آقای محمد امینی!
ما فاتحان شهرهای رفته بربادیم.
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه،
راویان قصههای رفته از یادیم.
(آخر شاهنامه از مهدی اخوان ثالث)
من از آقای ادیب برومند و حتا از شما هم ورشکستهترم. من از همهی روشنفکران وامانده، ویران شده، تریاکی و آواره و بی وطن هم، ورشکسته ترم. من هم مانند شما و دیگران، نه میراث دار فردوسی هستم و نه میراث دار دکتر مصدقی که شما کبادهی مهرورزی به او را بر سر دست گرفتهاید. من هم خانهام را و هم سرزمین پدرانم را از دست داده ام. شوربختانه آنان هم که مانده اند، ذره ذره نابود میشوند، چون مانند من، خرد ایرانی زیستن ندارند. فردوسی اندیشمند بزرگ و ابرمرد تاریخ، که ما هر آنچه داریم، از بزرگی اوست، در ستایش مردم؛ ما را و مردم را خردکاربند نامیده است:« به گفتار خوب و خرد کاربند».
چشمهای ما را بر روی فردوسی، خیام، عطار، مولوی، حافظ و فرهنگ ایرانی، که سرچشمهی رشد و بالندگی ماست بستهاند. ما را، کم خرد و کوتوله و استعمار زده پروردهاند. شاهان برای فردوسی برگزیدگان مجلس مهستان بودند. شاه، را که به معنای؛ اصل و اصیل و برگزیده و بزرگ و ممتاز بود در تاریخ استعمار زده ایران، با آدمکشان آدمخوار یکی کردهاند. شاهنامه را افسانه و حماسه خواندهاند. حکیم و فرزانهی بزرگی مانند فردوسی را؛ حماسه سرا نامیدهاند. باید بپذیریم که آموزشهای ما برنامهریزی شده و آنچنان بوده است که ما نتوانیم گرههای زندگی روزانهی خود را بگشاییم. نازنینترین و راستینترین فرزندان ما به جای آن که به خرد گرایش پیدا کنند و گره را با دست بگشایند با چنگ و دندان، دست به تفنگ بردند و جان خود را از دست دادند و زندگانی و میهن خود را نیز.
نمیدانم، شما کی و کجا فراگرفتید که خرد چیست؟ شوربختانه لغت نامهی دهخدا در برابر خرد، نوشته است؛ عقل! در زیر واژهی عقل نوشته است:
«عقل.[ع َ] (ع مص) بندکردن دوا شکم را... || دریافتن و دانستن، نقیض جهل. (از منتهی الارب ). ادراک. (از اقرب الموارد) خردمند شدن و دریافتن. (المصادرزوزنی) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). مَعقول. و رجوع به معقول شود. || فهمیدن. (از منتهی الارب ). فهمیدن و... || بستن وظیف و ساق شتر را. (از منتهی الارب). خم کردن وظیف... و باز نوشته است: عقل. [ع َ] (ع اِ)خرد و دانش و دریافت یا دریافت صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است... و باز نوشته است: «ـ عقل اول ؛ نخستین چیزی که از ذات حق تعالی صادر شده است،... - عقل فعال ؛ قوه ٔالهی که بدان هدایت فرماید هر چیز را در عالم علوی و سفلی از افلاک و کواکب و جماد و حیوان...».
“عقل، در اصطلاحات حکماء...”، “عقل، در اصطلاح فلسفی...”، “عقل، به اصطلاح مشائیان عقل اول و به اصطلاح اشراقیان...” همهی اینها به ارادهی عقل کل وابسته است که برخی را داده است از عزت و برخی را نداده است از غیرت و نکبت ! خرد و خردمند بودن با اینها کار ندارد. خرد فوران نیروی شناخت از روزنههای حواس است. خرد به کمک نیروهای حواس، پدیدههای هستی را میسنجد و به یاری آزمون به شناخت آن پدیدهها دست مییابد. فردوسی در داستان زال به دستان میگوید: «یکی آزمایش کن از روزگار».
خردی که فردوسی میگوید؛ چشم جان و نگهبان جان است و از درونیترین لایه جان مردم میتراود و میبیند. روشن بینی، زادهی خرد است. «خـرد» درفرهنگ ایران، معنای کاملا ویژهی خود را داشته است که نمیتوان آنرا با مفاهیم « عـقـل » درعربی، راسیو Ratio درلاتین و یونان، و reason درانگلیسی و Vernuft درآلمانی برابر نهاد. « خرد » درفرهنگ اصیل ایران، «خرتوxratu= هره+ راتـو» نامیده میشود. خرد، تابش « آتش جان، یا ارتا، نخستین عنصر» است( اقتباس از تارنمای زنده یاد منوچهر جمالی). پسوند ِ« راتـو» [ rāt یا raatha در زبان پهلوی و سانسکریت]، همان «ارتا، رته، راته» است. بهرام فره وشی در فرهنگ زبان پهلوی، چاپ دانشگاه تهران، صفحه ۴۸۰ در برابر واژهی rāt مینویسد: «راد، آزاد منش، بخشنده، جوانمرد». خرد، جان راستین مردم؛ همان “خره راتو” است. راتو، برابر با رادی و راستین است.
ما که نتوانستیم به یاری خرد، در میهن خود بمانیم و آن را آباد و آزاد بسازیم، امروز به خود اجازه میدهیم که در بیرون از گود، بگوییم چه کسی بهتر است رهبر جبههی ملی باید باشد. اگر جوانی به شایستگی شما در این مرز و بوم بود، با این آزادیهای گستردهای که در ایران هست!!، حتمن شما را به رهبری جبههای که دکتر مصدق آرزوی پیروزیاش را داشت، بر میگزیدند.
جبههی ملی را خود دکتر مصدق چنین تعریف میکند: «... جبهه ملی مرکز احزاب و اجتماعات و دستجاتی است که برای خود تشکیلاتی دارند و مرامی جز آزادی و استقلال ایران ندارند. این مرام چیزی نیست که یک عده قلیل و هر قدر صاحب فکر، بتوانند در مملکت آن را اجرا نمایند، بلکه مجری این مرام باید ملت ایران باشد. گذاردن یک عدهای در خارج و عدم پذیرش آن بهر عنوان که باشد بر خلاف مصالح مملکت است...» [ کتاب نامههای دکتر مصدق، گرد آورنده : محمد ترکمان جلد اول ص.۳۲۲].
«مجری این مرام باید ملت ایران باشد.» میبینید که ملت ایران باید تعیین کند که جبهه ملی کدام است و دبیر کل آن کیست؟ نه شما و نه هیچ کس دیگری از پیش خود نمیتواند بگوید چه کسی باید رهبر جبهه ملی بشود. ملت ایران به یاری خرد جمعی خود باید راه را پیدا کند و جبههای از احزاب و اجتماعات و دستجات، بسازد و آنگاه با رأی آزاد خود کسی را به دبیرکلی و رهبری خود برگزیند. حالا که گروهی از مردم سنگر را با هر بدبختی و به گفتهی شما با “بی خردی” نگه داشتهاند و در زیر سرنیزه و چوبهی دار چنین آرزویی را پاسداری میکنند تا این آرزو نمیرد و از بین نرود، شما کارشان را سخیف مینامید و فرمان عزل و نصب صادر میفرمایید؟ مهدی اخوان ثالث دربارهی ما چه نیکو گفته است!:
«آن که در خونش طلا بود و شرف
شانهای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین و نا پیدا به دست
رو به ساحلهای دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین، ما نا شریفان مانده ایم...»
(نادر یا اسکندر مهدی اخوان ثالث)
منوچهر تقوی بیات
پنجم دی ماه ۱۳۹۳ خورشیدی برابر با ۲۶ دسامبر ۲۰۱۴ میلادی
استکهلم