دشمن دوستنما را نتوان کرد علاج
شاخه را مرغ چه دانست قفس خواهد شد
صائب تبریزی
اعلامیه آقای ادیب برومند، رئیس شورای رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران که در آن در زیر فشار حکومتی موضوعاتی را در اعلامیهای در دوم آذر ۱۳۹۳ نوشت که مطالب آن خارج از واقعیتهای ملی در ایران بود بلکه خلاف اصول و اساسنامه جبهه ملی ایران نیز قرار داشت. در پی انتشار این اعلامیه انتقادت زیادی از درون و خارج از سازمان حبهه ملی به آن گردید. موضوع نگارش این مقاله نگاهی به شیوه و محتوی برخی از حملاتی است که در لباس انتقاد از خارج از سازمان جبهه ملی ایران خطاب به آقای ادیب برومند صورت میپذیرد.
این گفتار و نوشتار که بیشتر به نام دلسوزی برای جبهه ملی و مردم عرضه میشود تنها بهمنظور بهمریختن سازمان جبهه ملی ایران و بدبین ساختن مردم به این سازمان کهنسال و خوشنام و مورد توجه امروز مردم طرح ریزی شده و انجام میگردد. این حملات پیاپی با بدترین اشکال، جملات و واژهها روانه آقای ادیب برومند شده و ادامه پیدا کرده است، زبان اهانتآمیزی در آنها بکار رفته است که تنها لایق حکمرانان امروز ایران است، که هرگونه فشار و شکنجه به شهروندان این مملکت برای دسترسی به مقاصد شوم خویش و حفظ نظام دیکتاتوری حاضر را مجاز میدانند.
حالا این گروه بدخواهان و بدگویان به آقای ادیب برومند بهجای آنکه تیغه حملات خود را متوجه حکومتی کنند که شهروندان را با تمام ابزار خشونتی که در اختیار دارند وامیدارند که اعمال و رفتار و گفتاری خلاف باورهای خود نشان دهند و ابراز دارند، و آنگاه آوار بددهنیها را تماماً بهسر «قربانی» خشونت و دیکتاتوری حکومت، فرود میآورند. در نتیجه این در فشار قراردادن قربانی یا «شکار» حکومتی از سوی کسانیکه تنها قصد خرابکاری در سازمان را دارند نه نقدی سازنده، خواسته یا ناخواسته در عمل یک نوع کمک به مقاصد شوم حکومتی در تحقیر و تو سری زدن به «محکوم» و تشویق حکومت به ادامه اینگونه روشهای نکوهیده و شناخته شده دستگاه دیکتاتوری است. در این مقاله خصوصاً به مصاحبه تلویزیونی اهانتآمیز آقای محمد امینی در انتقاد به صحبتهای اقای ادیب برومند توجه بیشتری شده است.
ابتدا برای آشنائی بیشتر با اعلامیههائی که آقای ادیب برومند در زیر فشار بسیار شدید دستگاههای امنیتی ایران نوشته شده [۱] کوتاه اشاره میکنم. در اعلامیه اول تشیع را از ارکان ملیت میشناسد و اینکه هر عضوی از جبهه ملی ایران باید به آن پایبند باشد و در اعلامیههای بعدی که ایشان بر اعصاب تحت فشارخویش در زیر چکمه دیکتاتوری مسلط شدند نوشتند که آن اعلامیهها بهدلیل تهدید مامورین امنیتی نوشته شده و اینکه در تهدیدها احساس کرده بودند که «اقدامات سنگینی برای تکفیر مجدد اعضا جبهه ملی و تعطیلی کامل آن در آستانه وقوع است و ناچار باید برای پیشگیری از آن توطئه، کاری هر چند برخلاف میل و اصول باشد انجام داد و با دفع ضرر آنی راه منافع ملی را در دراز مدت هموار کرد و جبهه را از خطر رهانید. و اینکه بنابر اساسنامه سازمان شرط عضویت در جبهه ملی «تابعیت کشور ایران» است.[۲] (بخشهائی از اعلامیهها را در زیرنویس نقل نمودهام.)
با آنچه گذشت خیلی روشن است که رئیس شورای مرکزی و هیات رهبری یک سازمان تاریخی و بزرگی تحت فشار شدید دستگاههای حکومتی سخنان نابجا و نادرستی گفته که نه تنها گذشته خود این شخصیت ملی بلکه اعلامیههای بعدی ایشان هم نشان میدهد که این مطالب مورد تائید و باور ایشان نبوده و نیست. حال باید ببینیم که عکسالعمل افراد و سازمانهای مختلف سیاسی و اجتماعی در ایران و خارج از ایران چه بوده و بهتر است چگونه باشد. سازمانهای مختلف از جمله «سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور» که من عضویت آن را دارم، صمیمانه و محترمانه به این اظهار نظر آنهم از سوی یک مرجع شناخته شده در شورای رهبری جبهه ملی ایران انتقاد کردند[۳] (بخشی از اعلامیه را در زیرنویس بخوانید).
در اینجا سؤال این است که رفتار مردم با «قربانی» چگونه باید باشد؟ و زمانیکه فرصت افشای فشار و تهدید حکومتی را پیدا کرد و گفتار خود را تصحیح نمود چه شکلی باید پیدا نماید؟ در پاسخ به این سؤال لازم است نظری به تاریخ مبازرات نهضتهای رهائی بخش و انقلابات جهانی در قرن اخیر تا به امروز بیاندازیم. این دوران شاهد صحنههای گوناگونی در مبارزات مردم بوده است که باید همواره از آنها به عنوان کلید یا راهنمائی برای روشن ساختن زوایای مبارزات امروز استفاده نمود. موضوع شکنجه و فشار در انواع و اقسام خود برای شکستن مبارزین مبحث جدیدی نیست. تعقیب مخالفین همراه اذیت و آزار و شکنجه در دوران استالین و ملیونها قربانی شکنجه و اعدام در آن دوران که بسیاری از شخصیتهای بزرگ انقلابشان به گناهان عجیب و غریبی از خود اقرار و اعتراف نموده بودند و اغلب مردم داخل و خارج هم از قلابی بودن دادگاهها با آنهمه اعتراف تا سالها آگاهی نداشتند، که فاجعهای بود، و بسیاری از آن تا سقوط دیکتاتوری شوروی بطور کامل برملا نشده بود، که خود حکایت از شگردهای دیکتاتوری در متهم نشان دادن بیگناهان داشت. تا حدی که در حقوق موضوع «اعتراف» را کلاً زیر سؤال برد. در مقاومتهای بزرگی نظیر مبارزات رهائی بخش ویتنام یا انقلاب الجزایر دستور و قاعده معین شده برای مبارزین این بود که مبارز وقتی گرفتار شد تا ۲۴ساعت خود را نگهدارد و زبان نگشاید تا انقلابیون بتوانند تغییرات لازم را در مواضع خود بدهند. این دستور و قاعده حاکی از آن بود که انقلابیون بخوبی واقف بودند که پوست و گوشت و روح انسان مقاومت محدودی میتواند داشته باشد، هرچند مبارزات شاهد مقاومتهای قهرمانامه بسیاری بوده است.
آقای مهندس بازرگان، که برای ایشان احترام زیادی دارم، در حالیکه بهشکلی در قدرت حکومتی بود شدیدترین حملات را بشکل گرفتن دیکتاتوری در مملکت نمود، از جمله ایشان اعلام داشت که از پیش اعلام میکنم که هر مطلبی که احیاناً پس از بازدشت من خلاف آنچه امروز میگویم بنام من اعلام شد از من نیست و محصول شکنجه است. در تاریخ مبارزاتی ما در دوران شاه و نظام دیکتاتوری مذهبی کنونی، ما شاهد چندین مورد از شخصیتهای بنام مبارزه بودهایم که بهاصطلاح آن روزها ایشان را «جلوی تلویزیون» بردند. آن شخصیتها وقتی فرصت یافتند از خود دفاع کردند. و من یاد ندارم که بجز عاملین این شکنجهها کس دیگری علیه ایشان سخنی گفته باشد با اینکه ایشان هر چه بهایشان دادند را در پشت تلویزیون بصورت نظرات خود ایراد کردند. انسانها بر حسب توانائیهای بدنی و روحیشان مقاومتهای محدود و معینی میتوانند داشته باشند. شاید برای بسیاری ۲۴ ساعت مقاومت که در بالا از آن سخن رفت باز زمانی طولانی و غیر عملی باشد.
با توجه به حقایق تاریخی بالا بسیار برایم تعجب آور بود که آقای محمد امینی که در چند سال اخیر با طرح و بحث درباره زندگی سیاسی دکتر مصدق و دست آوردهای بزرگ او در تحکیم حاکمیت ملی و مبارزه برای آزادی و استقرار دمکراسی در ایران، کوششهای موفقیت آمیز زیادی داشتهاند که قابل تحسین است، ناگهان تمام گفتوگوی تلویزیونی خود را در توهین و تحقیر شخصیت با ارزشی از جبهه ملی ایران بکار بردهاند. الفاظی چون بیخرد، سخیف: بهمعنی: ناقص عقل، کم خرد، ضعیف، پست و دون (فرهنگ معین)، و تکرار برخی اهانتها در غالب همین واژهها ووو را در حمله بهایشان بکار بردهاند. و اضافه کردهاند که آقای ادیب برومند میتوانستهاند برای حفظ حیثیت جبهه ملی «سکوت کنند.. فشار حکومت را بهجان بخرند».
آقای امینی هیچ سخنی از دلیلی برای عدم مقاومت ایشان اظهار نداشتهاند. از نظر ایشان «سکوت» در برابر فشار، در هر شکلی از آن عملی است. ایشان متوجه «فشار دستگاه امنیتی» هستند ولی به باور ایشان حتی در سن نزدیک به نود سالگی هم میتوان سکوت کرد و فشار حکومتی را بهجان خرید و چیزی را امضا نکرد، ایشان در این مصاحبه تلویزیونی میگویند «حتی اگر در زیر شکنجه گفته باشد، تجاوز به حقوق شهروندی، نابخردانه و بیمایه است...». حتماً آقای امینی خودشان هیچگاه در زیر فشار «دستگاه امنیتی» قرار نگرفتهاند که اینگونه بیپروا حکم این نوع مقاومت را صادر میکنند. اگر بههمین سادگی میشد فشار حکومتی را بجان خرید چندین شخصیت ملی پشت تلویزیون نمیرفتند. بدون تردید بسیاری از مبارزین در این چندین دهه در برابر قدرت دیکتاتوری مقاومت کردند و جان باختند و نامهایشان جاودانی شد. ولی آیا شما سرهنگ مبشری که در زیر شکنجه رمز مثلثاتی سازمان نظامی حزب توده را افشا کرد را با همینگونه الفاظ زشتی که برای آقای ادیب برومند بکار بردهاید خطاب میکردید یا میکنید؟ شما را نمیدانم ولی آگاهان مردم ایران حتی با آنکه حزب توده افشا شد ولی افرادی را که بخاطر اعتقادات خود جان باختند را احترام گذاشتند و حتی شعر عاشقانه «مرا ببوس» را که «هاله رقابی» سروده بود را بنام و بیاد سرهنگ مبشری خواندند.
میزان مقاومت در میان افراد متفاوت است. از همان حزب «وارطان سالاخانیان» که دستگاه چاپ حزب بهعهده و مسؤلیت او بود، تمام انگشتهای دستهایش را حکومت شاه شکست ولی او یک کلام حرف نزد و اسراری را بروز نداد. صحبت از افراد سازمانهای حزب توده که تا پای جان به باورهایشان برای «آزادی» ایران و کمک به مردم ایران «باقی ماندند بهمعنی سخنی در تائید سیاست گردانندگان حزب نیست، که در خدمت بهمنافع شوروی باقی ماندند و صدها فرد معتقد به خدمت بهمردم ایران و در نهایت ایثار را قربانی وابستگی خود نمودند. سخن از دکتر حسین فاطمی، جوانی که در برابر دیکتاتوری شاه و کودتای انگلیسی امریکائی ۲۸ مرداد قهرمانانه ایستاد و تن تب دارش را به تختهای بستند و تیربارانش کردند، سخن دیگری است. افراد همه مقاومت بدنی و روحیشان یکسان نیست. DNA و محیط پرورشی و شرایط زندگی افراد که خصلتهای ایشان را میسازد را نمیتوان محاکمه کرد! این امر ربطی به وفاداری شخص و اخلاق ندارد این موارد تحت کنترل شخص نیست.
ایشان صحبت از سن بالای آقای ادیب میکنند. اولاً صحبت حمله به سن بالا و طرح موضوع «جوانان» اغلب برای تخطئه کردن راه روش و سیاست افراد مصدر کار بکار میرود تا در واقع کارائی افراد در سنهای بالا در کاری که انجام میدهند. دکتر مصدق بزرگترین کارهای زندگیاش را در سن ۶۵ سالگی انجام داد، که پس از شست و اندی سال امروزه معادلش را سن بالاتری برای مقایسه باید درنظر گرفت. آقای ادیب برومند در همین سن بالا نه تنها مورد احترام قاطبه اعضای جبهه ملی میباشند بلکه با سیاستی که بخرج دادهاند سبب ماندگاری سازمان در این دوران سیاه دیکتاتوری گردیده است، دورانی که حتی اجازه گردهمائیهای سه یا چهار نفره و دوستانه را هم نمیدهند. امروزه جلوی فعالیت «جوان» و «پیر» را گرفتهاند، لذا بگذارید «جوانان» کار را در دست بگیرند کمی به شوخی نزدیک است. حمله کنندگان به جبهه ملی و رهبرانش فشارهای دیکتاتوری در محدود کردن فعالیتهای سازمانی تا حد مسدود کردن آن را مزورانه به پای «کم کاری» رهبری میگذارند. رهبران و فعالین برای ادامه حداقل فعالیت همچنان خود سانسوری میکنند که در برخی رفتار و گفتارشان پیداست. هرچند اعلامیههائی که از سازمان جبهه ملی ایران بیرون میآید همه بهغایت با صلابت و با شهامت و بسیار منطقی موضوعات خود را بیان نمودهاند.
حمله به رهبران باارزش و با سوابق درخشان مبارزاتی جبهه ملی ایران تنها به آقای ادیب برومند ختم نمیشود چه هدف این گروه که ناگهان بهاینگونه حملات پرداختهاند، در هم پاشیدن تشکیلات جبهه ملی ایران است. از جمله هدفگیریها آقای دکتر حسین موسویان، رئیس هیات اجرائی جبهه ملی ایران میباشند. که بدون هیچ دلیلی ایشان را آماج حملات بیمنطق خود قرار دادهاند. دوست دیرین من از دوران دانشجوئی در دانشگاه تهران آقای دکتر حسین موسویان از فعالترین مبارزین دانشگاه در سالهای ۳۹ و ۴۰ بود و بارها بهزندان افتاد. او با داشتن دیپلم پزشکی از دانشگاه تهران بهجای درجه ستوان یکمی در خدمت وظیفه او را با درجه سربازی به خدمت بردند. ایشان سکولار هستند و ۶۰ سال است که بیوقفه به مبارزه ادامه دادهاند. حضور ایشان در رهبری سازمان جبهه ملی ایران بسیار مغتنم است. حملات بهایشان هیچ معنیای بجز شکل دادن به برنامه گسترده درحمله به سازمان جبهه ملی ایران نمیتواند داشته باشد. و برخی از ایشان شاید بزعم خود در فکر کمک به ماجراجوئیهائی در درون سازمان هستند که تصور میکنند بجائی میرسد و این قصد و آهنگ در جملاتی که بکار بردهاند کاملآ مشهود است.
داشتن اعتقادات دینی و مذهبی و علاقهمندی به علی و امام حسین و بخصوص واقعه کربلا و همدردی با ایشان درست یا نادرست بخشی از فرهنگ جامعه ماست. اینکه دین شیعه را بدلیل سنی بودن جوامع و حکومتهای پیرامون ایران در خدمت حفط ملیت ایرانی بدانند، بسیاری چنین میپندارند. هر چند این نوع اندیشیدن بسیار خطرناک است و جائی برای آزادی و امنیت غیر شیعهها در مملکت باقی نمیگذارد. جنگهای با ریشههای مذهبی در این سرزمینها کم نبوده است. قدرت حکومتی شیعهها هر چند سه امامی (زیدی) قدمتی جلوتر از صفویه داشته است. عضدالدوله دیلمی بغداد را گرفت، پرده سیاه عباسیان بدور کعبه را به پرده سبز شیعی تبدیل کرد و تنها به نصیحت وزیرش خلیفه را شیعی نکرد تا اجباری به پیروی از خلیفه شیعی پیدا ننماید.
آنطور که برخی از ایرانشناسان در تحقیقات خود یافتهاند، مردم ایران بسیاری از این مراسم و یادگارهای مذهبی را در وجهی جدا از لحاظ تاریخی در افسانهها یا تاریخ گذشته خود جا دادهاند، و از آن سوک سیاوش ساختهاند، امام حسین و عاشورا و یا هر چه را در «مهر» در چندین هزار سال پیش باور داشتهاند را به علی نسبت دادهاند، نام «مهرعلی» در بسیاری از دهات ایران شنیده میشود. و از نظر تاریخی در امام علی بسیاری از هموزنهای خصلتی آن را یافتهاند و لذا قهرمانان گذشته جامعه را در شکل مذهبی خود ساختهاند. خرافههای مذهبی بسیار بوده و هست و بسیاری برای از میان بردن آن بسیار سخن گفتهاند و کسروی بخاطر این فاش گوئیها جان خود را از دست داد. ولی این باورهای فرهنگی و تاریخی ربطی به قبول جدائی دین از ساختار حکومتی نباید پیدا کند. مردم بخاطر باورهایشان نباید مؤاخذه یا تحقیر شوند. باورهای مردم پروسه خود را دارد و میبینیم که آگاهی جوانان ایران در دوران دیکتاتوری مذهبی تغییرات بسیاری کرده است و هرگز زیر بار دستورات کهنه مذهبی نرفتند و کوشش نمودهاند تا خود را با حرکت پویای تمدن جهانی وفق دهند تا دگمهای کورکورانه مذهبی.
در ایران یک سازمان دمکراتیک بهتر است وارد موضوعات دینی، مذهبی یا آئینی نشود و تنها به پراکندن فکر جدائی دین از ساختار حکومتی بکوشد. به این خاطر که «حاکمیت ملی» محفوظ بماند. و باز به این دلیل که تنها اراده مردم منشا «قوانین» است و نه «آیات الهی». و در حفظ و پیشبرد دستاوردهای انقلاب مشروطه بکوشد. و در ادامه مبارزه برای بیرون کشیدن موارد دینی و مذهبی و نامتعارف با تمدن امروز جهان از قوانینی که با ابزار مذهبی تدوین شده است مصمم باشد. نیز برای پیشبرد حقوق بشر مبارزه نماید و نهایتاً در تدوین قانون اساسی شایسته و حافظ و مدافع حقوق مردم ایرات اقدام نماید و آن را از دست اندازی دینمداران و مذهبیها گنار نگاه دارد و محافظ آن باشد. تا همه شهروندان زن و مرد در کنار هم بدون هیچ خیال برتری از یکدیگر بههیچ دلیل و یکسان در برابر قانون در کنار هم زندگی صلح آمیزی را داشته باشند.
اکثریت افراد و اعضای جبهه ملی در این دوران بنظرشان میرسد که وجود آقای ادیب برومند برای این سازمان بسیار ضروری است و در حفظ وحدت سازمان ما تاثیر اساسی دارد. سازمان شخصی را که به اصول سازمانی پایبند است را در رهبری سازمان میبیند. اعتقادات فردی افراد چه مذهبی و چه غیر مذهبی ربطی به عضویت ایشان در جبهه ملی ندارد. حضور جمع بزرگی از روحانیون در جبهه ملی ایران که پای بند به مسائل ملی بودهاند گواه این واقعیت است. جبهه ملی در کنار انبوه بازاریها و اصناف که همه مذهبی بودند هرگز خط مذهبی پیدا نکرد. تنها آنهائیکه بهدلائل اختلافات شخصی تا اصول سازمانی به نام «نهضت آزادی» در سالهای بعد از جبهه ملی جدا شدند پایبندیهای مذهبی در درون سازمانشان نشان دادند. جبهه ملیها که مذهبیها در آن فراوان بودند، خط فارغ از مذهب و دین را پذیرفته بودند. زمانی که آیتالله کاشانی از مصدق جدا شد بازاریها و اصناف طرف مصدق را گرفتند و دنبال او نرفتند. جبهه ملی بزرگداشت هیچ یک از اعیاد مذهبی را در برنامههای خود قرار نداده بود، در حالیکه بزرگداشت نوروز همواره بر قرار بود و برای تبریک گوئی به منزل بزرگان سازمان میرفتند.
در حاتمه باید به این دایههای مهربانتر از مادر گفت این جبهه ملیها هستند که میخواهند آقای ادیب برومند در سمتهای خودش باقی بماند. این شورای جبهه ملی ایران است که تصمیم میگیرد تا رئیس شورا که باشد و بههمان شکل شورای رهبری. این تصمیم گیری با ایشان است نه با آنهائیکه هیچ وقت به فکر جبهه ملی ایران نبودهاند و مردن و ماندنش مساله ایشان نبوده است. تنها هروقت فرصتی دست داده نقّی زدهاند و یا مثل امروز دنیا را روی سرشان گذاشتهاند. در این «فرصتی» که دستگاه امنیتی حکومت، حساب شده برای اخلال در روند سازمان جبهه ایجاد کرده است، چه «دشمنان» جبهه ملی و چه آنهائیکه دنبال کسب نامی بودند، بهمیان پریدند و نوشتند و در مصاحبه آوردند که: «ایمان و امان بسرعت برق میرفت که «مؤمنین» رسیدند. «همه آشفته و نگران «جبهه ملی ایران» که «رهبرش» در زیر فشار امنیتی حرفهای نامربوطی زده است. «تجاوز به حقوق بشر شده، ضد وحدت ایران است...» اعلامیههای بعدی آقای ادیب در تصحیح موضعهای باجبار انشاء شده و سرودن شعری در بزرگداشت «سنی»های ایران را هم نادیده گرفتند. من از میان انبوه بد خواهان جبهه ملی که بدخواهی خود را با حمله بسیار گزنده و توهین آمیز به شخصیت والائی در جبهه ملی نشان میدهند آقای محمد امینی را انتخاب کردم چون با کارهای با ارزشی که در نشان دادن چهره ملی و سیاست سکولار و دمکراتیک دکتر مصدق انجام دادهاند انتظار نداشتم چشم از عامل فشار در این جریان بر بندند و فقط یک شخصیت تحت فشار دیکتاتوری را در زیر منگنه قرار دهند.
محسن قائم مقام – نیویورک
۲۳ دسامبر ۲۰۱۴
————————-
[۱] «... بنابراین تشیع از ارکان مهم ملیت ماست و هر فرد ملی گرایی باید به این مذهب عقیدهمند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه که تایید کننده وحدت ملی نیز هست مغتنم و محترم شناسد. با این تذکر هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت. بدیهی است جبهه ملی با هموطنان سنی هم نهایت علاقه و احترام را ملحوظ داشته و خواهد داشت...»
[۲] همانطور که در بند یکم از مادهٔ پنجم اساسنامهٔ جبهه ملی ایران آمده است، شرط عضویت در جبهه ملی «تابعیت کشور ایران» است؛ با اینحال پایبندی و احترام نسبت به عناصر تشکیلدهندهٔ ملیت برای هر فرد ملیگرایی، محترم شمردن تشیّع را ایجاب مینماید. بههرحال همانگونه که پیشتر گفته شده، جبهه ملی ایران بر اساس اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر به همهٔ باورهای جهانیان احترام میگذارد و بهویژه مراتب تکریم و حرمت را نسبت به ادیان الهی به جا میآورد؛ و بنابر اصل سوم از اصول عقاید و هدفهای جبهه ملی ایران «برای حفظ احترام دین مبین اسلام و همچنین فراهم شدن امکان بهرهگیری از تمامی توان ملی و مردمی جامعه ایران بر اصل جدایی دین از حکومت تأکید میکند.....» باز ایشان در اعلامیه دیگری نوشتند: «هم اندیشگان محترم. اعلامیه اخیر که منتهی به سرو صدا و بدگویی از سوی فرصت طلبان نسبت به این بنده گردید به حکم ضرورت و گذشت از موقعیت شخصی منتشر شد. زیرا اظهارات تند مأموران امنیت به گونهای تهدید آمیز بود که چنان مینمود که اقدامات سنگینی برای تکفیرمجدداعضا جبهه ملی و تعطیلی کامل آن در آستانة وقوع است و ناچار باید برای پیشگیری ازآن توطئه، کاری هر چند برخلاف میل و اصول باشد انجام داد و با دفع ضرر آنی راه منافع ملی را در دراز مدت هموار کرد و جبهه را از خطر رهانید....»
[۳] در اعلامیه «سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور» میخوانیم: در این بیانیه (منطور بیانیه آقای ادیب برومند) آمده است: «بنابراین تشیع از ارکان مهم ملیت ماست و هر فرد ملی گرایی باید به این مذهب عقیدهمند باشد و هر جنبشی را در عزای شهیدان بزرگ شیعه که تایید کننده وحدت ملی نیز هست مغتنم و محترم شناسد. با این تذکر هر عضوی از اعضای جبهه ملی باید نسبت به مطالب یاد شده پای بند و وفادار باشد تا عضو جبهه ملی شناخته شود وگرنه در تاریخ این جبهه جایگاهی نخواهد داشت». ما این نکات را خلاف اصول، عقاید و اساسنامه جبهه ملی ایران و راه مصدق میدانیم. «و بدنبال آن اضافه شده است:» سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور همانطور که سنت جبهه ملی ایران است همواره به ادیان و اعتقادات مذهبی مردم احترام گذاشته و میگذارد و هرگونه توهین و یا تحقیر را در هر شکلی نسبت به اعتقادات مردم، چه به صورت جمع و یا فردی را مردود میداند. در بیانیه یادشده نیز بر آن تاکید شده است که جبهه ملی ایران خواهان جدائی دین از حکومت است. این سازمان در طول تاریخ خود نسبت به ادیان و مذاهب و آئینهای گوناگونی که در کشور وجود دارد همواره برخوردی یکسان داشته است، امری که باعث شده مروجین آمیختن دین در سیاست، از جبهه ملی دوری جویند. حاصل آنکه بطریق اولی هیچگاه اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا مذهب خاص شرطی برای عضویت در جبهه ملی ایران نبوده و نمیتواند باشد.»