرگز جاه طلب و در پی نان و نام و مقام نبودند و در جریان انقلاب هم همین كه متوجه اشتباه خود شدند از كار كنار كشیدند.
چهار- در مورد تشكیلات جبهه ملی خارج از كشور: به نظر من صحیح این است كه نام ما «سازمانهای جبهه ملی ایران خارج كشور» باشد و همانگونه كه سنت تشكیلاتی ما بود، از پائین، یعنی از واحدهای شهری و بعد كشوری شروع كنیم و در اروپا تشكیلات اروپا را داشته باشیم و در امریكا تشكیلات امریكا را. خوشبختانه امروز با وسائل ارتباط جمعی موجود شرایط به گونه ایست كه میتوان در این زمینه بحث كرد كه امریكا و اروپا دارای یك شورای عالی مشترك و هیات اجرائی مشترك باشند كه كنگره آنان را انتخاب میكند و یا اینكه هر یك از اروپا و امریكا شورای عالی و هیات اجرائی خود را داشته باشند و نمایندگان خود را برای هیات اجرائی مشترك انتخاب كنند. از نظر شیوه كار ما بایستی از كلی گوئی و تكرار مكررات بپرهیزیم و تئوری بافی در این ربع قرن را كه دست آورد ایدئولوژی بافی چپ بود را كنار بگذاریم و با برخورداری از پراگماتیسم سیاسی به مردم ایران بگوئیم كه ما خواهان چگونه ایرانی هستیم؟ با مصدق مصدق گفتن و عنوان كردن چند مقوله كلی چون آزادی، دمكراسی، امنیت و ... و نظایر آنها كه كلی گوئی است و در این اواخر این عناوین زینت بخش منشورهای گوناگون شده است، كار ایران درست نمیشود و كسی هم به ما اعتماد پیدا نمیكند. حداقل ما بایستی یك جبهه ملی مدرن عرضه كنیم كه بگوید برنامههایش برای آینده ایران چیست؟ و تحقق آنها با چه وسائلی عملی میتواند بشود. ما بایستی بتوانیم از متخصصان و كارشناسان خارج كشور در عرضه و تدوین برنامههای سازندگی ایران كمك بگیریم. هیچ لزومی ندارد متخصصان خارج كشور كه تعداد آنان بیشمار است، عضو سازمان و یا اصولاً سیاسی باشند.
ما در ایران نه شهر داریم و نه روستا داریم، نه كارخانه داریم و نه بهداشت و نه بیمه همگانی. با وقوع یك زلزله هزاران ایرانی جان خود را از دست میدهند. ما در تمام زمینهها نیاز به سازندگی داریم، اما نه از نوع شیخ اكبر رفسنجانی آن.
جبهه ملی بایستی پیشقدم شود و با جلب اعتماد متخصصان طرحهای كارشناسانه را گام به گام سامان دهد. مردم ما آب و نان و غذای سالم و كافی میخواهند. مردم شهر و روستای ما خانههایی میخواهند كه در سرزمین زلزله خیز ایران ، با پیش امد زمین لرزه هزاران نفر جان خود را از دست ندهند. ما صنعت میخواهیم، آن هم در حد استانداردهای جهانی، تا خودكفا شویم. ما برای همه ایرانیان تا اقصا نقاط كشور، پزشك و بیمارستان میخواهیم، دوا و درمان میخواهیم كه ساخت ایران باشد. جنگلهای ما را غارت كرده و میكنند و مرتب بر وسعت كویر افزوده میشود، در حالیكه بایستی گام به گام كویر مبدل به زمین زراعی و جنگل گردد. سطح تعلیم و تربیت ما بخصوص در عرصه دانشگاهها بسیار پائین و مبتذل است. بخصوص در زمینه تعلیمات حرفهای و صنعتی- تخصصی كمبود چشمگیر است. منابع طبیعی و معادن ایران از نفت گرفته تا بقیه، درامد نیست، سرمایه است كه بایستی به مصارف سازندگی ایران برسد. پول ایران كاغذ پارهای بیش نیست. برای این تغییرات اساسی برنامههای تدوین شده میخواهیم. سد سازی، تهیه برق كافی، تسویه فاضلاب شهرها، وضع ترافیك، ایجاد مترو و تراموا و توسعه خطوط آهن و بزرگ راهها و دهها ودهها پروژه دیگر بایستی در دستور كار و برنامه ریزی قرار گیرد و طرح و راه كار عملیاتی آن حداقل به صورت گرد طرح و عرضه شود. اینها را یك جریان سیاسی مانند جبهه ملی كه مدعی دفاع از منافع و مصالح ملت در سراسر كشور است و رفاه و آسایش و امنیت مردم را میخواهد، لازم دارد تا مردم به آن جریان و كارآمدی و كاردانی آن اعتماد كنند و آینده كشور و گذار از یك جامعه كهن به جامعه مدرن را در به حاكمیت رسانیدن این سازمان و جریان سیاسی ببیند. ایران بایستی با فكر و پول و به دست ایرانی در تمام زمینهها بازسازی و مدرن شود.
*****
یكی دیگر از مشكلات ما ارمغانی است كه از كمونیستهای روسی به ما رسیده است و آن واژه به اصطلاح خلقها و ملتها میباشد، كه جمعی تجزیه طلب آكتیو و یا پاسیو دنبال آن را گرفتهاند. ما ایرانیان واژه ملت را ترجمه اصطلاح «ناسیون» قرار داده ایم. پیدایش دولت-ملت و ناسیون در اروپا در آغاز عصر جدید یك ضرورت تاریخی بود. همان گونه كه امروز در اروپای پیشرفته با تجربه تاریخی «ملت-دولت» دوران فراملت و كنتی ننتالیسم را بجای ناسیونالیسم ضروری ساخته است. تاریخ اروپای قرون وسطا و پس از سقوط روم غربی و شرقی نشانگر دوران خانخانی و ملوك الطوایفی میباشد. در ایتالیا با جمهوری ونیز، پادشاهی ناپل، پادشاهی فلورانس، پادشاهی لومباردای، پادشاهی میلان و... سروكار داریم كه هر روز با هم در سر ائتلافهای گوناگون در جنگ و جدال بودند. در آلمان همینطور، بایرن، هسن ناسو، پراندنبورگ، زاكسن، تورینگن، بادن، فرانكین، هر یك پادشاهان خود را دارند كه با هم در جنگ و ستیز هستند. بر همین گونه است در بالكان، در فرانسه،انگلستان و اسپانیا. و پاپها و اسقفها هم به این جدائیها و درگیریها دامن میزنند. تا بلاخره عقلای قوم در طول زمان به این نتیجه رسیدند كه هر كدام از این اقوام و دولتها در محدوده خود قدر مشتركهائی دارند و بالاخره یكی پس از دیگری در طول زمان به صورت ملت و ناسیون در آمدند. اینها هم پس از جنگهای ناپلئون و بعد بیسمارك بعد دو جنگ جهان اول و دوم، رفته رفته از مرز ملت و ناسیون هم گذشتند و اتحادیه اروپا را پایه گزاری كردند كه در حال گسترش است. و حالا گلوبالیزاسیون را هم شاهد هستیم. ملی به فراملی مبدل شد و مرزها از بین رفت.
ما در ایران پس از سلطه عربها دچار همین ملوك الطوایفی شدیم. قدرتمندان ایرانی به جای اینكه تكلیف خود را با خلیفه ستمگر و ضد ایرانی بغداد روشن كنند و كلكش را بكنند، بجان هم افتادند و بازیچه دست خلیفه شدند. طاهریان و سامانیان و آل بویه و صفاریان ایرانی، آنقدر با یكدیگر كشت و كشتار كردند و باعث تصعیف خود شدند تا تركان غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی آمدند و دمار از روزگار ایران و ایرانی كشیدند. بعد هم مغولها و تاتارها آمدند و هستی ما را نابود كردند. صفویهها با همه كشتاری كه به بهانه گسترش شیعیگری از ایرانیان كردند، به ملوك الطوایفی پایان دادند و ازآن پس در كشور ما ، قطع نظر از اواخر قاجارها، در سرزمین ما وحدتی موجود است. هر چند قاجارهای بیعرضه بخش بزرگی از كشور ما را از دست دادند. این را بایستی گفت كه با همه جنگها و برادر كشیهای حاكمان خونخوار، ایرانیان غیر نظامی در سراسر این دوران در كنار هم با صلح و صفا، مانند دوران پیش از هجوم عربها، قرنهای قرن زندگی كردند. و حالا عدهای كه به گمان خود بسیار روشنفكر و آزادمنش تشریف دارند، كه اكثراً هم در اردوگاه چپ هستند، تحت تاثیر كمونیستهای روسی، كه مردم غیر روسی كشورهای دیگر زیر سلطه خود را به ظاهر حقوق ملی داده بودند، و بنابرآن، خود را اتحاد جماهیر شوروی مینامیدند كه شامل جمهوریهای صوری زیر حاكمیت مركزی مسكو بود، با تقلید از آنان در ایران هم صحبت از خلقها و ملتها میكنند كه این یك حركت ارتجاعی محض و بازگشت به همان داستان ملوك الطوایفی است كه بایستی با این طرز تفكر انحرافی در رسالههائی مفصل به روشنگری پرداخت. در ایران مردمی زندگی میكنند كه دارای فرهنگها و زبانها و ادیان و مذاهب گوناگونی هستند كه از روزگاران قدیم زیر عنوان ایرانیان زندگی میكنند. ما یك ملت هستیم بنام ملت ایران كه تاریخ ما شاهد آن است كه در شاهنامه فردوسی انعكاس دارد و تا به امروز معتبر است.
در خاتمه در مورد آینده ایران و سیاست خارجی ما این را اضافه كنم كه به نظر من با آنچه در اروپا و اتحاد ملتها و كشورهای گوناگون آن میگذرد، این پروژه در آسیا هم عملی خواهد شد.
شاید در ربع دوم قرن بیست و یكم میلادی اینگونه شود كه چین و ژاپن و كره به یك نوع اتحادی برسند، ویتنام و كامبوج و تایلند و نپال و شاید فیلیپین هم با یكدیگر اتحاد كنند. اندونزی و مالزی و سنگاپور و برمه هم به همچنین. هند و پاكستان و سیلان و بنگلادش هم به وحدتی خواهند رسید. در غرب ایران هم كشورهای عربی از آنها كه در خلیج فارس هستند تا عراق و یمن و سوریه و لبنان و عربستان و اردن هم بلوك متحد عرب را میسازند. باقی میماند ایران و تركیه و كشورهای شرق و غرب دریای مازندران. اگر تركیه جذب اتحاد اروپا شود، ایران این شانس را دارد كه در حوزه فرهنگی خود كه در دو طرف دریای مازندران قرار دارد به اتحاد وسیعی توفیق یابد. اما این هم ممكن است كه تركیه با اتكاء به پان تركیسم محور اتحاد با كشورهای آذربایجان شوروی سابق، قزاقستان، تركمنستان و ازبكستان و قرقیزستان گردد. در چنین شرایطی اگر ایران تنها بماند، خطر تجزیه و یا الحاق آن به بلوك هند زیاد است و یا عربها و یا تركها بر ما مسلط میشوند. به هر حال عقربه تاریخ را نمیتوان نگه داشت. مرحله بعد از ملی گرائی و « ملت- كشور» بلوكها و اتحادهای فراملی بشیوه آنچه امروز در اروپا شاهد آن هستیم میباشد. با وجود حاكمیت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی خشك مغزان، ما هیچ شانسی نداریم كه كشورها و ملتهای دیگر تمایل به اتحاد با فوندامنتالیستهای اسلامی ایران داشته باشند. در حالیكه ممكن است در فردای بعد از جمهوری اسلامی اگر زیاد به طول نیانجامد، بشود نخست با ایجاد یك بازار مشترك تجاری با كشورهای حوزه فرهنگی ایران، یعنی كشورهای شرق و غرب دریای مازندران وحدتی ایجاد كرد و رفته رفته بتوانیم خود را از هضم شدن در عربیت و پان تركیسم و یا جذب شدن در بلوك هند حفظ كنیم. این یك فرضیه بیش نیست تا آینده چه پیش آرد و ما تا چه حد با درك صحیح به نقش سرنوشت ساز خود در این برهه تاریخی فعال و آگاهانه بر خورد كنیم تا در ایران هر چه زودتر به جای جمهوری اسلامی ولایت فقیه، نظام جمهوری دمكراتیك و لائیك استقرار یابد. و حرف آخر اینكه یك رهبری صادق و صمیمی و آگاه و مدبر كه خصلت جذب و هماهنگی نیروهای ملی و مصدقیها را داشته باشد و قادر باشد با حسن نیت و درایت سیاسی ایجاد اعتماد كند، میتواند با سر و سامان دادن و سازمان دهی تمامی نیروهای ملی و دمكرات و لائیك در اروپا و امریكا آن قدرتی را بوجود آورد تا بتوانیم مسئله ایران را مسئلهای بین المللی كنیم.
پاینده ایران