چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳
حسن روحانی، رییسجمهور یازدهم در مراسم آغاز سال تحصیلی در پانزدهم مهرماه در تالار امینی دانشگاه تهران گفت که «دانشگاه باشگاه سیاسی نیست، مرکز فعالیت احزاب نیست»، اما بلافاصله بعد از آن گفت «هر کس میتواند در مسائل سیاسی، اجتماعی حضور پیدا کند» تاکید رییسجمهور در این سخنرانی بر آن است که فعالیتهایی که در دانشگاهها صورت میگیرد، لزومی ندارد که صرفا سویه سیاسی داشته باشد و میتواند به مسائل متنوع داخلی و خارجی مثل محیط زیست نیز معطوف شود. اتفاقا این چندبعدی بودن خصیصه اصلی یک جنبش دانشجویی پوینده و فعال است. به تعبیر دیگر جنبش دانشجویی به خاطر ویژگیهای کنشگرانش که جوانانی باهوش و آرمانخواه هستند، همواره از تکبعدی بودن به دور بوده و نسبت به مسائل مختلف سوگیری میکند. به همین دلیل است که میبینیم در تاریخ جنبش دانشجویی ایران، دانشجویان نه فقط نسبت به مسائل سیاسی که به معضلات اجتماعی و مشکلات فرهنگی نیز واکنش نشان میدادند و چنان که در گفتار حمیدرضا جلاییپور در صفحه امروز خواهیم خواند، همواره در متن جنبشهای اجتماعی بودهاند
در میان فضاهای اجتماعی متکثری که حوزه عمومی یا گستره همگانی (public sphere) را تشکیل میدهند، دانشگاهها از هر نظر پیشرو و متجدد هستند، کنشگران اصلی آن اساتید و نخبگان علمی و فرهنگی جامعه هستند و دانشجویان، یعنی جوانانی باهوش و پر انرژی و آرمانخواه که به فعالیت علم اندوزی مشغول هستند، فعالیتهایشان غیرانتفاعی است، درگیر مسایل روزمره و مشکلات اقتصادی نشدهاند و با ذهنی باز جامعه و جهان را مینگرند و در بطن تحولات علم و تکنولوژی و پیشرفتهای فکری و فرهنگی قرار دارند. فضای دانشگاه نیز در این امر موثر است، یعنی محیط علم و دانش و نقد و بررسی که در آن امکان گفتوگوی آزاد و هوشمندانه بیش از هر جایی امکانپذیر است. از این حیث میتوان سطح سرزندگی جامعه را با میزان نشاط و پویایی دانشگاه و دانشجویان سنجید. حمیدرضا جلاییپور از همین جنبه به جنبش دانشجویی مینگرد و بر این باور است که این جنبشها از مهمترین و موثرترین جنبشهای اجتماعی ایران معاصر هستند که میتوانند وظیفه خطیر حفظ عرصه نقد و بررسی را به عهده بگیرند و گفتمانسازی کنند.
آنچه در ادامه میآید روایتی از سخنرانی این استاد جامعهشناسی سیاسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در محفل بازگشایی انجمنهای اسلامی دانشجویان است که روز دوشنبه چهاردهم مهرماه در سالن شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
جنبشهای اجتماعی نشانه حیات جامعه
جامعه هویتی پویا و زنده است و حضور یا غیاب برخی عناصر و تواناییها در آن نشانگر زندگی و پویایی یا انفعال و رکود در آن است و میتواند معیار و شاخص ارزیابی میزان سرزندگی و نشان آن جامعه باشد. برای مثال اگر بر جامعهای ارزشهایی چون همبستگی و اتحاد مسلط باشد، نشانگر شادمانی و سرزندگی آن جامعه است اما اگر ارزشهایی بر جامعه مسلط باشد که مردم را به جان هم بیندازد و باعث شود که مردم از هم کینه داشته باشند در چنین جامعهای زندگی بسیار دشوار میشود و میتوانیم بگوییم که این جامعه به جای توانایی، ضعف دارد. بنابراین یکی از تواناییهای هر جامعه ارزشهای مشترک آن است و این به آن بستگی دارد که این ارزشها تا چه اندازه انسانی و فراگیر است و میتواند تمام افراد آن جامعه را در بر بگیرد. مثال دیگر از تواناییهای جامعه که در جامعه شناسی به کار میرود، میزان سازماندهی و نهادمندی جامعه است یعنی چقدر نهادها در جامعه شکل گرفتهاند و تا چه اندازه کارایی دارند و تا چه میزان گسترش یافتهاند. نهادمندی خود جامعه به آن معناست که دولت بدون اینکه هزینهای بکند، نهادها خودجوشانه و اتوماتیک به حیات مثبت جامعه تداوم میبخشند و زندگی با آرامش بهتری صورت میگیرد.
بر خلاف تصوری که نزد برخی رایج است، به باور من یکی از تواناییهای جامعه، حضور جنبشهای اجتماعی در آن است. گروهی به غلط فکر میکنند که جنبشهای اجتماعی متعلق به گروهی انسانهای عصبانی است که به دلیل خشم و نارضایتی، اعتراض میکنند در حالی که اینچنین نیست. جنبشهای اجتماعی نشانگر توانایی جامعه است و نشان دهنده آن است که جامعه زنده است و مشکلاتش را میفهمد و میخواهد آنها را به دیگران عرضه کند. مخاطب این جنبشها میتوانند متفاوت باشند، گاهی دولتها مخاطب جنبش اجتماعی هستند، گاهی سایر طبقات و گروههای جامعه مثل طبقات مسلط مخاطب این جنبشها هستند و گاهی نیز این جنبشها کل دنیا را مخاطب خود فرض میکنند و این نشانه خوبی است، یعنی به طور کلی جنبشهای اجتماعی شورش کور عدهای عصبانی نیست. البته میتوان به طور جداگانه شورشهای اجتماعی را مورد بررسی قرار داد و در این باره بحث کرد که چرا جنبشهای اجتماعی به شورش میانجامند اما جنبشهای اجتماعی فی نفسه مثل نهادها و ارزشها در جامعه هستند. جنبشها علامت سرزندگی و توانایی جامعه هستند.
به نظر من در جامعه ایران در تاریخ معاصر میتوان حدود ۲۰ جنبش شناسنامهدار را بر شمرد. یکی از جنبشهای جا افتاده جامعه که از زمان تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ و گسترش سایر دانشگاهها در کشور، قدرت گرفت، جنبش دانشجویی است. بر این اساس معتقدم که وجود جنبش دانشجویی امری مثبت و مفید برای جامعه است و از این جهت به آن نمینگرم که آن را محصول ناکارایی جامعه و پیامد آسیبزای آن بررسی کنم.
جنبش دانشجویی نوک پیکان جنبشهای اجتماعی در ایران معاصر
در ابتدا مایلم به سابقه جنبش دانشجویی در ایران اشارهای مختصر داشته باشم. حدود ۸۰ سال گذشته، جنبش دانشجویی یا پیشقراول جنبشهای سراسری ایران بوده است، یا یکی از مولفههای اصلی آن بوده است یعنی جنبش دانشجویی یا اساسا خودش حرکت اجتماعی را به راه میانداخته است و بعد در دنباله آن بخش وسیع تری از جامعه به حرکت در میآمدند، یا جامعه به حرکت میآمده و یکی از اصلی ترین عناصر آن جنبش دانشجویی بوده است. برای مثال ما جنبش ضد استبدادی و ضد استعماری عظیمی داشته ایم که تحت عنوان نهضت ملی نفت آن را میشناسیم. به واقع یکی از مولفههای اساسی این جنبش، جنبش دانشجویی بوده است. همچنین از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ یک حرکت جدی کارگری در ایران داشته ایم که سرکوب شد و الان هدف مان ارزیابی و بررسی ماهیت آن نیست اما یکی از مولفههای اصلی آن جنبش دانشجویی بود که بخش دانشجوییاش به ویژه بعد از ۱۳۳۲ سرکوب شد. همچنین از بعد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تدریج شاهد حرکتی تدریجی هستیم که به قیام مردمی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ منتهی میشود، باز شاهدیم که یکی از مولفههای این حرکت جنبش دانشجویی بوده است. پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد به تدریج شاهد جنبش پر سر و صدای چریکی در ایران بودیم که جریانهای متنوع چپ و راست و مذهبی و غیرمذهبی را در بر میگرفت. باز در این جریان نیز یکی از مولفههای اصلی جنبش دانشجویی بوده است یعنی جنبشهای چریکی تقریبا از دل دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف و تا حدودی پلی تکنیک در آمدند. در جریان انقلاب اسلامی نیز در حرکت عظیم مردمی، جنبش دانشجویی پیشقراول بوده است.
در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ بود که حرکت انقلاب اوج گرفت و جنبش دانشجویی نیز پیشگام این حرکت بود تا اینکه به بهمنی کوبنده تبدیل شد. انقلاب که پیروز شد، بار دیگر این جنبش دانشجویی بود که میخواست از آرمانهای انقلاب دفاع کند. این جنبشهای دانشجویی بودند که نخستین نهادهای انقلابی پس از انقلاب را تشکیل دادند، این نهادها مثل سپاه، بسیج، بنیاد مسکن، جهاد سازندگی و… از خلانیامدند و آنها را دانشجوها ایجاد کردند. از همه مهم تر جنگی بود که به ما تحمیل شد و همه دنیا علیه ما بود. بار دیگر این جنبش دانشجویی بود که در سازماندهی دفاع مقدس نقش جدی داشت. بعد از جنگ که بحث سازندگی مطرح شد، به تدریج جنبش دانشجویی پیشروی جنبش اصلاحی بود و به همین خاطر نیز بیشترین هزینه را متحمل شد. بعد از عصر اصلاحات و در دوران مهرورزی، بار دیگر در ایستادگی مدنی این هشت سال، یکی از مولفههای اصلی حرکت دانشجویی بود که البته باید اذعان کرد جنبش دانشجویی در این هشت سال نسبت به سایر اقشار و گروهها بیشترین هزینه را داد. سال ۱۳۹۲، در تاریخ جمهوری اسلامی اهمیت ویژهای دارد، زیرا ما در این سال از یک فضای امنیتی به یک عرصه اعتدالی حرکت میکنیم و از عصر داد و بیداد و شعارزدگی به سمت عقلانیت گام بر میداریم. این حرکت به سادگی ایجاد نشد و به نظر من مولفه اصلی و نوک پیکان این حرکت را جنبش دانشجویی تشکیل میداد. به خصوص باید از تاثیر گذاری دانشجویان در شهرستانها و شهرهای کوچک و مناطق محروم تر و نه در شهرهای بزرگ یاد کرد. با این مرور کلی درمی یابیم که در حرکتهای عمدهای که در طول ۸۰ سال گذشته رخ داده، دانشجویان نقشی اساسی و محوری داشتهاند.
جنبش دانشجویی سیاسی و توفنده یا فرهنگی و مبتنی بر سبک زندگی
با بررسی این تاریخچه کلی جنبش دانشجویی میتوانیم دو گونه یا دو نوع یا دو ویژگی کلی را بتوان از یکدیگر متمایز کرد. گونه اول جنبشهای دانشجویی سیاسی، پر صدا و توفنده بودند. جنبشهای سیاسی به طور کلی چهار ویژگی عمده دارند: نخست اینکه بر یک نارضایتی شدید عمومی سوار است: دوم اینکه گفتمان شدید انتقادی دارند، سوم اینکه سازماندهیهای آشکار یا پنهان دارد (یعنی اگر اوضاع مساعد باشد، سازماندهی آنها مشخص است و همه از آن اطلاع دارند و در زمانی که اوضاع امنیتی و بسته باشد، زیرزمینی میشوند) و چهارم اینکه پی در پی و مستمر هستند. در جامعه شناسی سیاسی هر جنبشی که این چهار ویژگی را داشته باشد را جنبش سیاسی توفنده میخوانند و همه چه در داخل و چه خارج از کشور از حضور آنها مطلع میشوند. الان تنها برخی از جنبشها در دنیا هستند که در رسانهها و اخبار انعکاس وسیعی مییابند. به نظر من این جنبشهای سیاسی هستند که بازتاب گستردهای در رسانههای دنیا دارند. جنبشهای دانشجویی نیز زمانی که سیاسی و توفنده میشوند، انعکاس گستردهای مییابند.
اما در برخی دورهها حرکتهای دانشجویی، فرهنگی بودهاند و به همین خاطر با حرکتی آرام به مسیر خود ادامه دادهاند و چندان سر و صدایی به پا نمیکردهاند. به همین خاطر همه فکر میکنند که در این دورهها جنبش دانشجویی دچار انفعال و رکود شده است. این گونه از جنبش دانشجویی مربوط به زمانه و شرایطی است که فضای سیاسی و اجتماعی باز است و نیازی به حرکتهای سیاسی توفنده نیست یا در زمانهایی رخ میدهند که فضا بیش از اندازه بسته است و عمل سیاسی دانشجویی پرهزینه میشود. در این شرایط حرکتهای دانشجویی غیرسیاسی میشوند و به طور مستقیم دولت را نشانه نمیگیرند و به نقد سیاست رسمی نمیپردازند اما از ارزشها، الگوها و رویههایی در زندگی روزانهاش دفاع میکنند که در برابر دیدگاهها و نگرشهای رسمی موضع گیری میکنند. جنبش دانشجویی در این شرایط با در پیش گرفتن آن چه امروز سبک زندگی مینامیم، مخالفت خودش را با سیاست رسمی اعلام میکند و از آن جا که دانشجویان زیاد و جوان هستند و جزو نیروهای اجتماعی موثر هستند، تاثیر نیز خواهند گذاشت و تغییر اعمال میشود. بین سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ انجمنهای اسلامی در دانشگاهها یک جنبش اعتراضی فرهنگی نرم را به نمایش گذاشتند، ایشان این اعتراض را تند و شدید بیان نمیکردند، البته اجازه و امکان آن هم نبود.
آن زمان دوران جنگهای چریکی و حرکتهای مسلحانه بود. انجمنهای اسلامی در دانشگاهها به نحوه خاصی لباس میپوشیدند، به شکل خاصی حرف میزدند، از ارزشهای ویژهای دفاع میکردند و به طور کلی سبک زندگی منحصر به فردی را ترویج میکردند و به نمایش میگذاشتند. این شکل از سبک زندگی آن چیزی نبود که دستگاه رسمی رژیم پهلوی ترویج میکرد. در خاطرات و سخنرانیهای به جا مانده از آن زمان شنیده و خوانده ایم که بارها شاه با لحنی متعجب و معترض میگفت که چرا دانشجویان آن طور که ما میخواهیم رفتار نمیکنند و به تعبیر امروزی سبک زندگی متفاوتی دارند؟ وقتی سبک زندگی استمرار پیدا کند، از مدتی به بعد همه چیز را تغییر میدهد، چنان که دیدیم در انقلاب اسلامی همین انجمنهای اسلامی تاثیرات گستردهای داشتند. به نظر من حرکت دانشجویان بین سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸ را میتوان نوعی ایستادگی مدنی در همین قالب خواند، یعنی مثل جنبش دانشجویی در عصر اصلاحات چندان سر و صدا نداشت، اما به هر حال نوعی حرکت پیش رونده بود و اتفاقا این ایستادگی ثمربخش بود، یعنی اگر این ایستادگیها و مقاومتها نبود، ما رخداد ۹۲ را نداشتیم.
دفاع از عرصه نقد و بررسی
مساله اصلی آن است که آیا میتوان مولفه یا خصیصهای یافت که تمام این عقبه و پیشینه جنبش دانشجویی در انواع مختلف و تنوع کثیرش را به یکدیگر پیوند بزند و موجب تداوم آن بشود؟ به نظر من چنین عنصری را میتوان یافت. از زمانی که دانشگاه تهران تاسیس شد، یک موضوعی کار اصلی دانشجویان بوده است که من عنوان آن را دفاع از عرصه عمومی نقد و بررسی مینامم. یعنی دانشجویان فعال، با برگزاری سخنرانی، همایش، سمینار و… مهم ترین مسایل کشور را به بحث میگذاشتند. از خیلی از این اقدامات دولتها رضایت نداشتند، اما دانشجویان با وجود این مخالفتها اقدامات شان را ادامه میدادند و از عرصه عمومی نقد و بررسی دفاع میکردند. فعلامجال آن نیست که به بررسی این موضوع بپردازیم که از دل این جلسات و نشستها چه محصولاتی به دست میآمد، گاهی حاصل آنها ایدئولوژیهای انقلابی بود، گاهی نیز ایدئولوژی اصلاحی نتیجه آن بود، زمانی نیز نتیجه آنها حرکت کارگری بود و… ما البته نمیتوانیم به جای هر دورهای فکر کنیم و الان نیز میتوانیم در مقام خودمان تصمیم گیری کنیم. ما امروز مطابق شرایط روز فکر میکنیم و عمل میکنیم. سی سال دیگر اقدامات امروز ما مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد. اما هر فردی در نهایت فرزند زمان خودش است.
در حدود ۷۰ سال گذشته نیرویی که میتوانسته از نقد و بررسی دفاع میکرده جنبش دانشجویی بوده است و این کار را نیز کرده است، زیرا اولادانشجویان به طور عمومی باهوش ترین جوانان جامعه بوده اند: ثانیا چهار سال مخارج و معیشت شان را از طریق خانوادهها تامین میکنند و در نتیجه زمان آزادتری دارند: ثالثا اینکه به دلیل نداشتن مشغلههای رایج آدمهای میانسال مثل فرزند و همسر و کار، مثل ایشان محافظه کار نیستند: رابعا در دانشگاه فضای بحث آزاد فراهم است و آدمها با اندیشهها و دیدگاههای مختلف حضور دارند و گوشی برای شنیدن وجود دارد. بنابراین دانشگاه و زندگی دانشجویی شرایطی را فراهم میکند که عرصه عمومی نقد و بررسی امکان شکل گیری دارد. به طور کلی اگر تغییر و تحولات گفتمانی را در حدود شش یا هفت دهه گذشته بررسی کنیم، در مییابیم که محورهای این گفتمانها متناظر با فعالیتهای دانشجویان در جلسات و نشستها و سمینارها و سخنرانیها مطرح شده است. بنابراین تقویت و دفاع از عرصه عمومی را میتوانیم خصیصهای بخوانیم که در تمام حرکتهای دانشجویی اعم از چپ، راست، مذهبی، غیرمذهبی و… در دهههای گذشته مشترک است.
نقد و بررسی به مثابه قلب تپنده مردمسالاری
درباره اهمیت و ارزش این خصیصه به شیوههای مختلف میتوان اندیشید. مهم ترین مشکل کشور ما امروز تراکم آسیبهای اجتماعی است. ما امروز بیش از سه میلیون معتاد و ۱۰ میلیون فقیر مضطر داریم، بیش از ۱۰ میلیون نفر در جامعه از افسردگی رنج میبرند و دارو مصرف میکنند. بیش از ۲۰ میلیون در جامعه مشکل فشار خون دارند، محیط زیست در حال نابودی و اضمحلال است و آسیبها و سختیهای فراوانی در جامعه هست. مهم ترین کاری که باید صورت بگیرد این است که کشور در مدار رشد و توسعه قرار بگیرد، یعنی باید ما حدود ۱۰ تا ۲۰ سال رشد بالاتر از پنج درصد داشته باشیم و راه دیگری نیز نداریم. بدبختی را که نمیتوان توزیع کرد و باید در جامعه ثروت تولید شود و این ثروت باید خرج اداره کشور و عدالت بهتر در جامعه شود. هر کدام از آسیبهای اجتماعی مذکور را بررسی کنیم، در مییابیم که همه آنها در این ویژگی مشترک هستند که ما به یک رشد پایدار اقتصادی احتیاج داریم.
قریب به ۲۰ سال است که چنان که دکتر بشیریه بحث میکرد، روشن شده است که توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی امکان پذیر نیست. اگر بخواهیم توسعه اقتصادی را بدون توسعه سیاسی پیش ببریم، در جامعه مدام با بحران و بی ثباتی همراه هستیم. بنابراین راهی نداریم جز اینکه به مردم احترام بگذاریم و ساز و کارهای مردمسالاری را جدی بگیریم. در نتیجه ما به یک ثبات پایدار میرسیم و به رشد میرسیم. در غیر این صورت هر از گاهی یک نفر بر میخیزد و ادعا میکند که میخواهد به فقیرها رسیدگی کند و پولها را سر سفرهها توزیع میکند و در نتیجه به یک رشد پایدار نمیرسیم و رشد پنج درصد دوره اصلاحات به رشد منفی شش درصد میرسد. بنابراین در مییابیم که مردمسالاری مساله ما است. یعنی اگر بخواهیم کشور را اصلاح کنیم، باید سازوکارهای مردمسالاری را تقویت کنیم.
بحثهای گستردهای درباره این صورت میگیرد که قلب تپنده دموکراسی چیست. البته میتوان در پاسخ به این سوال از احزاب، انتخابات، مطبوعات آزاد، حقوق شهروندی و… یاد کرد. اما به نظر من قلب تپنده دموکراسی عرصه نقادی است. در یک کشور ممکن است انتخابات برگزار شود، اما در آنجا دموکراسی حضور نداشته باشد. مشکلی که الان در دنیا بروز کرده است، دموکراسیهای ظاهری است، یعنی دموکراسیهایی که به ظاهر در آنها انتخابات صورت میگیرد، اما در واقع در آنها آزادی حکمفرما نیست. در دموکراسی واقعی نقد و بررسی امنیت دارد. بنابراین عرصه عمومی نقد و بررسی مثل نان شب برای کشور ما لازم است و روندی است که با جنبش دانشجویی شاهد آن هستیم و از این حیث است که فعالیتها و جنبشهای دانشجویی اهمیت مییابند.
دانشجویان به مثابه حافظان عرصه عمومی
در چهار سال آینده به نظر میرسد با گشایشی که صورت گرفته، دوباره بازگشت عرصه عمومی نقد و بررسی را در دانشگاهها خواهیم داشت، زیرا کشور با مسایل و مشکلات اساسی مثل محیط زیست، تورم، فساد و… مواجه است. این مشکلات کشور ما را به خطر انداخته است و زندگی جمعی ما را تهدید میکند بنابراین لازم است درباره آنها نقد و بررسی و بحث و گفت وگو صورت بگیرد. این بحث و بررسی آن چیزی نیست که الزاما مورد پسند حکومت واقع شود. حکومت بحث خودش را داشته باشد، اما مردم هم باید بحث کنند. در شرایط فعلی ایران این عرصه عمومی نقد و بررسی بهتر و بیشتر از هر جایی در دانشگاهها میتوانند شکل بگیرند.
این عرصه در دانشگاههاست که میتواند صدای دیگر و نظر دیگر و راه حلهای دیگری را ارایه دهد. راه حلهایی که از جانب قدرت ارایه میشود، عمدتا به همراه ملاحظات، منافع و مصالح همه جامعه نیست و منافع گروه خاصی در آنها برجسته تر است. مگر اینکه این مصالح و گفتهها و تحلیلها در سطح جامعه نیز مطرح شود. بنابراین چشم انداز آینده جنبش دانشجویی در دوره اعتدال را همان حرکت فرهنگی و حمایت و حفظ از عرصه عمومی نقد و بررسی میدانم. این جنبش از این منظر فوق العاده حیاتی است و برای کشور ما سخت لازم است، زیرا عرصه عمومی نقد و بررسی قلب تپنده مردمسالاری است و بدون مردمسالاری رشد سیاسی شکل نمیگیرد و بدون رشد سیاسی عرصه برای رشد اقتصادی نیز ممکن نمیشود، در حالی که رشد و توسعه اقتصادی در یک بازه ۲۰ساله تنها راه حل کشور برای برون رفت از مشکلات است.