توافق هستهای سرانجام صورت گرفت. اگر بشود این دستاورد را در چند کلام خلاصه کرد میتوان آن را پیروزی عقلانیت و مصالحه بر سختسری و لجاجت بیحاصل دانست. در حالیکه افراطیون و ماجراجویان، چه در ایران و چه در آمریکا و در منطقه، همه تلاش خود را برای به شکست انجامیدن مذاکرات به کار بسته بودند، طرفین مذاکره با پشتکار و اراده معطوف به مصالحه، موفق به حل یکی از بزرگترین چالشهای سیاسی – امنیتی چند دهه اخیر شدند.
در بیشتر تحلیلهایی که در این روزها منتشر میشوند عمده توجهات به مفاد و محتوای توافقات و محاسبه سود و یا زیان آن بری طرفین و یا پرداختن به جنبههای فنی توافق است. در این ارزیابیها، حتی آنگاه که جنبههای سیاسی برجسته میشوند، غالبا پیامدهای کوتاه مدت و یا جنبههای برد و باخت در موضوع هستهای مورد توجه قرار میگیرد و آنچه کمتر بدان توجه میشود پیامدهای راهبردی و تاثیرات تعیینکننده توافق بر شکلگیری سنتی نوین در عرصه سیاست داخلی ایران و در روابط کشور با جامعه جهانی است. مثلا در زمینه تاثیر این توافق بر مناسبات سیاسی در ایران کمتر به این موضوع توجه میشود که تجربه دو سال مذاکرات فشرده هستهای چه تاثیری میتواند بر تغییر نگاهها و رویکرد دستاندرکاران سیاسی به راهکار مذاکره در حل اختلافات، حتی در سیاست داخلی و روابط منطقهای، داشته باشد. آیا در جریان مذاکرات هستهای توانمندی چشمگیری که هیئت حاکمه ایران در حل اختلافات و تعامل از خود بروز داد و سرمایه بزرگی که این تجربه با خود بهمراه آورد میتواند در ابعاد گستردهتری در عرصه سیاست داخلی نیز بکار گرفته شود؟
در عرصه بین المللی، تفاهم بر سر موضوع پیچیده هستهای این واقعیت را به همگان، بخصوص خود ایرانیها و شش قدرت بزرگ جهانی، نشان میدهد که چه قابلیت گستردهای در جامعه و عرصه سیاست ایران برای توافق و تفاهم وجود دارد. در عرصه داخلی، اما شاید به تاثیر مذاکرات هستهای بر فرهنگ و رویکرد سیاسی و فرصتهای شگرفی که برای کشور فراهم آورده کمتر توجه شود. تاثیری که توجه کافی به آن میتواند زمینه تحکیم امنیت ملی و توسعه همه جانبه و پایدار ایران را از طریق ادغام در جامعه جهانی و دسترسی به امکانات گستردهای که این روند برای کشور به همراه میآورد در پی داشته باشد.
در روند شکلگیری توافق اخیر دست کم سه ویژگی مهم، که ماهیتی استراتژیک دارند، در رویکرد حکومتگران ایران برجسته بوده است:
یکم، تشخیص به موقع تهدیدها از سوی نهادهای قدرت و شکلگیری اجماع نسبی در میان نیروها و نهادهای اصلی حکومتی: باوجودیکه بخشی از حاکمیت در ابتدا تهدیدها را جدی نگرفت، تحریمها را به ورق پاره تشبیه کرد و واکنشی خوشخیالانه نسبت به پیامدهای آن داشت اما این رویکرد بسرعت تغییر کرد و در آستانه انتخابات سال ۹۲ صفبندیهای سیاسی و برنامه نامزدها نشان داد که بخش بزرگی از آنها تهدیدها را جدی گرفتهاند و خواهان حل اختلافات با جامعه جهانی هستند. بنابراین، توافق هستهای حاصل اراده سیاسی دو طیف اصلی حکومت (اعم از اصلاحطلبان و اصولگرایان معتدل) است.
دوم، حمایت رهبری و نهادهای نظامی و امنیتی از راهبرد مذاکره: باوجودیکه دولت روحانی مبتکر حل مسئله هستهای بود و با پشتوانه رای عمومی سیاست حل اختلافات با جامعه جهانی را در دستور کار قرار داد اما تردیدی وجود ندارد که بدون پذیرش این سیاست توسط رهبری و نهادهای نظامی و امنیتی تحت فرمان وی، اجرایی شدن آن غیرممکن بود. بنابراین، حمایت نهادهای قدرت از شروع مذاکرات، پیشرفت آن و سرانجام پذیرش توافقنامه توسط ایران تعیینکننده بوده است. در نتیجه، وقتی از عقلانیت در نظام سیاسی سخن به میان میآید این فرایند تمامی نهادهایی را در برمیگیرد که موافقت صریح و یا ضمنی آنها برای حصول توافق نهایی کلیدی بوده است.
سوم، تبعیت «دلواپسان» از تصمیماتی که مورد تایید نظام سیاسی قرار گرفته است. مخالفان توافق هستهای در ایران، صرفنظر از آنکه در روند مذاکرات و بویژه مراحل پایانی آن فشار را بر دولت و تیم مذاکرهکننده شدت بخشیدند، هیچگاه به تهدیدی جدی علیه روند مذاکرات تبدیل نشدند. با توجه به ساختار قدرت و فرهنگ سیاسی در جمهوری اسلامی به نظر نمیرسد آنها در آینده نیز در برابر تصمیماتی که به تایید رهبر حکومت رسیده باشد بایستند. این رویکرد میتواند به جامعه و نظام سیاسی اطمینان دهد که گروه دلواپسان، برخلاف سنت موجود در در خاورمیانه و کشورهای همسایه ایران، برای ابراز مخالفت با سیاستهای جاری به زور و روشهای تروریستی در مقابله با نظام سیاسی برنمیخیزند.
اگر این عقلانیت در نهادهای قدرت را در کنار اراده عمومی قرار دهیم که همواره بر توافق و حل مسئله هستهای تاکید داشته آنگاه میتوان از پیدایش شرایط مناسبی برای تغییرات اساسی در جایگاه ایران و آینده روندهای سیاسی در آن خبر داد. توافق هستهای علاوه بر دستاوردهای مالی و اقتصادی ناشی از قطع تحریمها، که بسیاری از کارشناسان نیز بر آن تاکید داشتهاند، سه دستاورد کلیدی دیگر برای جامعه و روندهای سیاسی ایران دارد که تاثیرات آن بسیار راهبردی خواهند بود:
تبدیل ایران به یکی از قدرتهای مسئول، پاسخگو و قابل اتکاء در عرصه بینالمللی: تجربه دو سال گفتگوی فشرده با قدرتهای جهانی و پوشش گسترده خبری مذاکرات، ایران را در مرکز توجه افکار عمومی قرار داده است. با موفقیت این مذاکرات حالا نگاه مثبتتری نسبت به ایران و توانمندی دیپلماتیک آن در حل و فصل اختلافات پدید آمده است. رفتار سنجیده ایران در روند مذاکرات بر تصور افراطیون بینالمللی، بویژه دولت نتانیاهو، که تلاش داشت ایران را کشوری یاغی، حامی تروریسم و غیرقابل اعتماد جلوه دهد خط بطلان کشید. این تجربه موجب شده است تا ایران از شرایط بسیار خوبی برای قرار گرفتن در زمره کشورهای پرنفوذ جهان قرار گیرد. این امر در شرایطی که خاورمیانه و کشورهای مسلمان در پرتلاطمترین و نامطمئنترین شرایط چند دهه اخیر بسر میبرند و افراطگرایان تصویری خشن و غیرعقلانی را از اسلام و مسلمانی به نمایش گذاشتهاند و فقدان کشورهایی که توانمندی رهبری و هدایت سازنده را برعهده داشته باشند مشاهده میشود، اهمیت بسزایی دارد. در چنین بستری، ایران از این امکان برخوردار شده است که موفقیتهای بینالمللی خود را با درپیش گرفت یک دیپلماسی فعال در خاورمیانه، بخصوص در برابر کشورهای عرب همسایه که بشدت از ایران فاصله گرفتهاند مستحکمتر کند.
پذیرش و جا افتادن گفتگو به عنوان گزینه برتر حل اختلاف: موفقیت ایران در مذاکرات هستهای سطع توقعات عمومی را نسبت به استفاده فراگیر از رویکرد مداراجویانه در حل و فصل اختلافات، بویژه در سطح داخلی و رقابت سیاسی در حوزه ملی افزایش داده است. تلاش و پشتکار تیم مذاکره کننده، افکار عمومی در ایران را متوجه پتانسیل بالایی که در دست اندرکاران برای حل اختلافات وجود دارد عیان ساخته است و این دستاورد بر تصورات نادرستی که حتی در بین خود ایرانیها وجود داشته که جامعه ایران را فاقد ظرفیت های لازم برای حل صلحامیز مناقشات میدید خط بطلان میکشد. سطح انتظار گروههای مدرن و تحصیلکرده در ایران از بکارگیری روشهای متمدنانه حل اختلاف، ناگزیر گروههای سختگیر را به تجدیدنظر و انطباق با شرائط جدید فراخواهد خواست.
ایجاد نزدیکی میان دولت و ملت: رویکرد عقلانی نهادهای قدرت در همسویی با اکثریت بزرگی از مردم، که در انتظار حل معضل هستهای بودند، بیشک شکاف میان ملت و دولت را کاهش میدهد و امید و اعتماد عمومی را نسبت به گسترش روندهای عقلانی در توسعه همه جانبه جامعه افزایش خواهد داد. این روند خلاف جهتی است که بسیاری از کشورهای خاورمیانه در سالهای اخیر تجربه کردهاند.
تجربه مذاکرات هستهای بستری طلایی را برای جهش همهجانبه ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت مسئول و قابل اتکاء منطقهای فراهم آورده است. پس از نزدیک به چهار دهه انزوا و تحریم، یخی که در روابط بین ایران و قدرتهای جهانی به رهبری آمریکا بود شکسته شده و راههای ورود ایران به همکاری تنگاتنگ و همه جانبه با این قدرتها فراهم آمده است. به بیانی صریحتر، مذاکرات هستهای به ایرانیها خودآگاهی به جایگاه و اعتماد به نفس به تواناییهای خود را داده است که از این پس به نگرانیهای امنیتی و تهدیدهایی که از جانب آمریکا میتواند متوجه آنها باشد بهای بیش از آندازه ندهند و توجه و تمرکز خود را به روندهای سازنده در توسعه اقتصادی و صنعتی کشور بدهند.
اینک، علاوه بر فراهم شدن شرایط کافی برای ادغام ایران در بازارهای جهانی و رسیدن به توسعه پایدار اقتصادی، همچنین از نظر بینالمللی ایران از این شانس تاریخی برخوردار شده که از «مشکل» به «راهحل» تبدیل شود و در گام نخست بطور فعالتر در جهت نجات منطقه از هرج و مرج و افراطیگری که گروه داعش آن را گرفتار کرده گام بردارد. در این راه جلب اعتماد همسایگان نیرومندی چون ترکیه و عربستان که آنها نیز از گسترش ناامنی در منطقه نگران هستند چندان دشوار نخواهد بود. بیشک چالش بعدی دیپلماسی ایران عادیسازی مناسبات با کشورهای همسایه بویژه در حاشیه خلیج فارس است. با برخورداری از پشتوانه توافق با قدرتهای جهانی، همچنین وقت آن رسیده است تا ایران بتدریج از جایگاه کشوری که در منازعات منطقهای در یک سوی دعوا قرار دارد به عاملی برای حل اختلافات و برقراری صلح و ثبات در منطقه تبدیل شود.
حالا همه نگاهها به تهران و به فرصت تاریخی که ایران برای تبدیل شدن به یک قدرت سازنده منطقهای برخوردار شده، دوخته شده است. آیا ایران قدر این موقعیت را خواهد دانست و با اعتماد به نفسی کافی بر نوار پیروزیها گام برخواهد داشت؟
*مدیر دپارتمان علوم سیاسی و سیاستگذاری اجتماعی در دانشگاه سودرتورن سوئد