iran-emrooz.net | Tue, 13.12.2005, 9:20
تشديد جنبش ضدايرانی در ميان عربهای خوزستان
دكتر اميرحسين خنجی
http://www.irantarikh.com
سهشنبه ٢٢ آذر ١٣٨٤
تشديد جنبش ضد ايرانی درميان عربهای خوزستان با شعارهای ناسيوناليسم عربی، و لزوم مقابلهی مدبرانه با آن
پنجشش سال پيش كه وبسايتی به نام «الاحواز» با پرچمی شبيه پرچم عراق (بدون سهستاره) و با همان عبارت «الله اكبر» صدامی به راه افتاد، هركس زبان عربی میدانست و به اين وبسايت مراجعه میكرد میپنداشت كه به يك وبسايت مربوط به حزب بعث عراق مراجعه كرده است. همهی كلمهها و عبارتها رنگ و بوی بعثی صدامی داشت. نويسندههای مطالب نيز نامهای مستعار داشتند و چه بسا كه وابستگان به حزب بعث عراق بودند.
در تظاهرات عربهای ساكن خوزستان كه درخلال سالهای گذشته در چند مورد به راه افتاد و آخرينش همين يكماه پيش بود (روز عيد فطر) يكی از شعارها چنين بود: بالروح بالدم نفديك يا احواز». هركس اين شعار را میشنيد همان شعارِ معروفِ «بالروح بالدم نفديك يا صدام» را به ياد میآورد.
وبسايت «الاحواز» اكنون تحت عنوان «الموقع الرسمی للاحواز والثوره الاحوازيه» و با شعار «حركه التحرير الوطنی الاحوازی (كه معنايش به فارسی ميشود: جنبش رهائیبخش ميهنی خوزستان)» و با پيرايهای نوين و شعارهائی بسيار تندتر ازپيش و نوشتههای متعدد با نويسندگان متعدد وارد فعاليتهای ضد ايرانی شده است. در مدخلِ اين وبسايت كه اكنون وابسته به يك كانال تلويزيونی تازهتأسيسِ عربزبان با نام «تلويزيون احواز» است آنچه سرود ملی ناميده شده گذاشتهاند. در اين سرود گفته میشود كه ما خزرجی هستيم ما بنیكعب هستيم، مائيم كه جهان را به شمشيرمان گرفتيم و بر و بحر را به تسخير درآورديم و اينك در زير ستم هستيم، و بايد به پا خيزيم و ميهنمان را آزاد كنيم.
دربالای اين سرود، پيوند به صفحهای با نام «هويت احواز» نظر مراجعهكننده را به خود جلب میكند. نويسندهی اين صفحه خود را معاون دبير كل جنبش ملی آزادی عربستان معرفی كرده است.
در اين صفحه دربارهی كشوری به نام «احواز» كه «عربستان» هم ناميده شده، چنين میخوانيم:
«احواز» سرزمينی زرخيز است با مساحت 375000 كيلو متر مربع كه از غرب به عراق، از جنوب به «خليج عربی» و جزيرت العرب، و از شمال و شمالشرق به ايران محدود میشود. «احواز» با جمعيت هشتميليونی عرب، در بخش شرقی «ميهنِ عربی» واقع شده و از اجزای اشغالشدهی «ميهن عربی» است. «احواز» در بيستم آپريل 1925 كه روزی ننگين برای تاريخ پر از جنايت و غدر و خيانت ايران، و روز سياهِ خيانت انگلستان است، به فرمان رضاخان پهلوی با نيروئی تحت فرماندهی زاهدی با همدستی و كمك انگليسیها اشغال شد. درآن روز انگلستان همهی وعدههايش نسبت به شيخ خزعل امير احواز و حاكم عربستان را زير پا نهاد و در جنايت اشغال عربستان توسط ايرانیها شركت ورزيد.
يك آشنای اهوازی به من گفت كه اين مرد اگر اسمش همين باشد كه در وبسايت نوشته است پدر و مادرش از كولیهای بصره بودند كه به اهواز آمده در محلهی كولیهای اهواز ساكن شدند و شناسنامهی ايرانی به آنها داده شد.
در صفحهی «تاريخ احواز» نقشهای برای كشوری به نام «عربستان» نهاده شده است كه شامل كلِ خوزستان بهاضافه بخش جنوبی ايران به شمول استانهای بوشهر و هرمزگان و سراسرِ لارستان میشود و تا تنگهی هرمز ادامه میيابد. تنگهی هرمز در اين نقشه درميان كشوری به نام «عربستان» و كشور عمان قرار دارد. به عبارتِ ديگر، كل خليج فارس (كه در اين نقشه خليج عربی ناميده شده) توسط كشورهای عربی احاطه شده است و ايران به آن راه ندارد. در بين مطالب «تاريخ احواز» تأكيد رفته كه «عربستان» از بندرعباس شروع میشود و تا پشتكوه امتداد میيابد.
در صفحهی «معرفی سايت»، هدفِ جنبش را آزادسازی عربستان از اشغال ايرانيان و برپائی دولت مستقل عربی ذكر كردهاند. در همين صفحه يك پاراگراف طويل وجود دارد كه هويتِ اصلی كليدداران اين جنبش ضد ايرانی را افشا میكند. در اين پاراگراف كه ظاهرا بايد بخشی از مرامنامه و اساسنامهی جنبش باشد بر عرب و مسلمان بودنِ سردمداران اين جنبش و يگانه انگاشتنِ مذاهب پنجگانهی اسلامی توسط آنها تأكيد رفته است. همينجا ضمن درود فرستادن بر پيامبر اسلام به «اصحابِ الامنا»ی پيامبر نيز درود فرستاده شده است؛ كه اين عبارت آخری تأكيد بر هويت غير شيعی جنبش است؛ زيرا كه در مذهب شيعهی امامی درود فرستادن بر اصحاب پيامبر كه خلفای سهگانه سرقلمشان هستند از محرمات است و ناقض اساسیترين اصول مذهب شيعه است كه همانا «اصل تبرا» باشد.
از آنجا كه در خوزستان همهی عربها شيعهی امامیاند، و اتفاقا اكثريتِ قريب به اتفاقشان از شاخههای طوايف جنوب عراقاند كه در ظرف صد و بيست سی سال اخير وارد ايران شده در خوزستان اسكان يافتهاند، پس اگر هم فرض را بر اين بگيريم كه برخی از سردمدارانِ اين جنبش از خودِ عربهای خوزستان باشند، در گرايش آنها به ايدهی ناسيوناليسم عربی منبعث از ناصریها و بعثیها نمیتوان شك كرد. علاوه براين، تأكيد بر اين عقيدهی مذهبی (كه گفتيم ناقض عقيدهی شيعيان امامی است) نشانگر وابستگی سردمداران اين جنبش به مراكز مالی همسايگانِ سنیمذهب است كه اين جنبش را به هدف خاصی به راه افكندهاند و تغذيهاش میكنند. به بيانِ ديگر، حركت دادن عربهای خوزستان به سوی گرايش به مذهب سنی و همسان شدن با همسايگانِ جنوبی ايران نيز میتواند يكی از اهدافِ اين جنبش بوده باشد. و همين امر به نوبهی خويش حكايت از وجود كليددارانی در پشت پرده برای راهاندازی اين جنبشِ ضد ايرانی میكند كه نمیتوانند از عربهای خوزستان باشند. وجود چند پيوند انترنتی به وبسايتها و نشريات ناسيوناليستهای ناصری در صفحهی اصلی اين وبسايت يكی ديگر از ابزارهای تقويت گمان دربارهی كليدداران اين جنبش است.
در پاراگرافِ يادشده، يكی از شعارهای چندينسالهی رسانههای بعث صدامی تكرار شده است. ترجمهی اين شعار [به همان صورتِ آشفته كه يادآور نثر بعثیهای صدامی است] را با هم میخوانيم:
«… قم و تهران، مركز حاكميت شاهان عمامهبهسر كه به هدف برپائی امپراتوری كسرا و رستم (يعنی امپراتوری ساساني-م) ولی با نام اسلام آمدند كه ظاهرش جمهوری اسلامی است ولی باطن و حقيقتش و شيوههای رفتارش در بستر واقعيتها برمبنای ميراث ايرانيان نژادپرست سلطهطلبِ ساسانی نهاده شده است و نسبت به آنچه غير فارسی است كينه دارد. …»
در اين صفحه بر ضرورت حمايت از آنچه «قضايای اساسی و سرنوشتساز امت عربی» ناميده شده تأكيد رفته است. طبيعی است كه مسئلهی جزاير سهگانهی ايرانی كه همسايهی جنوبی ما جسورانه ادعای مالكيتشان را دارد نيز يكی از اين «قضايای اساسی» بوده باشد. اين سهجزيره در جنوبِ نقشهای واقع میشوند كه اين جنبش ضد ايرانی برای آنچه «كشور عربستان» ناميده تهيه كرده است. همينجا تأكيد شده كه شعار ما « امت واحد وطن واحد است و همهی قضايای عربها قضايای عربی واحدی است.»
اين شعارِ البته شعار همهی ناسيوناليستهای ناصری و بعثی بوده است و هست. شعار اساسی حزب حاكم در سوريه نيز تا اينلحظه همين است. امروزه كمتر عربی را در جهان میتوان يافت كه قلبًا نسبت به شعارهای اين جنبش ضد ايرانی حمايت نشان ندهد. حتی اخوان المسلمين نيز بخشی از شعارهايش با شعارهای اين جنبش همخوانی دارد. در ميان فلسطينیها كه البته هميشه شعار اصلی همين بوده است. در كتابهای درسی حزب الله لبنان و حماس فلسطين نيز نام خليج فارس را «الخليج العربی» نوشتهاند.
كسی كه خود را دبير كل اين جنبش ضدا ايرانی معرفی كرده درتاريخ 25 اكتبر 2005 ضمن گزارش كوتاهی يادآور شده كه برنامهی ما تنظيم يك يادداشت مفصل و قانونی برای تقديم به سازمان ملل متحد است و از سازمان ملل تقاضا خواهيم كرد كه تا خروج كامل ايران از ميهنمان دولتهائی ازطرف شورای امنيت سازمان ملل مكلف به ادارهی امور ميهنمان شوند تا آنگاه كه بتوانيم به استقلال كامل دست يابيم.
البته اين ياوهگوئيهای بچگانه ناشی از جهل به قوانين بين المللی و وظايف و اختيارات سازمان ملل متحد است، ولی به هرحال خبر از وعدهی حمايتهای دلگرمكنندهای به سردمداران اين جنبش میدهد. مگر نمیتوان درخيال پنداشت كه اين امكان منتفی نيست كه سازمان ملل يكروز بنا به تقاضای اين يا آن دولتها آنچه «سركوب مردم خوزستان» خواهد ناميد را محكوم كند، و روز ديگر باز به تقاضای همان دولتها بر ضرورت آنچه «اقدامِ عملی برای جلوگيری از سركوب مردم خوزستان» خواهد ناميد تأكيد ورزد؟ مگر به بهانهی حمايت از كردها و شيعههای عراق (و در حقيقت با نقشهی تصرفِ به موقعِ منابع نفت عراق) در شمال و جنوب عراق خط نكشيدند؟ و مگر پس ازآن تا اينجا كه ديدهايم و خبر داريم پيش نرفتند؟ تا وقتی كه كليد تصميم برای سرنوشت جهان دردست بدخواهان نيرومندی است كه ما خصومتشان را برای خودمان تراشيدهايم و میتراشيم، هر پيشامدی را میشود در خيال به تصوير كشيد و از بيم آن لرزيد. كمی بايد به اطراف نگريست. آنها كه ما به خصومت با خويش كشيدهايمشان همهی خانههای اطراف ما را به تصرف درآورده و ما را احاطه كردهاند، فقط خانهی ما هنوز دردست آنها نيست.
وضعيت بیياوری نااميدكنندهای كه ما با شعارهای دشمنتراش و زيانسازِ دوسه دههی اخير و نطقهای آنچنانیِ اينروزهايمان برای خودمان در جهان به وجود آوردهايم، عرض اندامِ كودكانهای كه هر روز برای اين و آن میكنيم و به بیاعتمادی و خشمِ جهانيان نسبت به خويش میافزاييم، امكانات مالی احتمالیای كه سردمداران اين جنبشِ عربی ضد ايرانی میتوانند از منابعِ قابل حدسِ اينسو و آنسو دريافت كنند، و كانال تلويزيونیای كه اخيرا برای پخش برنامههای تحريككننده به هدفِ اعلانشدهی تشكيل اميرنشينِ مستقل عربی در شاهرگ حياتی ما دائر كردهاند، خطر اين جنبش ضد ايرانی را ملموس میكند، و تصميمهای بخردانه و مدبرانه و هوشيارانه و دورانديشانه میطلبد.
شعار بیپشتوانهی ضرورت اقدام برای آزادسازی قدس، شعار بیمحتوای حمايت از حقوق ملت فلسطين، و شعار خشمآفرينِ ضرورت محو اسرائيل از نقشهی جهانی، و امثال آنها كه ما امروزه بیتوجه به هزينههايش در اينجا و آنجا سرمیدهيم، و كلوخاندازیهائی كه ما پيش پای خودمان میكنيم و خامانه میپنداريم كه به دشمن خواهد خورد، نمیتواند راه حلی برای مشكلاتی باشد كه ازهرطرف به آنها بنگريم خواهيم ديد كه برآيندِ همين شعارها و همين كلوخاندازیها است. مگر پيشينيانِ بخردمان نگفتهاند كه «كلوخانداز را پاداش سنگ است»؟ آن كه سينه را برشاخ گاو آزمايد هرچند ستبرسينه باشد دير نپايد.
آنان كه به برآمدنِ معجزه از بنِ چاهی در ته روستائی اميد بستهاند و میگويند از آمريكا نبايد مرعوب شد تاريخ نخواندهاند و از گذشت روزگار نياموختهاند. مگر چند نسل گذشته از آنروز كه ما با سينه دادن به شاخ گاو تزارها آذربايجان و پارت و خوارزم و سغد را از دست داديم و هنوز در غم از دست دادنشان سوگواريم؟ و مگر به دنبال همان ازدست دادنها نبود كه سيستان و هرات و مرو و بلخ را نيز به تحريك انگليسیها هم ازدست داديم؟ مگر چند سال گذشته از آن روزی كه ما با اشغال آنچه «لانهی جاسوسي» ناميديم تحريم اقتصادی مجهول المدت و جنگ هشتساله را برخود تحميل كرديم، كه شايد هيچگاه نتوانيم جبران خسارتهايشان كنيم؟ [يادمان هست كه اين اشغال به توسط نادانهائی صورت گرفت كه اكنون بسياریشان مُهر مُهرهی آمريكا بودن بر پيشانیشان زده شده است- يعنی دستگاه قضائی جمهوری اسلامی بر پيشانیشان زده است]. در اين دوسهماهه چه بيانيهها و قطعنامهها كه به خاطر نطقهای شعاری و حسابنشدهی اخيرمان در محكوميتِ جهانی ما صادر نشده است؟ چه كسی جز اسرائيل در پشت اين محكومشدنهای ما بوده است؟ ما سينه پيش میكنيم و شعار میدهيم كه هلوكوست يهودیها دروغ است و اگر راست است بيائيد اسرائيلیها را برداريد به كشورهای خودتان ببريد؛ و آلمانها از بيم آنكه يهودانِ اسرائيل و آمريكا و اروپا از سكوتِ آنها برنجند فردايش به ما نهيب میزنند كه جنايت هلوكوست را پدران كردهاند و ما شرمندهايم و شما را هم بهخاطر دفاع بیجايی كه از پدرانِ ما میكنيد و بهخاطرِ پيشنهاد ناروائی كه دربارهی اسرائيلیها به ما میدهيد محكوم میكنيم.
ما اگر تاريخ نخوانده و از گذشت روزگار نياموخته باشيم آيا به ديدههايمان نيز نبايد اعتماد كنيم و آنچه در برابرمان به عيان میبينيم را نيز نبايد باور داشته باشيم؟ و يا «چشم باز و گوش و باز و اين عَما!»
و سخن آخر آنكه اقدامات مرعوبكنندهی همراه با كند و بند و زندان كه تا كنون در خوزستان [و هم در كردستان] بهكار بردهايم، اگر برای چندروزی كارآمد بهنظر میرسد و ما را میفريبد، نه تنها شيوهی مقابله با چنين آتشِ زير خاكستری در خوزستان نيست، بلكه از يكطرف به دامن زدن كينههای ضد ايرانی در ميان عربهای خوزستان كمك میكند، و ازطرف ديگر باعث جلب همدردی محافل حقوق بشری در اينجا و آنجا نسبت به افرادی از فعالينِ زيرك و هوشيارِ اين جنبشِ ضد ايرانی میشود كه مارهای زيرِ كاهند ولی بهناحق مُهرِ روشنفكران آزادیخواه عرب خوزستانی بر جبينشان میخورَد و خواهد خورد؛ و اين چيزی است كه متأسفانه اخيرا بروز نيز يافته است.
هركه نامخت از گذشت روزگار، هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار.