عضو هیئت علمی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
سال قبل گفتگوی تلفنی اوباما و روحانی یخ مذاکرات هستهای را تا حد زیادی ذوب کرد و نهایتا به توافق آذرماه ۱۳۹۲ انجامید. بر همگان آشکار است که هم اوباما و هم روحانی مصمم به حل بحران هستهای هستند ولی فراتر از بحران هستهای؛ موضوع بحران در مناسبات دو کشور ایران و آمریکا و یافتن راه حلی برای آن در پس ذهن مذاکره کنندگان نیز قرار دارد.
اینک در دومین سفر آقای حس روحانی به آمریکا به منظور شرکت در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل و گمانه زنیها در مورد احتمال دیدار رو در روی روسای جمهور ایران و آمریکا در حاشیه اجلاس، موضوع سفر روحانی را از اهمیت ویژهای برخوردار کرده است.
روشن است که هم در ایران و هم در امریکا نیروهای بازدارنده به شدت فعال هستند تا مذاکرات هستهای و تلاش برای تجدید مناسبات سیاسی بین دو کشور را به شکست بکشانند. گویی جریاناتی در هر دو کشور از بحران تغذیه میکنند که میتوان آنها را جریانات «بحران زی» نامید. در سطح بینالمللی نیز کشورهایی خواهان حل این دو بحران نیستند و حل آنها را مغایر منافع سیاسی و اقتصادی خود میدانند. اسرائیل در صدر این لیست قرار دارد.
هنر رئیس جمهور ایران در این است که از فرصت بدست آمده در اجلاس مجمع عمومی استفاده کرده و همچون سال قبل به ترمیم چهره ایران پرداخته و به زبان جامعه بزرگ بشری سخن بگوید. همانقدر که طرح «گفتگوی تمدنها» توسط آقای خاتمی در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل تقدیر و احترام بدنبال آورد؛ سخنان سال قبل آقای روحانی در «اعتدال و پرهیز از افراط گرایی» به دل شنوندگان در سراسر جهان نشست و تا حد زیادی تصویر منفی ناشی از گفتارهای ناپخته احمدینژاد را از خاطرهها پاک نمود. تریبون سازمان ملل بیش از دهها مصاحبه رئیس جمهور با رسانههای معتبر جهانی در افکار عمومی جهان تاثیرگذار است.
این نوشته پاسخی است به دعوت رئیس جمهور از قشر دانشگاهی و نخبگان جامعه که به دفعات خواهان مشارکت فعال این قشر جامعه در موضوعات و مسائل کنونی جامعه شده است. مناظره عمومی حول سیاست خارجی بخشی از حقوق شهروندی است همانگونه که مناظره عمومی حول موضوعاتی همچون بحران آب و حذف و یا تداوم اعطاء یارانهها مورد گفتگوی عمومی واقع شد.
دیوار آهنین سوء تفاهم و کجفهمی متقابل
بدلیل بیش از سه دهه تنش در مناسبات دو کشور، یک دیوار آهنین سوء تفاهم و کج فهمی در هر دو کشور ایران و آمریکا نسبا به طرف مقابل شکل گرفته است. در این مدت نگاه عمومی ایرانیان به امریکا از دو طریق تغذیه شده است: دریافتهای هالیوودی و گفتمان ضد آمریکایی در قرائت رسمی. هر دو دریافتها در ابعاد زیادی خارج از واقعیات هستند.
همین مشکل به نوع دیگری در آمریکا خود نمایی میکند: نگاه عمومی آمریکاییان به ایران از طریق انتشار مستمر اخبار منفی، پخش تصاویر هولناک اعمال خشونت و فیلمهای منفی هالیوودی شکل گرفته است. برای تصحیح این دو نگاه باید همراه با گشودن راه مبادله بین دو کشور، به ریشه یابی کج فهمیها پرداخت.
عقاید بر سر علت سردی روابط دو کشور بسیار متفاوت است. قرائت رسمی ایران حاکی از اینست که آمریکا دشمن طبیعی و غیر قابل تغییر انقلاب اسلامی است که علت آنرا غرور و تمایل این کشور برای اعمال تسلط خود بر جهان میداند. در نقطه مقابل، سیستمداران آمریکایی میگویند حکومت ایران نیاز به یک دشمن خارجی، همچون یک مترسک، دارد تا فعالیتهای دگراندیشان در داخل را به بهانه آن از سر راه بردارد. هر دوطرف بخشی از واقعیت را مطرح میکنند ولی نه تمامی آن را.
برای ورود به موضوع بحران کنونی در مناسبات ایران و آمریکا باید به بازخوانی تاریخ روابط دو کشور پرداخت و در این راستا بالاجبار باید واقعیاتی را مطرح کرد که مغایر قرائت جاری و رسمی از تاریخ مناسبات دو کشور است. همچنین در یک تجزیه و تحلیل ژئوپولیتیکی ضروری است که نظرات، دعاوی و نگاه طرف مقابل را نیز مد نظر قرار داد تا بتوان به تصویری جامع از علل بروز و تداوم یک بحران بدست یافت. بعبارتی دیگر، تنها با بازخوانی تاریخ مناسبات دوکشور میتوان دریچهای، هر چند کوچک، به زاویهای متفاوت از گفتمان افراطی و غرب ستیزانه کنونی رسید.
تا بحال در چند برهه موضوع رابطه با آمریکا میان روشنفکران و سیاستشناسان مورد گفتگو واقع شده و در برخی موارد این گفتگو با چکش به خاموشی گراییده است. مضافا پس از آغاز جنگ سرد و سالها پس از آن، نظرات و تحریفاتی در میان روشنفکران ایرانی رواج یافت که منشاء ایدئولوژیک خاصی داشت و با اهداف سیاسی مشخصی ترویج میگردید. این نگاه جهت دار به تاریخ کماکان تاثیر و ردپای خود را در ادبیات سیاسی ایران بجا گذاشته است و زدودن آن نیازمند ورود دگراندیشان و نقد آن نگاه است. یکی از این موارد مربوط به علل ورود آمریکا به سیاست داخلی ایران و نقش این کشور در منطقه خاورمیانه است.
بازنگری تاریخچه مناسبات ایران و آمریکا
روابط سیاسی بین ایران و آمریکا از زمان اعزام میرزا ابوالحسن خان به واشنگتن بعنوان سفیر ایران در آمریکا در سال ۱۲۳۵ خورشیدی (۱۸۵۶ میلادی) برقرار شد. داستان فیلم زیبای «حاجی واشینگتن» با بازیگری هنرمند محبوب، عزت الله انتظامی، برخی از جنبههای سفارت ابوالحسن خان را به تصویر کشید.
اولین رایزن سیاسی آمریکا ساموئل بنجامین بود که در سال ۱۲۶۲ خورشیدی (۱۸۸۳ میلادی) به ایران آمد ولی جایگاه سفیر را نداشت. در واقع تا سال ۱۳۲۳ خورشیدی (۱۹۴۴ میلادی) امریکا رسما در ایران سفیر نداشت.
امیر کبیر اولین تماسهای رسمی با دولت آمریکا را برقرار کرد و حتی در اواخر قرن نوزدهم میلادی مذاکراتی برای احداث خط راه آهن بین تهران و یکی از بنادر خلیج فارس به میان آمد ولی به نتیجهای نرسید.
تا زمان جنگ جهانی دوم روابط ایران و آمریکا دوستانه ولی در حد بسیار محدودی بود. حتی برخی از رهبران جنبش مشروطه به امریکا بعنوان یک نیروی سوم در مقابل نفوذ انگلیس و روسیه مینگریستند ولی اراده سیاسی برای گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با آمریکا وجود نداشت و آمریکا نیز توجهی به ایران و خاورمیانه نداشت. بیشتر مناسبات تجاری آمریکا به کشورهای آمریکای لاتین؛ شرق آسیا و اروپا بود و خاورمیانه در اولویت پایینی برای دولت و موسسات اقتصادی این کشور قرار داشت.
در زمان انقلاب مشروطه موقعی که ۴۰۰۰ نفر از قوای روسیه شهر تبریز را بمباران میکردند تعدادی از اتباع آمریکایی مقیم تبریز به حمایت از مشروطه طلبان سلاح بدست گرفته و دوشادوش ایرانیان جنگیدند و حتی یک معلم آمریکایی بنام «هوارد بیکرفیلد» در حین درگیریها به قتل رسید و در شهر تبریز دفن گردید.
مجسمه باسکرویل در خانه مشروطیت تبریز
در سال ۱۲۹۰ خورشیدی (۱۹۱۱ میلادی) مورگان شوستر و همراهانش از طرف دولت ایران برای سر و سامان دادن به خزانه داری کشور وارد کار شدند و تلاش نمودند یک نظام حسابداری و حسابرسی علمی و مدرن را در دولت ایران پیاده کنند. تلاش شوستر برای تعیین حساب و کتاب مالی مملکت که در کشاکش حامیان روس و انگلیس به تاراج میرفت منجر به اولتیماتوم ارتش روسیه و سپس بمباران مجلس گردید تا ایران را مجبور به برکناری شوستر کند و چنین نیز شد.
در زمان رضا شاه مجددا یک آمریکایی بنام «آرتور میلسپا» بعنوان خزانه کل منتصب شد تا کار ناتمام شوستر را به سرانجام برساند.
سفر روزولت به ایران در زمان جنگ جهانی دوم اولین سفر یک رئیس جمهور آمریکا به ایران بود اگرچه هدف از این سفر مذاکره سه جانبه بین استالین؛ چرچیل و روزولت برای پیشبرد جبهه متفقین در جنگ و نحوه کمک رسانی به روسها بود.
جنگ جهانی دوم و ورود آمریکا به خاورمیانه
تا جنگ جهانی دوم و ورود اجباری آمریکا به این جنگ؛ خاورمیانه منطقه تحت نفوذ انگلیس و تا حدی فرانسه بود و امریکا اساسا توجهی به مسایل سیاسی این منطقه نداشت. شرکت نفتی آرامکو به قراردادهای نقتی در عربستان بسنده کرده و مابقی منایع نفتی توسط شرکتهای انگلیسی استخراج میشدند. نقش سیاسی آمریکا در خاورمیانه بسیار محدود بود و بازیگر اصلی در خاورمیانه و شبه قاره هند امپراتوری انگلیس بود. در پایان جنگ جهانی دوم رابطه سیاسی؛ اقتصادی و فرهنگی بین ایران و آمریکا در مقایسه با شوروی و کشورهای اروپایی بسیار ناچیز بود ولی خودداری شوروی از تخلیه خاک ایران اصلیترین دلیل ورود آمریکا به مسایل ایران گردید.
در آن زمان، کشورهای عراق؛ افغانستان و هندوستان (قبل از تجزیه شدن) در مرزهای شرقی و غربی ایران تحت الحمایه و یا مستعمره انگلیس بودند. ایران تنها معبر مطمئن برای روسها به منظور تحقق رویای قدیمی تزار جهت دستیابی به هند و آبهای گرم بود. بدین منظور استالین از تخلیه خاک ایران پس از پایان جنگ جهانی دوم خودداری ورزید.
از منظر روسیه رقیب قدیمی (بریتانیا) پس از ۵ سال جنگ سهمگین توان مقابله با شوروی را نداشت و اینک بهترین شرایط برای ضمیمه کردن نیمه شمالی ایران فراهم آمده بود. در۱۷ تیرماه ۱۳۲۴ (۸ جولای ۱۹۴۵) استالین طی دستوری محرمانه به دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان شوروی او را مامور تجزیه نیمه شمالی ایران شامل مناطق شمال خراسان؛ استانهای ساحلی دریای مازندران و نواحی آذری نشین و کردنشین ایران نمود. نقشه جمهوری کردستان طوری تنظیم شده بود که امتداد جغرافیایی ترکیه با مناطق آذری زبان ایران را قطع نماید (همانگونه که ترسیم مرزهای ارمنستان در زمان استالین با هدف مشابهی بود) و از جانب دیگر جمهوری کردستان دارای مرز مشترک با اتحاد جماهیر شوروی میگردید.
هدف دراز مدت استالین تحریک احساسات ناسیونالیستی کردهای عراق و سوریه و ضمیمه کردن آتی آنها به اتحاد شوروی و نهایتا رسیدن به دریای مدیترانه با دور زدن ترکیه بود. ضمنا با اشغال شمال خراسان مرزهای شرقی افغانستان نیز در اختیار شوروی قرار میگرفت و راه برای قدمهای آتی به منظور ضمیمه ساختن افغانستان به شوروی فراهم میگردید [طرحی که نهایتا در سال ۱۳۵۸ خورشیدی (۱۹۷۹ میلادی) با اشغال ۱۰ افغانستان محقق شد].
تلاش آمریکا برای حفظ تمامیت ارضی ایران
با پایان جنگ جهانی دوم و بر خلاف موافقتنامههای قبلی بین انگلیس و روسیه، حکومت شوروی از تخلیه خاک ایران توسط ارتش سرخ خودداری ورزید در حالیکه قوای انگیس و آمریکا تا پایان مهلت مقرر تمامی نیروهای نظامی خود را از ایران خارج نمودند. استالین با مشاهده ضعف انگلیس پس از جنگ جهانی دوم و با این فرض که تنها قدرت بلامنازع در ایران است قصد داشت به رویای تاریخی روسها برای تجزیه تدریجی ایران و ضمیمه ساختن بخش دیگری از خاک ایران جامه عمل بپوشاند ولی این بار ورود آمریکا به صحنه، محاسبات استالین بهم ریخت.
با احتضار امپراتوری بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم و رشد جنبشهای استقلال طلبانه و احساسات ناسیونالیستی بخشی از نقش انگلیس در مقابله با سیاستهای کشورگشایانه و توسعه طلبانه روسیه به آمریکا محول گردید. دخالت آمریکا بعنوان یک نیروی تازه نفس و قدرتمند جهانی مجهز به سلاح اتمی و سپس اولتیماتوم محرمانه ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) به استالین در کنار تلاشهای دیپلماتیک قوام السطنه، شوروی را مجبور به عقب نشینی از خاک ایران نمود. اگر دخالت فعال آمریکا در این ماجرا نبود نقشه کنونی ایران با آنچه هم اکنون هست متفاوت میبود و مرز بین المللی ایران در حوالی روستای شریف آباد در ۲۰ کیلومتری غرب قزوین ترسیم میشد.
بدین ترتیب اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل با تلاش آمریکا به منظور وارد آوردن فشار بر شوروی برای تخلیه خاک ایران صادر شد و در پی آن قطعنامههای ۳ و ۵ شورای امنیت شوروی را در فشار بیسابقه بین المللی قرار داد ولی این قطعناهها بدون تهدید نظامی ترومن موثر واقع نشد. برخی از تاریخدانان؛ این واقعه را نقطه شروع جنگ سرد میدانند که تا فروپاشی شوروی تا سال ۱۳۷۰ ادامه یافت.
باید منصفانه به قضاوت تاریخ نشست. در مدت ۳۰۰ سال گذشته یکی از اهداف روسیه دسترسی به هند و آبهای گرم بوده است و برای تحقق این دو هدف میبایست ایران را اشغال میکرد. ورود انگلیس به سیاست داخلی ایران در زمان ضعف قدرت مرکزی، اساسا برای ایجاد ترمز در مسیر پیشروی روسیه به سمت هند و آبهای گرم بود و اگر این عامل بازدارنده در تاریخ ایران حضور نداشت؛ الان بنده این مقاله را به خط سیریلیک مینوشتم همانگونه که هموطنان سابق ما در قفقاز و آسیای میانه چنیناند.
یکصد سال پیش در چنین روزهایی در بحبوحه جنگ جهانی اول، نیمی از ایران در اشغال قوای روسیه بود و ارتش قزاق در تعقیب مشروطه خواهان تا اصفهان و قصر شیرین هم پیشروی نمود. همان تراژدی مچددا در زمان جنگ جهانی دوم تکرار شد. اگر تلاش انگلیس و امریکا نبود این مناطق به راحتی از ایران جدا میگردید، همانگونه که مناطق شرقی لهستان از خاک آن جدا شده و ضمیمه روسیه شدند. بدین ترتیب بود که شاه دست کمک بسوی آمریکا دراز کرد تا در پشت سپر دفاعی آن، از تجاوز آتی روسها به خاک ایران جلوگیری کند.
تجربه اشغال کشورهای استونی، لتونی و لیتوانی توسط ارتش سرخ پس از جنگ جهانی دوم و تجربه تحت الحمایه کردن کشورهای اروپای شرقی و سرکوب حرکتهای آزادیخواهانه در چکسلواکی، مجارستان و لهستان منجر به آن شد تا این کشورها پس از فروپاشی شوروی و برای حفظ استقلال خود با خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا و قرار گرفتن پشت سپر دفاعی ناتو گردند. آنچه هم اکنون در اوکراین اتفاق میافتد گویای وضعیت ضعیف ایران در مقابله با یک نیروی تجاوزگر خارجی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم است. درخواست پارلمان اوکراین برای پیوستن به ناتو نه از روی شیفتگی به غرب و «انداختن یوغ بردگی آمریکا به گردن خود»، بلکه برای یافتن راهی در مقابل سیاست تجاوزگرانه روس هاست.
تراژدی ۲۸ مرداد ۳۲
تابحال صدها کتاب و دهها هزار مقاله در مورد کودتای ۲۸ مرداد منتشر شده است که در مقایسه با کتب و مقالاتی که در مورد اشغال نیمه شمالی ایران توسط روسها و تلاش بیامان این کشور برای تبدیل ایران به یک منطقه نفوذ روسیه و پایگاه ضد غربی و ضد آمریکایی نوشته و منتشر شده، بسیار ناچیز است.
هر سال انبوهی مقاله بمناسبت ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و ۱۳ آبان ۱۳۵۸ (سالگرد اشغال سفارت آمریکا) منتشر میشود ولی کمتر اشارهای تا حد یک خط به ۲۱ آذر ۱۳۲۵ (سالگرد نجات آذربایجان) میشود. علت بیتوجهی به این بخش مهم از تاریخ معاصر ایران قابل تامل است.
عقب نشینی تاکتیکی استالین از ایران پس از تخلیه شمال کشور به معنای دست کشیدن او از سیاست توسعه طلبی روسها نبود و تلاش شوروی از آن پس از طریق احزاب و گروههای سیاسی و ترویج ایدئولوژی مارکسیست – لنینیستی در ایران تداوم یافت. تلاش حزب توده در تسخیر قدرت سیاسی و بهره برداری از فضای متشنج دوران ملی شدن نفت و دوران کوتاه حکومت مصدق تنها بیانگر گوشهای از تلاش همسایه شمالی برای بلعیدن یکباره ایران و دستیابی به ابهای گرم بود.
استالین پس از شکست طرح ضمیمه ساختن نیمه شمالی ایران از پا ننشست و با حمایت مالی؛ تبلیغاتی و آموزشی به حزب توده تلاش نمود کشور را به آشوب کشیده و نهایتا زمینه را برای کوتای حزب توده فراهم نماید. بلشویکها نیز با شیوهای مشابه به قدرت رسیدند. همین سناریو در سالهای دهه ۱۳۵۰ خورشیدی در افغانستان پیاده شد و حزب همزاد حزب توده ایران با حمایت کوماندوهای ارتش سرخ شوروی قدرت را در افغانستان بدست گرفتند و سپس بر این کشور آن رفت که هم اکنون شاهدیم.
با همه احترام و ارزشی که برای نهضت ملی شدن نفت و نقش تاریخی دکتر مصدق در به نتیجه رساندن آن دارم ولی معتقدم مصدق مبارز خوبی بود اما مدیری مقتدر نبود. متاسفانه سیاست در ایران با اقتدار رابطهای تنگاتنگ دارد. مصدق توانایی اداره کشوری با مشکلات و پیچیدگیهای ایران را نداشت. دوران هرج و مرج و بیثباتی سیاسی و اقتصادی دولت مصدق نمیتوانست به مدت طولانی ادامه یابد و جامعه به یک بن بست سیاسی رسیده بود. انگلیس مانع فروش نفت ایران شده بود و استالین ضمن خودداری از خرید نفت و بلوکه کردن ذخایر طلای ایران، خواهان تداوم بیثباتی اقتصادی و تضعیف سیاسی دولت ملی مصدق بود تا زمان مناسب برای اجرای کودتای حزب توده فراهم آید.
بررسی اجمالی کودتاهای نظامی در کشورهای عربی، اسپانیا، ترکیه، کشورهای آمریکای لاتین، پاکستان، تایلند و ممالک آفریقایی این حقیقت را آشکار میکند که در زمانی که سیاست در یک جامعهای به بن بست میرسد و بازیگران سیاسی و حامیانشان قادر به تشکیل یک دولت کارآمد و مقتدر برای اداره امور نبوده و حاضر به وحدت ملی و حل مسالمت آمیز بحران سیاسی نباشند، ارتش وارد صحنه شده و با حذف یک جریان و سپردن قدرت به یک جریان دیگر، بن بست سیاسی را با زور میشکند.
در زمان مصدق ارتش تحت نفوذ دو جریان حامیان روسیه (حزب توده) و حامیان محور انگلیس - آمریکا (دربار) قرار داشت. هریک از این دو جریان قادر بودند برای پایان بن بست سیاسی (که بالجبار از مسیر ساقط کردن دولت مصدق میگذشت) اقدام به کودتای نظامی کنند. با استناد بر بسیاری از اسناد و مدارک منتشر شده، نظامیان وابسته به حزب توده توانایی کودتا و حتی توانایی ضد کودتا را داشتند که در هر دو حالت ممکن بود کشور درگیر جنگ داخلی شود. ولی نظامیان حامی دربار دست پیش گرفته و با کودتا، قدرت مطلق را به شاه اعطاء کردند. از آن پس دولت آمریکا بر صندلی متهم نشست و تا این تاریخ کماکان مورد قضاوت میباشد. حتی عذرخواهی رسمی و علنی خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه سابق آمریکا نیز این کشور را از صندلی متهم رها نکرده است.
اگر ۶۱ سال است ایرانیان موضوع دخالت آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد با به این کشور یادآوری میکنند، آمریکاییها موضوع گروگانگیری دیپلماتهای خود در تهران با یادآوری میکنند. متاسفانه تکرار این دوتراژدی کمکی به بهبود مناسبات نمیکند. ضمن اینکه نباید تاریخ را به فراموشی سپرد ولی اینک زمان سرفصلی نوین در مناسبات دوکشور است. پیدا کردن فصل مشترکها و ساختن پل میتواند راه آینده دو کشور را هموار کند. مضافا مادلین البرایت در سال ۲۰۰۰ بخاطر حمایت آمریکا از صدام حسین در جنگ علیه ایران هم رسما عذرخواهی نمود. عذر خواهی در سیاست خارجی آمریکا عملی رایج نیست ولی یک وزیر امورخارجه در دوران ماموریتش دوبار از ایران عذرخواهی کرد.
آیا کسی بیاد دارد که رقیب دیگر بابت ۳۰۰ سال تجاوزگری، بمباران مجلس، کشتار آزادیخواهان تبریز، تضغیف مصدق، حمایت از صدام حسین وکشتار یک میلیون افغانی عذرخواهی کرده باشد؟
چرخش در سیاست خاورمیانهای آمریکا
سیاست خاورمیانهای آمریکا تا دهه ۱۹۵۰ میلادی بر پایه حمایت ضمنی از جنبشهای استقلال طلبانه و همزمان جلوگیری از توسعه طلبی شوروی استوار بود.
با افول امپراتوری بریتانیا، توجه محافل تندروی یهودیان جهان متوجه آمریکا شد و به مرور سیاست خارجی این کشور به گروگان تندروهای یهودی و مسیحی درآمد تا جایی که آمریکا با حمایت بیقید و شرط از اسرائیل عملا تبدیل به مانعی برای تحقق صلح و آرامش در خاورمیانه گردیده است.
شواهد فراوانی در دست است که برخی سیاستمداران آمریکا و تعدادی از رهبران نظامی و اعضاء کنگره آمریکا با طرح تشکیل دولت اسرائیل در سرزمینهای فلسطین مخالف بودند (منبع: کتاب «بر خلاف قضاوت ما: داستان ناگفته چگونه از آمریکا برای ایجاد اسرائیل سوء استفاده شد» نوشته الیسون ویر، تاریخ انتشار ژوئن ۲۰۱۴) با اینحال تندروهای یهودی سیاست خارجی آمریکا را از میانه دهه ۱۹۵۰ میلادی به مرور به سمت حمایت از سیاستهای تجاوزگرانه و توسعهطلبانه اسرائیل سوق دادند و عملا آمریکا را رو در روی کشورهای عرب و مسلمان قرار داد.
لابی اسرائیل با شناخت دقیق از گردش امور سیاسی و سلسله مراتب تصمیم گیری در آمریکا تمرکز خود را بر کنگره آمریکا قرار دادند و با تصویب لوایح حمایتی از اسرائیل عملا تمامی روسای جمهور این کشور را مجبور به اجرای لوایح تصویب شده مجلس نمایندگان و سنای آمریکا کردهاند تا جایی که برخی به غلط تصور میکنند منافع اسرائیل مقدم بر منافع آمریکاست.
تغییر تدریجی افکار عمومی آمریکا نسبت به اولویت منافع آمریکا بر منافع اسرائیل در حزب دموکرات آمریکا شروع شده و در حال ریشه دواندن است تا جایی که در کنگره حزب دموکرات در سال ۲۰۱۱ اکثریت نمایندگان منتخب حوزههای حزبی مخالف تصویب قطعنامه حمایت از اسرائیل بودند ولی رهبری حزب، بنا به برخی مصلحتهای سیاسی، بطور یکجانبه این قطعنامه را تصویب کرد.
انتشار پیاپی کتب آکادمیک، مستندهای روشنگرانه و مقالات اعتراضی در رسانههای آمریکا نشانگر فاصله گرفتن افکار عمومی آمریکا و برخی سیاستمداران این کشور از سیاست جانبدارانه دولت و کنگره آمریکا در خاورمیانه است. گشایش در مناسبات ایران و آمریکا به تقویت این گرایش در جامعه آمریکا و گرفتن حربه «ایران هراسی» از محافل صهیونیست کمک شایان توجهی خواهد کرد.
بهره گیری از تجربه ویتنام
آمریکا بیش از ۱۰ سال در ویتنام جنگید، بیش ار یک میلیون ویتنامی و ۵۵ هزار آمریکایی کشته شدند. چند سال پس از پایان جنگ دولت ویتنام مناسبات سیاسی را آمریکا برقرار کرد و از بانکها و سرمایه داران آمریکایی برای شرکت در بازسازی و توسعه اقتصادی ویتانم دعوت نمود. دولت ویتنام با بخشش عمومی، راه بازگشت مهاجران ویتنامی به این کشور را فراهم کرد و هم اکنون این کشور تبدیل به یکی از صادر کنندگان عمده کالا به آمریکا شده و ویتنامیهای مقیم آمریکا نیز در این مبادلات تجاری سهیم هستند.
از زمان پیروزی انقلاب نگرانی همیشگی رهبران ایران تلاش آمریکا این کشور برای ساقط کردن حکومت اسلامی بوده است تا مبادا تجربه ۲۸ مرداد ۳۲ تکرار شود. واقعیت این است که نه آمریکا همان آمریکای ۵۰-۶۰ سال پیش است و نه حکومت فعلی ایران همان دولت ضعیف دکتر مصدق.
ایرانیان موضوع شلیک موشک به یک هواپیمای مسافربری ایرانی و قتل ۲۹۰ خدمه و مسافران در سال ۱۳۶۸ را دلیلی بر سیاست ضد ایرانی آمریکاییان میدانند و در نقطه مقابل آمریکاییان ایران را در قتل ۲۴۱ تفنگدار نیروی دریایی و ۱۷ دیپلمات این کشور در لبنان را در سال ۱۳۶۲ مقصر میدانند.
گذشته باید چراغ راه آینده باشد. نمیتوان در گذشته زیست و امیدوار بود آینده به خودی خود ساخته شود. همچنین مناسبات بین المللی با قهر و کینه شخصی رهبران عمل نمیکند. داشتن رابطه حلال مشکلات است. سالها مذاکره بر سر بحران اتمی بدون حضور مستقیم آمریکا بینتیجه بود. از موقعی که روحانی و اوباما تلفنی صحبت کردند یخ مذاکرات آب شد و در مسیری هدفمند و نتیجه بخش قرار گرفت.
فراموش نباید کرد که بسیاری از فعالین سیاسی زمان انقلاب تحصیل کرده آمریکا بودند و بسیاری از مدیران کنونی جمهوری اسلامی نیز از تحصیل کردگان آمریکا هستند. همچنین بیشترین تعداد ایرانیان مقیم خارج از کشور هم اکنون ساکن آمریکا هستند و این سرمایه عظیم انسانی و ثروت و دانش علمی و فنی آنها تنها در سایه بهبود مناسبات دو کشور از قوه به فعل در خواهد آمد. در شرایط کنونی ایرانیان ساکن آمریکا بدلیل مناسبات بحرانی دو کشور حاضر به همکاری فعال در توسعه میهن خود نیستند.
بازار آمریکا ظرفیت و قابلیت خرید دهها میلیارد دلار کالاهای ایرانی را دارد و از این بابت صدها هزار شغل در کشور ایجاد خواهد شد. مضافا سرمایه داران و بانکهای آمریکایی صدها میلیارد دلار نقدینگی سرگردان دارند و بدنبال مکانی امن برای سرمایه گذاری میگردند. ایران دارای موقعیتی استثنایی در خاورمیانه و در مجاورت آسیای مرکزی است و با میلیونها نفر متخصص کارآزموده و میلیونها جوان مشتاق کار، توانایی جذب این سرمایهها را دارد. شرایط سرمایه گذاری را ایران میتواند تعیین کند.
نیاز به آمریکاشناسی
نظر به اینکه ساختار سیاسی ایران دارای از سال ۱۳۵۷ شاهد استمرار بوده و همین استمرار در نگاه رهبران ایران به آمریکا بسط داده شده و در تنظیم رابطه با این کشور ملاحظه میشود. اگر ایران در ۳۶ سال گذشته دارای یک نظام سیاسی یکسان بوده، در نقطه مقابل ایالات متحده در همان مدت تجریه ۶ رئیس جمهور مختلف [کارتر – ریگان – بوش (پدر) – کلینتون – بوش (پسر) – اوباما] را داشته که هرکدام بر اساس وابستگی به حزب و حتی جناحی از حزب خود و بر اساس جزر و مد سیاسی کنگره آمریکا مواضع متفاوتی نسبت به ایران اتخاذ کردهاند. درک این دو تفاوت در دو نظام سیاسی برای صاحبنظران در ایران مهم است.
نظام سیاسی آمریکا در عین ثبات در ساختار؛ دارای سیالیت در روش و سیاستگزاری است. شناخت درست از این سیالیت میتواند به کنشگران سیاسی در استفاده بهینه از ضعفها و توانمندیهای این کشور کمک کند.
رفتار آمریکا با ایران ناشی از همین جزر و مد سیاسی و همچنین ناشی از نگرش مصلحت گرایانه غرب به سیاست است. اساسا در غرب چیزی بنام دوست ابدی و دشمن ابدی معنا نمیدهد. همه روابط چه داخلی و چه بین المللی نسبی؛ موقتی؛ قابل تغییر و قابل دبه کردن هستند. نگاه آرمانگرایانه و یا صداقت مدارانه به سیاست و روابط بین الملل برای بازیگران این صحنه مشکل روحی و فکری ایجاد میکند.
با نگاهی به تاریخ چند صد ساله اتحادها و جنگها در اروپا میتوان به این نتیجه رسید که قراردادها و اتحادها مفاهیمی گذرا و موقتی هستند. یک کشوری بر اساس منافع خود با کشور دیگری هم پیمان میشود که ممکن است در بسیاری موارد با آن اختلاف داشته باشد. هر پیمانی قابل نقض کردن و قابل تجدید نظر کردن است. به همین دلیل برای تمامی توافقات؛ حتی در سطوح بسیار ابتدایی در مناسبات اجتماعی قراردادهای بلند و طولانی تنظیم میکنند تا طرف مقابل را به حفظ توافق متعهد نموده و برای نقض تعهد جرایم سنگین تعیین میکنند.
همین نگاه هم در مناسبات بین المللی این کشورها حاکم است. برای کشورهایی که احساس میکنند مورد اجحاف کشورهای غربی واقع شدهاند راهی نیست جزء اینکه به قواعد مناسبات بین المللی آشنا شده؛ با دیگر کشورها در مورد جزییترین امور مذاکره کرده و سپس نتیجه توافقات را مکتوب نمود.
بر خلاف بسیار از کشورهای جهان؛ کاخ سفید و وزارت امورخارجه تنها تصمیم گیرندگان در سیاست خارجی آمریکا نیستند و پایه و بنیاد سیاست خارجی این کشور در کنگره اتخاذ میشود و دولت مجری آنست؛ مگر اینکه رئیس جمهور لایحهای را امضاء نکند که باید دلایل قانع کننده برای آن داشته و عواقب سیاسی چنین تصمی را به جان بخرد.
ضرورت گفتگوی مستقیم و بیواسطه
آمریکا بر اساس تحریکات خارجی و یا نگرانی از تبدیل شدن ایران به یکی از اقمار روسیه و از جانب دیگر تلاش مستمر ایران در نابودی یکی از هم پیمانان آن (اسرائیل) در منطقه نگاه محبت آمیزی به ایران ندارد. شکی نیست که آمریکا در ۳۷ سال گذشته چه در کلام و چه در عمل برای ساقط کردن حکومت ایران ابراز تمایل نموده است و حکومت ایران نیز تلاش نموده جلوی ضربه را بگیرد.
دولت ایران میتواند ضمن هوشیاری و اقتدار؛ برای خنثی کردن ایران هراسی و گرفتن حربه از جنگ طلبان و آتش افروزان همان شیوهای را پیش گیرد که چین در طول جنگ سرد اتخاذ نمود: مذاکره مستقیم و دستیابی به توافق برای ایجاد تعادل در مناسبات دو کشور و سپس استفاده از توانمندیهای اقتصادی و مالی امریکا برای توسعه اقتصادی خود.
با اینکه چین همواره قصد ساقط کردن دولت تایوان (هم پیمان آمریکا) را داشته ولی با مسکوت گذاردن این موضوع عملا آمریکا را به موضع بیطرف سوق داد تا بتواند ضمن استفاده از ظرفیتهای اقصادی آمریکا جایگاه خود را در جهان تحکیم بخشد. آمریکا نیز مدت ۲۵ سال گرفتار تحریکات دولت تایوان و حامیان آن در واشنگتن بوده و بدنبال ساقط کردن نظام کمونیستی چین بود ولی بعد به این نتیجه رسید که این تلاش بیهوده است و با ملاقات نیکسون با رهبران چین از مناسبات دو کشور تنش زدایی نمود. دیدار رودرروی روحانی و اوباما میتواند نقطه چرخش تاریخی در مناسبات دو کشور بوده و فصل نوینی در بهبود روابط دو کشور با بگشاید.
آقای روحانی در مصاحبه اخیر خود با شبکه سی ان ان گفت «عدم رابطه و شرایط ایران و آمریکا تا قیامت که نخواهد بود، زمانی، در یک سالی، به هر حال این دولت یا دولت بعدی، به هر حال در یک دولتی و در یک شرایط مناسبی، مسئله ایران و آمریکا حل خواهد شد. این بدان معنا نیست که ۱۰۰ سال دیگر هم همینطور باشد. آنچه مهم است اینست که ما باید به فکر منافع مردم خود و منافع جهان باشیم. آمریکا هم باید به فکر منافع خود و جهان باشد.»
اوباما در حین مبارزات انتخاباتی اولین دوره ریاست جمهوریاش اعلام کرد که با رهبران ایران برای حل بحران مناسبات دوکشور ملاقات خواهد کرد. با ورود وی به کاخ سفید فشارهای داخلی و خارجی مانع تحقق این خواست شد. او بعنوان یکی از برندگان جایزه صلح نوبل، از سال قبل خواهان دیدار با روحانی و گشودن فصل نوینی در مناسبات دو کشور بوده است. آیا این شهامت سیاسی و «نرمش قهرمانانه» در حسن روحانی وجود دارد که پرچمدار چنین تحول بزرگی شده و نامزدی جایزه صلح نوبل ۲۰۱۴ را بنام خود و ایران رقم بزند؟
■ مقالهای است بسیار خوب و خواندنی و با اطلاعات گسترده تاریخی و رعایت انصاف در ارزیابی مناشقات میان ایران و آمریکا. و نا دیده نگرفتن نقش خود ایرانیان در نابه سامانی های جامعه خود. بازخوانی نقش مخرب روس ها در ایران در ۳۰۰ سال گذشته وجه مهمی از این مقاله است که ایرانیان کمتر به آن توجه نشان میدهند. شاید ذهنیت آمریکاسیتزی در میان چپها و حکومت ایران اجازه نمیدهد که مردم این بخش از تاریخ کشور خود را درست بخوانند. پیام صلح و دوستی مقاله هم قابل ستایش است.
با احترام: عملداری