با حیف و میل کردن صدها میلیارد دلار ثروت ملی در دوره احمدینژاد، و جدی شدن مشکل اقتصادی ایران، جمهوری اسلامی نیز پس از ده سال، مذاکرات هستهای را جدی گرفت؛ و با سیاست «نرمش قهرمانانه»، با هدف رفع تحریمها، که قبلا ورق پاره خوانده میشد، از سیاست پیشین خود، یعنی گسترش توان هستهای، عقب نشست. این سیاست اتمی برای ایرانیان صدها میلیارد دلار هزینه و زیان به بار آورد و ایران را از امکانات غیر قابل برگشتی محروم نمود. اگر چه مشکل اصلی اقتصاد ایران از ساختار سنتی و مذهبی نظام مادامالعمر ولایت مطلقه فقیه، مدیریت روحانیت و نظامیان برکشور، سلطه سیاست بر اقتصاد، و نبود دستگاه قضایی مستقل و امنیت اقتصادی ناشی میشود، اما رفع تحریمها، که تمام خواست جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد، میتواند دست جمهوری اسلامی را برای کاهش مشکلات مالی باز کند. بنابراین عقبنشینی در پروژه هستهای را برابر با منافع خود میبیند. اما چگونه؟
دو استراتژی
یکی از ویژگیهای جمهوری اسلامی، و در عین حال عامل دیگر عقب ماندگی ایران در ۳۶ سال گذشته، سیاست و ایدئولوژی غربستیزانه بوده که بخشی از روشنفکران مخالف نظام را هم راضی میکرده است تا اینجا و آنجا از جمهوری اسلامی حمایت کنند. تب احساسات غرب سیتزانه برخی روشنفکران در دوره احمدینژاد بسیار بالا گرفت. اما با بحرانی شدن وضعیت اقتصادی ایران، این تب اندکی فروکش کرده است.
در پی اوج گرفتن مشکلات اقتصادی ایران، و سیاست «نرمش قهرمانانه»، و انتخاب حسن روحانی و بالاخره به حاشیه رانده شدن اجباری شعارهای مرگ بر آمریکا، تند روهای درون حکومت دچار «دلواپسی» شدند که قدرت انحصاری خود که بر محور ستیزه با آمریکا بنا نهادهاند، را به سود اعتدالیون، که راه رفع مشکل اقتصادی خود را کنار آمدن با آمریکا میدانند، از دست بدهند. بنابراین، آنها در صدد بر آمدند تا مذاکرات هستهای را به شکست بکشانند. خامنهای نیز که زمانی مذاکره با آمریکا را خیانت میشمرد، به دلیل مشکلات عمیق اقتصادی و نیاز شدید دسترسی به درآمدهای حاصل از فروش نفت، با تردید و موضعی دوگانه، تن به مذاکره داد. با توجه به این شرایط، تندروها قادر نشدند سد راه ادامه مذاکرات بشوند. اما موضع دو گانه خامنهای، که خود رهبری آمریکاستیزان را به عهده دارد، سبب شده است که دو استراتژی به موازات هم در درون نظام ادامه یابد.
نخست، دولت با عقبنشینی در پروژه هستهای و خواستهای غرب برای دستیابی به توافق، و دوم، سپاه پاسداران با ادامه سیاست توسعه نظامی و ایجاد بیثباتی در منطقه تا حد تحریک اعراب متحد غرب، با هدف ایجاد اخلال در مذاکرات، و ممانعت از به سرانجام رسیدن مذاکرات؛ سیاستی که هاشمی رفسنجانی آن را همسویی با نخست وزیر اسرائیل دانسته است. تندروها در توجیه سیاست خود، مدعی است اگر غرب تن به مذاکره داده است، نه به دلیل نرمش دولت، بلکه به دلیل قدرت نظامی ایران در منطقه و به خطر انداختن منافع آنها است. پس باید هر چه بیشتر آن را گسترش داد. بدین معنا که هرچه نفوذ و سلطه جمهوری اسلامی در منطقه افزایش یابد، غرب مجبور به عقبنشینی بیشتر خواهد شد و در مذاکرات به خواستهای ایران، یعنی رفع تحریمها، تن خواهد داد. این استراتژی خطرناک زیر عنوان گسترش «عمق استراتژیک» نظام، در یمن نیز گسترش یافته است.
اما بر اساس استراتژی مذاکره و توافق، تیم جدید مذاکره کننده هستهای ایران، بیآنکه بتواند مانع ادامه عملیات نظامی سپاه در منطقه بشود، قانع شده است که راه حل مشکلات اقتصادی و حتا دوام جمهوری اسلامی رفع اختلافات خود با غرب و دستیابی به توافق و پیروی از سیاست بُرد بُرد است. چیزی باید داد، تا چیزی گرفت.
درست در زمانی که امید به توافق بالا گرفته است و مذاکرات به روزهای تعیین کننده نزدیک میشود، حوثیها با پشتیبانی جمهوری اسلامی، به طمع کسب تمام قدرت در سرزمین فقرزده و دیکتاتور زده یمن، میز مذاکره را ترک و به نظامیگری کامل روی آوردند. در واقع، دو عامل در تغییر استراتژی حوثیها مبنی بر تکیه بر اسلحه به جای میز مذاکره نقش داشته است. یکی پشتیبانی و تشویق جمهوری اسلامی از آنها، و دوم، همراهی دیکتاتور سابق یمن علی عبدالله صالح و نفوذ وی در ارتش. ارتشی که مسوول سرکوب حوثیها در یک دهه گذشته بوده و رهبر آنها، حسین بدرالدین الحوثی را در سال ۲۰۰۴ کشته است. اما این ازدواج مصلحتی و سه وجهی به درازا نخواهد کشید. واکنش نظامی اعراب و حمایت منطقهای و محافل بینالمللی از آن نشان داد که هر سه، حوثیها، جمهوری اسلامی و عبدالله صالح در محاسبات خود سخت در اشتباه بودهاند. کشورهای منطقه و جهان گسترش سلطهگریهای نظامی رژیم ایران را تحمل نخواهند کرد و نتایج این ماجراجویی خطرناک علیه مردم ایران و منافع ملی آنها عمل خواهد کرد.
تندروهای جمهوری اسلامی، همانند لبنان، عراق و سوریه خود را به شورش شیعیان حوثی متصل کردهاند تا از طریق آنها قدرت شیعه را در منطقه گسترش دهند، و استراتژی تهدید و فشار نظامی علیه منافع غرب و متحدان آن را تقویت کنند و به مناطق استراتژیک یمن نیز دست یابند و احتمالا طرح «صدور انقلاب» به عربستان را تسهیل نماید. با توجه به نقش ویرانگری که جمهوری اسلامی در سوریه و عراق ایفا کرده است، در یمن نیز میتواند فجایع مشابهی تکرار شود و این کشور فقیر را اسیر جنگ ارتجاعی خانمانسوز و ویرانگر داخلی کند. پیش از آنکه حوثیها بتوانند کنترل دولتی را در یمن بدست آورند، جمهوری اسلامی آنها را حکومت واقعی یمن شناخته، و مداخله نظامی عربستان به پشتیبانی از عبدربه منصور الهادی، رئیس جمهور قانونی دوره انتقال، را مداخله علیه حکومت یمن تلقی کرده است. مرضیه افخم، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی حمله عربستان سعودی را «گامی خطرناک و مغایر با مسئولیتهای بینالمللی در احترام به حاکمیت ملی کشورها دانست.» در این صورت از نظر جمهوری اسلامی، شورش حوثیها، که تنها حدود یک سوم جمعیت یمن را تشکیل میدهند برابر با حاکمیت ملی یمن است.
«عمق استراتژیک جمهوری اسلامی» و ادعای «چهار پایتخت ایران»
مقامات مختلف جمهوری اسلامی از جمله، حجتالسلام سعیدی نماینده رهبر در سپاه پاسداران، کشورهای عراق، سوریه، بحرین و آمریکای لاتین را «عمق استراتژیک» جمهوری اسلامی ایران خوانده افزوده است که «حق نداریم یک نقطه از این عمق را از دست دهیم تا امنیت ایران دچار خدشه نشود». همچنین حجتالاسلام شیرازی، مسئول نمایندگی ولی فقیه در سپاه قدس، اضافه کرده است که «انصارالله یمن نسخه مشابه حزبالله لبنان است». سردار حسین سلامی، جانشین فرمانده کل سپاه، سردار اسماعیل قاآنی، جانشین سپاه قدس، و علیاکبر ولایتی، مشاور رهبر نیز مواضع مشابهی در حمایت از نقش جمهوری اسلامی در یمن و حوثیها بیان داشتهاند. در پی تکرار سیاست توسعهطلبانه رژیم در منطقه، و اظهارات علی یونسی، مشاور دولت روحانی در امور اقوام مبنی بر اینکه ایران هم اکنون بر ۴ پایتخت عربی یعنی بغداد، دمشق، بیروت و صنعا حکومت میکند، کشورهای عربی منطقه را نسبت به برنامههای آتی جمهوری اسلامی بیش از پیش نگران کرد.
حمله نظامی عربستان سعودی و متحدیناش به حوثیها، که به دام بلند پروازیهای کسب تمام قدرت افتادند، اینگونه قابل توضیح است. در این وضعیت نگرانکننده، جمهوری اسلامی توان مانوری، جز عقبنشینی نخواهد داشت. زیرا با این سیاست نه تنها کشورهای عرب، بلکه ترکیه و پاکستان را نیز علیه ایران برانگیخته است. در کنار این اجماع علیه حوثیها و جمهوری اسلامی، واقعیتهای دیگر، یعنی موضع رسمی سازمان ملل مبنی بر به رسمیت شناختن دولت منصور الهادی، و مشروعیت بخشیدن به حملۀ هوایی عربستان، و حمایت آشکار و پنهان دولتهای غربی از اعراب را نمیتوان نادیده گرفت. حتا متحدان جمهوری اسلامی مانند سودان و حماس از اعراب و حمله نظامی عربستان سعودی، در برابر جمهوری اسلامی دفاع کردهاند. فردا نیوز نوشت: «حماس آشکارا از حمله سعودی به یمن پشتیبانی میکند.»
تکرار تجربه عراق و سوریه
واقعیت تلخ دیگر اینکه سپاه قدس، سپاه بدر یا ملیشیای شیعی عراق، همراه با ارتش عراق و بمباران هوایی آمریکا تا کنون قادر نبوده است که شهر تکریت را از کنترل نیروهای داعش خارج کند. آنچه در عراق رخ داده است، ناشی از سلطه مطلق شیعیان بر سنیها و سرکوب خونین آنها بوده است که از جمله اثرات مخرب و جبران ناپذیر تجاوز نظامی آمریکا به عراق است. ماجرای پیدایش داعش نیز بدون کشتار مردم سوریه و ویران کردن کشور توسط دیکتاتوری ۴۰ ساله رژیم بعثی اسد، و پشتیبانی جمهوری اسلامی و روسیه از آن و در نتیجه واکنش کشورهای دیگر در این درگیریها و جنایات بیسابقه غیر قابل تصور است.
جمهوری اسلامی، حمایت از جنایات رژیم اسد علیه مردم سوریه را، بیآنکه تیری به سمت اسرائیل شلیک شده باشد، را حمایت از جبهه مقاومت علیه اسرائیل نامیده است. اینگونه تبلیغات برای مصرف داخلی نمیتواند واقعیتها را وارونه کند. دخالت جمهوری اسلامی در یمن نیز نه تنها میتواند عواقب مشابهی در بر داشته باشد، بلکه میتواند ائتلاف شکل گرفته علیه داعش را نیز برهم بزند، و ایران را در معرض خطر جدی حمله داعش قرار دهد. در آن صورت دور از تصور نخواهد بود که برخی از کشورهای عرب داعش را علیه ایران تقویت کنند.
ایرانیان و ناسیونالیسم
با گسترش بحران در منطقه خاورمیانه، و سیاست سلطهطلبی جمهوری اسلامی، ایرانیان در وضعیت دو گانهای قرار گرفتهاند. از یکسو دفاع از ایران در برابر هر تجاوزی مهم و ضروری است، و از سوی دیگر خطری است که سلطهطلبی جمهوری اسلامی برای ایران بوجود آورده است. ولی روشفنکران ناسیونالیست و به ویژه ضد عرب، که معمولا میان جمهوری اسلامی و ایران تفکیک قائل نمیشوند، و منافع جمهوری اسلامی را برابر با منافع ملی ایران تصور میکنند به ورطه «ناسیونالیسم کور» میافتند و تا آنجا که برخی سلطلهطلبیهای سپاه قدس و فرماندهان آن در منطقه را ستایش میکنند.
منطقۀ خاورمیانه در بحران هولناک آدم کشیهای فرقهای، عقیدتی و قبیلهای قرار دارد. دراین میان نقش مخرب سپاه قدس در جنایاتی که در دو کشور عراق و سوریه رخ داده روشن است. علی رغم این سیاست، و توجیه لابییستهای رژیم در برون مرز، و برخی گرایشهای شبه فاشیستی ناسیونالیستهای افراطی، ایرانیان وطندوست، مدافعان حقوق بشر و صلح، زیر نام دفاع از ایران به دام توسعهطلبیهای جمهوری اسلامی، نخواهند افتاد؛ و مانع از تحریک احساسات مردم توسط تندروهای رژیم جمهوری اسلامی، و روشنفکران ناسیونال شونیست زیر پوشش دفاع از اسلام، و برابر دانستن منافع ملی ایران با منافع جمهوری اسلامی، مبلغ جنگ افروزی رژیم ایران نخواهند شد. بحران یمن، علی رغم سیاست رژیمهای ایران و عربستان، راه حلی جز توسل به مذاکره و توافق میان گروههای مختلف سیاسی ندارد.