.(JavaScript must be enabled to view this email address)
مقدمه:
حزب رنجبران ایران سی و پنج سال پیش در دیماه سال ۱۳۵۸ خورشیدی حدود یک سال پس از انقلاب اسلامی، اعلام موجودیت کرد. این حزب که از وحدت تشکیلاتی چند سازمان و گروه عمدتاً خارج از کشوری و بر محور مارکسیسم- لنینیزم و اندیشهی مائوتسه دون شکل گرفته بود، خط سیاسی-عقیدتی خاصی را در مبارزات انقلابی آن روز و تطبیق ایدههای سوسیالیستی با شرایط ویژهی جامعه ایرانی در پیش گرفت که با جوّ پرالتهاب و سوپر انقلابی و پُرغوغای آن دوره خوانایی نداشت و از بنیاد جور درنمیآمد... حزب رنجبران، عمر کوتاهی داشت. تقریباً دو سال فعالیت علنی کرد. در هنگامهی درگیریها و سرکوبگریهای سال ۱۳۶۰ خورشیدی پنهان شد ولی دورهی فعالیتهای مخفی و اختفاء تشکیلاتیاش طولی نکشید و اوایل سال ۱۳۶۲ در اثر اختلافات شدید داخلی و ضربات سخت و مرگباری که دستگاه امنیتی نظام فقاهتی بر آن وارد آورد، از هم پاشید و تمام شد.
باری حزب رنجبران ایران سی و پنج سال پیش شکل گرفت و سی سال پیش هم عملاً از بین رفت. هم-اکنون شماری از اعضاء و مسئولان آن در سازمانها و گروههای مختلف سیاسی و فرهنگی در کار و فعالیتاند. در واقع یادی و ادعایی در میان نیست و کسی هم ارثی طلب نمیکند. ولی از آنجا که این حزب رنجبران ایران در ارتباط با مسایل مهم ملی و مملکتی در آن اوضاع پرآشوب تاریخی و انقلابی، مواضعی گرفت، که صحت و درستی آنها بعدها به اثبات رسید، صاحب این قلم بر آن شد تا با بیان نکاتی در بارهی حزبی که خود نیز افتخار عضویت آن را داشته:
نخست اینکه، ادای دِینی کرده باشد نسبت به کادرها و مسئولان «سازمان انقلابی» و «اتحاد مبارزه» (دو تشکیلات اصلی شکل دهندهی، حزبِ رنجبران) که از آنها بسیار چیزها آموخته است.
دو دیگر اینکه، با بازگویی مواضع حزب رنجبران و شرح جنبههای ضعف و قوت آن به روشنتر شدن بخشی از واقعیات تاریخ جنبش چپ و ملی و عدالت طلب ایران، یاری، رسانده باشد.
سوم اینکه، ادای احترامی کرده باشد به جان باختگان و درگذشتگانِ حزب رنجبران: هوشنگ امیرپور، محمود بزرگمهر، فرامرز وزیری، عباس صابری، یوسف معمارزاده، حمید پازوکی، بهرم راد، بهروز راد، عطا کشکولی و دَهها شهید و صدها زندانی و زَجرکشیدهی رنجبری... تا نگویند که رفتند و از یادها و خاطرهها هم رفتند.
آن فروریخته گـلهای پـریشان در بـاد / کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشـان زمـزمهی نیمه شـب مستان باد / تا نگـویند که از یـاد فـراموشـاننــد
و اما چند نکته در بارهی حزب رنجبران
۱- حزب رنجبران ایران هرچند چینِ تودهای را تنها کشور سوسیالیستی واقعی دنیا میشناخت و معتقد به اندیشهی مائوتسه تون بود، اما بستگی ویژهای به پکن نداشت و هر تصمیمی که میگرفت با توجه به وحدت و استقلال و حاکمیت ملی میگرفت و حفظ منافع ملی را مقدم بر هر چیز دیگری میدانست. البته طرف چینی، یعنی حزب کمونیست چین نیز با گسست از انقلابیگری و ترک ایدهی صدور انقلاب کمونیستی به دنیای سوم، علاقهی خاصی به این طرف نشان نمیداد و داشتن یک رابطۀ دوستانه و پرسود اقتصادی با جمهوری اسلامی را بر پیوندهای انقلابی با سازمانهای کمونیستی ترجیح میداد.
۲- حزب رنجبران، انقلاب بهمن ماه سال ۱۳۵۷ خورشیدی را که با رهبری روحانیت و آیت الله خمینی انجام گرفت، انقلابی مردمی در جهت برانداختن نظام سلطنتی وابسته به آمریکا و پایان دادن به سلطۀ سیاسی– اقتصادی غرب و آمریکا بر ایران ارزیابی میکرد، ولی تفاوتی که مواضع سیاسی رنجبران با دیگر سازمانهای کمونیستی رقیب و یا با بزن– بهادرهای افراطی ظاهراً اسلامی داشت، در این بود که به ایدئولوژی آمریکاستیزی و هیستری ستیزهجویی با غرب و آمریکا مبتلا نشده بود و از هر گونه افراط و تفریط در مبارزه با آمریکا دوری میکرد. یعنی مانند مهدی بازرگان و نهضت آزادی به مقابله با آمریکا تا آنجایی که به کسب استقلال ملی و قطع سلطۀ آمریکا منجر شود اعتقاد داشت و نه چیزی دیگر و بیشتر...
نگاهی به مواضع حزب رنجبران در روزنامهی «رنجبر» ارگان سیاسی حزب رنجبران و ماهنامهی خلق ارگان نظری آن حزب بیانگر نگرانی عمیق «رنجبران» از منحرف شدن حرکت ملی و افتادن به چاهِ هلاکآور و ستیزه جویی ناروا با آمریکاست. لذا با پرهیز از انقلابیگری و دوری علنی از ایدئولوژی آمریکا ستیزی، حزب رنجبران ایران با سیاست صدور «انقلاب» به کشورهای همسایه که عمدتاً دوست و متحد آمریکا بودند مخالف بود و با هرگونه دشمنی انقلاب با کشورهای اروپای غربی سخت مخالفت میکرد و آن را جداً به ضرر انقلاب و استقلال ایران تلقی مینمود. به ویژه با هر نوع استراتژی سیاسی تندروانهای که برای مبارزه با آمریکا، اتکاء بر شوروی را توصیه میکرد به شدت به مقابله برمیخاست و قاطعانه آن را نقد و افشاء میکرد.
از اینرو راه درست تنظیم یک سیاست خارجی مستقل و ملی برای ایران را در دوستی و همکاری با کشوری جهان سوم، در همکاری با اروپا و ژاپن و مقابله با سلطه طلبی دو ابر قدرت جهانی آمریکا و شوروی میدانست.
در این مورد حزب رنجبران سخت تلاش داشت که حاکمان اسلامی و انقلابی در رویارویی با آمریکا که آن را شیطان بزرگ مینامیدند، به دنبالچهی سیاست شوروی علیه غرب مبدّل نگردند و ایران را از چالهی آمریکا درنیاورده به چاهِ وابستگی بلوک شرق نیندازند. این سیاست علنی حزب رنجبران که در آن فضای شعر و شعار انقلابی نوعی شنا کردن در خلاف جریان انقلابیگری و آمریکا ستیزی بود، رنجبران را در معرض تیر تهمت و افتراء انبوه چپهای افراطی قرار داد و به حزب توده و اکثریتیها این فرصت طلایی را داد تا به آسانی رنجبران را حزبِ سیا ساخته، مزدور آمریکا و ضد انقلابی و عامل امپریالیزم جهانی بنامند و آن را جداً منزوی کنند.
۳- حزب رنجبران ایران با تمام انرژی و توان تشکیلاتی خود کوشید تا تمامی هواداران سوسیالیزم انقلابی، ملی گرایی مترقی و اسلام مبارز را که خواهان استقلال و حاکمیت ملی و استحکام پایههای مردمی انقلاب بودند به- هم نزدیک سازد و از این راه زمینهی اتحادِ بزرگ ملی برای سازندگی مملکت و ترقی و تعالی ملت فراهم آید. لذا به لحاظ اقتصادی و اجتماعی به سرمایهداری ملی و از لحاظ سیاسی به نیروهای ملی- مصدقی به حق، بالاترین بها را میداد و از نهضت آزادی ایران، جبهۀ ملی ایران، جاما و شخصیتهای ملی و مسلمانی نظیر ابولحسن بنی صدر و هوداران او بی هیچ اما و اگری محکم دفاع میکرد. و این تنها حزب مارکسیستی ایرانی بود که منافع ملی را مقدم بر منافع ایدئولوژیکی گرفته بود و در آن واویلای ضد لیبرالی و معرکۀ ضد ملی گرایی، هر تهمت و افترایی را شجاعانه به جان خرید، اما در دفاع از مصدقیها و ملت خواهانی چون سنجابی و بازرگان و بنی صدر... سنگ تمام گذاشت و گامی به عقب ننشست.
فراموش نکنیم که «رنجبران» کمترین سهمی در قدرت سیاسی نداشت و در پی کسب امتیاز و مقام خاصی هم نبود. دفاع رنجبران از نهضت آزادی بازرگان، یا ابوالحسن بنی صدر و نیروهای ملی به دلیل بند و بست سیاسی با هیچیک از این افراد و گروهها نبود، بل نتیجۀ اعتقادات سیاسی و ملی این حزب بود که وجود و حضور این نیروهای ملی را در نظام تازه، ضروری و حیاتی تلقی میکرد زیرا با تقویت ملیگراها و ملی– مذهبیها بود که میشد به استقلال و حاکمیت ملی رسید یا تأسیس آزادی کرد و عدالت اجتماعی را گسترش داد. باری در آن وانفسای انقلابیگری و غوغا- سالاری، این نیروهای ملی و نهضت آزادی بازرگان و هوادارن بنی صدر بودند که با ویرانگریهای انقلابی یا تخریب نهادها اقتصادی و سرمایه داریِ ملی یا با ایدهی تضعیف و تخریب ارتش مخالفت و مبارزه میکردند لذا حزب رنجبران به عنوان یک تشکیلات مسئول و آتیه- نگر نگران آینده ملت و مملکت بود و حمایت از ملیگراها و ملی- مذهبیهایی را که افکار لیبرالی و آزادیخواهانهی آنها را گامی بزرگ و حیاتی در جهت ترقی و تعالی کشور تلقی میکرد، وظیفه ملی و عقیدتی خود میدانست و آن را صمیمانه به اجرا در میآورد.
این موضع مسئولانهی «رنجبران»، پر ارجتر میشود وقتی که به یاد آوریم که چپهای اسلامی مانند “امتیها” و چپهای حکومتی نظیر مجاهدین انقلاب اسلامی هم در این کارزار ضد لیبرالی و ضد بازرگان و مخالف بنی صدر دست کمی از چپهای سنتی و افراطی نداشتند، به ویژه مجاهدین انقلاب اسلامی در ضدیت با نهضت آزادی و شخص بازرگان سنگ تمام گذاشتند. البته بعدها معلوم عناصر صادق این اسلامیها شد که در خطا بودند و صد البته که این صداقت و درایت را داشتند که از بازرگان حلالیت بطلبند و خود را اصلاح کنند و موتور اصلاح طلبی دوم خردادی را روشن سازند.
۴- از آن جایی که حزب رنجبران ایران، “مّلی- محور” بود نه “آرمان – محور”، سیاسی بود نه ایدئولوژی زده، حزب مسئله حل کن بود و نه مسئله و مشکل ساز، لذا فارغ از زمان و مکان ندایی نمیداد و میکوشید تا بعد از سقوط رژیم سلطنتی، جریان انقلابی به حرکتیِ اصلاحی متحول گردد و انقلاب، عاقلانه به اصلاحات مبدّل شود تا تودهی ملت نتیجۀ مثبت حرکت انقلابی خود را هر چه زودتر ببینند و حاکمیت ملی و مردمی استوارتر گردد. به همین جهت در زمانی که افراطیهای انقلابیِ حکومتی، متحد با روشنفکران و مجموعۀ احزاب و گروههای چپی و لنینیستی بر انحلال کامل ارتشِ دوره شاهنشاهی پای میفشردند و آن را به شعار و خواست انقلابی روزانه خود مبدّل کرده بودند، این «رنجبران» بود که: بر حفظ ارتش، برکناری عناصر ناشایست، ارتقاء مقامِ عناصر ملی و لایق، تغییر آموزش نظامیان و کلاً اصلاح و مردمی تر کردن آن ارتشی که به ملت پیوسته بود، تاکید میکرد و خواست تخریب و انحلال آن را خواست دشمنان ایران و آرزوی جاهلان و آشوب طلبان ارزیابی مینمود.
ثمرهی چنین سیاستی در آن سی و یکم شهریور شوم ۱۳۵۹ روشن شد که سیل نیروهای مسلح صدامی به مرزهای ایرانِ مظلوم آغاز گردید. ایرانی که تنها بود و بی یار و یاور. و اگر نبود غیرت و همت بازرگان و تنی چند از ملیها و روحانیان که آیتالله خمینی را متقاعد به حفظ ارتش کرده بودند، ای بسا تومار ملت ما را درهم میپیچید و معلومِ کسی نیست که با آن یورش صدامی و حمایتی که دنیا از او میکرد، ایرانی میماند یا نه؟
ولی ارتش ماند، ایران هم ماند.
۵- تجربهی انقلابهای مهم و تأثیرگذار قرون اخیر روشن ساخته که انقلابهای بزرگ سیاسی معمولاً به جنگ خارجی منجر میشوند و گاهی نیز جنگهای بین المللی به انقلابات داخلی تحول پیدا میکنند.
انقلاب کبیر فرانسه ۱۷۸۹، انقلاب بزرگ روسیه ۱۹۱۷، انقلاب چین ۱۹۴۸ و انقلابات دیگری که از این قاعده پیروی کردهاند بسیاراند. شوربختانه انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ میلادی نیز با آشوب و هرج و مرجی که برانگیخت دشمن سنتّی ایرانیان، نژادپرستان صدامی– بعثی را به طمع خامِ تصرف خوزستان ایران انداخت و فاشیستهای بعثی آنگونه ناجوانمردانه به ایران انقلابزده هجوم آوردند، کشتند و سوختند و ویران کردند. اما ایرانیان به دلایل ملی و مذهبی یکپارچه حرکت و قیام و مقاومت شدند و متحداً دشمن را پس راندند و جزا دادند. در آن جنگ مقاومتِ ملی- میهنی، حزب رنجبران ایران همانند فدائیان اکثریت و حزب توده ایران، بسیج تودهای و مقاومت ملی در برابر متجاوزان بعثی را امری حیاتی و وظیفه تاریخی هر ایرانی تلقی میکرد و ضمن حمایت از نیروهای مسلح: ارتش و بسیج و سپاه، و پشتیبانی ار رئیس جمهوری وقت- که فرمانده ی کل قوا بود – از مسئولان مملکت و سران نظام اسلامی میخواست که پیکار با دشمن متجاوز بعثی را در انحصار خود درنیاورند و راه را برای شرکت تودهها از هر طرفی باز بگذارند. پیرو همین سیاست ملّی بود که شماری از اعضاء حزب... با یاری توصیه رهبر جبهه ملی ایران، دکتر کریم سنجابی در آماده سازی عشایر غرب کشور به ویژه در بسیج کُردان سلحشور اهل حق جانانه کوشیدند و بسیار تأثیر گذاشتند. نیز شاخهی خوزستانِ «رنجبران» با هدایتِ جان باخته، عباس صابری در سازماندهی مردمی و در همکاری با ارتش و سپاه در هیچ کاری سُُست نیامدند و با آنچه در توان داشتند در حفظ تمامیت ارضی ایران و درهم شکستن متجاوزان صمیمانه کار و تلاش کردند.
البته تاریخ نویسان رسمی جمهوری اسلامی با انکار فداکاریهای رنجبریها، اکثریتیها و تودهایها در جنگهای دفاعی دو سال اول جنگ ۸ ساله میکوشند تا مجموعۀ جنبش چپ ایران را خائن در کارزار دفاعی نشان دهند و همه را مانند پیکار رزمنده و اقلیتی و غیره منادی تسلیم طلبی و پایگاه تبلیغاتی دشمن بعثی قلمداد کنند، ولی در جهانی که اسرار در آن بی معنا گشته، اینگونه تبلیغات سوء در هیچ پیچیدن است و آب در هاون، کوبیدن...
۶- از اواخر سال ۱۳۵۹ خورشیدی دیگر روشن شده بود که حزب جمهوری اسلامی ایران با حمایتِ شخصی آیت الله خمینی مصمم به انحصاری کردن قدرت سیاسی، اجرای شریعت محمدی و بیرون کردن بنی صدر، و سرکوب نیروهای ملی و ملی- مذهبی یعنی لیبرالها در سراسر کشور است. در آن لحظه از سرکوب گریها به استثناء اکثریت و حزب توده، هر نیرو و گروه دگراندیش یا چپ گرا و مخالف با مکتب ولایت فقیه در خطرِ دستگیری و یا سرکوب شدن و مرگ و نابودی قرار داشت.
در اینجا بود که رهبری حزب رنجبران با یک تحلیل عجولانه و نارس از شرایط عینی و ذهنی جامعه، تحت تاثیر جوّ شورشی و بزن بکوبی که مجاهدین خلق و چپ رادیکال راه انداخته بودند، سقوط رژیم اسلامی سه ساله را قریب الوقوع و حتمی دید و استراتژی براندازی نظام را انتخاب کرد و آماده سازی برای جنگ تودهای را!
جنگ تودهای و مبارزهی مسلحانهای که نه توان تشکیلاتی آن را داشت و نه اعضاء و رهبری برای چنان کار سختی ساخته شده بودند. در واقع با سنّت و سبکِ کار چندسالهی رنجبران هم که بیشتر به یک حزب سوسیال دموکرات، رفرمیست و آشوب گریز و خردگرا شباهت داشت تا به جمعی انقلابی و بزن– بهادر، آن گنده گوییها شباهتی نداشت و جور درنمیآمد. «رنجبران»، اگر در خط براندازی و رژیم افکنی قرار نمیگرفت و همانند نهضت آزادی بازرگان- که «رنجبران» تنها حامی جدّی او بود- به صورت حزبی مسالمت جو ولی منتقد دولت باقی میماند، طبیعی است که جوانان افراطی عضو حزب را از دست میداد اما حزب میتوانست باقی بماند و در دههی ۱۳۷۰ خورشیدی در تحولات بزرگ سیاسی که به جنبش اصلاح طلبی ملت ایران معروف شد، نقشی تعیین کننده ایفاء کند. زیرا اصلاح طلبی، همان راه نهضت آزادی بازرگانِ لیبرال بود که با زبانی نو احیاء شده بود و رنجبریها میتوانستند پرچمدار آن راه باشند. دریغا!
بدین گونه بود که آن تصمیم نادرست و عجولانه سیاسی منجر به تفرقۀ درون–حزبی شد. نظام فقاهتی هم که آماده گرفتن و کشتن و کوبیدن بود، گرفت و کشت و سرکوب کرد. در نتیجه حزب رنجبران در همان اوایل سال ۱۳۶۲ عملاً از بین رفت و تمام شد.
آری حزب رنجبران با وجود محاسن بسیاری که داشت جوّگیر شد و خود را به قلب بزنگاه تاریخ زد و آن سخن حکیمانه را از یاد برد که:
«خود را به قلب بزنگاهها زدن هیچگونه تضمینی برای آن نیست که آدمی حضوری واقعی در تاریخ جامعهاش داشته باشد زیرا دست به عمل زدن- آن هم از نوع مسلحانهاش- هرگز بهترین وسیله برای پیوستن سودمند به متن مباحثاتِ و مسایل واقعی عصر ما نبوده است.»
بر حزب رنجبران چند انتقاد اساسی را میتوان وارد دانست:
۱- کم بها دادن به خطر دیکتاتوری فقها و سیاست افراطیهای نظام اسلامی.
۲- زیاده نمایی و بزرگ کردن خطر شوروی و خصومت زیادی با اکثریت و حزب توده.
* در مورد نخست طبیعی است که حزب رنجبران نیاز به تجربۀ عینی از خط آیتالله خمینی و حزب جمهوری اسلامی ایران داشت که به تدریج حاصل شد و حزب نیز فوری موضع گرفت. ایراد و اشکال کار اما در آنجا بود که به مجرد شروع مخالفت با دیکتاتوری فقاهتی، به فکر رژیم افکنی و براندازی افتاد و از این روی به آن روی شد. در واقع از افراطی به تفریطی پرید و همانگونه که گفتیم بیملاحظه خود را به قلب حوادث زد و لاجرم اسیر حوادث شد.
** در مورد دوم، در ارتباط با خطر شوروی و گسترهی قدرت اتحاد شوروی سابق حزب رنجبران بسیار زیاده روی کرد و آن را غیرعادی نشان داد.
زیرا حوادث یک دوره بعد از انقلاب اسلامی روشن کرد که شوروی رو به افول بوده و آنچه که داشته توانایی نظامی بوده و نه چیز دیگری. لذا در دشمنی با حزب توده و اکثریت نیز سخت زیاده روی کرد و کار به موضعگیریهایی کشید که غیردموکراتیک بود و گاه غیرمنصفانه.
خائن خواندن رهبران حزب توده، ضد خلقی نامیدن رهبری اکثریتیها یا حکم ضد ملی و ضد مردمی دادن به آنها با اهداف بزرگ حزب رنجبران یعنی استقلال-آزادی و عدالت اجتماعی ابداً جور درنمیآمد و به روابط قهرآمیز در میان نیروهای چپ مارکسیستی دامن میزد.
جالب است که بسیاری از گردانندگان حزب رنجبران خود از اعضاء سابق حزب توده بودند و باید حرمت یک سری از ارتباطات را نگه میداشتند که نگه نداشتند. در واقع رنجبران در نقدِ حزب توده- اکثریتی باید به احزاب ملی و نهضت آزادی یا جبههی ملی توجه و تأسی میکرد که با وجود اختلافاتی که با آن دو حزب چپی داشتند در مخالفت با آنها حدّ و مرزی را هم رعایت میکردند. از طرفی حزب رنجبران با توده و اکثریتیها وجوه مشترک بیشتری داشت تا با پیکاری و اقلیتی و رزمنده و راه کارگر...
عجیب است که سازمان سوپر انقلابی پیکار را رنجبران، سازمانی خلقی و سوسیالیستی میشناخت و در پیِ گفتگو و همکاری بود، اما رهبری فدایی و تودهای را در صف دشمنان خلق و خائنان به مملکت جای میداد و هرگونه ارتباط و همکاری با این دو گروه سیاسی را حمل بر تسلیم طلبی در برابر ابرقدرت شوروی قلمداد میکرد که نتایج منفی مترتب بر آن سیاست افراطی دامن خود حزب رنجبران را گرفت و حزب سخت ضربه خورد. توضیح اینکه علت اصلی و اساسی تصمیم حزب رنجبران برای شرکت در براندازی رژیمِ نو بنیاد اسلامی بر این محور بود که حزب جمهوری اسلامی یعنی جناح حاکم در نظام فقاهتی گویا دست اتحاد با جریانِ توده- اکثریتی داده و کشور را دارد به طرف شوروی میبرد یعنی استقلال ایران را نفی کرده و استقلال خواهانیِ نظیر رئیس جمهوری وقت بنی صدر را دارد طرد و سرکوب می کند...
پایان نکتهها اینکه: حزب رنجبران هم مثل هر حزب و دستهی دیگری معصوم نبود، محاسنی داشت، اشتباهاتی را نیز مرتکب شد. زمانی تند رفت و گاهی کندروی کرد. ولی هر چه کرد صمیمانه از سر صدق کرد و گردانندگان اصلیاش، جداً دل در گرو استقلال و آزادی و سربلندی ملت ایران داشتند و حاکمیت ملی را مقدمه و پایهای میدانستند، برای توسعه و ترقی و نیرومندی ایران، و نهایتاً تأسیس آزادی و گسترش عدالتِ اجتماعی...
در واقع این حزبِ سوسیالیستی را در طبقهبندی ملیِ چپ باید قرار داد نه چپِ ملی. زیرا گرایش ملیاش بر چپ بودنش غلبه داشت یعنی چیزی بود در ردهی نیروی سوم خلیل ملکی، در حقیقت دنبالهی آن جریان محسوب میشد تا جریانی کمونیستی. به همین دلیل نیز تنها نیرویی بود که از ملیها و لیبرالها، آن هم با حساب و کتاب دقیق دفاع کرد و سر همین حمایت از ملیها و وفاداری به ملتگراها بود که خود را در معرض کیفری مقدر قرار داد. به گونهای که از هر سویی تیر تهمت بارید و دشنهی دشنام بود که آمد، انگ جاسوسی خورد و اتهامات شرمآور شنید.
آری حزب رنجبران مانند جامعۀ سوسیالیستهای خلیل ملکی و نهضت آزادی بازرگان حقیقتاً ستم دید و مظلوم واقع شد. و اگر امروزه چپهای نواندیش و حقوق بشری در اندیشهی بازسازی چپ ایران و دادن هویتی واقعاً دموکراتیک و عدالت- خواه به آن هستند، اگر خواهان احیاء جنبش چپاند تا در تأسیس آزادی و سازندگی ملی نقشی درخورِ جامعۀ امروزی ایران ایفاء کنند، به حکم آزادگی و شرافت اخلاقی از ستمی که در حق «رنجبران» روا شده باید انتقاد کنند و نقش مثبتی را که این حزب ایرانخواه و مردمی در آن دورهی هرج و مرج و انقلابی داشته، به رسمیت بشناسند.
شاید آقایان: محسن رضوانی، مجید زربخش، علی صادقی یا ایرج کشکولی، یعنی رهبران رنجبران که امروزه زندهاند، نیازی به چنین قدردانی و یا حلالیت طلبی و انتقاد از خودی از طرف چپهای نواندیش نداشته باشند، این ولی نیاز خود جنبش چپِ وحدتطلبِ ترقیخواه است که برای سلامت ذهنی و رشد و گسترشِ سیاسی حرکت خود از این امر اخلاقی غافل نماند زیرا که گفتهاند:
«شاید اخلاق– محوری، در کارِ سیاسی، راست نباشد، اما پایهی هر پیروزی بزرگ سیاسی بر اخلاق متعالی استوار بوده است».
تگزاس – فوریه ۲۰۱۵
■ آقای ارسی گرامی کمتر کسی در دنیای سیاست پیدا می شود که اینچنین واقعیتها را به زبان یا بنویسد. شما بااین نوشته به اثبات رساندید که انسان شریف و واقع بین هم در دنیای سیاست امروز هست. قلم شما را باید ستایش کرد و کسانی که تا دیروز سنگ ایراندوستی و مهین پرستی به سینه میزدند و امروز در جبهه پان ترکیستها و پان های دیگر کار میکنند و هنوز به ملت شریف ایران خیانت میکنند باید از نوشته شما عبرت بگیرند و به خود انتقاد کرده و بهترین کاری که میتوانند کند هیچ کاری برأی ملت ایران نکنند. آرزوی موفقیت برأی شما دارم.
ت. آذری
■ آقای ارسی نوشته شما را خواندم صدق و قوه تحلیل شما شایان توجه است. این نحوه برخورد به گذشته به ما اخلاق سیاسی و روش مدرن تحلیل امور جامعه را می اموزد. امیدوارم سایر مدعیان ازادی خواهی نیز از شما بیاموزند. شما قبل از اینکه سیاستمداری مجرب باشید، اموزگاری خردمند برای جامعه ایرانی هستید. پیروزی مستمر شما را خواهانم.
مهتاب
■ جناب ارسی با تشکر از مقاله ارزشمندتان که مانند آموزنده و راهگشاست، اینجانب که خود از نزدیک در جریان رویدادهای سیاسی آن دوران پر آشوب بوده ام از آموزههای این حزب بسیار آموختهام و می بینیم که تاریخ ،درستی آنهارا نشان میدهد. این حزب با اینکه یک نهاد سیاسی کوچکی بود ایدههای بزرگی را مطرح کرد و آنالیز درستی از اوضاع بدست داد. گفتنی است که پژوهشگر بزرگ معاصر زنده یاد فریدون آدمیت از این حزب به عنوان تنها نهاد سیاسی که تحلیل درستی از اوضاع ارائه داده نام میبرد.
دوستدار شما ارسلان از سوئد
■ جناب ارسی بهترین معرفی و جمع بندی از حزب کم شناخته و بیتظاهر و پنهان رو را تا کنون فرمودهاند. بسیار سپاسمند و وامدار ایشانیم. چند تن از پیروان آنان را از مومن ترین و مستقلترین ایران دوستان دیدهام.
آنان هرگز بسان استالینیستها، نوکر صفت و گوش به فرمان نبودهاند. آقای رضوانی را کمی از دور میشناسم ولی در ایران پرستی و ملت دوستی ایشان - با همه اشتباهات و راه های نا صواب رفتن وی- تردیدی ندارم. همین امر که عده قابل ملاحظهای از جوانان ایده آلیست را به دور از مفاسد و سر سپردگیها - سالها دلخوش داشتهاند- خود به نفسه هنر بزرگی است.
منوچهر پرشاد
■ اینجانب نیز با نویسندهء بی نام موافقم و بنظر میرسد که آقای رضوانی کماکان در ذهنیات خویش درگیر است و مشغول فیل هوا کردن. رفتار و عملکرد چندین سالهء ایشان و دوستانشان در اتحاد چپ در خارج از کشور نشان میدهد که از گذشته تقریبا هیچ چیزی یاد نگرفتهاند. آقای ارسی به همه چیز در مورد این حزب اشاره میکند جز پوپولیسم خلق گرایانه و نتایج مرگبارش.
ترانه
■ آقای ارسی عزیز. نقد صادقانة شما بر حزب رنجبران ایران را با اشتیاق خواندم و لذت بردم. ممکن است اینجا و آنجا اختلاف نظری در میان باشد، اما برای من، که مدتی درگیر سیاست بودم و بیش از دو دهه است که ناظر رویدادها هستم، بسیار آموزنده است. ای کاش همه دست اندرکاران سیاست در آن روزگار بخواهند و بتوانند در بازنگری بر دیدگاه ها و عملکردهاشان ، چنین منصفانه برخورد کنند.
من شما را از نزدیک ندیدهام، و نمی شناسم، اما با شما احساس همدلی میکنم. شاد و سلامت باشید.
با احترام: جلال سرفراز
■ روزی نه خیلی دور انسانی با دسته گلی جلو اتاق کارم ظاهر شد و گفت این دسته گل را برای سازمان انقلابی و حزب رنجبران آوردم . بپاس خدمات میهن دوستی و وحدت طلبیشان. کمونیستی که در ایران باشد و سایه ی شوم امپریالیست های گوناگون را بر سر مردمش حس نکند هیچگاه دلش برای زحمتکشان نمی سوزد.
طبعن هنوز زمان لازم است تا جمعبندی همه جانبه ای از گذشته کرد ولی دونکته را در اینجا اشاره می کنم :
۱- روزی که آقای بنی صدر همراه آقای رجوی ایران را ترکگفتند بیانیه ای در تهران پخش کردند که تا چند روز دیگر بر می گردند ما در تحر یر یه ی رنجبر که زیر زمینی و در شرائط بسیار نامساعدی انتشار می یافت ارزیابی آنها را رد کردیم و من وظیفه ی نوشتن سرمقاله ای را در رد نظریه ی بنی صدر - رجوی بعهده گرفتم تیتر مقاله چنین بود : خیا لات واهی را بدور افکنید و خود را برای مبارزه ای سخت وطولا نی آماده سازید و درست بر اساس همین استراتژدی بود که حزب کوشید نیروهای خود را به مناطق دور افتاده و خارج از دسترس پلیس سیاسی بفرستد - کردستان و نیروهای لو نرفته را به کار از زیر با دید طولانی سازمان دهد.
۲- بنظر من یکی از دستاوردهای حزب رنجبران این بود که قادر شد با جمعبندی از واقعیات عینی و تغییرات در قدرت سیاسی حاکم هنگامی که دارودستهی خمینی بر روی مردم تیغ کشیدند علیه جنایات آنها بایستد و سیاست مبارزه با جمهوری اسلامی با هدف براندازی آنرا در پیش گیرد.
رفیق عزیز محمد صرفنظر از تفاوت هایمان در ارزیابی از حزب رنجبران اینکه یاد رفقای جانباختمان را زنده نگهداشتی بسیار ارزنده است. بغرنجی مبارزهی طبقاتی در جامعهی ما و جهان مبارزان همراه را گاهی از هم دور می کند و چه بسا بازهم روزی بهم نزدیک کند. این روزها تجربه ی یونان برای من بسیار آموزنده است.
محسن رضوانی