مقدمه
قصد این نوشته بررسی جنبههای زبانشناختی، روانشناختی و تاریخی تحصیل بزبان مادری نیست، مباحث علمی دراین عرصهها درآثارآکادمیک پذیرفته شده دردنیا فراوان است. مساله زبان درایران یک امر کاملا سیاسی است و بهمین جهت دراین مختصر ابتدا به سیاستهای فرهنگی غلط جمهوری اسلامی از جمله مخالفت آن با آموزش بزبان مادری اشاره میگردد وآنگاه مواضع متداول درایران و مواضع سیاسی اوپوزیسیون جمهوری اسلامی دررابطه با همین موضوع نقد میشود.
۱ – جمهوری اسلامی و آموزش بزبان مادری
سی وشش سال است که سران جمهوری اسلامی بمناسبت سالگرد انقلاب ضد سلطنتی هرسال بمدت ده روز که آنرا دهه فجر مینامند تبلیغات اغراق آمیز ترتیب میدهند و درباره دستاوردهای جمهوری اسلامی سخن سرائی میکنند وازکاه کوه میسازند اما جالب است که حتی قدرتمندترین این تبلیغاتچیها هم در بررسی عملکرد رژیم جرئت نمیکنند از اصول اجرا نشده قانون اساسی مورد قبول خودشان حرف بزنند زیرا آن بخش از اصول قانون اساسی که به حقوق ملت مربوط است و در روزهای پر تبوتاب اوایل انقلاب و صرفا از روی مصلحت روحانیون درقانون اساسی گنجانده شدهاند، در طول عمر جمهوری اسلامی مسکوت ماندهاند. یکی ازاین اصول معوقه اصل پانزدهم قانون اساسی است که مساله زبانهای غیر فارسی را چنین فرموله کرده است:
«زبان و خط رسمی ومشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید به این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی درمطبوعات ورسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است».
آموزش به زبان مادری جزو حقوق فطری و اولیه هرانسان است. سالهاست که دانشمندان و زبانشناسان به شکل گیری شخصیت هرانسان و رشد و تکامل او از طریق آموزش به زبان مادریاش تاکید دارند و بهمین جهت است که یونسکو (سازمان آموزشی، علمی وفرهنگی سازمان ملل متحد) به همه دولتهای عضو توصیه میکند که زبان مادری را پایه آموزش عمومی قرار بدهند و در همین رابطه تا بحال دهها مصوبه وق طعنامه از طرف مجمع عمومی سازمان ملل متحد، یونسکو واتحادیه اروپا صادر شده و تمام دولتها ملزم به حفظ زبانهای موجود وآموزش و پرورش بزبان مادری شدهاند از جمله معروفترین این بیانیهها میتوان به میثاق بین المللی حقوق مدنی وسیاسی مصوب ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶و اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی و دینی و اعلامیه جهانی حقوق زبانی مصوب ۱۸ دسامبر ۱۹۹۲ مجمع عمومی سازمان ملل متحد و همچنین به منشور زبان مادری مصوب ۱۹۹۶ یونسکو اشاره کرد.
ازسال ۱۹۹۹ با درخواست بنگلادش، ازطرف سازمان ملل متحد روز بیست ویکم ماه فوریه «روز جهانی زبان مادری» اعلام شده است ودبیر کل یونسکو هر سال بمناسبت روز جهانی زبان مادری بیانیهای صادر میکند و از دولتهای عضو میخواهد که به حفظ زبانهای موجود وآموزش بزبان مادری اقدام نمایند.
مراکز علمی وآموزشی و وزارتخانههای مسئول درامرآموزش درسراسردنیا درروزجهانی زبان مادری، برای بزرگداشت این روز با تشکیل کنفرانس وانتشاراسناد، اهمیت و ضرورت آموزش بزبان مادری را با استدلالهای علمی یا آوری میکنند وآنرا مناسبترین وسیله برای غلبه برعقب ماندگی و رشد استعدادهای انسانها معرفی مینمایند اما درایران مسئولان امور هیچ گوش شنوائی باین مسائل ندارند وبا اینکه جمهوری اسلامی تمامی مصوبهها وقطعنامههای سازمان ملل و یونسکو را در باره آموزش بزبان مادری امضاء کرده است ولی حاضر به انجام تعهدات بین المللی خود نیست و نه تنها قوانین بین المللی را در باره آموزش بزبان مادری رعایت نمیکند بلکه حتی از اجرای اصول قانون اساسی خود نیز سرباز میزند. درعوض مامورین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، فعالین فرهنگی ملل غیر فارس را که خواهان اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی میشوند به بهانه اقدام علیه امنیت کشور و باتهام تجزیه طلبی زندانی ومحکوم میکنند.
از روز تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی درسال ۱۳۵۸ تا به امروز ملل غیر فارس درایران از جمله ترکها، کردها، عربها، بلوچها و ترکمنها خواهان اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی میباشند که میتوان گفت کف خواستههای آنان میباشد و درسالهای اخیر نیز خواهان آن شدهاند که جمهوری اسلامی به تعهدات بین المللی خود عمل نماید و زبانهای غیر فارسی را رسمی نماید و آموزش بزبان مادری را در برنامه آموزشی مناطق غیر فارس قراربدهد اما نگاه امنیتی مسئولین اموربه مناطق غیر فارس وبزرگ کردن خطرتجزیه کشور، ازاجرای قانون سرباز میزنند ودرعوض سیاست اسیمیلاسیون اجباری را، آنهم درعصرانقلاب انفورماتیک، با شدت هرچه بیشتروبا استفاده از رسانههای جمعی انحصاری پیش میبرند و با این عمل خود فاصله مرکز و پیرامون را هر روز بیشتر کرده و نیروی گریزازمرکز را تقویت مینمایند.
به عنوان مثال عدم شرکت ملل غیر فارس در وقایع سال ۱۳۸۸ نشان داد که گسل مرکز وپیرامون آنقدر گسترش یافته که اعتماد وامید پیرامون از مرکز کاملا قطع شده است. آذربایجان که طی دوقرن گذشته همواره پیشگام تحولات سیاسی در ایران بوده است، خودرا از درگیریهای درونی جمهوری اسلامی در انتخابات مهندسی شده سال ۱۳۸۸ برکنار نگاه داشت.
ایران امروز باقی مانده امپراتوری صفوی است و ملل غیر فارس ساکن در ایران، در فراسوی مرزهای جغرافیائی ایران همزبانان و هم کیشان خود را دارند که دارای کشور مستقل یا منطقه خود مختارمی باشند وهمه آنهابا تمام توان خود سیاست شکوفائی فرهنگی و زبانی خودشان را پیش میبرند و وقتی جمهوری اسلامی برای نابودی زبانهای غیر فارسی برنامه ریزی میکند، غیر فارسها به مقاومت فرهنگی روی میآورند و از طریق وسایل ارتباط جمعی مدرن نظیر اینترنت، تلویزیونهای ماهوارهای، تلفن موبایل و... در دایره فرهنگی همزبانان فرامرزی خود قرار میگیرند وباین ترتیب سیاستهای جمهوری اسلامی نتیجه عکس ببارمی آورد بخاطر اینکه روند جهانی شدن و گردش آزاد اطلاعات ژنوسید فرهنگی را که در نیمه اول قرن بیستم توسط قدرتهای مسلط اجرا میشد در قرن بیست یکم غیر ممکن میسازد. مردم شهر نشین شدهاند و آگاهی وفرهنگ عمومی رشد کرده است و ملل غیر فارس هویت ملی مستقلی پیدا کردهاند که در تعریف حکومتی از هویت جمعی جای نمیگیرد.
با رئیس جمهور شدن حسن روحانی، نظر باینکه نامبرده تمام کاریر سیاسی خودرا در نهادهای امنیتی گذرانده و گسلهای موجود درجامعه ایران را میشناسد براساس نیازهای حکومت کردن، یک وزیر اطلاعات سابق را مشاور ویژه خود دراموراقلیتهای قومی ودینی نمود و درهمین راستا خود حسن روحانی، مشاور ویژهاش و همچنین وزیر آموزش وپروش وی وعدههائی درباره حل مسائل اقلیتهای قومی را دادند و و وزیر آموزش وپرورش علی اصغر فانی در دیدار با اعضاء فرهنگستان زبان وادبیات فارسی از تشکیل یک اطاق فکر برای بررسی جزئیات تدریس زبانهای مادری دراستانهای مختلف کشور خبر داد. این سخنان وزیر آموزش وپرورش عکس العمل هیستریک اعضاء «فرهنگستان زبان وادبیات فارسی» وهمچنین مخالفت شدید کمیسیون آموزش وپرورش مجلس شورای اسلامی را بدنبال داشت و موجب شد دولت حسن روحانی موضوع را مسکوت بگذاردو وعدههای خود را درباره تاسیس فرهنگستان زبان ترکی و آموزش بزبان مادری زیر پا بگذارد.
نگاه امنیتی مسئولین به مساله زبانهای مادری وعدم اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی طی سی وشش سال گذشته موجب شده است تا فعالین فرهنگی ملل غیر فارس به این نتیجه برسند که جمهوری اسلامی توان وظرفیت حل این مساله مهم را ندارد ازین جهت بدنبال پیدا کردن راههای دیگربرای حفظ زبان وفرهنگی ملی خودمی باشند. حساسیت به مواضع اوپوزیسیون جمهوری اسلامی ومقایسه این مواضع با قوانین بین المللی ومنشورجهانی حقوق بشرنیز درهمین رابطه بوجود میآید.
۲ – مواضع مخالفان جمهوری اسلامی درباره آموزش بزبان مادری غیرفارسها
وقتی اظهارات وزیرآموزش وپرورش و مشاور ویژه رئیس جمهوردرباره آموزش زبانهای قومی با مخالفت اصولگرایان مواجه شد، فعالین فرهنگی ملل غیر فارس کوشیدند آموزش بزبان مادری را حق مسلم خودمعرفی کرده و از حقوق زبانی و فرهنگی خود دفاع نمایند ودراینجا دور اندیشی ومصلحت سیاسی ایجاب میکرد که اصلاح طلبان مسلمان وهمچنین اوپوزیسیون لائیک جمهوری اسلامی از حقوق فرهنگی و زبانی غیر فارسها بعنوان یک خواست دموکراتیک دفاع نمایند و باین ترتیب امتیازی از رقیب خودبگیرند و درصورت امکان جای پائی برای خودشان در میان ملل غیر فارس باز کنند اما با کمال تاسف هیچ صدائی از آنان شنیده نشد. آنان که برای مسائل بسیار جزئی طومارهای بلند بالا امضاء میکنند و سنگ دموکراسی را بر سینه میزنند با سکوت خود عملا جانب ارتجاعیترین جناح جمهوری اسلامی را گرفتند. بعضیها نیز گفتند که مساله زبان را سیاسی نکنید. اینان باید توضیح بدهند که عدم اجرای قانون تا بحال یک تصمیم سیاسی بوده است یا رژیم امکان اجرای آنرا نداشته است؟ وقتی رئیس فرهنگستان زبان فارسی اصلا حاضر نیست کلمهای در باره زبانهای غیر فارس بشنود معلوم میشود که پشتش به تصمیم سیاسی روحانیون حاکم گرم است.
اکیپ حسن روحانی با عنوان کردن ضرورت حل مساله زبان اقلیتهای قومی، توپ را به میدان رقبا و مخالفان انداخته بود لذا بحثهائی نه برای دفاع از حق آموزش بزبان مادری بلکه برای آشنائی وکند وکاو دراطراف خود مساله بطور پراکنده ایجاد شد ومقالاتی درمطبوعات داخل بچاپ رسید وتازه معلوم گردید موافقان و مخالفان حکومتی زبانهای قومی، اکثرا فرق بین آموزش زبان مادری وآموزش بزبان مادری را نمیدانند و درمقالات خود ایندو را قاطی میکنند اینگونه خلط مبحث فقط از جانب روزنامه نگاران نبود بلکه اعضاء فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی وکمیسیون فرهنگی مجلس نیزکه علی الاصول باید در رشته خود خبره باشند، این دو مفهوم را از یک دیگر تشخیص نمیدادند ودراظهارنظرهای خودآنهارا یکی فرض کرده نفی میکردند واین درحالی است که تمام قطعنامههای بین المللی درباره ضرورت آموزش بزبان مادری صادرشدهاند و فلسفه انتخاب روز جهانی زبان مادری هم برای دفاع ازآموزش بزبان مادری بوده است.
نظر باینکه جمهوری اسلامی در داخل کشور هیچ تریبونی را در اختیارمخالفان و حتی افراد بیطرف نمیگذارد لذا انتظارمی رفت که مخالفان رژیم درخارج کشورابتکارعمل را دردست بگیرند وکنفرانسهای جدی در باره موضوع زبان مادری دوسوم جمعیت کشورتشکیل بدهند واین مشکل بزرگ اجتماعی را از زوایای مختلف آن بشکافند.
البته کنفرانسهائی نیزدرکشورهای اروپائی ترتیب داده شد ولی درحد انتظارنبود. اگراین کنفرانسها رانمونهای از نظریات ایرانیان خارج کشوردر نظربگیریم میتوانیم بگوئیم که جمهوری اسلامی با مشاهده این وضع برای پایمال کردن حقوق زبانی ملل غیر فارس جریتر میشود. درکنفرانسهای پاریس وهامبورگ بیشتر سخنرانان از موضع پان ایرانیستی بامساله زبانهای غیر فارسی برخورد کردند و صحبتشان بیشتر تعریف وتمجید اززبان فارسی بود تا ارائه راهکارهای مترقی برای حل مشکل زبانی ملل غیر فارس درایران.
دراین کنفرانسها طرفداران «یک کشور، یک زبان، یک ملت» چندین صفت مشخصه برای زبان فارسی قائل میشدند از جمله:
الف- فارسی زبان مشترک ایرانیان است.
ب- فارسی زبان ارتباطی مردم ایران با یکدیگر است.
ج - فارسی زبان ملی ایران است.
حال به بینیم این صفات تا چه اندازه واقعی یا جعلی هستند.
زبان مشترک
– از قرن دوم هجری به بعد درمنطقهای که امروزایران نام دارد السنه ثلاثه اسلامی یعنی عربی بعنوان زبان علم و فلسفه، ترکی زبان قشون ودربار وفارسی زبان شعر ودیوان با یکدیگر همزیستی داشتهاند با هم تبادل فرهنگی نموده و بتکامل همدیگر کمک کردهاند و همزیستی آنها نیز مورد تمجید قرار میگرفت و گفته میشد: «لفظ، لفظ عرب است، فارسی شکر است، ترکی هنر است».
در دوره امپراتوری صفوی که از بینالنهرین تا آسیای میانه را دربرمی گرفت سعی میشد با تلفیق لغات متداول ترکی وعربی درزبان فارسی یک زبان هیبرید درست شود تا مقامات لشکری وکشوری با آن زبان با هم صحبت بکنند اشعار شعرای بزرگ دوره صفوی که شعرای نامدار آذربایجان نیز هستند ازجمله محمد فضولی ازایل بیات قزلباش که کتابدار کتابخانه سامره بود وبه هرسه زبان ترکی، فارسی و عربی دیوانهای شعری جداگانه نیزدارد. همچنین خیلی ازاشعارعمادالدین نسیمی ازبنیانگذاران طریقت حروفیه با همین زبان هیبرید نوشته شده است. اولیا چلبی سیاستمداروسیاح بزرگ عثمانی که بعد ازجنگ چالدران برای اخذ غرامت به آذربایجان وقفقازسفرکرده نمونههائی ازهر سه زبان رادرمحاورات روزانه مردم نقل میکند. این زبان هیبرید تاپایان دوره قاجارمتداول بوده و میتوان گفت که زبان مشترک ملل ساکن درایران بوده است و کسی با آن مشکل نداشته است. مشکل از زمانی شروع شد که با بقدرت رسین رضاشاه زبان فارسی به زبان رسمی تبدیل شد وسایرزبانها ازجمله ترکی وعربی غیر رسمی وممنوع شدند وزبان فارسی که تا آن موقع زبان مشترک بود به زبان قاتل تبدیل شد وسیستم آموزشی آن وسیاست حامیاش با تمام توان خودبه نابودی زبانهای غیر فارسی پرداخت. فارس بودن معادل ایرانی بودن شد بزرگان ادبیات ترکی وعربی بفراموشی سپرده شدند و نام آنان در کتابهای درسی چاپ نشد ودرعوض هرشاعری درهرکجای دنیا و درهرزمان تاریخی شعر فارسی سروده بود شعرای ایرانی نامیده شدندنظیرامیر خسرودهلوی، جلال الدین رومی، نظامی گنجوی، اقبال لاهوری و دهها شاعر و دانشمند دیگرکه متعلق به ملل و کشورهای دیگر هستند. ازآن تاریخ به بعد زبان فارسی دیگر زبان مشترک ایرانیان نیست بلکه صرفا یک زبان جایگزین است وکسانی که درایران زندگی میکنند مجبورند فقط به این زبان تحصیل کنند.
طی یک قرن گذشته سه فرهنگستان زبان وادبیات فارسی ایجاد شده و فارغ ازاینکه همکاران جزءاین فرهنگستانها به ماهیت کار خود واقف بودند یانه، هدف وکارفرهنگستانهای فارسی، ژنوسید فرهنگی غیر فارسها بوده است.
هدف اعلان شده فرهنگستان اول به سرپرستی محمد علی فروغی که با مواضع او درباره خط فارسی آشنا هستیم، پاک کردن زبان مردم ایران از لغات ترکی وعربی بوده است آن فرهنگستان حدود شش هزار لغت جدید راجایگزین لغات ترکی وعربی متداول درزبان مردم نمود که نیمی از آنها دوام پیدا کردند فروغی به توصیه هم مسلک خود محمودافشار یزدی عمل میکرد که درمجله آینده مینوشت «تمام آثار حکومت هزار ساله ترکان بر ایران باید اززیان و تاریخ ایران پاک شود».
فرهنگستان دوم به سرپرستی ناتل خانلری کار فروغی را ادامه داد وبعلت نبود لغات جایگزین مجبور شد لغت جعل کند که لغات بیمسمای «بنگاه» و «ترابری» ازجمله اختراعات اوست. خانلری برای زبان فارسی دستور زبان نوشت ودردوره اواصطلاحات نظامی که عموما ترکی بودند با لغات جدید تعویض شدندکه «روآیک» بجای «گلن گئدن» نمونهای ازآنهاست.
فرهنگستان سوم به سرپرستی حداد عادل که از رهبران بنیادگرای رژیم اسلامی است ووقتی ادعا میکندکه با تهاجم فرهنگی غرب مبارزه میکند آشکاراضد مدرنیته بودن خود را نشان میدهد. با بودجه عظیمی که وی دراختیار دارد، کارش تولید لغات ثقیل ونا مفهوم است واصطلاحات مانند «رایانه» و «بالگرد» زیرنظراوباب شدهاند وبهمین جهت حتی کسانی که وی را به آن مقام منسوب کردهاند از کارش راضی نیستند. اگرفروغی وخانلری لا اقل افراد باسوادی بودند که میدانستند چکار دارند میکنند درمقابل آنان حداد عادل تنها پشتوانهاش نسبت فامیلی سببی داشتن با بیت علی خامنهای است. مخالفت او با آموزش زبانهای مادری تحت لوای دفاع از حریم زبان فارسی، محتواینژاد پرستانه دارد.
فرهنگستانهای فارسی با بودجه عمومی ایجاد شده وکارشان پاکسازی زبان فارسی از لغات ترکی وعربی متداول درزبان عامه مردم واز بین بردن زبانهای دیگر بوده است. با آگاهی به این امر آیا باز هم میتوان گفت که فارسی هنوز زبان مشترک ایرانیان است؟ اگراین زبان مشترک است سهم ما ترکها درآن چقدراست. آیا ازبودجه عمومی کشوریک ریال صرف پیشرفت زبانهای غیر فارسی از جمله ترکی میشود تا ما هم صرف میلیاردها برای پیشرفت زبان فارسی را تحمل کنیم؟
زبان ارتباطی
– زنده یاد غلامحسین ساعدی نمایشنامهای دارد بنام «مانمی شنویم» دراین نمایشنامه ازهرطرف بلندگوها، مردم را احاطه کرده وشب وروز حرفهای نامربوط پخش وتبلیغ میکنند ومردم نیزگوشهای خودراگرفتهاند و حاضر نیستند آن تبلیغات پوچ را بشنوند. حکایت ارتباطی بودن زبان فارسی بیشتر به آن نمایشنامه شبیه است. این ارتباط یک طرفه است وصد سال است تمام دستگاههای تبلیغاتی حکومت مرکزی ملل غیر فارس را هدف گرفته وسیاستهای خودرا بزبان فارسی دیکته میکند. این ارتباط دوطرفه نیست وفقط در خدمت حکومتگرا ن است. زبان ارتباطی زمانی معنی دارد که هر ملتی زبان مادری خودرا داشته باشد در زادگاه خودشان که همه به آن زبان حرف میزنند مسائل خودرا بزبان مادری خود حل وفصل کنند و درهمکاریهای متقابل از زبان ارتباطی استفاده بکنند. وقتی زبان یک ملت عمدا به نابودی کشانده میشود و زبان حکومت جایگزین آن میشود این دیگر زبان ارتباطی نیست بلکه زبان فاتحان است که به مغلوبان تحمیل شده است درست مانند دوره استعمار که استعمارگران تنهازبان خودشانرا شایسته آموزش وتدریس میدانستند و زبانهای بومی را نشانه توحش وعقب ماندگی تلقی میکردند. زبان ارتباطی بلحاظ منطقی تنها میتواند بین دوزبان زنده و رسمی معنی ومفهوم داشته باشد مثلا فارسی میتواند زبان ارتباطی بین زبان عربی و زبان ترکی باشد درحالتی که زبانهای ترکی وعربی هردو رسمی باشند وتمام امکانات سیاسی واقتصادی را برای تکامل خود بکار ببرند ولی اگر زبانهای ترکی وعربی به زبانهای مرده تبدیل شوند و مردمانی که به آن زبانها تکلم میکنند مجبور باشند برای امرار معاش خود فارسی حرف بزنند درآنصورت فارسی زبان ارتباطی نیست بلکه یک زبان جایگزین و نهایتا زبان تحمیلی است. آنچه که طی صد سال گذشته درایران انجام گرفته نه تقویت وتکامل زبانهای غیر فارس و درکنارآنها رواج زبان فارسی بعنوان زبان ارتباطی بلکه عمل حکومت مرکزی نابود کردن زبانهای غیر فارسی وتحمیل زبان فارسی بعنوان زبان جایگزین بوده است. از کشورهای اروپائی مثال نمیآورم تا گفته شود شرایط ما با آنها فرق میکند ازهند وآفریقای جنوبی مثال میزنم که هرکدام دهها زبان رسمی دارند و اززبان انگلیسی بعنوان زبان ارتبالطی استفاده میکنند. این کشورها طی دهههای اخیربا سیاست فرهنگی درست خود یک شبه ره صد ساله رفتهاند وبه قدرتهای بزرگ تبدیل شدهاند.
زبان ملی
- حکومت رضا شاه هنگام انتخاب زبان فارسی بعنوان زبان رسمی از چه کسی نظر خواهی کرد؟ چه کسی به تصمیم گیرندگان درتهران آنروز اجازه داد تا کشور کثیر الملله ایران را ملت واحد با زبان رسمی فارسی تعریف بکنند؟ درایران شش ملت بزرگ و چندین ملت دیگربا جمعیت کمتر زندگی میکنند دراین میان لا اقل زبانهای عربی وترکی بمراتب از زبان فارسی کاملتر ودردنیا شناخته شدهتر بودند وهستند. زبان فارسی زبان شعر ومداحه است وبعلت محدودیت دستوری آن قابلیت بیان مفاهیم علمی وفلسفی را ندارد وبهمین جهت یکی از عوامل عقب ماندگی ایران محسوب میشود درنامگذاری زبان فارسی بعنوان زبان ملی ایران یک تصمیم سیاسی کلان وجود داشت این نام گذاری بمعنی نفی زبان و هویت ملی، ملل غیرفارس درایران بوده است. زیرا زبان تنها یک وسیله ارتباطی نیست بلکه ابزارقدرت است و نابودی یک ملت با نابودی زبان آن ملت آغاز میشود.
واقعیت اینست که سلسله ترک قاجارمنحل شده بود وقدرتهای جهانی آنروز که نمیخواستند باردیگرترکان برایران مسلط بشوند به نابودی وانکارو جود ملل دیگرازجمله ترکها درایران پرداختند ولهجه تهرانی را بعنوان زبان فارسی رسمی نمودند. فارسی زبان ملی فارسها بوده وهست و نه زبان ملی ترکها، عربها، بلوچها، ترکمنها و کردها وغیره. حسن رشدیه اولین مدرسه مدرن به سبک مدارس اروپائی را درتبریز بزبان ترکی پایه گذاری کرد ولی مدرسهاش را آتش زدند. پان ایرانیستها برای اینکه راحت بتوانند حقوق زبانی ملل غیر فارس درایران را زیر پا بگذارند به تئوریهای نژادپرستانه متوسل شدند وادعا کردند که همه مردمانی که در گوشه وکنارایران زندگی میکنند آریائی نژادند ودراثر حمله اعراب و مغولان وترکان زبانشان دگرگون شده. با این جعل تاریخی گفتند که درایران ترک وعرب نداریم بلکه ایرانی عرب زبان و ایرانی ترک زبان داریم.
وقتیکه دولت – ملت جدید در دوره رضا شاه ایجاد شد، با الهام از رزیم نازیها درآلمان، پان ایرانیسم ایدئولوژی ایران نوین انتخاب گردید که آشکارا تنوع ملی، زبانی وفرهنگی ملل ساکن درایران راانکار میکرد وانکار میکند. پان ایرانیسم ایدئولوژی فاشیسم درایران است وپایههای آن برعرب ستیزی وترک ستیزی استوارشده است. ضد ترک بودن ابوالقاسم فردوسی و ضد عرب بودن صادق هدایت آنان را به مقام بزرگترین شاعر ویزرگترین نویسنده ایران ارتقاء داده است.
نتیجهگیری
مشکل زبان درایران یک مشکل سیاسی است و حل آن منوط به تصمیم سیاسی حکومتگران برای گسترش سیستم آموزشی حول محورآموزش بزبان مادری است درغیراینصورت تقابل فرهنگی ایجاد خواهد کرد.
زبان فارسی زبان ملی ایرانیان نیست بلکه زبان ملی فارسهاست همچنانکه ترکی زبان ملی ترکها و عربی زبان ملی عربهاست. زبان فارسی نه زبان مشترک است ونه زبان ارتباطی بلکه تنها یک زبان جایگزین است که موقعیت امروزی خودرا درسایه ممنوع بودن زبانهای غیرفارسی کسب کرده است.
ماشااله رزمی
۲۰ فوریه ۲۰۱۵ - پاریس
■ آقای رزمی گرامی،
حقوق زبانی بخشی از حقوق بشر و حقوق شهروندی هستند و تلاش برای رسیدن به آنها بر گردن هر کسی است که خود را هوادار آزادی و برابری می داند. رسیدن به این آماجها ولی تنها و تنها در چارچوب یک گفتمان آزادی- و برابریخواهانه شدنی است و با سخنان نژادپرستانه نمیتوان با نژادپرستی جنگید. آنچه که شما در باره تاریخ و جایگاه زبان فارسی در ایران آوردهاید، با پژوهشهای دانشگاهی هیچگونه همخوانی ندارد. من تنها به چند نمونه میپردازم:
1. «قدرتهای جهانی آنروز که نمیخواستند باردیگرترکان برایران مسلط بشوند به نابودی وانکارو جود ملل دیگرازجمله ترکها درایران پرداختند ولهجه تهرانی را بعنوان زبان فارسی رسمی نمودند». زبان درباری و “رسمی” قاجاریان چه بود که باید پارسی جای آن را می گرفت؟ بگذارید از زبان معجز شبستری بخوانیم:
دونــن شعـــریله بیــــر نامـــه
آپاردیــــم شاه ایرانه (دیروز شعری را با نامه به پیش شاه ایران بردم)
دئــــدی تُــــرکی نمــــیدانم، مرا تو بچه پنداری؟ (گفت ترکی نمیدانم، تو مرا بچه ميپنداری؟)
اؤزو تورک اوغلو تورک آمما دئییر تورکی جهالت دیر (خودش ترک و ترکزاده، ولی ترکی را جهالت می داند)
خــــدایا مــــضمحل قیــــل تختـــــدن بو آل قاجاری (خدایا این آل قاجار را از تــــخت سرنگون کن)
2. اگر پارسی “زبان مشترک” و “زبان ارتباطی” نبود، چرا اندیشمندان آن سوی ارس، از آخوندزاده گرفته تا رسولزاده (بنیانگزار جمهوری آذربایجان) اینچنین هوادار زبان پارسی بودند، تا جایی که شیوه نگارش رسولزاده (سردبیر روزنامه ایران ما در تهران) را ملکالشعرای بهار یک نمونه خوب برای سرمشقگرفتن میداند. بیاد داشته باشید که رسولزاده در سال 1884 و هفتادویک سال پس از جدائی اران و قفقاز از ایران بدنیا آمده بود.
3. بخش کردن زبانها به “برتر” و “پستتر” چیزی جز نژادپرستی نیست. شما نوشتهاید «زبانهای عربی وترکی بمراتب از زبان فارسی کاملتر و در دنیا شناخته شدهتر بودند و هستند. زبان فارسی زبان شعر ومداحه است وبعلت محدودیت دستوری آن قابلیت بیان مفاهیم علمی وفلسفی را ندارد وبهمین جهت یکی از عوامل عقب ماندگی ایران محسوب میشود» انداختن گناه واپسماندگی ایران به گردن زبان پارسی خواهناخواه دامن پارسی زبانان را نیز میگیرد و باز هم چیزی جز نژادپرستی نیست (هیتلر هم یهودیان و فرهنگ سامی را ریشه شکستهای آلمان میدانست).
البته پیشتر از شما فرهاد قابوسی نیز این سخنان را بر زبان آورده بود که پاسخ شایسته خود را دریافت کرد.
همچنین شما سالها پیش نیز نوشته بودید سازمان یونسکو در سال 1991 زبان ترکی را سومین زبان توانمند جهان و فارسی را “سیسومین لهجه زبان عربی” نامیده است. من در همان روزها از شما خواستم برای خوانندگان بنویسید یونسکو در کجا چنین سخنانی را بزبان آورده است، که هرگز پاسخی بدان ندادید، پس دوباره میپرسم.
راه رسیدن به حقوق شهروندی تنها از پایبندی به فرهنگ شهروندی میگذرد، کسی که زبانها را به برتر و پستتر بخش میکند، بناچار گویندگان آن زبانها را نیز “پستتر” یا “برتر” میداند و بر چنین نگرش و اندیشهای نامی جز “نژادپرستی” نمیتوان نهاد.
مزدک بامدادان
■ آقای رزمی گرامی، ضمن تشکر از نوشتار راهگشا و نسبتا جامع شما، قبل از طرح مطلبی دیگر، باید صمیمانه بنویسم، اگر نوشتار به سیاق نوشتارهای معمول در این زمینه، در پی اثبات «...ضد ترک بودن ابوالقاسم فردوسی!!! و ضد عرب بودن صادق هدایت!!!...» بر نمی آمد، میشد و میتوانستیم در آرامشی لازم، به تحقیق در باره حسن رشدیه که، «... اولین مدرسه مدرن به سبک مدارس اروپائی را درتبریز بزبان ترکی پایه گذاری کرد ولی مدرسهاش را آتش زدند...» بپردازیم.
همچنانکه شما خود نیز اشاره داری، «...مشکل زبان درایران یک مشکل سیاسی است و حل آن منوط به تصمیم سیاسی حکومتگران برای گسترش سیستم آموزشی حول محورآموزش بزبان مادری است درغیراینصورت تقابل فرهنگی ایجاد خواهد کرد...» و تاریخ سده اخیر کشور بوضوح نشان می دهد، که این «تصمیم سیاسی» را حکومتهای خودکامه قادر به انجامش نبوده و نخواهند بود. چنین تصمیمی فقط از عهده حکومتی برخواهد آمد، که برآمده از آراء و خواست مردم سراسر کشور باشد، یعنی یک حکومت مردمسالار
شما در جای دیگری از نوشتار خود به زیبایی می نویسی، «... زبان ارتباطی زمانی معنی دارد که هر ملتی زبان مادری خودرا داشته باشد در زادگاه خودشان که همه به آن زبان حرف میزنند مسائل خودرا بزبان مادری خود حل وفصل کنند و درهمکاریهای متقابل از زبان ارتباطی استفاده بکنند...» و این آن مطلبی است، که بواقع در جای جای کشور واقع و جاری است،
اما نهادهای سرکوب حکومتهای خودکامه در تمامی سالها و روزهای سده اخیر برای پیچاندن مردم جهتِ سوق دادن توجهات ایشان برعلیه یکدیگر، از رسمیت دادن به آنچه در واقعیت رخ میدهد، امتناع می ورزند، وگرنه مردم ایران بارها و بارها اثبات کرده اند، که دوستدار یکدیگرند و هرگز راضی نخواهند شد، برای سفر به تبریز، مشهد، آبادان، سنندج، بندرعباس، اصفهان، نیشابور، گرگان،ری، گناباد، مریوان، انزلی، بیرجند، یزد، رشت، ارومیه، اهواز،سمنان، مراغه، بوشهر، گنبد، زاهدان، لرستان، بانه، همدان، قزوین، تهران، کاشان، کرمان، سبزوار، زابل، جیرفت، اردبیل، سراوان، خرمشهر، سقز. قم، ساری و... گذرنامه مخصوصی در جیب داشته باشند
همیشه شاد و سربلند باشیم
البرز
■ تجزیه طلبان و علی الخصوص پانترکان ، رسمی بودن زبان پارسی در ایران را نتیجه شوونیسم سلسله پهلوی میدانند و چه ناله ها نکرده و چه نفرینها به این دو پهلوی نمیدهند چرا که ایشان را پارس دانسته و رسمی شدن زبان پارسی را نتیجه دشمنی ایشان با ترکزبانان فهمیده اند.
چطور است که از دید تاریخی به این موضوع بپردازیم و ریشه رسمی شدن زبان پارسی را بیابیم.
اولین قانون اساسی ایران پس از انقلاب مشروطه به فرمان مظفرالدین شاه قاجار که پادشاه سلسله ای ترکزبان بود، به تاریخ 14 ذیقعده 1324 نوشته شد. در این قانون اساسی برای اولین بار زبان پارسی به طور رسمی به عنوان زبان رسمی کشور ایران نام برده شد.
متن فرمان صدور مشروطیت را که به زبان پارسی نگارش شده بود را “حسن پیرنیا” ملقب به “مشیرالمک” که بعدها “مشیرالدوله” لقب گرفت، را برای مردم و به زبان پارسی خواند. او هم از رجال قاجار و متولد تبریز و ترکزبان بود.
اولین نسخه قانون اساسی مشروطه با دست خط مرحوم “میرزا احمد خان قوام” که لقب “قوام السلطنه” را از زمان مظفرالدین شاه قاجار به یدک میکشید، نوشته شد. او از خانواده ای اشراف زاده آذربایجانی میباشد. پدر قوام السلطنه، میرزا ابراهیم معتمد السلطنه، مستوفی استان آذربایجان بود.
انشاء قانون اساسی از “ابولقاسم قره گوزلو” ملقب به “ناصرالملک”، از نجبای قاجار میباشد. وی بعدها نایب السلطنه احمد شاه قاجار میشود.
از دیگر انشاء کنندگان قانون اساسی مشروطه “خلیل خان ثقفی اعلم الدوله” میباشد.وی پزشک مخصوص مظفرالدین شاه قاجار میباشد که خانواده او جد اندر جد در دربار قاجار پزشک بودند. وی از خانواده ای ترکزبان بود و بعدها اولین شهردار مشروطه در تهران شد.
تعبیر متن قانون اساسی مشروطه توسط “احمد کسروی” میباشد. وی از خانوادهای محترم از تبریز است که روحانی میباشند.
از دیگر تاثیر گزاران بر قانون اساسی مشروطیت، “دکترمحمد مصدق” ملقب به “مصدق السلطنه” بود که خود از اشرافان قاجار است.
نتیجه: قانون اساسی مشروطه ایران به دستور یک ترک زبان، به خط یک ترک زبان، به تعبیر ترکزبانان و به انشای ترکزبان، ولی به زبان فارسی نوشته شد.
با این حال معلوم نیست که اینان چه میگویند و حق خود را از که میخواهند. ملت ایران که حتی در نوشتن متن قانون اساسی مشروطه نیز سهمی نداشته و ترکزبانان آن را نوشتهاند. و دیگر آنکه به رسمیت رسیدن زبان پارسی چه ربطی به فارس شوونیست دارد؟