انتخابات میان دورهای نوامبر شکستی برای دموکراتها بود که اکثریت را در مجلس و سنا به جمهوریخواهان داد. کنگره آمریکا که بویژه از ۲۰۱۰ و با قدرت یافتن دست راستیهای افراطی معروف به «حزب چای» عملاً در بن بست قرار گرفته بود با این انتخابات چالشهای جدیدی چه در امور داخلی و یا سیاستهای خارجی آمریکا بوجود آورده است.
اوباما با شعار «تغییر» (change) بر سر کار آمد. از نظر داخلی وی میخواست در زمینه مشکلاتی مانند بیمه بهداشت عمومی، آموزش و پرورش، محیط زیست، انرژی و وضعیت میلیونها افراد غیر قانونی تغییرات مهمی بوجود آورد. از جهات سیاست خارجی هدفش خاتمه دادن به جنگهای طولانی و پر خرج در عراق و افغانستان همکاری با جامعهی بین المللی و بطور کلی حل مشکلات گوناگون در جهان با مذاکره و سیاستهای مسالمت آمیز بود.
اوباما با مهمترین چالش ریاست جمهوریش که ایجاد بیمه بهداشت عمومی معروف به «اوباما کر» بود آغاز کرد. در دو سال اول که اکثریت کنگره با دموکراتها بود علیرغم مخالفتها و کارشکنیهای بسیار این قانون به تصویب رسید و اوباما آن را امضا کرد.
در همان دو سال اول و در بحبوحهی بحران اقتصادی، با کمک دموکراتهای کنگره قوانین اصلاحی در مورد موسسات مالی و بانکها نیز به تصویب رسید.
برنامهی دیگری که توانست تا حدی انجام دهد اختصاص دادن میلیاردها دلار برای بهبود اقتصاد، ترمیم زیر بنایی از جمله سدها، پلها و جادهها بود.
ولی در نهایت تغییراتی که مردم مشتاقانه و در سطح وسیعی در انتظار آن بودند انجام نشد. ثروتمندان غنی تر شدند و طبقهی متوسط فقیر تر گردید. باینگونه بسیاری از وی و سیاستهایش ناامید شدند.
دست راستیها و جمهوریخواهان از ابتدا مشروعیت وی را مورد سئوال قرار داده و هر نوع اقدام و سیاست داخلی یا خارجی او را به انتقاد گرفتند. اکنون در دو سال آخر ریاست جمهوری دو طرف آمادهی یک نبرد بزرگ هستند.
برنامهی جمهوریخواهان این است که قانون بیمه بهداشت عمومی «اوباماکر» را به نحوی لغو کنند و یکی از راههای آن تصویب نکردن بودجهای است که برای ادامهی این برنامه لازم است. در حال حاضر بخشی از این قانون در دادگاه عالی آمریکا مورد بررسی است که جمهوریخواهان ادعا میکنند، برخلاف قانون اساسی است.
از برنامههای دیگر اعضاء کنگرهی جدید این است که قوانین اصلاحی مؤسسات مالی و بانکی را که محدودیتهایی برای این مؤسسات بوجود آورده بود از بین ببرند. همچنین مالیات ثروتمندان و کمپانیهای بزرگ را کمتر کرده و در عوض برنامههای دولتی را که به مردم فقیر و کم درآمد کمک میدهد محدودتر کنند. در سیاست خارجی از جمله میخواهند با افزایش بودجه نظامی درگیری آمریکا در عراق و سوریه بیشتر شود و به تحریمها علیه ایران افزایش دهد.
اوباما در مقابل تصمیم گرفته است از قدرت خود به عنوان رئیس جمهور استفادههای بیشتری کرده و اولین اقدام وی پس از انتخابات میان دورهای این بود که به ۵ میلیون مهاجر غیر قانونی اجازه داده است که برای ۳ سال بدون ترس از اخراج در آمریکا زندگی کرده قانوناً کار کنند و ادامه تحصیل بدهند. این ۵ میلیون غالباً خانوادههایی هستند که فرزندانشان در آمریکا متولد شدهاند.
نا گفته نماند در این دوره از کنگره که اکثریت سنا با دموکراتها بود یک لایحه بسیار مهم که تکلیف حدود ۱۱ میلیون مهاجر غیر قانونی را معین کرد و بتدریج امکان سیتیزن شدن به آنها میداد از سنا گذشت ولی مجلس نمایندگان که اکثریت آن جمهوریخواهان دست راستی است حاضر نشد این لایحه را به رأی بگذارد.
اکثریت یافتن جمهوریخواهان در کنگره امید تغییر و تعادل در دادگاه عالی را نیز از بین برده است. در حال حاضر ۵ نفر از ۹ نفر اعضا دادگاه عقاید دست راستی داشته و تا کنون به نفع کمپانیهای بزرگ، صاحبان سرمایه رأی دادهاند. حتا اگر یکی از این ۵ نفر بنحوی کنار رود، کنگره به یک کاندیدای میانه رو و یا لیبرال رأی نخواهد داد.
محیط زیست قربانی دیگری است زیرا رئیس جدید کمیته محیط زیست، سناتوری است که شواهد علمی مبنی بر اینکه این تغییرات در محیط زیست واقعی است را قبول ندارد. سقط جنین از مسائلی است که جمهوریخواهان افراطی قصد دارند آن را غیر قانونی نمایند.
دو دستگی و تنش به جهات گوناگون در جامعهی آمریکا بالا گرفته که نمونه مهمی از آن را در نبرد سیاسی بین قوهی مقننه و اجرائیه یعنی کنگره و دولت اوباما میبینیم.
سیاست عقب نشینی
در دو سال آینده آمریکائیان شاهد مبارزات انتخاباتی رئیس جمهوری خواهند بود. از جمله موضوعات مهمی که میتواند سرنوشت ریاست جمهوری آینده را نیز تعیین کند جنگ و درگیری آمریکا در خاورمیانه است.
فاجعهی جنگ عراق اوباما را به ریاست جمهوری رساند. در گیری آمریکا در عراق و سوریه و اینکه چه اتفاقاتی رخ دهد خواه ناخواه در تصمیمات و سیاست کاندیداها مؤثر است. به نتیجه رسیدن یا نرسیدن مذاکرات اتمی با ایران که اکنون مجدداً تمدید شده است خود میتواند سرنوشت جنگ سرد بین ایران و آمریکا را نیز تعیین کند.
عناصری در کنگره وجود دارند که درگیری را به مذاکرات ترجیح میدهند. اکثریت یافتن جمهوریخواهان در کنگره میتواند مشکلات جدیدی از جهت ازدیاد تحریمها بوجود آورد.
سه ماه از جنگ آمریکا با «داعش» میگذرد و هیچکس از روند این جنگ راضی نیست. دست راستیها، نئوکنسرواتیوها و جنگ طلبان ادعا میکنند که اوباما به اندازه کافی نیرو برای برنده شدن در این جنگ بکار نگرفته است.
مخالفان جنگ که اصطلاحاً «کبوترها» نامیده میشوند نگرانند که این درگیری مانند ویتنام تبدیل به یک جنگ بزرگ و طولانی شود.
گفته میشود که اوباما دکترین «پاول» را نادیده گرفته است. ژنرال «کُلن پاول» که در ۱۹۹۰ ریاست سازمان ستاد ارتش را به عهده داشت بر این نظر بود که آمریکا دیگر نباید به جنگهای محدود قناعت کند مانند آنچه در ویتنام انجام داد. در جنگهای بعدی باید تمام نیروی نظامی خود را بکار ببرد که در کوتاه مدت و بطور قطعی موفق شود.
این نظریه بود که در جنگ اول عراق در ۱۹۹۱ و در حمله و اشغال عراق در زمان جورج بوش به کار رفت و آمریکا صدها هزار نیروی خود را به میدان جنگ فرستاد. اوباما این نظریه و تئوری را عملاً دنبال نکرد حتا در مورد «داعش» که میتوانست خطری برای شهروندان آمریکایی و منافع این کشور در منطقه باشد به فرستادن چند هزار مشاور، کمکهای مالی و تسلیحات قناعت کرد.
وی بارها گفته است که این جنگ بین مردم منطقه است. وقتی از اوباما سئوال شد که در چه صورتی ارتش آمریکا درگیر خواهد شد وی پاسخ داد: «تنها زمانی که ما دریابیم داعش دارای سلاحهای اتمی است و باید طی عملیات نظامی این سلاحها را از چنگ آنها در آوریم، در غیر اینصورت هیچوقت.»
ژنرال «دمسی» رئیس فعلی سازمان ستاد ارتش از سیاست اوباما پشتیبانی کرده و در گزارشی به کنگره گفته است، دکترین «پاول» مبنی بر استفاده از تمامی نیروهای نظامی در مقابله با «داعش» مناسب نیست. حضور نیروهای آمریکایی با این هدف که مردم منطقه باید علیه «داعش» بجنگند مغایرت دارد. وی گفته است که پس از تجربهی شخصی ۳ بار جنگ در عراق معتقد است این بار باید این درگیری را به عراقیها سپرد.
اوباما بویژه از جانب جمهوریخواهان مورد سرزنش است که استراتژی معینی ندارد و سیاست وی عقب نشینی بوده است.
«برت استیون» (Bert Steven) مفسر سیاسی نشریهی وال استریت جورنال اخیراً در کتابی به نام «آمریکا در حال عقب نشینی»(America in Retreat) ادعا می کند که سیاستهای اوباما انزواگرایانه بوده و موجب شده است که از قدرت این کشور کاسته شود و در نتیجه نظام جهانی بر هم ریخته است.
«استیون» چنین استدلال میکند که اوباما میگوید القاعده در حال شکست است. ما باید به مسائل خودمان بپردازیم و بقیه دنیا را به حال خود بگذاریم. ولی چنین سیاستی موجب شده است که پوتین به اوکراین حمله کند و اسد از خط قرمز اوباما نترسد. زیرا رئیس جمهور آمریکا نقش خود را به عنوان مهمترین نیرو در برقراری نظام جهانی از دست داده است. وی میگوید نمونههای دیگر ضعف اوباما اینست که بودجهی نظامی نسبت به زمان ریگان کاهش یافته و آمریکا به کشورهایی مانند اوکراین، استونیا و اسرائیل پشتیبانی نمیدهد.
«پیتر بین آرت» (Peter Beinart) مفسر و استاد دانشگاه نیویورک میگوید: آمریکا از سالهای ۱۹۷۰ در حال عقب نشینی بوده است بویژه پس از جنگهای فاجعه آوری مانند جنگ ویتنام و سپس عراق و افغانستان، ولی هنوز بیشترین نیرو را در آسیای مرکزی، اروپا و خاور میانه دارد که حتا برای ریگان قابل تصور نبود. نحوهی فعالیتهای نظامی آمریکا در جهان نیز تغییر کرده ولی حضور نظامی آن لزوماً کمتر نشده است.
به اینگونه این ادعا که اوباما عقب نشینی کرده است درست نیست، سیاست خارجی وی انعطاف پذیر و جسورانه بوده است ولی در عین حال از کشورهای دیگر نیز نظر خواهی کرده است.
واقعیت اینست که آمریکا دیگر تنها قدرت بزرگ جهان نیست و کشورهایی مانند چین، ژاپن، هند، برزیل و حتا ترکیه دارای قدرت و نفوذ سیاسی، نظامی و اقتصادی هستند.
فرگوسن و تنشهای نژادی
در یک روز داغ تابستان در ماه اگوست جوان ۱۸ ساله سیاهپوستی به همراه دوستش وارد یک مغازه میشود و سیگاری میدزدد و وقتی صاحب مغازه اعتراض میکند با دستش به سینه او میکوبد و از مغازه خارج میشود.
صاحب مغازه به پلیس اطلاع میدهد . دقایقی بعد «دارن ویلسون» پلیس فرگوسن به محل میرسد «مایکل براون» و دوستش را میبیند که در خیابان قدم میزنند. به آنها دستور میدهد به پیاده رو بروند. ویلسون ادعا میکند که مایکل براون بطرف او که در ماشین نشسته بود میآید و میکوشد هفت تیر او را بگیرد و مشتی به صورت پلیس میزند. در نتیجه وی مجبور به شلیک گلوله میشود.
ولی جسد مایکل براون در فاصله نسبتاً دوری از ماشین پلیس قرار گرفته بود. حتا ویلسون گفته است بران در حالی که زخمی بوده با چهرهای غضبناک بسوی او میآمده و وی مجبور شده است چند بار دیگر شلیک کند و گلوله نهایی را به پیشانی او زده است.
کسانی که شاهد این تیراندازی بودهاند گفتهاند که مایکل براون بدون اسلحه بوده و در حالیکه دستهایش را به علامت تسلیم بلند کرده بود با شلیک گلولههای متعدد در روز روشن کشته میشود و جسدش ساعتها در خیابان باقی میماند.
فرگوسن از نواحی ایالت میسوری و منطقهای فقیر و سیاه نشین است که پلیس و غالب نمایندگان و مأموران دولتی در آن سفید پوست هستند. قتل این جوان ۱۸ ساله موجب شد که صدای اعتراض صدها هزار نفر در سراسر آمریکا برخیزد و موضوع خشونت پلیس علیه سیاهان و اختلافات نژادی بار دیگر در جامعه مطرح شد. از روز قتل مایکل براون تظاهر کنندگان به خیابانها آمدند و با شعار «بدون عدالت صلح وجود ندارد» خواهان محاکمه دارن ویلسون پلیس سفید پوست شدند.
دادستان فرگوسن به جای محاکمه پلیس در یک دادگاه علنی، یک هئیت ژوری مخفی معروف به «گراند ژوری» (Grand Jury) انتخاب کرد. هیچکس نمیداند چه کسانی عضو این هئیت ژوری بودند و چه نوع مدارکی ارائه شده است.
وظیفه این ژوری محکوم کردن یا نکردن نیست بلکه با ارائه مدارک و شواهد ژوری باید تصمیم بگیرد آیا شواهد کافی وجود دارد که متهم محاکمه شود. اشکال عمدهای که وجود دارد این است که دادستان اختیار کامل در انتخاب شاهدان و مدارک دارد. ولی هیچکس از جانب مقتول حضور ندارد.
پس از ماهها انتظار بالاخره دادستان اعلام کرد که رأی هئیت ژوری مخفی را در اختیار همگان قرار میدهد. در ساعت ۸ شب دادستان در یک گزارش مفصل گفت که ژوری دلایل کافی برای محاکمه دارن ویلسون پیدا نکرده است. با اعلام این خبر جمعیتی که در خیابان و جلوی اداره پلیس جمع بودند با خشم و عصبانیت بسیار به آتش زدن ساختمانها و مغازهها دست زدند.
اعتراضات به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد و جمعیت زیادی در لوس آنجلس، نیویورک، فیلادلفیا، اوکلند، بستون و سایر نقاط به راه پیمایی و اعتراض پرداختند. پرزیدنت اوباما بلافاصله پس از سخنان دادستان در کاخ سفید پشت میکروفون قرار گرفت و از مردم خواست که آرامش خود را حفظ کنند و ادعا کرد که مشکلات نژادی هنوز در آمریکا حل نشده است.
کشته شدن بویژه جوانان سیاهپوست بدست پلیس از وقایع روزانه در این کشور است. بر اساس گزارش اف - بی- آی در سال ۲۰۱۱ در شهرهای مختلف ۴۰۴ نفر بدست پلیس کشته شدند در سال ۲۰۱۲ این تعداد به ۴۱۰ نفر افزایش یافت و در ۲۰۱۳ به ۴۶۱ نفر رسید.
این بار افراد مبارز و فعالان سیاسی در سراسر آمریکا تصمیم دارند اجازه ندهند قتل این جوان ۱۸ ساله سیاهپوست که خشم بسیاری را برانگیخته است به سادگی فراموش شود.
موضوع خشونت پلیس علیه اقلیتها بویژه سیاهان چیز تازهای نیست و سابقهی تاریخی دارد. سیاهان بردگانی بودند که جان و مال و خانوداه شان متعلق به صاحبان آنها بود. زندگی یک برده سیاه ارزش زیادی نداشت.
مبارزات طولانی سیاهان برای کسب آزادی و حقوق انسانی سالهاست که ادامه دارد. سیاهان در عین حال از فقیرترین طبقات آمریکا هستند. جمعیت غالب زندانها از سیاهپوستان است.
بیکاری، خشونت، اعتیاد و بیخانمانی همچنین در سیاهان زیادتر است. حتا با وجود یک رئیس جمهور سیاهپوست هنوز سیاهان یک اقلیت تحت فشار و عقب مانده هستند.به تدریج در این چند دهه، شکاف بین طبقه متوسط، فقیر و ثروتمندان و سرمایه داران بسیار زیاد شده و ثروت بطور غیرقابل تصوری به سوی درصد بسیار کمی از جمعیت رفته است. در این راستا تنشهای نژادپرستانه هم به مشکلات اقتصادی افزوده است.
نژاد پرستی در آمریکا واقعی است و تنش بین سیاه و سفید, فقیر و ثروتمند از مشکلات مهم جامعه آمریکاست. دوران شعار دادن سپری شده است و برای حل مشکلات داخلی و خارجی نیاز به انعطاف پذیری و احترام به حقوق انسانها و پذیرش عقاید و افکار متفاوت است.
نگاهی به تاریخ نشان میدهد که افزایش اختلافات طبقاتی، بیعدالتی و بیتوجهی به نیازهای توده مردم علیرغم ارتشهای قوی موجب سقط قدرتمند ترین امپراطوریهای جهان بوده است. نه آمریکا و نه هیج کشور دیگری از این قانون کلی مستثنی نیست.