.(JavaScript must be enabled to view this email address)
توافقی که در لوزان حاصل شد، برای تودهی ملت ایران توفیق تاریخی عظیمی بود. برای همهی مردم و ملتهای خاورمیانه، نیز برای همهی مردم دنیا پیروزی بزرگی محسوب میشود. زیرا سندِ تفاهمی که میان جمهوری اسلامی ایران با کشورهای موسوم به ۱+ ۵ امضاء شده، نه پیروزی جمهوری اسلامی بر آمریکا و غرب است و نه غلبۀ غرب و آمریکا بر ایران. نه عربستان و اسرائیل شکست خوردهاند و نه غرب و آمریکا یا کشور خاصی بازنده شدهاند. اصلاً ملت بازندهای در این معامله وجود ندارد. ملتها همه و همه در خاورمیانهی جنگ زده در آرزوی صلح و امنیّتاند، پس همه برنده شدهاند. زیرا تفاهم- نامهی لوزان غلبۀ منطق صلح و سازندگی بر منطق جنگ و جنایت و ویرانگری است. پیروزی امید و اخلاق و عقل و خرد انسانی بر یأس و بی اخلاقی و جهل و جنگ است.
ارزش شایان این تفاهم– نامه نه در برداشتن نسبی تحریمهاست و نه در محدود کردن سانتریفوژهاست. اینها صد البته مهماند اما مهم تر از همهی اینها این بوده که برای نخستین بار در دنیا، کشوری تنهای تنها یعنی ایران ما با 6 کشوری که بقیه دنیا را نمایندگی میکنند درگیر مذاکرهای نفس گیر شده، امتیاز داده و امتیاز گرفته و آخر سر سند تفاهمی امضاء شده که راه حلّ مسالمت آمیز مسئله هستهای جمهوری اسلامی ایران فراهم آمده است.
ناگفته پیداست که استقلال و وحدت ملی و قدرت نظامی و نفوذ منطقهای ایران و توانایی فوقِ عادی مذاکره کنندههای ایرانی نقش بسزایی در تقریر این تفاهمنامه داشته. اما از انصاف بسیار بسیار به دور است، حتی گُنده گویی و خود فریبی است اگر نقش تعیین کنندهی دکترین منطقی و انسانی و صلح طلبانهی پرزیدنت اوباما را نبینیم و آن را اندیشهای پیشرفته و متحوّل کننده تلقی نکنیم. اندیشهای که بر پایهی دوری از جنگ و پایان دادن به منطقِ جنگ گِردآوری شده و در مورد خاورمیانه جداً بر این نظر است که:
«در این منطقه از کرّهی زمین، هیچ مسئلهای از طریق جنگ حلّ نشده است، هیچ کشور پیروزی هر قدر قوی از نظر نظامی نتوانسته نظم مورد نظرش را بر منطقه تحمیل کند. هر پیروزی و غلبه نظامی، آبستن شکستهای پیشبینی ناپذیر بعدی بوده که کار را به فاجعه بدتری کشانده و نهایت اینکه اَبرقدرت آمریکا با وجود قدرت برتری که در دنیا دارد، از تحمیل صلحی پایدار در منطقه سخت ناتوان است. هم صلح، هم سلطه طلبی حکمی متناقض است و نا ممکن. یعنی آمریکا زمانی میتواند در اَمن و صلح باشد که امنیّت ملل دیگر حتی امنیّت کوچکترین آنها را امنیّت خود تلقی کند و با سلطهگری در پی صلح نباشد.»
آری این گفتارِ نیکِ توأم با کردارِ نیک بود که میوهی شیرین نزدیکی فکری و تفاهم متقابل را به بار آورد و به تیم توانمند مذاکره کنندهی ما این امکان و موقعیت را داد تا با ظریف کاری و دلیلآوری از حق و حقوق ملت ایران آنگونه دلاورانه و مدبّرانه دفاع کند و از مذاکرات هستهای سرافراز بیرون بیاید.
و اکنون به عهدۀ حاکمان جمهوری اسلامی است که شکرگزار اوضاع بی نظیر زمان حاضر باشند و با دست کشیدن از سرکوبگریهای داخلی و ترکِ کارها و سیاستهای نابخردانهی خارجی، این فرصت را به تودهی ملت توانمند ایران بدهند که ندای صلح طلبی و همزیستی و ترقّی خواهی خود را به گوش دنیا و مردم منطقه برساند و جایگاه بلندی را که شایستهی آن است به دست آورد.
این ندا را غرب و آمریکا شنیده، امید که آیات عظام خاصه «حاکمان» نیز شنیده باشند...
صاحب این قلم همانند تودهی ملت ایران البته که امیدوار است و «بوی بهبود ز اوضاع جهان» میشنود. این امید ملی را گویا سالها پیش شاعر نامدارمان شاملو سروده بوده که:
«شهر من رقص کوچههایش را بازمییابد
هیچ کجا هیچ زمان، فریاد زندگی بی جواب نمانده است
به صداهای دور گوش میدهم،
از دور به صدای من گوش میدهند
من زندهام
فریاد من بی جواب نیست، قلب خوب تو جواب فریاد من است»
تگزاس – آپریل ۲۰۱۵
■ دوست بسیار گرامی جناب ارسی مانند همیشه تحلیلی بجا و واقع بینانه ارائه دادهاند. برای من که همیشه از نوشته و همچنین گفتارهای شفاهی ایشان اموختهام، بر این بخش از نوشته خودشان تاکید دارم «ارزش شایان این تفاهمنامه نه در برداشتن نسبی تحریمهاست و نه در محدود کردن سانتریفوژهاست. اینها صد البته مهماند اما مهم تر از همهی اینها این بوده که برای نخستین بار در دنیا، کشوری تنهای تنها یعنی ایران ما با ۶ کشوری که بقیه دنیا را نمایندگی میکنند درگیر مذاکرهای نفس گیر شده، امتیاز داده و امتیاز گرفته و آخر سر سند تفاهمی امضاء شده که راه حلّ مسالمت آمیز مسئله هستهای جمهوری اسلامی ایران فراهم آمده است.» یعنی نه به جنگ، یعنی ارزشمندی صلح و یعنی برسمیت شناختن ایران بعنوان یک کشور نیرومند.
فروغ طیاری
■ پاینده باشید آقای ارسی گرامی. تحلیل بسیار زیبائی میباشد. با شما موافقم.
مصطفی مرید
■ آقای ارسی گرامی؛ همواره چند نکته در نوشتهها وتحلیلهای شما برجسته و برای من آموزنده و با ارزش است. نخستین نکته همیشه شما حساب حاکمیت را از منافع ملی جدا میکنید. اینگونه نیست که حاکمان همیشه و در هر شرایطی تا ابد لزوما بر ضد منافع ملی عمل کنند. زمان شاه ما همه اعمال شاه را سیاه میکردیم. رنگی جز سیاهی برای ما وجود نداشت. واقعیت چی بود؟ شاه هم رنگهای دیگری داشت. مطلقا ضد ملی نبود. مستبد و خود کامه بود. اما مطلقا ضد ملی نبود.
نیروهای ملی اعم از سکولار و مذ هبی همواره و تا به آخر خواستار اصلاح امور بودند. اما شاه یک دنده و مستد گوش شنوا نداشت. ما چپها هیجگاه خواهان اصلاح وضع موجود نبودیم. ما میگفتیم این شاه وابسته به غرب اصلاح پذیر نیست. امروز و در مقابل این حکومت راهی جز اصلاحات همین رژیم آنهم در شرایط جنگهای ویران کننده منطقه ما وجود ندارد. نکته پر اهمیت و اساسی شما در این نوشته اگر من درست متوجه شده باشم؛ صلح و امنیت در کشور ما بر دموکراسی تقدم دارد. تفاهم نامه لوزان بقول شما “ملتها همه و همه در خاورمیانهی جنگ زده در آرزوی صلح و امنیّتاند، پس همه برنده شدهاند. زیرا تفاهم- نامهی لوزان غلبۀ منطق صلح و سازندگی بر منطق جنگ و جنایت و ویرانگری است”
زنده باد صلح وامنیت. به امید آزادی و دموکراسی
زرگریان