آیا داعشها گروهی سنی بنیاد گرا هستند که به شیوه خلیفه سوم مسلمانان ( عمربن الخطاب) به جهانگشایی فکر میکنند؟
آیا داعشها به دنبال قدرتی هستند که هرگز نداشتهاند؟
آیا داعشها درسر سودای کنترل منطقه را دارند که خود همیشه در کنترل حکومتهای منطقه بودهاند؟
آیا داعشها با این کشت وکشتار و پراکندن ترس میخواهند جای مظلوم و ظالم را عوض کنند و از مظلوم بودن به ظالم شدن فرا رویند؟
آیا داعشها از این شیوههای آدمکشی و توحش با پرچم محمد رسولاله استفاده ابزاری میکنند تا به هدفهای بالا برسند، و یا این که داعشها گروهی جوان ایدئولوژیک زیر25 سال هستند که هنوز بالغ نشدهاند و با جهان امروز توان سازگاری ندارند،
داعشها یکشبه به دنیا نیامدهاند و یکشبه تبدیل به داعش نشدهاند. داعشها مثل من و تو بودهاند. عمری دراز در این سرزمینها زیستهاند. از مردم سوریه هستند از مردم عراق هستند. لبنانیاند. مصریاند. از عربستان آمدهاند در افغانستان و ترکیه و ایران در مزارع در کارخانهها به روزمزدی امرار معاش میکردهاند. حتی بعضیهاشان در شهرهای بسیار بزرگ امریکا و انگلیس در پایین شهر و در مدارس شلوغ درس میخواندهاند. حتی تعدادی معلم، پرستار، و استاد دانشگاه هستند. رهبرشان البغدادی از دانشگاه بغداد دکترا گرفته است و مدتها در زندان آمریکاییها در عراق بوده.
آنها هم تلاش میکردهاند تا به شهروند تبدیل شوند و در خوبیها و بدیهای مملکتی که در آن میزیسته و بزرگ میشدند سهمی داشته باشند اما از بخت بد تمام تلاشها و سخت کوشی آنها به سنگ که هیچ به کوه میخورد. کم کم به حاشیه رانده میشدند. لباسشان – زبانشان – دینشان – فرهنگشان و شیوه زندگیشان به سخره و بیتوجهی روبرو میشد. کم کم از شرایط موجود به تنگنا میافتند. از حکومت خودشان قطع امید میکنند و نسبت به آینده خود و فرزندانشان نگران و هراسان میشوند.
در سوریه تلاش کردند تا به خیابان بیایند و به حکومت خودشان بگویند که فراموش شدهاند و دارند زیر مهمیز تبعیض و بیتوجهی له و لورده میشوند ولی در خواستهای آرام و مداومشان با گلولهها و تانکهای خودشان به گل و خون آغشته شد.
در عراق پس از صدام، به مالکی روی آوردند و با او بیعت کردند. اما مالکی شیعه بر دهانشان لگام زد و آنها را غیرخودی قلمداد کرد و حتی اجازه نداد تا در ارتش کشور خودشان برای مملکت خودشان جان فشانی کنند. به بیرون رانده شدند و شهروند درجه دو و سه صدامی لقب گرفتند...
عربستان و خاندان سعود آنها را زیر پرو بال گرفتند. نازشان کشیدند. اشک از چشمشان ستردند و خون از پیکرشان. برایشان دیگ حلوا بار گذاشتند ولی این حلوا چندان هم شیرین نبود و طمع و بوی خیزران داشت. آنها مسلح شدند و دوباره روی به سوریه آوردند. به اندازه کافی از علویان سوریه و خاندان اسد دلچرکین و خونین و مالین شده بودند فرصت انتقام فرا رسیده بود.
از قضا آمریکاییها هم رسیدند و سر کیسه را شل کردند تا بخواهی از اسلحه و پول و.... برایشان روی میز ریختند با البغدادی نرد عشق باختند و تا توانستند آنها را باد دادند تا سوریه را از روس و ایران باز پس گیرند و حزباله را خانهنشین کنند. اسراییلیها هم که نذر کرده بودند که چنین شود و تا توانستند آش را شور کردند هیزمهای فراوان بر آتش ریختند و گفتند که (از هر طرف که کشته شود به نفع ماست).
فقط چند صباحی مانده بود که بهار عربی از راه برسد و بشار و دارودستهاش را روانه سوراخ کنند. اما خرسهای سفید قطبی بیدار شده بودند و حیاط خلوت میخواستند و حاج قاسمها و نصراللهها هم دست به کار شدند تا برای خرسهای سفید سیورسات فراهم کنند و کار از کار گذشت. و دشمنی و انتقام کور و رقابت اوج گرفت.
حال منطقه یک پارچه آتش بود و تر و خشک و شیعه و سنی و سکولار و غیر سکولار باهم میسوختند.کودکان و مادران و کهنسالان نیز قربانی این همسایهکشی و هموطنکشی شدند. جنگ نیابتی آمریکاییها با روسها شروع شده بود آغاز جنگ سردی دیگر چهره برافروخته بود. و یارگیریها روشنتر و روشنتر میشد آمریکاییها این بار، عربستانیها، ترکها، قطریها و حتی مصریها را متقاعد کرد تا جبهه النصره و داعشیها و سایر وهابیهای را یک کاسه کنند و هلال شیعی (ایران-عراق –سوریه و حزبالله) را قیچی کرده و دریای مدیترانه را از روسها پاکسازی کرده تا خاور میانه جدید خود را بار دیگر خط کشی کنند...
اما این بار داعشیهای شیعه در ایران، عراق، سوریه، یمن، بحرین و بورکینافاسو حسابی دست به کار شدند. جوخههای اعدام شبانه دوباره رونق گرفت. و فلسفه آن که با من نیست یقینا دشمن من است، فرهنگ مقبول روز شد. روسها هم که سوریه و ایران را حیات خلوت خود میدانستند و راحت الحلقوم دهنشان. جنگ مغلوبه شد. طوری که سگ صاحبش را گم کرده بود داعشیهای دو طرف به جان هم افتادند. شیعهکشی و سنیکشی مثل نقل و نبات شد. همسایه و هموطن مفهوم خود را از دست داد. کشور علنا چند تکه شد. خصومت و تحقیر و عصبانیت و آتش انتقام از حد مهار گذشت و فتواهای مقطعی دستمایه برادرکشی و انسانکشی شد. و انسان مسلمان تشنه خون شد.
ترس از دیگری، خشونت و تحقیر کهنه و بد گمانی تلمبار شده چنان سر بر آورد که هیچ نیرویی را توان کنترل نبود و چنین شد که جنین داعش در زهدان خاورمیانه با ترکیبی از ژنوتیپهای ناهمگون عراقی- سوریهای – روسی- آمریکایی – ایرانی- عربستانی حتی اروپایی، از خون و خشونت و دیگر کشی جان گرفت و بالوپر گشود. از قبیله گرایی و دین و مذهب و خلافت تغذیه کرد و پرچم محمد رسولالله را بر فراز تانکهای آمریکایی به اهتزاز در آورد و در زهدان دختران و زنان یزیدی- کوردی و مسیحی که کنیزکان اردوی اسلام بودند، حرامزادگی کاشت و بذر خشونتی دیگر را در پهنه خاور میانه فردا به یاد گار گذاشت...
داعش جوان دیروز به غول بیشاخ و دمی تبدیل شد که در سر توهم جهانگشایی داشت و اشتهای ایستادن نداشت و آتش چنان زبانه گرفت که پدر خواندههای روس و آمریکا و عربستان و ایران و ترکیه هم در مهار آن لنگ انداختند. حال این فوران خشم و کین داعشی دیگر در سودای انتقام نبود از آن فراتر رفته است و خشم و نفرت و کشتار جمعی دیگران را پلکانی در جهانگشایی میداند و این کشتار کور همچنان ادامه خواهد داشت و این نفرت را پای ایستادن و دوباره دیدن و مهر ورزیدن نیست.
داعشیها دیگر یک گروه ماجراجو و کینهتوز نیستند. آنها از آخرین منزلگاههای انسانیت و اسلامیت تهی گشتهاند و به توهم و هذیان مالیخولیایی بیمارگونه رسیدهاند که میگویند: «باید که بیشتر بکشیم تا زنده بمانیم». من و تو و بشریت امروز نمیتواند بر این روند مرگ آفرین چشم بپوشاند و روی بگرداند. کوبانی میدان بازی فوتبال نیست که هر گروهی برای تیم خود هورا بکشند. من و تو و دیگرانی که به تماشا نشستهایم در پرورش این داعشها هم سهمی داشتهایم. گر چه اندک. این ماشین خشونت باید متوقف شود. امروز بهتر از فرداست.
اشکبوس طالبی. اکتبر 2014 - آمریکا